میزگرد فرهنگی عالیشوندی مدیرکل ارشاد استان یزد با فردائیان وگردانندگان سایت یزد فردا(6)
گزارش های قبلی :
یزدفردا: اولین میزگرد مدیرکل جوان و پرکار ارشاد استان یزد با فردائیان دیشب از ساعت 21 آغاز و تاساعت 2.30 بامداد رسما پایان یافت و البته از افطار تا سحر.
1. میزگرد فرهنگی مدیرکل ارشاد با فردائیان : موضوع فعالیت های فرهنگ و ارشاد اسلامی استان در زمان مدیریت جدید
2. گزارش تصویری :میزگرد فرهنگی پنج و نیم ساعته مدیرکل ارشاد با فردائیان : موضوع فعالیت های فرهنگ و ارشاد اسلامی استان در زمان مدیریت جدید
3.
گزارش تصویری : میزگرد فرهنگی مدیرکل ارشاد با فردائیان(1) : موضوع فعالیت های فرهنگ و ارشاد اسلامی استان یزد (اصلاحیه)
4.
میزگرد فرهنگی مدیرکل ارشاد استان یزد با فردائیان و دست اندرکاران یزدفردا(3): از بنده افتخار میكنم ،كه مكتب آموخته كُردانم تا قبل از این که به یزد بیایم با آقای بردستانی از طریق اینترنت و سایت یزدفردا آشنا شدم
5. میزگرد فرهنگی عالی شوندی مدیرکل ارشاد استان یزد با فردائیان وگردانندگان سایت یزد فردا(4): دوستی معتقد است که شما تا میدان امیرچقماق هم نرفته اید چه گونه می خواهید فرهنگ یزد را .....؟
6. میزگرد فرهنگی عالی شوندی مدیرکل ارشاد استان یزد با فردائیان وگردانندگان سایت یزد فردا(5): خیلیها میروند مسجد فهرج پٌزش را میدهند، اما نمیدانند پیرنیا كی هست؟
یزدفردا :در قسمت های قبلی بخش اول سخنان محمد عالیشوندی مدیرکل فرهنگ وارشاد اسلامی استان یزد در میزگرد از افطار تا سحر مدیرکل با گردانندگان سایت خبری تحلیلی «یزدفردا» منتشر شد و در این قسمت سخنان رضا سلطان زاده مدیر مسئول هفته نامه آیینه یزد و یکی از فردائیانی که ما در این میزگرد همراهی نمود به عنوان اولین نفر از جمع فردائیان مطالبی را ایراد نمود که مطالب ایشان و پاسخ مدیرکل منتشر می شود .
رضا سلطان زاده که سابقه طولانی فرهنگی را در کارنامه خود دارد ، نماینده تام الاختیار شهید رجائی در آموزش و پرورش استان سیستان بلوچستان ، مدیرکلی آموزش و پرورش استان یزد بعد از انقلاب و سابقه تدریس درمراکز تربیت معلم استان از جمله فعالیت های ایشان به شمار می رود .
رضا سلطان زاده سخنان خود را اینگونه آغاز نمود :
ارائه ی گزارش سوابق و عملکرد به این صورت و گزارش كار حضرتعالی، این كار ارزشمندی است كه شما سوابقتان و كارهای اجرایی كه انجام دادید اعلام کنید .در اسلام هم تاکید می شود ، رجزخوانی اشكالی ندارد، چون درجنگها و زمانی كه افراد میخواستند خود را معرفی كنند، رجز میخواندند و خودشان را معرفی میكردند..
منتهی معمولاً بوروكراسی اداری در هر ادارهای ، شایدهم متأسفانه مشكلات اداری کشور باشد، كه ما هم عضوی از این مجموعه هستیم و خوب چندین سال هم كار كردیم برای آن، معمولا مسائل و مشكلات، اطراف هر مدیركلی را میگیرد،كه اگربخواهد به چندین قسمت آن هم برسد، یک زمان متوجه میشود كه نتوانسته خیلی قسمت های دیگر را مدیریت کند .اگر اجازه بفرمائید قصد دارم جلسه را از حالت رسمی خارج و خاطرهای تعریف کنم:
من سال 54 رئیس دبیرستان مروج یزد بودم كه زیر نظر مرحوم حاجی وزیری اداره میشد و از مدرسههای تعلیمات اسلامی بود ،دبیرستانش آن موقع پشت میدان امیرچقماق بود ،آن زمان یك معلمی داشتیم، معلم خوبی بود، مدتی متوجه شدم كه كلاسش خیلی شلوغ میشود ،بالاخره با یكی دو نفر دانشآموزان صحبت كردم ، متوجه شدم ،كه بچهها تقریباً دست معلم را خوانده اند، یك روز آمده بود و تعریف میكرد ،من مثلاً این مشكل را در خانه داشتم، و بچهها تأسف می خوردند و بالاخره نیم ساعت هم وقت كلاس گرفته میشد ، بچهها هم دبیرستانی بودند و بزرگ ، بالاخره میگفتند، آقا ! موی ابرویتان هم سفید شده مثلاً یكی دانهاش، (مثل من همه مویش سفید نبود كه بگویند موهایت سفید شده) شروع میكرد، نیم ساعت صحبت كردن، اتفاقاً این معلم بعدها یكی از معلمان تابلودار یزد شد و حالا هم هنوز الحمدالله صحیح و سالم است، از معلمهای خوب یزد است .
عالیشوندی: تابلودار به چه معنایی؟ تابلودار یعنی معلم خوب معلمی كه سرخانه ببرندش درس بدهد و این ها.
ولی نگرانی من ، از بعضی مدیران این است، كه آن رشتههایی كه علاقه بیشتر دارند و طبیعی و بدیهی است كه توجه و عنایت بیشتر هم میكنند، متأسفانه از آن بعضی قسمت هایی كه هر ادارهای درگیرش هست، شاید هم نباید اصلاً اینجور باشد، ولی هست.در این قسمت ها ، كار بماند و آن طور كه باید و شاید انجام نشود، شما با توجه به این توانایی كه در كارهای هنری و مسائلی كه فرمودید، دارید، اگر بشود به همه قسمت ها ،البته به صورت یكسان نمیخواهم ، بگویم ،چون امكان ندارد، بالاخره مشكل است، برای یک مدیر ، به همه زوایا و قسمتهای فرهنگ رسیدن هم مشكلاتی دارد ،ولی یك وقتی ممكن است بعد از مدتی مدیر چشم باز كند، متوجه شو د ، كه به چند قسمت توجه كافی و عنایت لازم شده ،ولی از بعضی قسمت ها غافل مانده یا مثلاً جریاناتی پیش آمده كه مانع انجام کار شده است .
چون علاقه به آموزش و پرورش ، ارشاد و همه ادارات و كلاً نظام دارم ،عرض می کنم، خواهشم این است، شما ،دوستانتان ،مشاوران و كسانی كه با شما كار میكنند ،همیشه نظر و سعیتان این باشد، كه قطعاً هم چنین است، همه جوانب كار را در نظر بگیرید و طوری نشود، اربابرجوع و آنهایی كه با شما كار میكنند ، بدانند، مثلاً شما به نمایش حساسیت دارید. و البته چون جلسه خودمانی است میگویم،طنزی به خاطرم آمد، ما در مورد آن قالی نوشته بودیم ، هنر آن است كه گره از كار مردم بازگشاید .به هر صورت،درخواستم این است ، همه جوانب كار را در نظر داشته باشید ، قطعاً شما با دوستان و همكاران لایق و با كفایتی كه دارید، به آن توجه دارید.
چون تئاتر خواندم، متهم میشوم که خصوصیت تئاتری هم دارم
عالیشوندی مدیر کل ارشاد استان یزد در پاسخ به نظر سلطان زاده: زمانی که میگوییم ،برنامه بنویسند، چون قاعدتاً ،مدیر هم یك انسان است و فراموش کار.هرچند اینجا كه آمدم ،مطالعاتم را فراتر از تئاتر بردم ،چند سالی است در زمینه های مختلف مطالعاتی دارم. چون تئاتر خواندم، متهم میشوم که خصوصیت تئاتری هم دارم، در اینجا به تئاتریها بگویم، روز تئاتربیایید ،اردیبهشت ماه بیایید و تئاتر برگزار كنید،انصافاً میآیند اما الان به مطبوعات گفتیم ،بیایید یك نشست برگزار کنید ، گفتیم، پنجشنبه، البته هنوز نشده!!! این هم هست.
کتاب های موجود در انبار کتاب را اهداء کردیم
گفتیم میروید،كتاب میخرید( انبار ارشاد پر بود، از قرآنهای خاك خورده و كتابهای عربی خاك خورده )، البته تاریخ كتاب میگذرد، همه قرآن های موجود را به مدارس و حوزههای علمیه و هرجا كه درخواست داشتند، اهداء کردیم،و الان به روزشده ا یم، براساس نیاز میخریم،
حدود 70 میلیون تومان کتاب به مدارس استان اهداء شد
امسال حدوداً هفتاد میلیون تومان، ما به مدارس استان كتاب اهداء کردیم .امسال. هر مدرسهای به غیر از غیرانتفاعی ها ، كه درخواست کرد ، از ما كتاب گرفت و البته با دستور العملی که براساس آن برای دبستان ، راهنمایی و دبیرستان مبلغ مشخص شده است .
به آموزش و پرورش هم ابلاغ شد ، اگر مدرسه ای مراجعه نکرد ،مقصر خودشان خواهند بود ،و با این نظر که همکاران آموزش و پرورش انتظار داشته باشند ، برویم كتاب ها را به آموزش و پرورش بدهیم ،موافق نبودیم ، چون ترس و واهمه این است كه مثل كتابخانههای ما ویترین اتاق مدیران بشود .به خود مدرسه كتاب میدهیم ، آموزش و پرورش میخواهد ، معرفی كند ویا مدرسه مراجعه نماید .حدوداً هفتاد میلیون تومان، به مدارس كتاب داده شد که واقعاً كم نبود.
برگزاری طرح یاد یار مهربان
ما به آموزش و پرورش اعلام کردیم ، بیایید ، یاد یار مهربان را برگزار كنیم ،یاد یار مهربان به این صورت كه ارشاد نمایشگاه كتاب برگزار می کنیم ، 50% ارشاد ، 50% هم آموزش و پرورش ،همه كتابخانهها را تجهیز كنیم.و البته سعی میكنیم، به صورت موردی هم ،موارد پیگیری می شود، روزی دوستی گفت ، شما به شعر و ادب كمتر توجه كردید واقعاً خودم ،به آن فكر هم نكرده بودم ، بالاخره نقد سالم هم همین است.و برای جلوگیری از همین مسئله برنامه فرهنگی تنظیم شد تا تمام رشته ها و موارد همزمان مورد توجه قرار گیرد و با نگاه به برنامه و عملکرد ضعف ها روشن خواهد شد . نكته بسیار خوبی است و قبول هم داشته و استقبال هم میكنیم ،هر وقت که یادآوری بشود و یا ایده داده بشود ،البته نقد هم وظیفهاش همین است .
،
در ادامه رضا بردستانی(نویسنده و پژوهشگر) مطالب خود را اینگونه عنوان نمود :
در این ایام یادداشتی با عنوان " ایام مهربانی: در یزدفردا منتشر کردم، واقعاً شمع و گل و پروانه در این ماه جمعند.
بحث روزه خواری ورزشکاران
در این ماه ، متاسفانه در شش روز اول ماه، نه در استان ،در كل ایران یك اتفاقاتی افتاد، كه اصلا به ماهیت رمضان شك كردیم، یعنی آن چنان به جان هم افتادند و صورت هم را خراشیدند که واقعا جای سوال و تامل دارد،بعضیها در بعضی از مسائل كه آخرینش بحث ورزش بود، واقعاً وجهه ایران را در عالم رسانه خدشهدار كردند، به خاطر آن تیتری كه العربیه زد و روی آن خیلی مانور كرد ،بحث روزهخواری در بین ورزرشكاران ایرانی و آن مصاحبه ی یك ورزشكاركه علیكریمی تنها نبوده!!! همه با هم ناهار خوردیم ،دیگه آن وصف مثل معروف شد كه یارو تو مستی داشت نماز میخواند گفتند ماشاءالله چه حمد و سورهای میخواند، قطع كردو گفت، روزه هم هستم ،اصلاً زدند داغونش كردند.
