با تمام وجود حس کردیم کارگران بدون توجه به ساعت، روز و ایام هفته، سخت مشغول در آوردن دو لقمه نان حلال زیرآفتاب هنوز سوزان آن دیار در پرتو سایه ی همت و تلاش خویشند! میدان روبروی فرمانداری خاتم در حالی داشت ساعت 10 صبح جمعه سر و شکلی می گرفت که چند قدم آن طرف تر، بافت قدیم به طرز وحشتناکی در حال فروریزی و نابودی کامل بود. چه می توان کرد!؟ میراث این مرز و بوم انگار اسیر ندیدن هایی شده است که سالیان آتی مرثیه ها خواهیم نگاشت در این باب که ... ای ... یادش بخیر! این تپه ی زیبا روزگاری آب انبار بوده است و این گودال خاک آلوده! بنایی رفیع و خلاصه به قول استادی ارجمند و دوست داشتنی کتابی خواهیم نگاشت به نام «مرثیه ای در رثای تراث!»
قلعه مٌلکی:
پیاده هم می شد رفت! تنها چند قدم با میدان مورد بحث فاصله داشت. گفتند تنها قلعه ی سالم این منطقه است اما برج آن دو نیم شده بود! دیوارهایش اگر تا همان جمعه ی دوست داشتنی فرو نریخته بودند انگار معرفت به خرج داده بودند! خوب که دقّت کردیم تابلو ثبت آثار میراث بر بدنه ی این قلعه نیز خود نمایی می کرد! مثل تمامی تابلو هایی که برای ما یزد نشینان سخت آشنا است روی آن نوشته شده بود «ساختمان مذکور به شماره.... ثبت گردیده و هر گونه دخل و تصرف و ... پیگرد قانونی دارد!»نوشته اند تا دست نزنیم به ترکیب این ساختمان های دوست داشتنی و انگار باید نگران باشیم هر جا از این تابلو های سفیر رنگ دیدیم! نگران این که خراب نشود! تملّک نشود!دچار بی مهری نشود!و انگار این تابلو حکم مجوزی دارد که روا داشتن هر گونه ندانم کاری آزاد است.
می گویند دارند تعمیر می کنند! همان نهضت کاهگل مالی معروف! اطراف این ساختمان نشانه هایی دارد که فریاد می زنند باغی بوده است و بوستانی! در این حوالی و چند کهنه درخت انار با تو سخن ها خواهند گفت و مجال و حوصله ی شنیدن نیست! قلعه های زیادی در آن سرزمین وجود دارد که شنیدیم تا دهه ی پنجاه نیز رواج و رونقی داشته اند و زندگی در آن جریان داشته اند و اینک خبری از خوانین قلعه نشین نیست خوانینی که برخی از آن ها را به ما گفتند که نیک مردمانی بوده اند خیّر! و از بازماندگانشان که نشان پرسیدیم و سراغ گرفتیم با واژه ی کوچ در سالیان دور مواجه شدیم! وجود این قلعه ها را باید با دقّت بیشتری جستجو نمود که جای مطالعه و تحقیق فراوان دارد. قلعه هایی که برخی سخت زیبا و هنرمندانه بنا شده بودند و از دیدنشان حتی در تنگنای وداع خورشید با زمین نیز به وجد می آمدیم.
در آن سرزمین باغ هایی که از درخت تهی بودند را دیدیم که در حاشیه ی باغ درختان کهنسال انار به حکم قدمت و قدرتی که در خود نگاه داشته بودند هنوز پا برجا بودند و چون از سبب این درختان انار در حاشیه ی باغ ها پرسیدیم علت را در اندیشه ی صاحبان باغ دانستند که می خواسته اند اهل منزل و میهمان بی سایه و میوه نمانند! می گوییم درختان انار و شما زیاد جدی نگیرید چرا که از برخی از آن درختان تنه هایی مانده بودند عریان و نیم سوخته! که شاید رهگذری را برای لختی گرم نموده بودند. خانه ی خوانین را نشانمان دادند خوانینی که گفتند و گفتیم که به نیکی هم از آن ها یاد می نموده اند از آن جمله دو خانه در جوار هم بود خانه ی یدالله خان و ابوالفتح خان که از دور زیبا به چشم می آمد و انگار می شد حدس زد که روزگارانی بوده است که رونق و همهمه ای در آن برپا بوده است و اما در آن صبح جمعه سکوت و سکون بود و چند درخت که تنها از بالای دیوار می شد دید! درختانی که تمام سطح باغ را سایه انداخته اند و دو ساختمان که در آن حوالی کمتر دیده می شد اگرچه فولاد و سیمان به جان آن نواحی نیز افتاده بودند و خشت و گل را امان بریده بودند! اما آن خانه های زیبا حرف می زدند و داستان هایی در خود نهفته داشتند که گاه از سر دیوار نیز رد نشده بودند! داستان هایی که شده بودند اسرار مگوی برخی و کینه و غصه ی برخی دیگر! همین جا کنار آن دوخانه نهر مسیح را برای بار اول شنیدم نهری که با یک کانال به طول 12 کیلومتر تا میانه های هرات آمده بود و آب بی آن که هدر رود به درختان تشنه لب لطف و طراوتی دوباره می بخشید. خیلی چیزها در این دو روز دیدم ریز و درشت، عادی و تعجب برانگیز! حتی دیدیم که ماشین می شستند با آب لوله کشی در کنار جوی آبی که گوارا بود و زلال و انگار واژه ی اسراف زیاد نیز آزار دهنده نیست حتی برای کشاورزی که خود واژه ی آب را به خوبی درک می کند.
قلعه ی محمد باقری، خانه ی دکتر صالحی که بار اداره ی میراث آن دیار بر دوشش بود و به همین سبب آب و رنگی دیده بود هرچند به ظاهر و در کنار این منزل با عظمت و شناسنامه دار ساختمان هایی قد برافراشته بودند که انگار ارتفاع را نمی شناختند و حریم و چشم انداز را حرمتی قائل نبودند. خانه ی دکتر صالحی نیز برای خود روزگارانی داشته است خانه ی دکتر است دیگر ! مریض می آمده است لابد و دوا و بهبودی با خود می برده است و انگار دعای مریضان بهبودی حاصل آمده در پابرجا ماندن آن خانه بی تأثیر نبوده است و خوب که بیاندیشیم کار نیک بی جواب نمی ماند حتی اگر قرار باشد خشت های دیوار را از فرو ریختن محافظت نماید.
شهری پر از قلعه ی خوانین و این عبارت برایم شد معمایی که شاید روزگارنی به حل آن همت گماشتیم.زلالی آب قنات محمد کریم خان را از یاد نخواهیم برد و اگر مجالمان می دادند بیشتر از چند و چون آن می نگاشتیم زیارت اهل قبور هرات و ادای احترام به شهدای گلگون کفن شهرستان هرات نیز در برنامه بود که به انجام خیر رسانیدیم 114 شهید کل شهرستان و 35 شهید هرات با 3 شهید گمنام که این روزها هر جا قدم می گذاریم حکایتی می شنویم از این گمنامانی که جاویدترینند و سرافرازترین.
از این پرسه ی دو روزه باز نیز خواهیم نگاشت...
یزدفردا