در مسائل اجتماعی روز، اولین حركت جدی من ،بحث نامه سرگشادهای بود كه به شما نوشتم.
جناب آقای عالیشوندی !خوشحالم از این كه اولین حركت اجتماعی كه در یزد انجام دادم، البته اهل نوشتن بودم ،من از اول دبیرستان مینوشتم، منتهی هیچ وقت به مسائل اجتماعی دامن نمیزدم ،از سیاست كه الحمدلله سر در نمی آورم، در مسائل اجتماعی اولین حركت جدی من ،بحث نامه سرگشادهای بود كه به شما نوشتم.
برحسب اتقاق و از بخت بد روزگار ، ادبیات، روانشناسی و حقوق خوانده ام ، و در نوشته هایم ،سعی می کنیم ،ابعاد مختلفش را بررسی كنم. سعی می کنم ،به قول معروف یك جوری بنویسیم( مثل استادمان جناب آقای سلطانزاده)، آب درزش نرود . (مو لادرزش نرود) البته آب یك خورده قویتر است.
در آن یادداشتم، واقعاً نوشتم، چون وقتی مراجعه كردم به گوگل؛ محمود عالیشوندی نبود ،یك نفر بود، كه شهید شده بود .
(عالیشوندی: خوب مراجعه نكرده بودید)
بردستانی:شتابزده بودنش را قبول دارم ،در آنجا وقتی یادداشت نوشتم، یك انتقاد خیلی وسیع روی سیستم مدیریت چهارساله ایران داشتم ،حالا هم دارم !یعنی چه كه سر چهارسال یك مدیر را برمیدارند، تازه آمده محیط كارش را شناخته، محیط اطرافش را شناخته، معاونیش را شناخته، میگویند ، آقا بفرما برو.
كاری به مدیریت های قبلی ارشاد ندارم، صحبت روز میكنیم ، هركسی جواب كار خودش، را خودش میدهد.این كه حالا آقای غیاثی، آقای كاظمینی، آقای عجمین، آقای احمدی، آقای پاكنژاد و... و ... اینها كه سی سال گذشته مدیر بودند، كه بخش اعظمشان، واقعاً از دوستان همیشه همراه ما بوده اند وآقای مفیدی با آنها كار كردند و از نزدیك میشناسند.
فكر میكنم ،جناب آقای عالیشوندی یكی از بهترین كسانی كه میتواند شما را نقد كند، همین آقای مفیدی است، چون تمام مدیریت ها را دیده بودند، (عالیشوندی: بله)، بدون تعارف ،(عالیشوندی: واقعاً هم) ،یكی از چیزهایی كه ما در آن نوشته بودیم این بود كه حداقل حق یك مدیر این است كه یك معاون با خودش بیاورد.
هنوز هم ما این انتقاد را بر شما وارد میدانیم. آقا یك مدیركلی از شهرستانی دیگر پا شده آمده یزد چطور شده كه مجموعهاش تكان نخورده ،یك انتقاد ما از شما ! شما هم دفاع كنید مشكلی نداره ،ولی هركه هرجا میرود حداقل یك مدیردفتر با خودش میبرد،این دیگر حداقل است، شما با وضعیت موجود ایستادید، كار كردید.دوتا شائبه ایجاد میشود، یكی این كه شاید نمیشود این اوضاع را دست زد، كه این سؤال برای ماست كه چرا اتفاق نیفتاد.
یكی هم این است: كه واقعاً این معاونین هم توانستند با مدیركل قبلی كار كنند هم با شما، نه بحث معاونی تنها، اصلاً مجموعه كارشناسیتان ،البته ما به پایین دستیها كار نداریم ،به آنهایی كه تأثیرگذارند .
در بحث ارشاد این خیلی برای ما مهم است ،بالاخره شما یك مدیركلی !شما نیم ساعت از سوابقتان و نمیدانم مدیریت هایتان را، همه را گفتید ،ولی خودتان بهتر از من میدانید كه اولین درس مدیریت این است كه بازوهای اجرایی مدیریت باید همراه و همسان باشد، یعنی اگر معاونی همدل و همراه مدیركلش نباشد مدیر كل را خنثی میكند. بدون تعارف مدیركلش خنثی میشود.
بحث انتقاد كه ما در جلسه ای که در حضور آقای فلاحزاده عرض کردیم ، من یه آدمی هستم، كه فكر میكنم خیلی رودررو حالا شاید این حرف جالب نباشد، كه این قدر محكم فتوا صادر بكنم ولی جدیترین منتقد در حوزه فرهنگی هستم.
بارها آمدم سرگشاده نوشتم، نامه محرمانه نوشتم، هرجایی گیرتان آوردم ،همین امروز هم میگم آقای سردبیریزدفردا هم منعكس كند در یزدفردا.
شما بعداز هشت ماه و بیست و سه روز مدیریتتان در یزد هنوز یك جلسه با پژوهشگران و نویسندگان استان نگذاشتید !!!!
این جداً جای بحث دارد من این كه شما دغدغه تئاتر دارید، هنرتان هنر تئاتر است، این برای من بسی جای خوشحالی است.این كه شما هنر را میشناسید، این كه شما هنر را میفهمید، این هم جای خوشحالی است.ولی آقای سلطانزاده دست روی نكته خوبی گذاشتند، مدیر كل باید جامع باشد، این كه شما تئاتر را راه انداختید ، واقعاً ما ممنونیم .
اصلاً بحث نویسنده و پژوهشگر، هیچ منافاتی با بحث تئاتر ندارد، چون ابزار اصلی تئاتر نوشتن است ،ما خودمان می نویسیم !نمایشنامه هم مینویسیم، دیگه خیلی هم دوست داریم، بچههای نمایش را ،منتهی مراتب یك مستمسكی است برای اینكه الان شما یك كاری كردید ،كه ما بالاخره انعكاس خبرش را خواندیم ،خیلی هم خوشحالیم.بحث این كه شما عكاسی را از این حالت خمودگی و بی خبری درآوردید، ولی این نگاه ،باید خیلی نگاه جدیتر باشد.
آقای سلطانزاده حالا صلاح ندانستند، زیاد وارد جزئیات بشوند، ولی مدیر كل یعنی مدیر اتاق فكر یك اداره، یعنی اینكه نمیدانم نگهبانی چه ایرادی دارد، نمیدانم سینما ،این اتفاق افتاده ،این فكر میكنم ،برمیگردد به همان حوزههای كارشناسی شما، كه ما نقد جدی به آن داریم .
ببینید آقای مفیدی یك سابقه طولانی در این اداره دارند، خیلی هم دوستشان داریم، ارادتم داریم، یكی از معاونین بیحاشیه هم هستند ،اصلاً دارند كار خودشامن را انجام میدهند. كاربلد وقتی هست، دارد كار خودش را انجام میدهد، كمترین چالش هم در حوزهاش اتفاق میافتد.
شما نگاه كنید بیشترین چالش در حوزههایی است كه غیركارشناسی انجام میشود ،این بحثی كه نمیدانم ارشاد یكی از محل هایی است كه حاشیه صادر میكند برای چی؟ برای چی این قدر حاشیه برای ارشاد صادر بشود.اصلاً مگر ارشاد این همه مسئله دارد ،ما یك كاری كردیم، كه فكر میكنم ،كه خیلی دوستانه و خیلی محترمانه ادارات دیگر هم به این دامن میزنند كه بگویند ،فعلاً ارشاد تو بورس است و كسی آنها را نبیند.
دقیقاً دارد اتفاق میافتد. یزد، صنایع و معادن هم دارد ،اتاق بازرگانی هم دارد هنوز تازه اگرشما در بحث انتقاد وارد شوید، اگر بچسبید به حوزه تربیت بدنی اصلاً جواب ندارند، واقعاً جواب ندارند، كه اینها تو این حوزه چه كار میكنند .
مدیركلی كه آمد برای تربیت بدنی «آقای كمانه» اگر سابقهاش را بررسی بكنند ،سؤال ایجاد میشود كه این آقای كمانی اصلاً چه كار میكند، از كجا شروع كرده به كجا رفته، الان هم آمده اینجا من هم نوشتم ،نوشتم و این برخوردی كه شما كردید را دیگران انجام ندادند، اما افتخار دارم كه در خدمت سایت خبری یزدفردا هستم.آن ها لطف میكنند، مطالب ناقص و ناخوانای ما را در سایتشان میزنند .
یك كاری یزدفردائی ها كردند كه ما بیشترین گیر هم به ایشان دادیم كه آقا چرا شما به اجازه چه كسی 6 روز سایت را تعطیل كردید، برای چی؟ آقا میخواستید ،نقد بگیرید ،یك گوشهای میگذاشتید، نقدتان را میكردید، الان جامعه جامعهای نیست كه 6 روز در بیخبری به سر ببرد، حالا ایشان توضیح خودشان را دارند ولی ما به مجموعه كاری خودمان هم انتقاد داریم ،نمیگوییم ما كارمان را درست انجام میدهیم ،منتهی مراتب نقد دیدن نیمه خالی لیوان تنها نیست، ولی قرار هم نیست، آقای عالیشوندی كسی اینجا بنشیند ،بهبه و چهچه الكی هم بكند ،اگر كار خوبی انجام دادید، دستتان درد نكند ،همان جوری كه شما با آن شهامت میگویید كه مرحوم آقای كردان گفت كارهایی كه نكردم یا مقام معظم رهبری اشاره كردند و الان بنشنیم، بعداز هشت ماه و بیست و سه روز بجای اینكه من تئاتر و خانه تجسمی را فلان كردم، یك ذره هم بنشینیم ،ببینیم، من چه كارهایی انجام ندادم.
این هشت ماه و بیست و سه روز چه كارهایی انجام ندادم، (عالیشوندی: گفتیم)، این که چه كارهایی انجام ندادم ،خوب است، چرا انجام ندادم. چرا انجام ندادم؟ این مهم است!نه اینكه شما برای ما فهرست كنید ،برای ما نه ، برای جمع كه من این كار و این كار و این كار را انجام ندادم ،حالا سؤال من این است كه شما چرا انجام ندادید؟
چرا مثلاٌ در حوزه تئاتر این قدر فعال بودید ،تجسمی را راه انداختید ، بعضی از بخش ها، از آن حالت سكون خارج شده ،ولی این كارهایی كه انجام نشده چرا انجام نشده، واقعاً محیطی كه الان در فضای مجازی ما هست و من اصلاً صلاح نمیدانم كه بعضیها واقعاً وارد این فضا بشوند ،یعنی واقعاً فضا ی مسمومی شده ،یعنی چه ،آقا دیگه، اصلاً بعضی وقت ها بعضی مطالب را آدم میخواند، واقعاً در خلوت خودش شرم میكند، به خدا ، این فضا مسموم است .
ما نباید وارد بشویم؟ من نوعی، شما ی نوعی، نباید وارد این فضا بشوید ،برای اینكه من همین جا اعلام میكنم، سند و مدركش هم هست ،حرف بیسند و مدرك یاد گرفتم نزنم، آقا این مطالبی كه الان ،در این فضای مجازی ، دست به دست میچرخد ،حاصل فكر یكی دو نفر است،بحث یك وبلاگ خاص هم نیست.
یك روز گفتم آقا عالیشوندی شما 123 روز است كه سر كار هستید، یك روز گفتم آقا 250 روز است سر كار هستید، یعنی چی؟ یعنی من در حوزه استحفاظی خودم ،دارم ،كار میكنم، من چه كار دارم ،سازمان آب خوب كار میكند یا نمیكند، من كاری به سازمان آب ندارم یك آدمی هستم فعالیت فرهنگی میكنم، توقع هم دارم از دستگاه فرهنگی استان كه خوب كار بكند، آقا بودجه ندارید، بیائیدبگویید ، نمیگذارند كار بكنیم، بگویید ، در حوزه فعالیتتان آن نیروهایی كه میخواهید ندارید ، ولی اینكه بعداز دو سال بگویید نه حالا دیگه قسمت نبوده ما هم میرویم یك جایی دیگر كار میكنیم، نه این جوری درست نیست ،من همان روز در آن نامه خیلی واضح هم نوشتم، آقای عالیشوندی ،شما هم چهار سال دیگه خواهید رفت.
امیدواریم كه مدیریت شما یك مدیریتی باشد كه بحث یك سال و دو سال وسه سال و چهارسال نیست، بحث این است كه یك حركتی شروع بشود كه مدیران بعدی كه میآیند سر كار نتوانند جز این راه بروند، بگویند آقا یك بستری آماده شده بدبخت زحمت كشیده ، حالا بهرهبرداری كنیم.
میآید مثلاً رئیس جمهوری ایران عوض میشود، همهمان یادمان میرود ،كه بابا مملكت ما قانون اساسی هم دارد مگر رئیس جمهوری میتواند كاری فراتر از قانون اساسی هم انجام بدهد.
اصلاً آن گروه رفتند و این گروه آمدند نه آقا یك سند چشمانداز داریم ،قانون اساسی داریم، دستگاه نظارت داریم، مجلس داریم، شورای نگهبان داریم، از همه مهمتر ولایت فقیه داریم ،همه اینها را گذاشتیم كنار بعد زورمان هم به رئیس جمهور نمیرسد، یك آدمی را این وسط میگیریم ،نفلهاش میكنیم.
حالا بیایید همان را بیاورید در بخش استان همین اتفاق دارد ،میافتد ،من وقتی كه به شخص خود آقای وزیر گفتم ،در حضور شما به آقای دكتر شاهآبادی هم گفتم، گفتم جداً برای من سؤال است، سؤال كردم از نماینده شهرمان ، آقای اولیاء چرا بودجه فرهنگی استان را استانداری باید تقسیم كند؟
سؤال است برای من، اگر شما مدیر كل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان یزد هستید، اگر سازمان تبلیغات كار فرهنگی میكند، اگر حوزه هنری كار تبلیغی میكند ،چرا باید استانداری برای 17.5 میلیارد بودجه فرهنگی تصمیم بگیرد ،بعد خیلی هم آشكارا بگویند ،ما بیشتر از یكی دو میلیارد نمیتوانیم به فرهنگ بدهیم ،پس بقیهاش چی میشود؟
(عالیشوندی: 2 میلیارد قرار است به ما بدهند(
نه، نه به شما، به حوزه فرهنگ، اصلاٌ خیلی جالب است 17.5 میلیارد تومان پول آمده ،صرفاً برای بودجه فرهنگی !!!
اول سؤال این است :كه چرا باید استانداری تصمیم بگیرد ؟دوم اینكه چرا یك هشتم آن چرا یك نهم آن، مگر شدنی است؟ این داستان که برای بودجههای عمرانی تصمیم بگیرند ما حرفی نداریم، بودجههای اجرایی تصمیم بگیرند، بودجههای عملیاتی تصمیم بگیرند، سرمایهگذاری میكنند، وام میدهند، آنها را خودشان میدانند، ولی ما همه سؤالمان این است ،كه آقا من نمیگویم ،شماره حساب بدهید ،17.5 میلیارد تومان از خزانه بیاید ،بریزند ،در حساب فرهنگ و ارشاد اسلامی، این کار را كه قطعا نمیكنند ؟؟؟این كار را که حداقل در تصمیمگیری ها شما را دخالت بدهند، كه آقا ما 17.5 میلیارد تومان میخواهیم پول فرهنگ را اینجا خرج كنیم بفرمایید چه كار كنیم؟
شما بگویید آقا یك میلیاردش سینما بسازید، یك میلیاردش سالن تئاتر بسازید، یك میلیاردش هم بدهی بدهید!!! اصلاً واقعاً دیگه داریم کم می آریم به اصطلاح معمول آقای عالیشوندی دارد حالمون بد میشود ،از بس صحبت بدهیهای ارشاد شد. صاحب ندارد مگه این بدهیها، خوب بیایید یك بار بنشینیم با این مطبوعات، همین آقای جلیلی هم خبرگزاری هست آقای جلالی هست یا اصلاً مدیر روابط عمومی خودتان بنشینید ،اصلاً مصاحبه كنید، آقا این بحث بدهی را یك جا ببندید، خداشاهده، واقعاً یك جایی ببندید این بحث را، اصلاً هرجا تا میآیی صحبت كنی ،میگویند ارشاد بدهی دارد. بدهی دارد كه داشته باشد به ما چه ارتباطی دارد؟ شما با وضعیت موجود قضیه را پذیرفتید، یعنی تقریباً یك حالتی كه دیواری شده تا میآیی حرفی بزنی ،میگویند ارشاد بدهی دارد.
ارشاد خیلی سال است بدهی دارد، مگه بدهی آن مال شماست؟ دوره آقای عجمین هم بدهی داشته، دوره قبلش هم بدهی داشته، دوره قبلترش هم بدهی داشته، خوب اینکه آیا شما میخواهید مدیریت جدید بكنید، میخواهید آسیبشناسی هنر بكنید، میخواهید انجمنها را فعال بكنید، میخواهید اصل 44 را در هنر پیاده بكنید، این جایی باید بسته بشود، من كوچكترین آدم در این جمع هستم قبول بفرمایید، آقای عالیشوندی قدیمیهایی كه حالا در جمع ما آقای سلطانزاده هستند، از جوان های قدیم هستند، قدیمیها میگفتند صبح یا بدهی است یا كاسبی، میگفتند صبح كه میروی دم حجره، یا باید به بدهیت برسی یا به كاسبیت، نمیشود جوشجوش چك و سفتهات داشته باشی بعد به بدهیات هم بپردازی. کاسبی هم!نمیشود اینجا صبح تا ظهر شما اینجا جواب اربابرجوع و طلبكار مال سال 83 و 84 و 85 و 86 و نمیدانم قبلترش، ما تا سال 83 را دیدیم، حالا قبلترش اگر هست من نمیدانم، سال 89 شده شما هشت ماهه مدیركل ارشاد یزد هستید ،شما باید چشمانداز حداقل یك ساله برای خود بنویسید، بگویید آقا من یك سال آینده باید این كار را انجام بدهم،
نكته آخری كه میخواهم بگویم چون كه حالا آقای جلالی هستند، آقای جلیلیان هم هستند، این بحث فضای مجازی، این بحث كار در فضای مجازی، این كه یكی در فضای مجازی دارد خبر مینویسد، تحلیل خبر مینویسد، اطلاعرسانی میكند، چرا نباید به اندازه یك هفتهنامه در جامعه فرهنگی یزد جایگاه داشته باشد، این سؤ ال است مگه خط نفوذ رسانههای مجازی ما كمتر از روزنامههاست؟
شما تیراژ روزنامه كل ایران را بررسی كنید بالاترین تیراژ جام جم است ،در بهترین وضعیت 400 هزار نسخه در بهترین وضعیت جمعیت 70 میلیون نفری 400 هزار نسخه چاپ میشود ،در روزهای خاص، در روزهای خاص، تا آن روزنامهای كه مثلاً 60 هزار نسخه ،آیا واقعاً مثلاً یك سایت مجازی به اندازه 50هزار 60 هزار نفر نفوذ دارد یا ندارد من كار به محلیها ندارم، ولی من به عنوان یك آدمی كه داردبخشی از كار فرهنگی را انجام میدهد، از شمایی كه مدیركل ارشاد هستید، این سؤال را دارم ،آیا الان دیگه وقت آن نشده كه این دوستانی كه دارند در فضای مجازی كار میكنند، آنها هم حقی برایشان قائل بشویم، این جوری مثل توپ پنگپنگ این طرف و آن طرف پاس داده نشوند، این به نظر من خیلی بهتر است .كلام پایانی من این است كه ماه مبارك رمضان هست هر 12 ماه سال ما باید تقوا پیشه كنیم و آبروی هم را حفظ كنیم و عامل دست دیگران نشویم، واقعاً واقعاً واقعاً 50% مشكلات هر كسی خودش است یعنی اگر خودمان به بعضی از مشكلات دامن نزنیم سرمان را بیندازیم پایین در مسیر خودمان حركت كنیم خیلی از حواشی پیش نمیآید یكی از مسائلی كه واقعاً خود من هم مینویسم خود من هم خیلی جاها انتقاد میكنم ولی جبهه علیه كسی نمیگیرم هیچ وقت هم ،من بابت كتابخانه مركزی نوشتم دوستی آمد به نام مستعار من را متهم كرد به این كه شما مدیران استان را متهم كردید ،خود آن فرد هم كه نوشت و با نام مستعار هم نوشت ،میداند كه کوتاهی كردند وگرنه پروژه كتابخانه مركزی نباید 13 سال میخوابید، هنوز هم یك متولی نداشته باشد ،مسكن و شهرسازی بسازد، بودجه آن را ارشاد یزد بدهد، بهرهبرداری از آن را كتابخانههای عمومی بكند، هنوز هم سر طبقه چهارم پنجم آن ماندند، انشاءالله كه از باقیمانده این ایام استفاده كنیم
همچنان هم آقای عالیشوندی تا روزی كه در یزد هستید ما منتقد جدی شما باقی خواهیم ماند ولی منتقدی كه راهكار هم میدهیم، كمك هم میكنیم.
عالیشوندی: كلاس نقد داشتیم، از ارسطو شروع كرد، از افلاطون شروع كرد و من آن روز برایم سؤال بود كه چرا از افلاطون و ارسطو، ولی یاد گرفتم كه یك منتقد باید فلسفه بداند باید تاریخ بداند، باید بداند پیشینه یك جریان چیست، حالش چیست و آیندهاش چه خواهد شد؟
آن SWOT كه همه میشناسند، این را بشناسد فرصتها را بشناسد، تهدیدها را بشناسد، بعضی وقتها ما ایدهآلیستیم، خودمان منتقدیم ،نقد میكنیم، به ایدهآلهای خودمون برسیم.
یك مثل است كه میگوید گر تو بهتر میزنی بستان بزن. بعد وقتی به طرف كه میگویی بستان بزن، میگوید من منتقدم،این واقعیتی است، اگر ما پیشینهای از چیزی را ندانیم، شرایط را ندانیم، تحلیل كنیم ،خیلی راحت میشود ،اسم خودمان را هم بگذاریم منتقد.
این كه چرا حالا مثلاً به ورزش، به صنعت، و فلان و اینها این هم از مظلومیت فرهنگ است ،هر كسی فكر میكند كه فرهنگ را خوب میشناسد هنر را خوب میشناسد، میآید وارد میشود. بنده مشكلی ندارم، همه میتوانند نظرشان را راجع به فرهنگ و هنر بدهند، شما یك فیلم میبینید از تلویزیون پخش میشود، یك بچه كوچك هم تحلیل میكند نظر میدهد یك آدم عالم سینما خوانده هم نظر میدهد، اما یك وقتی، انتظار داری و فكر میكنیم كه اگر نظری دادیم حتماً باید اعمال نظر كنیم، نه اظهارنظر آنجا مشكل پیش میآید و بعضاً ناجوانمردانه میافتیم به جان هم و میگوییم آقا فلان كار نشد، فلان چیز نشد، ما خارج از فضای ایران و خارج از فضای یزد كه زندگی نمیكنیم، در یزد زندگی میكنیم، بنده هم اگر بخواهم ایدهآلیست بشوم ایدهآل های من خیلی فراتر از ایدهال های شماست، خیلی فراتر، چون بنده شرایطی بودم شما حداقل میدانید یك دورههای كاری مثلاً با آقای اشعری تجربه كردم ،كه آقای اشعری خیلی نگاه و افق بزرگی را میبیند كتابخانه ملی هم بروید، میبینید كه چقدر با جاهای دیگرمتفاوت شده است.
اما میآیم واقعیتهای شهرم را، استانم را، درنظر میگیرم براساس آن كار میكنم.
بحث سایت ها و این ها بنده هم بله به همین خاطر هم وارد شدم یك جایی میگویم این فضای آلوده و مسموم چون بنده اعتقاد دارم كه در خانه من باید اینترنت وجود داشته باشد، اما وجود ندارد، چرا كه یك زمانی میترسیدیم فرزندم برود در یك سایت مستهجن ، خوشبختانه آنها فیلتر شده، ولی الان یك دفعه میزند یك چیزی دیگه یك اسمی میزنه، مثلاً میزند دریا میرود توی جای دیگه ،مطالبی میخواند ،كه مطالب به نظر من تخریبش از تصویر خیلی خطرناكتر و وحشتناكتر است.
چرا؟ چون مطلب در ذهن خودش میسازد، تصویر را میبیند، تصویر لختی را میبیند همین، قشنگ، زشت، هرچه باشد همین است. ولی وقتی یك مطلبی را خواند این مطلب در ذهنش میماند دیگر،کارکرد افسانهها دیگر همین است ، میگویند افسانه شاه پریان ،هركدام ما یك تصویری داریم، حالا شیطان را، هرچیزی را كه آنجا میخواند یك تصویر میسازد، برای این واقعاً وارد این مسائل شدن بعضیها جبهه میگیرند و حاشیه درست میشود، خیلی جاها باید بحث ، چانه زنی، دعوا وگفتگو بشود و خیلی جاها باید حل بشود خیلی جاها هم اصلاً حل نمیشود.
شخصاً خیلی علاقهای به پست ندارم، واقعاً برایم هیچ فرق نمیكند همیشه عهد کرده ام ، كه به بهترین وجه كارم را انجام بدهم، اما اگر امروز به من بگویند نباش خیلی برایم بهتر است كه فردا بگویند نباش.
علت هم دارد چون تهیه كننده تلویزیونی بودم هم دنیا و هم هم آخرت را دارد اگر درست كار كنی.واقعاً بعضی وقتها میگویم از بد حادثه در مدیریت آمدم ، علی شاه حاتمی ، بارها به من میگفت تو چرا آن روز كه آمدی سركار من بازی نكردی، فلان فریم را ،فلان سكانس را. خوب منی كه شرایطش را داشتم، رفته بودم ،شاید درخیلی چیزها، شاید هم اصلاً موفق هم نمیشدم، میخواهم ،بگویم این مهم نیست، اگر عهد بستم كه كارم را درست انجام بدهم پای كتك خوردن هایش مینشینم، بخصوص در بحث فرهنگی .
ما دانشكده سینما تئاتر یك آقایی آمده بود مدیر دانشكده سینما تئاتر شده بود كه شیمی خوانده بود،دوستان به او گفته بودند، آقا ما میز تدوین نداریم، گفته بود به آقا دریا (آبدارچی) میگویم، بیاید میزم را خالی كند ،شما بشنید روی آن تدوین كنید .و اتفاقی نمیافتد شما میبینید بعداز مدتی این هم فراموش میشود من به عنوان خاطره میگویم.
اما میتوانید در بخش صنعت مثلاً در بخش پزشكی بروید یك منی را كه رشته تئاتر را خواندم بگذارید مسئول بخش مغز و اعصاب بیمارستان صدوقی،نمیتوانید. اما در فرهنگ متأسفانه این را میتوانید. به همین دلیل هركسی ،نظر میدهد، و بعد هم میبینید كارها تخصصی نیست ،
خیلی وقتها میگویم ، فقط پول و بودجه و اینها نیست، اعتقاد دارم،در كار هنری و فرهنگی فضاسازی مهمتر از هر چیزی است ،یك زمانی فضای مسجد، پیغمبر آمد مدینه، با درخت خرما خیشهای درخت خرما و چوبهای درخت خرما مسجد ساخت، فضا را به وجود آورد، بعد ببینید چه كاربری دارد؟ ما آمدیم در فضای مسجد، فضای تكیه، فضای حسینیه،خیلی فضاها را از دست میدهیم ،علتش هم این است كه بلد نیستیم فضاسازی كنیم ،نمیشناسیم نمیدانیم، بعد میآییم زور میزنیم، یك جاهایی پول خرج میكنیم ،اتفاق نمیافتد .
من بحث بدهی های ارشاد را،
فضای مجازی
بنده هم خیلی دوست دارم بگویم آقای یزد فردا بنده اینقدر كمك به شما میكنم، ارزیابیت هم میكنم ،مثل مطبوعات، ما كه نباید همیشه خط قرمز بكشیم.
بحث نشان آذریزدی كه من صحبت كردم، گفتم اگر نشان آذریزدی راه بیفتد خیلی از كسانی كه ادبیات كودك كار میكنند مجبور میشوند، بروند، كار فاخر بكنند ،كه این نشان را بگیرند، دیگر نیاز نیست تو قیچی برداری بگویی اینجایش را قیچی كن.
در مورد فضای سایت ها هم همین اعتقاد را دارم ،اما آن ،بحث كشوری است اما یك جاهایی، آقای جلالی میتوانند اینجا شهادت بدهند، كه نیاز بوده از یزدفردا حمایت كنم، بدون اینكه ایشان از من بخواهد (شما از من خواستید؟) بدون اینكه ایشان بخواهد یا من باشم ،گفتم اینجا از یزدفردا حمایت میكنیم . تقدیرنامه هم را با جرأت و جسارت نوشتیم، و امضاء هم كردیم، فرستادیم ،اصلاً هم نترسیدم كه بگویند،چرا،بحث حمایت هایش واقعاً دست ما نیست، خوشبختانه وزارتخانه دارد كار میكند.
بحث بدهی ها را من امروز گفتم،
دیگر در مورد بدهی های گذشته، یك ریالش را نمیپردازیم .بدهی های گذشتهای كه بدهی های مجهولی است ،مشخص نیست ،را دیگر نمیپردازیم، بخشی از آن را پرداختم، آن بخش هایی را كه مطمئن بودیم كار شده است .
این كه شما میگویید آقای فلانی هم بدهی داشت بله، ما میرویم یك كتاب سفارش میدهیم چاپ میكنیم یا ویژهنامه سفارش میدهیم چاپ میكنند بدهی آن میماند این كار شده، مشخص است جز اینها دیگه هر كسی تفاهنامهای دستش باشد، فاكتور و اینها فرق میكند.
تفاهنامهای که براساس سلیقهای ، مدیر گفته باشد، آقا فلانی برو،حتی به یکی از همکاران حاضر هم گفتم ،دیگه سراغ من نیا، پول هم به شما نمیدهیم ،شفاهی مدیرت گفته برو از خودش بگیر، بپرسید از ایشان، البته بخشی از آن را به ایشان دادیم، بقیهاش به من دیگر ارتباطی ندارد ،چون باید، از یك جایی كات و تمامش كنیم.
گفتم 129 میلیون داریم ما كه نمیتوانیم اینقدر هزینه كنیم كارهای امروز بماند، بحث بودجه فرهنگی هم من واقعاً حق میدهم كه این بودجه توزیع بشود، تقسیم بشود، یك بار بگذارید امتحان كنیم ببینید ، وقتی میگویند ، آقا مشكل و معضل فرهنگی وجود دارد ،همه میگویند اداره ارشاد، همه میگویند اداره، به دوستان هم گفتم.
به بچه هیئتی ها گفتم، در هیئت شما برای مخاطب غیر هیئتی تان چه كار میكنید، آنها را چقدر جذب میكنید، این هیئتی كه خودش با یك علامت میآید ،شما مسجد رفتی نمازت را خواندی آمدی، آنکس كه مسجد نمیآید را ما چه كارش كنیم، بنده گفتم اشكالی ندارد، بگذارید یك بار به صورت جامع پخش بشود ،همه كسانی كه واقعاً كار فرهنگی میكنند، من نمیگویم كار نمیكنند، كار فرهنگی میكنند اما از این حیث شناخت ندارند و بردشان رانمیدانند، بینید غرب میآید یك دفعه 200 میلیون دلار برای فیلم 2012میگذارد، 200 میلیون دلار میگذارد و آنجا متمركز میكند، 2012 ، 300 میلیون برگشت مالی هم دارد، ما باید برسیم به چنین چیزی و تا زمانی كه نرسیدیم اشكالی ندارد و ایمان هم داریم كه یك جاهایی درست خرج میشد همان هم درست خرج میشد ما خیلی هم برنامهای براساس توان خودمان و واقعیتهای جامعه نداریم.
گفتم هفته هنر یزد، یك امتحانی برای هنرمندان یزد هست كه ما ببینیم واقعاً چقدر هنرمندما توان دارد که بیاید آنجا ،اگر نداشت، بنده كه نمیتوانم از یك ماشین مثلاً پرایدی انتظار بنز را داشته باشم، یك پراید است ما الان وضعیت موجودمان واقعاً یك پراید است .
بحث كارشناس ها یی كه كردید، بنده رؤسای ادارت را تغییر دادم، اداره هنری ، اداره فرهنگی و اداره سینمایی ما تغییر پیدا كرده است .
وقتی من اینجا فارغالتحصیل رشته سینما دارم، وقتی كسی را دارم كه فوقلیسانس ادبیات نمایشی دارد،از او استفاده نشده ، به این معنا نیست كه من از كرمانشاه بروم ،با خودم بیاورم ،این ها را آوردم ،گذاشتم، این ها نیروهای آقای مفیدی هم هستند، آقای مفیدی هم یك نفس راحت كشیده، (آقای مفیدی در سینمایی تون نفس راحت كشیدید یا نه؟) اصلاً الان آقای مفیدی كوچكترین دغدغه سینمایی را ندارد، چون دیگه آقا رئیس اداره سینمایی تحصیل كرده سینماست اما وقتی من آمدم ایشان رئیس اداره بود.
با این که یك اتوبوس با خودش میبرد مشكل دارم، هیچ وقت هم در مدیریت من نمیگنجد، بعضی وقتها مدیران ما ناتوانند ،نمیتوانند كار كنند ،روابط عمومی بنده با تمام ضعف و قوتش الان قابل قیاس با هفت ماه ،هشت ماه پیش كه آمدم هست یا نه، انصافاً در وزارتخانه،در بحث تولید خبر اولیم ، شاید یك جاهایی بنده خودم هم به روابط عمومی خودم نقد داشته باشم ،خودم هم انتظار دارم، كه مثلاً فلان كار را انجام بده ،جاهای دیگری خیلی علمیتر برخورد كند و خیلی موارد اما دارم میگویم بین این و آن ضمن اینكه یك مسائل سختافزاری است كه آقای بردستانی دست من و شما نیست وقتی دیوان محاسبات بنده میگویم آمدم تا حالا چهارنفر را بیرون كردم 16 نفر را در دانشكده علمی كاربردی بیرون كردم، دانشكده علمی و كاربردی كه قرار است غیرانتفاعی باشد و بعد خودش رو پای خودش بایستد ما باید پول به او بدهیم چرا چون چهل تا نیرو برای 400 دانشجو، یعنی یك دهم، كجا بخش خصوصی این طوری است. آن دانشكده را با 10 نفر میشود چرخاند. بنده 16 نفر را تعدیل كردم در مسجد حظیره فحش به من داد آدم بزرگی از بزرگان این شهر است گفتم اشكالی نداره همین جا واگذارت میكنم به خدا، سر اینكه بچه تو، مثلاً نوهات، از دختر برادرت، فلانی را بنده گفتم كار هم نمیكرده اشكال نداره من میخواهم كارم را بكنم و باید هم این فحش ها را بخورم نوش جانم، باید هم بخورم اما اینها چیزهایی است كه ماها به عنوان منقد بیرون خبر نداریم ازش، نمیدانیم كه یك دفعه آدم دست میگذارد روی فلانی كه كار نمیكند، (به خدا بروم) بنده هیچ روزی از جایی كه روزی بنده را برساند شكایت نخواهم كرد. وقتی كارمند بنده شكایت كرده كه چرا پست من در دوره قبلی گرفتند وقتی بررسی میكنیم اصلاً وارد شدن نه یك آزمونی داده، نه امتحانی داده، نه شرایطش را داشته، نه رشته تحصیلی او مرتبط بوده بعد آمده اینجا خوانده، ما خیلیها را داریم دیپلمه میآیند در سیستم دستگاه دكترا میروند بیرون، همه جا هم هست، در ایران همه جا هست، طرف دیپلمه میآید، دكترا میگیرد میرود به جای این كه كار كند مینشیند درس میخواند، یك ساعت اضافه كاری او هم كم و زیاد بشود مدعی است اما فرهنگ و هنر یك استان با ریشه اینجوری را آب ببرد، نابود بشود اصلاٌ صدایشان در نمیآید، نیرو دارم كه واقعاً الان به او بگویید آخرین كتابی كه خواندی یادش نیست كی است؟ بروی در خانهاش ببینی قطعاً لوستر و نمیدانم تجهیزات خانهاش خیلی خیلی خیلی، اصلاً كتاب ندارد، وقتی هم بن كتاب به او میدهی میگوید، اَه باز بن كتاب، كاش بن تعاونی خودمان كه هیچ چیز هم ندارد را میدادند، (؟؟؟با یكی معاوضه كنم یك مبلغی را بگیرم) یك مبلغی را بگیرم آیا واقعاً در یك اداره ولی میآیی دست میگذاری روی او میگویی آقا برو، اولا هم بزرگان شهر همه میآیند چیز میكنند تعجب هم میكنم یك وقت میبینم طرف جناح سیاسیش هم با این نمیخواند، حمایت میكند از او میگوید آقا چرا این را داری میگذاری كنار، همه بسیج میشوند بعد میرسی به دیوان محاسبات، دیوان محاسبات به تو گیر میدهد، شكایت میكنند، الان بدهی ما بخشی از آن بدهی افرادی است كه تعدیل شدند، البته من یك اشتباهی هم بوده قرارداد نبستم، ولی نزدیك 60، 70 میلیون تومان ما دِین داریم كه میدانم بدبخت آمده اینجا كار كرده حالا یا كار هم نكرده آمده ساعت زده كارت زده، رفته. بعد میآیی میبینی اداره كار، شكایت او را میپذیرد و حمایت میكند، حق هم دارد، دیوان محاسبات این طوری، ذیحساب، بنده از این چهارنفری كه چهارتا قراردادی كه اینجا تعدیل كردیم دوتا، دو نفر میخواستم جاش بیاورم، من خیلی درد میكشم، رفتم گفتم تالار هنر ما، نمیدانم دوستان رفتند یا نه تالار هنر یك اتاق فرمان دارد هیچ جای دنیا همچین اتفاق مضحكی نمیافتد برای اتاق فرمان و اتاق نور شما باید از روی پشت بام بروید توی اتاق فرمان، راه ندارد، اگر تالار آتش بگیرد مردم در آن میسوزند، هیچ راه فراری ندارد چون یك در خروجی دارد. مردم میسوزند. بعد میروی روی پشت بام كه بروی در اتاق فرمانش، دو تا ساختمان ساختند ساختمان جدید را وصل كردند به قدیم بین آن یك شكاف و یك دره وجود دارد، سادهترین كار كه یك نرده بیندازی روی آن نكردند، سادهترین كار، بچه مردم را آقای ترقینژاد شده بود یا نه رفته آنجا بدود بگوید آقا نور فلان را بده، افتاده در این، جشنواره محمدالدوره، جشنواره ارزشی بزرگ فلان، بچه ضربهمغزی شد و گروه تئاتر نفهمیدند، برگشتند رفتند، شهرستانشان قم، یك هفته بعد پدر و مادرشان آمدند اینجا، گشتند در بیمارستان پیدایش كردند دیدند بخش مغز و اعصاب بستری است. (بیمارستان مرتاض) این واقعاً بعد شما بیایید با این پیمانكار برخورد كنید، میبینی آقا فلان واحدت كه متولی این است تمام كارها را گذاشته، ماه آخر 31/3 به بعد انجام بدهد كه اگر با این پیمانكار برخورد كنید تمام حسابهایت برگشت میخورد همه پولهات برگشت میخورد میگویند مدیر بیعرضه فلان جا نتوانست پولش را خرج كند، عملاً با آدم دزده هم نمیتوانی برخورد كنی، ولی بنده امسال برخورد كردم، تعجبم كردم، ؟؟؟ نكرد، نگذاشتم یك دفعه یك روز یك آقایی برداشتم آمدم گفتم پیمانكار جوادی از امروز این است، و فلانی دیگر انجام ندهد، میشناسمش بچه حزباللهی است، كارش هم میدانم، كارش خوب است واقعاً كارش خوبه بدین به این، اگر میخواستم بگویم آقای فلانی بیا حالا مشورت كنیم فلان و اینها نمیشد، اما رفتم آقای ..، این را واقعاً مطرح نكنید چون نمیخواهم اینقدر بزرگ بشود، استاندارد است نه ... یك لگد زدند به آن دیوار ریخت پایین، یك مبلغی هم گرفتند كه با این شرایط میبینی دو سوم آن را گذاشتند در جیبشان، شما كه ساختمان میسازید الله وكیلی این طوری میسازید، الله وكیلی، بعد میگوییم بیا آقا درستش كن، میگوید ببین فلان عالم از من پول گرفته است، اگر تو دست بذاری روی كار من، فلان عالم صداش در میآید بعد میروی تحقیق میكنیم میبینیم والله روح آن عالم هم خبر ندارد. روح آن عالم هم خبر ندارد. من آمدم گفتم ببین من میخواهم اینقدر بدهم به فلانی به من برگرداند بنده در سیستم هیچ وقت این كار نمیكنم از روزی كه آمدم به دیوان محاسبات گفتم، به اداره اطلاعات گفتم به همه گفتم این شماره ملی من این هم شماره ملی خانمم ببخشید باید آقای چیز گفت، بروید ببینید در این دنیا ما چی داریم امیدوارم روزی هم كه رفتم اگر به اندازه یك کارگر شهرداری لیاقت داشتم یك آپارتمان كوچولویی داشته باشم كه اگر مردم بچههام داشته باشند ولی الان ندارم در حال حاضر، باید همان را هم محاسبه كنید ببینید میشود در این یكی دو سال بدون وام و فلان اینها یك آپارتمان كجا میشود خرید؟ تو كرج یا مثلاً در نیاوران باید خرید این دوتاش خیلی فرق میكند میخواهم بگویم آقای بردستانی اینها مشكلاتی است كه شما یك وقتی نمیتوانی نیرو بیاوری و بعد ضمن اینكه من واقعاً، واقعاً اینجا میگویم آقای مفیدی ارشاد را از بنده خیلی بهتر میشناسند شما خودتان گفتید میتواند نقد كند بسیاری از قوانین را واقعاً تسلط دارد، خودشان باید بگویند چون بارها گفتهاند من نقل قول میكنم آقای مفیدی را روزی كه بنده آمدم پیشنهاد بهش دادم برای مدیركلی یك جایی، فكر كنم شما بدانید ساعتها با او صحبت كردم قبول نكرد گفت اگر میخواهید بیرونم كنید به من بگویید، ولی من حاضرم بروم در بایگانی ارشاد اما نروم بیرون، بایگانی ارشاد را دوست دارم به هر دلیلی آقا ایشان یا تعلق خاطر این خیلی خوب است، كه به سیستم و دستگاه كاریت وفادار باشی، یا تعلق خاطر دارد یا میترسد برود جای دیگری هرچیزی نمیخواهم بگویم ایشان میترسد، آقای مفیدی میگوید بنده وظیفهام نیست كه بروم مقابل مدیریت استان بایستم پاسخگو باشم من باید مدیركلم پاسخگو باشد بیاید كار از من بخواهد شما تشر هم سر من بزنید حالا ما كه ایشان بزرگ ما هستند، برادر بزرگمانند این كار نمیكنیم، ولی تشر هم بزنید برای خیلی قابل تحملتر است تا یك دفعه مثلاً آقای بردستانی در یك جلسهای به من بگوید تو، خوب وقتی با استرس مجبور میشود آقای مفیدی همه جلسات را برود یك تنه جواب بدهد، بعد من میآیم میبینم كه اگر، اگر یك بخشی آقای مفیدی را میگویم چون اینجا حضور دارند، یك بخش ناتوانی دست ایشان نبوده، وظیفه كس دیگری را میخواسته انجام بدهد میبینم در حیطه كاری خودش خیلی خوب میتواند چه دلیلی دارد بروم یك كسی را از بیرون بردارم بیاورم، كارهایی كه نكردیم را من خودم چندتایش را گفتم، و واقعاً هم اعتقاد دارم اما، یك بخشی از آن هم این است كه آقای بردستانی، بنده باید اهم و مهم هم بكنم، بنده آمدم از بچگی به آذریزدی علاقه داشتم، یكی دوتا از كارهای آذریزدی (بحثش را بگذارید جداگانه)، عالیشوندی: میخواهم یكی دوتا جمله بگویم، ببیند مثلاً آره من ترجیح میدهم چون خود شما و همه ماها میدانیم كه قرار است آذریزدی یك نفر به خاطر رضای خدا یك نفر به خاطر نون شبش یك نفر نون شبش واقعاً صبوری برای نون شبش، فلانی برای گرایشهای سیاسیاش، فلانی برای گرایشهای اقتصادیاش، هركس برای یك چیزی بیاید بنده میآیم اهم و مهم میكنم. میگویم آقای بردستانی، پژوهش را بنده میگذارم كنار چون نه بودجه این كار را دارم نه چیزی، نه اینكه در فكرش نیستم، بنده عنوان شغلیام در صدا و سیما پژوهشگر است پژوهشگر 4 هم هستم مدیر پژوهشی هم بودم مدیر آموزش پژوهش بودم، ؟؟؟ میآیم اهم و مهم میكنم میگویم آذر برای من و برای جامعه یزد فعلاً چون انجام ندهم آذر میپرد، شما میدانید نشان آذر یزدی را من و شما یك ماه دیرتر اعلام میكردیم، احتمال داشت نشان هوشنگ مرادی كرمانی، انجام بشود، دنبالش هم است اما بالاخره شناخت بیشتری دارد آن وقت خود شما میآمدید میگفتید برای آذریزدی چه كار كردی؟ كه من البته این گله را دارم كه خیلیها هم نگفتند، نقد هم بخشی از آن این است كه بگوییم چه كار كردند بنده خدا دیگه، بگوییم بنده یك جملهای در بحث آذریزدی گفتم، خودم واقعاً میگویم به دلم الهام شد، مثل شعر، بنده گفتم آذریزدی مولوی ادبیات كودك ایران بود. كسی این را جدی نگرفت، دوستان ما خیلیها جدی گرفتند، آقای امامی آنجا جدی گرفت خیلیها در كشور جدی گرفتند، ولی این خیلی جای كار دارد كه مولوی، مولوی كه كم كسی نبوده، شوخی نبوده، بعد این را استناد كنیم بنده كه مُردم، آن وقت میگویند این نشان آذر یزدی به مولوی ادبیات كودك دارد داده میشود. در هر صورت ما یك جاهایی آقای بردستانی مجبوریم زمان را از دست ندهیم، ببخشید آقای جلالی.
؟؟؟
آقای جلیلیان: عرض میكنم خدمتتان كه با قسمت عمدهای از حرفتان موافقم شما چون مادرتان یزدی است یزدی نمیدانند، من كه همسرم یزدی است موقعیت كارم بعداز 14 سال كرج و تهران را رها كردم آمدم یزد، مسلماً یزدی نخواهم بود، (عالیشوندی: شما بیشتر من یزدی هستید) نه اتفاقاً برعكس. من از كرج آمدم كه اصلاً از كار مطبوعات خارج بشوم، در كارخانه شیشه در كاوه كار كردم، تا مدیر عاملش فهمید كه كار من چیه، من سابقهام همه جا حتی در ادارات اینجا دیپلم قید كردم، لیسانس ننوشتم، آنجا هم گفتم كه سوم راهنمایی، منتهی برخورد و طرز كار گفت كه آقا باید بیایی مسئول روابط عمومی بشوی گفتم من در كارم اشكال داره، گفت كارگری در شخصیتت نیست، گفتم نه خیلی هم عالیه، گفتم نمیخواهم همچین كاری بكنم، تسویه كردم آمدم بیرون، ما را دوباره از تهران پیدا كردند فارس را گذاشتند روی گردنمان، خیلی هم به آنها برخورد كه چرا فارس را خواستند به آنها ندادند هرچند كه سر یك كار دیگهاند، در مورد هنر و موسیقی خیلیها آمدند دف و تنبور ما را دیدند، ما را محكوم به كفر و الحاد كردند، در مورد مینیاتور هم دست بردن در كار اسلام بود ؟؟؟ كه قرآن را ؟؟؟ میكردند، و یك جوری بتسازی، در مورد خط هم كه حتماً باید اذكار و احادیث و سخنان ائمه اطهار قید بشود اگر سخن از عشق برود یا حافظ برود مطرود است. در مورد خبر صحبت كنیم اینها را بگذاریم به كنار، خیلیها هنوز فشار به آنها متحمل است هنوز هم خلاص نشدند علیرغم تمام مطالبی كه در سایتهای مختلف با عناوین ركیك نوشتند منتهی طرز دیدگاه كاهلان و جاهلانه آنها و قد قواره آنها طوری نیست كه نیاز به پاسخگویی باشد و من وارد این بازی بشوم بخواهم این بازی را انجام بدهم پی بگیرم اهمیت هم نمیدهم تا جایی ظرفیتم پر بشود وقتی كه پر شد خیلی حرفها برای گفتن دارم با سند و مدرك، چون كسی كه ساكت است خیلی چیزها را میبیند كه افراد دیگه نخواهند دید، ما هم سعی كردیم ساكت باشیم و مؤدب باشیم، عرض به حضورتان كه ما یاد گرفتیم به جای اینكه من سرپرست؟؟؟ بعداز 16 سال ادعایی نداریم من از كار توزیع شروع كردم، كار وصول انجام دادم، كار بازاریابی انجام دادم، كتاب بازاریابی نوشتم وغیره. ادعایی ندارم كه اگر كار توزیع میكنم خودم را خبرنگار بدانم، اگر مأمور وصول مبالغ آگهی یك نشریه هستم خودم را خبرنگار بدانم، اگر آبدارچی هستم همین هم محترمم خودم را خبرنگار بدانم و اگر خبرنگار هستم خود را خبرنگار بدانم، چه برسد به پیشكسوت، جسارت نشود و هنوز كه هنوز است هم خودم هم خبرنگارام تحت آموزش قرار میگیریم، تحت آزمون قرار میگیریم، اینها همه ثبت میشود همه امتیازبندی میشود و كاملاً مؤثر است. جای دیگر را من با یقین اعلام میكنم در شهر یزد این كار انجام نمیشود. با یقین اعلام میكنم، چون همه آن چیزی را كه یاد گرفتند و در طول مدت با آن آشنا شدند دارند، انجام میدهند هیچ كس به روز نیست، متأسفانه. سعی هم نمیكنیم به روز باشیم، به جای اینكه سعی كنیم خودمان را برسانیم به دیگرانی كه جلوتر هستند یا حداقل از آنها جلو بزنیم سعی میكنیم سنگاندازی كنیم، مانع ایجاد كنیم، آنها را نگه داریم كه خودمان را برسانیم به آن حد آن كاستیهای خودمان را مشخص كنیم، یك جوری برآوردهاش بكنیم، این نتیجه نمیدهد باعث میشود به جای اینكه من، فكرم بگذارم روی كارهای دیگر، و قسمت من كارگردان سینما جوان خواندم، كارهای مرتبط با فرهنگ و مینیاتور را نمایشگاه داشتم كرج آموزش میدادم، خط را همین طور، منتهی مراتب الان كه دارم كار خبر انجام میدهم اگر بخواهم كار متفرقه انجام بدهم باید ذهنم باز باشد، بتوانم قسمتهای مختلف فرهنگی اولاً معضلاتش را بشناسم، اشراف پیدا بكنم روی آن بعد به خودم اجازه بدهم كه در موردش حرف بزنم، انتقاد بكنم، ایرادها را مطرح بكنم، پیشنهادهای عملی بدهم كه بشود انجامش داد. نه فقط پیشنهاد بدهم یك چیزی را فقط مطرح بكنم، منتهی مراتب با این سنگاندازیها، بازهم آدم را مأیوس و دلسرد میكنند هرچند ما عادت كردیم، پوستمان كلفت شده، همین كه دیگه وقتی باقی نمیماند مسائل زندگی و كاری كه بتوانیم به این مسائل بپردازیم هیچ مورد دیگری هم مطرح نمیخواهم بكنم، شما خودتان حدیث مفصل بخوانید از این مجمل، صحبت دیگری ندارم، تشكر میكنم، زحمت زیادی كشیدید، تا آن حدی كه من میبینم، من حس میكنم، من درك میكنم و به گوش من رسیده، از همگی شما تشكر میكنم، بنده را ببخشید و عفو كنید. ممنون.
عالیشوندی: دست شما درد نكند. من واقعاً آقای جلیلیان درسته، (آبادانی كه نیستید؟)
جلیلیان: من اصالتاً كرد هستم ولی خرمشهر به دنیا آمدم همه فامیلم
عالیشوندی: با آقای بابك جلیلیان و اینها چه نسبتی دارید؟
جلیلیان: آنها فامیلند.
عالیشوندی: آنها هم كرمانشاهی و كردند و خرمشهر و آنجا،
جلیلیان: همه فامیلند ولی خوب چه نسبتی دارند نمیدانم
عالیشوندی: مثل ما عالیشوندیها كه از حضرت آدم با هم فامیلیم،
جلیلیان: خداحفظتان كند.
عالیشوندی: ما عالیشوندیها دقیقاً از 1000 سال پیش حالا، بخشی هم كه ما آقای سلطان زاده جدمان 1000 سال پیش از خرمآباد كوچ كرده به جنوب استان فارس به امید اینكه اصلاح بشود. حالا نمیدانم در 1000 سال ؟؟؟ بعد پدربزرگم مرحوم با ترك ازدواج كرده، به بابای خدابیامرزم گفتم همه كارها پدربزرگه خراب كرده، آن 1000 سال پیش قلعهای داشتیم به اسم عالیشوند، كه عالیشوندیها مال آن قلعه هستند و پدربزرگ 1000 ساله ما اسمش عالیشاه بوده، به شاه هم برمیگردیم متاسفانه. من خیلی خوشحالم آقای جلیلیان واقعاً این نگاه، باوركنید یك وقتهایی آدم دوست دارد كه مثل شما هم سعه صدر داشته باشه و هم پاسخ بعضیها را ندهد و بگذارد این بحث از ما نخورده باشید سعدی را همه ما شنیدیم به روایتهای گوناگون ولی میگویند كه یك روز یك كسی آمد پیش پیغمبر و گفت كه فلانی فلان ظلم را در حق من كرده، پیغمبر گفت تو چه كار كردی؟ گفت: هیچی، گفت نفرین، بد و بیراه، گفت: هیچی واگذارش كردم به خدا، گفت: یك نفرینش بكن چون، عقوبت خداوند خیلی سختتر از چیزی است كه شما نهایتاً بگویید كه الهی گردنش بشكند، اما اگر این را نگویید و من واقعاً دیدم بعضی وقتها بعضی از آدمها را باید، باید با آنها برخورد كرد، حتماً آقای بردستانی بود در آن جلسه كودك، سرباز، دریا را كه من گفتم، مثال زدم حتماً خواندید آن را شماها، آنجا میگوید: میخواهی چكار كنی؟ میگوید: میخواهم بجنگم، میگوید: جنگ، جنگ برای چی؟ بچه میگوید: جنگ برای صلح، مثال برای عشق و نفرت، صلح و دوستی وجود دارد، مهر و دوستی وجود دارد. من این را با تمام پوست و خون خودم درك كردم من در جبهه وقتی آمدم از آن دوست عزیزی كه خشاب پر میكرد و خشاب پرت میكرد برای ما خشاب تمام شده بود آمدم دیدم خشاب پرت نكرد، آمدم دیدم تیر خورده نشستم خودم خشاب پر كردم وقتی برگشتم عراقیه نشانهگیری كرده بود خوب آنها فكر میكردند سربازهای 20 ساله به بالا با یك قد اینقدری و اینها داشته باشد نشانه برای پیشانی ما گرفته بود كه وقتی من آمدم شلیك كرد سه چهارتا تیر خورد به كلاه من، كه یكی از آنها هم نشست رو سرم، قشنگ دیدمش، دیدمش، چهرهاش را دیدم كه الان هم ببینمش اگر خیلی تغییر نكرده باشد میشناسمش، گذشت و سالها بعد زدند پس كله ما و ما را بردند 18 روز بغداد، نمایشگاه بینالمللی بازرگانی بغداد، بنده هم مشاور تبلیغاتی بندر امام خمینی بودم، و آنجا داشتم كار میكردم، خیلی هم میترسیدم زمان صدام است اسم امام خمینی، حالا یك حكایتهایی داشتیم یك بار هم استخبارات آنجا من را گرفت برد. آنجا پیش خودم فكر كردم حالا آقا محمود یك دفعه عراقیه را ببینی چه كارش میكنی؟ الان بیاید چه برخوردی با او میكنی؟ باور كن هرچه فكر كردم دیدم من نفرتی ندارم از او. هیچ نفرتی ندارم، اما من هم او را زدم با تیر. نمیدانم زنده است یا نه اما من باید میزدمش او هم باید مرا میزد. خوب من باید او را میزدم این همین است یك وقتهایی شما بعضی از آدمها را مجبورید برخورد كنید با آنها خیلی خوب است كه با خشم و غضب حضرت علی پا میشود دور میزند غضبش را میخورد ولی سر او را میبُرد، سرش را میبُرد و خدمت بزرگی به خودش میكند نه به خدای حضرت علی، كی بود عمروبن عبدوود واقعاً خدمت بزرگی میكند ولی سر او را میبُرد، بنده در یك جایگاهی هستم كه یك وقتی مثلاً بیشترین انتقاد راجع به من بود چرا مثلاً یك شكایتی كردم، (آقای ...، دوتا تندیس است كه شاخه طوبی بالا هست كنارش هم هفت تندیس آب طلا داده شده سینی هم آن پشت كنار میزه گذاشته شده آنها را بیاورش، حالا خودم رسیدم به اینجا بگویم)، وقتی میبینم یك كسی حرمت مُرده یك كسی را ندارد ما با اساتیدمان آمده بودیم دانشجو بودیم، رفتیم دخمه، یك دست مردهای بیرون بود، نمیگویم كدام یك از این بازیگرهای معروف زن با این دست بازی میكرد و از زوایای مختلف عكس میگرفت استاد ما آمد به او گفت خجالت بكش، مرده است، و دست او را خاك كرد آنجا، دست یك زرتشتی را كه خودشان در دینشان اعتقاد دارند كه میگذارند آنجا این خاكش كرد، دیگر ما حرمت مُرده را پشت سر زندهها حرف میزنیم همین عالیشوندی كه امروز اینجوری به قول آقای بردستانی كه حالا من نمیدانم منظورشان میبینیم چهل تا نظر مال دو نفر یا سه نفر یا چهار نفر و این طوری شعر مثلاً سیف فرغانی بنده شعر سیف فرغانی را 20 سال پیش با آن آشنا شدم 30 سال پیش با آن آشنا شدم میدانم، در چه فضایی گفته، مغول با من یكی است، (آره یكی هم بغلش شاخه طوبی است) مغول با بنده یكی است در فضای اختناق مغولی كه آمده و میگوید آری زمان شما نیز بگذرد. وقتی این قدر ناجوانمردانه یك همچین چیزی را مینویسند ناجوانمردانه، واقعاً بنده كه آقای جلالی شاهد بود، جمله آن شب بحث توالت نویسی من اصلاً مستقیم به شخص خاصی نبود، گفتم، گفتم آقای جلالی یا نه، گفتم فضایی ایجاد شده كه آدم بعضی وقتها بعضی از وبلاگها را میبیند یاد توالت نویسی میافتد هنوز هم میگویم، كه دیگه امروز وبلاگ توالت نویسی هم پیدا كردیم. حالا این البته شرف دارد ها،
جلیلیان: از قدیم میگویند چوب را كه برداری گربه دزده فرار میكند
عالیشوندی: فرار میكندها دقیقاً ببینید
بردستانی: مهم این است كه شما منظوتان مستقیما به شخص خاصی نبوده كه
عالیشوندی: آره ببیند حالا اصلاً من میخواهم من همه اینها را آوردم كه یك موضوعی را بگویم ببینید من یك زمانی رفتم پیش آقای كُردان، كردان خیلی لطف داشت به من، مرتب هم میگویم كُردان واقعاً دوستش داشتم همیشه هم یادش خواهم كرد، خدا رحمتش كند، یك روزی رفتم پیش كُردان دو سه تا طرح بزرگم را به او گفتم، گفت یا از صدا و سیما بیا بیرون كامل، من در فنی و حرفهایام برو این كارها را انجام بده، یك بحث كشت و صنعت در جزایر خلیج فارس را داشتیم، یك بخش استفاده از چوبهای دورریز خرما را داشتیم كه خیلی زیاد است كه واردش نمیشوم، یك طرحی هم به كُردان دادم گفتم این جدی حاضرم پیگیر بشوم. توریست خارجی به ایران نمیآید برای توالت یكی از دلایل، آقا یك سالی یونسكو، شعار سالش را گذاشته بهداشت توالت های عمومی، ماها چیز میكنیم، همین مطلب هایی كه امروز پرینت گرفتند را بخوانید راجع به توالت در ایران، بنده اتفاقاً چیز بدی نگفتم، یك وقتی شما به بهداشت توالت بهداشت ما انتظار داریم توالتمان بهداشت داشته باشد، ولی دغدغهای نداریم وبمان فضای سالم داشته باشد، دغدغه نداریم به خداوندی خدا، ظلمه به بچه من كه آقای بردستانی اگر بعداً نگویند بچه من با استعداد هست یا نه؟ به خدا دیروز رفته پیش همان ؟؟؟ به خانمم گفته كه این بچه بینظیر است، دیروز آن آقایی كه مصاحبه كرده به او گفته چرا در خانه بچهام نباید اینترنت وصل باشد، شما واقعاً جرأت میكنید این كار را بكنید، من راجع به تئاترش هم گفتم به دوستان تئاتری هم گفتم، گفتم اگر من هم جای اعجمین بودم آن خانه تئاترتان را خراب میكردم. بنده هم اگر ببینم فضای تئاتر را كثیف و آلودهاش میكنید كه نتوانم دست زن و بچهام را بگیرم بیاورم داخل گردنتان را خرد میكنم. آنجا دیگه فرهنگی نیستم، برخورد میكنم، به خاطر اینكه ما در این فضا میخواهیم نفس بكشیم آقای سلطانزاده با هر تفكری شما خانوادهات چطوری زندگی میكنند؟ ما میرویم كتاب برای كودك بخریم. شما میروید كتاب بخرید ورق میزنید بخوانید ببینید چیز بدی دارد یا ندارد برای كودكت نمیخری. بعد چرا این بچههای ما، من واقعاً یك روز رفتم در خانه دیدم بچه من ساسیمانكن عكس ساسیمانكن در خانه است، بچه من كه در خانه من شاهنامه یك میلیون تومانی وجود دارد و شاهنامه عادی مثلاً 500 تومان پشت جلد برای بچهها هم هست همه چیز هست چرا در خانه. من فكر كردم، خیلی فكر كردم، آمدم اداره صدا و سیما در كرمانشاه گفتم مقصر ما در صدا و سیما هستیم، از بچههای گروه كودك پرسیدم گفتم چقدر پول میدهید برای موسیقی و گروه كودك، گفت 100 تا كار میدهیم یك نفر میآید میزنه 300 هزار تومان، 100 كار، آنجا گفتم كه آقا این بچه من حق دارد برود ساسیمانكن گوش كند، الان كه میرود پیش آقای لشكری جز دنبال شهرام ناظری و اصلاً خودش میگوید شهرام ناظری خودش میگوید: شبها من با این دانی كه چرا خروسی سحری ؟؟؟ نوحهگری را؟ كه شهرام ناظری خیلی هم قشنگ خوانده، میگوید من با این میخوابم، و فكر میكنم یك شب هم گذشت و من غافلم. از عمرم گذشت بچه 13 ساله به خدا قسم دارد با این میخوابد. علتش این است كه فضاهه را من یك وقتی نقل كردم گفتم آقای مهاجرانی آمد به بهانه آزادی فضایی برای پاپخوان ها و رپخوان ها و این ها به وجود آورد موسیقی سنتی ما را نابود كرد. بله بچه من هم عكس ساسیمانكن میزند. خوب به بهانه آزادی بعضی وقت ها ما یك فضایی خلق میكنیم كه یك چیز اصیلمان را نابود میكنیم. میگویند آقا غربیها موسیقی دارند شما كار كردید دو دستگاه ماژر و مینور دارند ما هفت دستگاه داریم چندتا گوشه داریم، چهل تا گوشه داریم، ولی نابودش كردیم چون میآییم به بهانه آزادی موسیقی مبتذل پاپ را مبتذل پاپ را خوب پاپ را نه بدون شناسنامه ما میآییم چیز میكنیم بعد یك دفعه بچه شما میآید میرود میبینید هیچكس را بیشتر از باباش دوست دارد. چون اصلاً نمیفهمه چیه؟ باید آقای جلیلیان بنده در این فضا یك كسی باید صدایش در بیاید، اشكال هم ندارد، ما الگو زیاد داریم، مگه ابوذر كتك نخورد، خوب.
جلیلیان: كاسه داغتر از آش هم میشود شد، همین خانه مطبوعات نامه دادند ما شركت كردیم چنان تحولی بین دوستان اتفاق افتاد كه نمیگویم به خاطر چی؟ چرا باید همچین اتفاقی بیفتد؟ من میخواهم از خودم، از وقتم، از درآمدم مایه بگذارم بیایم، چرا باید باعث ناراحتی كسی بشوم؟ هان.
عالیشوندی: دقیقاً سه تا تندیس بنده آوردم اینجا، آقای جلیلیان سه تا تندیس آوردم اینجا، این دومین جشنواره بینالمللی هنرهای تجسمی فجر است كه بنده رفتم تهران. دومین جشنواره بینالمللی هنرهای تجسمی فجر است شاخه طوبی. اینها آب طلاست. قیمت ریالی خیلی بیشتر از این سینی نقره است، قیمت ریالیش خیلی بیشتر است. این اردبیهشت تئاتر است این هم باز بخشهاییش آب طلاست، قیمتش بیشتر از این است، بنده تندیس دارم، (برو یكی از بدترینهایش را هم بیاور آقای) این هم سینی سینما تك است كه نقره است، دادم اینها را قیمت كردند. اگر كسی بیشتر از 500 هزارتومان روی اینها قیمت گذاشت، یا نمیشناسد، یا فقط میخواهد چیز كند، یا آدم میتواند راحت هم به او بندازه، روش هم نوشته شده تندیس سینمایی فرهنگی هنری تك، یزد اسفند 88، و به دست وزیر هم به بنده دادند. این را هم به دست وزیر بود یا معاون وزیر بود یادم نیست در تهران این هم برای ما آوردند. آقای بردستانی، سادهترینها؟؟؟ اینها هم هست بنده به حراست هم گفتم به چیز هم گفتم شهدای دانشجو دهمین یادواره شهدای دانشجو یا مثلاً جشنواره بینالمللی خوشنویسی رضوی، ساده، چیز هم بوده یعنی این قدر هم شناخت نداشتم كه البته زیرش زده چهارمین، شما جشنواره خوشنویسی رضوی را برگزار میكنید بعد كه الان كه هشتمین است باید هشت تا از این داشته باشید هفت داشته باشید هشتمی بیاید كلكسیونش. یك زمانی این بیارزش برای اداره ارشاد میشود اموال با ارزش. میشود یا نمیشود. اصلاً ارزش این مهم نیست ارزش ؟؟؟ الان بعضی از آنها از اینها اینجا نیست، بنده آمدم به حراستمان گفتم بیا این ها را صورت جلسه كن، به عنوان اموال بماند كه پنجاه سال بعد این مدرك است برای استناد كه استناد كند به آن كه دومینش برگزار شده و تندیسش كه اُسكار را طرف میگیره میبره بعد هم این برای شخص من ارزش پیدا نمیكند، بنده این ناقابل من اگر شكایتی كردم فقط دنبال این هستم ببینم كی این خبر را نمیگویم بنده خدا را كی این خبر را به این داده كه این یك میلیون و پانصد میارزد. و چرا كسی كه در این دنیا نه ماشین دارد و نه خانه آقای بردستانی سر ماشین شما به من چی گفتید؟ ماشین اداره شماره شخصی بگیرید واقعاً دیگه كمترین امكانات برای یك مدیر داشتن یك ماشین زیر پاش هست یا نیست، كمترین امكانات، ببینید ساعت 12 شب است به خدا اولین شبی نیست 12 شب میشود، ایشان دو شب پشت سر هم تا 5/2 یك شب یك كسی دیگری مراسم گذاشته مهمانش من بردم با آقای بردستانی شام دادم، بالاخره باید كمترین، بودید شما آنجا، بعد جالب است حالا بعد باید این بشود یك الم شنگه برای یك آدم كه بارها خودش اعلام كرده كه بیایید و تهمتی زده بشود به یك مدیر كلی كه تو رشوه گرفتی،
آقای جلیلیان: كارتان، پیشرفتتان، باز بودن ذهنتان را میرساند.
عالیشوندی: به خدا آقای جلیلیان من نباید بگویم، خدا شاهده تهران بودم من رفتم تهران آقای تیموری شمارهاش را الان میدهم، معاون من، دستیار من در اداره كل، تهران هم بود، به من گفت كه حاج آقا بنده شما را خیلی خوب میشناسم، دچار یك گیجی شدم، یك سایتی دیدم نوشته شما یك دیس 5/3 میلیونی گرفتید شما اینجا بودید از ایلام برایتان یك روغن حیوانی میآوردند، قبول نمیكردید، یكی از همان ایلام، یك جعبه شیرینی میآورد قبول میكردی، یك روز پرسیدم چرا؟ گفتید من اگر جعبه شیرینی را رد كنم رد احسان است این نمیآورد كه من نمره بیشتری به او بدهم اما آن روغن حیوانی دارد میآورد بنده خدا... بابا ما مسلمانیم به خدا در این ... واقعاً میبینم بنده كه هیچ وقت یك همچین دیسی نخواهم خواست هر كس الان خواست بیاید خانه ما بنده یك دانه مبل و صندلی ندارم در خانه ما هست مال اداره ارشاد هم هست ولی یك دانه خودم ندارم. ولی بیاید كتابخانه بنده را ببیند كسی كه زندگیش این است نیاز به این دارد به خداوندی خدا من بعضی وقتها ماهی دو میلیون خرید كتاب میكنم.
آقای جلالی: آقای عالیشوندی معذرت میخواهم، در بین كلامتان، آیا این حق را به من میدهید به عنوان به هر صورت فرد یك چیزی را شنیدم سؤال كنم از شما.
عالیشوندی: سؤال كنید. ببینید
آقای جلالی: خوب چون از طرف شما نقل قول میكنند ببخشید من رُك میگویم، عالیشوندی گفته من شوق را راهش نمیدهم به اتاقم، نقل قول میكنند همان هایی كه میآیند زمزمه میكنند
عالیشوندی: آقای احمدنیا ؟؟؟ آقای احمدنیا گفته عالیشوندی گفته من راهش نمیدهم تو آیا شما گفتید میخواهید بیایید من گفتم كه نه؟
آقای جلالی: نه نه، فضاسازی كردند.
عالیشوندی: بنده هیچ احدالناسی بروید كرمانشاه بپرسید، بروید جاهای دیگه بپرسید، شنونده باید عاقل باشد، بنده بیام نقل كنم از آقای جلیلیان كه گفت بنده دیدم عالیشوندی فلان كار را میكرد بنده باید عاقلم باشم آقا یك ذره هم شنونده عاقل باشد، شما در یزد دارید زندگی میكنید در یزد الاماشاءالله از این حرفها هست به بنده آمدند گفتند فلان با فلان خانم ارتباط داشته گفتم اگر یك مرتبه دیگه بگویی كتكت میزنم پشت سر كسی حرف زدند، علاقهای هم به آن نداشتم، بابا زندگی شخصی دیگران را چه كار دارید، اما خود من هیچ وقت نمیروم در یك فضای تنهایی با خانمی بنشینیم، اینجا به خدا از این بچهها اكثراً بپرسید هر خانمی كه میآید شما بیایید هر سه دقیقه یك بار بیایید به اتاق من سر بزنید هم بخشی به خاطر خودم است هم به خاطر حرف مردم است بله آقای جلالی باور كند الان میبینم در این مجلات مینویسند من كه یك مدتی بود واقعاً نمیخواندم. اما آقای ترقی متاسفانه هی گفت ما هم خواندیم، به او هم گفتیم نیار، نخوانیم اینها را ولی واقعاً هم باید بخشی از آن را در ستون ؟؟؟ نوشته كه در اتاق عالیشوندی بسته است یك وقتی جلسه دارم بسته است ولی خداشاهده به من گفتند آقای عالیشوندی فلانی از این در فرار میكرد الان كسی در ؟؟؟ نیست از این در برو گفتم بنده اصلاً این كار را نمیكنم میآیم میبینمش جوابش را میدهم من میگویم بعداً. هیچ وقت هیچ وقت در اتاق ما یك شنبهها ملاقات عمومی آقای ندافیان آمده میگوید پشت در اتاق شما هیچ كس نیست معلوم است كه هستید كه هیچ كس نیست روزهای دیگه بودید دیدنتان، بعضی وقتها هم بله یك نفر را من الان یك ماه و نیم است پشت در اتاقم نگه داشتم، آن برخورد تك نفریه، آن باید ادب بشود یك جایی، برخورد من مدیر هم نكنم، تشخیص بدهم آقای بردستانی یك وقت هایی میآیید جلسه دارم نیم ساعت، یك ساعت دو ساعت هم مینشیند ولی بالاخره بنده را میبینید یا نه الله وكیلی شده 12 شب تلفنی با هم صحبت كردیم تا یك شب یا نه؟ من تلفنم را نشان بدهم خدا شاهد است دیشب از ساعت 1 تا 5/2 با یك كسی راجع به دانشكده علمی كاربردی اینجا تهران صحبت میكردم كه بیاید اینجا به ما كمك كند وقتی من از 5/1 تا 2 شب دارم وقت میگذارم تا 5/2 شب وقت میگذارم در اتاقم كجا بسته است آقای شوقالشعرا كدام بار آمد؟ پسر آقای شوقالشعرا آمده به اتاق من یا نه؟
بردستانی: آقای عالیشوندی من یه عرضی داشتم ببینید، ببخشید من بدون اینكه آقای شوق اصلاً من را واسطه كند حرف بزند خود جنابعالی هم میدانید دوستان هم میدانند، من شاید چندین ساعت وقت شما را گرفتم و آمدم با شما هم صحبت كردم بدون اینكه اصلاً
عالیشوندی: یك نتیجه هم داشت
سلطانزاده: ما نه مطبوعاتی كردم نه رسانهای كردم حتی خود آقای جلالی هم عرض كردم شركت من در این جلسه بحث مطبوعات نیست ببینید آقای عالیشوندی، شاید اشتباه اگر اشتباه كردم حتماً تذكر بدهید، من حتی احساسم كه شما بحث امیرالمومنین و عمرو عبدوود كردید یك گوشههایی میزنید به داستان شاه و اصلاً هیچ ارتباطی این مسئله با آن مسئله ندارد صورت مسئله كاملاً متفاوت است و شما در موضع و موقعیت قدرت هستید و شأن و شخصیت مدیركل ارشاد چه اعجمین، چه عالیشوندی، چه پاكنژاد چه كاظمینی ایجاب میكند كه از فردی به نام سلطانزاده آقای ابرقویی، آقای جلالی و شوق، شكایت نكند، بازهم من خواهشم این است كه شما شكایتتان را پس بگیرید نه ایشان میداند كه ما قرار است اینجا چه بداند چه نداند (جلالی:هیچ كدام واسطه نیستیم) و من شخصاً خودم هم معتقدم كه نباید این بنده خدا نباید بیاید اینجا نباید بیاید در این جلسه نسبت به كار وزیر و آمدنش در آن جلسه چون نوشتم میگویم معترض هستم و حالا زمینه شأن (شأن كه میگویم نمیخواهم خدای نكرده شخصیت شوق) چون حتی اسم بردم گفتم سلطانزاده، آقای ابرقویی، آقای جلالی و بقیه دوستان ببینید، مگر به خود شهیدبهشتی نمیگفتند زیرسیگاری او طلا است مگر به مقام معظم رهبری در خاطراتشان گفتند مثلاً گفتند دخترشان، عروسشان، پسرشون در حالی كه معلوم شده آن موقع اصلاً نه عروسی بوده نه پسراشون من دقیقاً یادم نیست 5/1 میلیون خرج زایمانشان شده، در حالی كه آقای حدادعادل آمدند اینجا یزد، چندین سال پیش منزل آقای دوست حسینی، كه ما آنجا خدمتشان بودیم صبحانهای و آنجا داستان عروسی دختر و پسر را تعریف میكردند خیلی ساده بوده در حالی كه مردم خیلی چیزها میگفتند بنابراین گفتههای مردم من سلطانزاده میآیم در روزنامه یك مطلبی مینویسم، آخرش این است كه باید جوابم بدهند شكایت و دادگستری نه دردی دوا میكند نه آن چیزی كه در ذهن شما هست به آن خواهید رسید، نه قرار است كه دیگری را سرجایش بتوانید بنشانید، بنابراین من آمدنم حتی به قید قسم به شما عرض كردم كه آقای شوق نگفتند من بیایم جلسه شما من خودم آمدم در حالی كه میدانید شما چندین ماه است اینجا هستید آقای عجمین من اصلاً جد عجمین یك الفبایی كه من یاد گرفتم به خاطر ایشان بود در روزنامه هم یك دفعه نوشته بودم كه ایشان اصلاً باعث شد كه من بروم درس بخوانم بروم مثلاً دنبال فرهنگ و معلمی و اینها در عین حال من هیچ وقت به خودم اجازه نمیدهم بیایم بگویم آقای عجمین فلان، یكی دو بار چرا اینجا بحث آقای ترقی و اینها بود آمدم و گله كردم و اینها این است كه حالا من بازهم در این جلسه خواهشم از جنابعالی این است كه به هشت شهریور و به هفت شهریور و اینها نگذارید برسد و حتی ما آیه شریفه قرآن هم دارم كه حتی قصاص هم اگر شد اگر شما ببخشید بهتر است (عالیشوندی: اگر ببخشید) خیلی خوب پس معلوم است كه راهی كه خداوند گذاشته راه بهتری گذاشته قصاص كه منی مثلاً باید یك فردی را قصاص كنم بازهم خداوند گفته كه اگر ببخشید بهتر است این كه حالا یك مطلبی نوشته نه به جایی برخورده و ؟؟؟ من حالا برای اینكه یك تنوعی بشود بگذارید یك داستانی بگویم به شما عذرخواهی میكنم از جنابعالی، یك فردی، حالا چرا آن شخص ناراحت بود و اینها، یك فردی به خاطر بچهاش، مشكلات بچهاش و اینها با یك حالت برآشفتهای آمد در اتاقم، آقایان هم دیدند بعضی از آنها، كه من در زیرزمین زندگی میكنم، اتاقم و كارم در زیرزمین است، زیرزمین مدرسه، اتاقی كه جنابعالی تشریف آوردید قسمت پایین آن، آقای عالیشوندی به من گفت كه سلطانزاده تویی؟ گفتم بله. گفت پشم نمیتوانی دوتا كنی، گفتم بنشین، نشست، آقای بردستانی درجلسه، گفتم بنشین، نشست، گفتم شما چند سال است؟ گفت مثلاً 40 سال. حالا مال پنج سال پیش است گفتم من 62 سالم است آن موقع، حالا 67 سالم است گفتم 15 سالم تكلیف نرسیده بودم 47 سال است كه خودم میدانم نمیتوانم پشم دوتا كنم. آقا این اصلاً این آدمی كه آمده بود یقه ما را بگیرد، داد و فریاد كند نمیدانید به والله چطور عذرخواهی میكرد گفتم من 47 ساله است كه خودم میدانم كه پشم نمیتوانم دوتا كنم. حالا آقای عالیشوندی عزیز، دیگه بالاتر این است كه به شما بگویند شما پشم نمیتواند دوتا كند، او كه بالاتر نگفته یك حرف زشتی نوشته، یك جملاتی نوشته نه ما از جانب او هستم كه به شما بگویم كوتاه بیایید بله خوشمان هم میآید كه روابط عاطفی بشود و ؟؟؟ كند ولی حالا اگر شما صلاح میدانید.
عالیشوندی: من یك قصهای بگویم خیلی كوتاه، آقای ترقی این عكس را هم آن روز بچههای سیما كندگرفتند بگذارید سر جایش.
احمدینیا: سلام عرض میكنم حالا بیادبی هست در جمع بزرگان آقای استاد سلطانزاده بنده صحبت كنم ولی حالا باید ببخشید، آقای عالیشوندی بنده حقیقتاً برای تعارف نیامدم خدمت شما، آمدم كه انتقاد كنم، آخرین مسئولیتی داشتم پارسال پریسال بود كه در استانداری بودم استعفا دادم آمدم بیرون كه بتوانم راحت نقد كنم به قول شهید بهشتی هم كه فرمودند من تلخی سخن صادقانه را به شیرینی سخن منافقانه ترجیح میدهم، و سعی میكنم منتهی رُك نقد كنم شعرش هم انشاءالله آقای بردستانی بعداً برایتان میخوانند كه طبیعی است تقریباً این حرف ؟؟؟ از اینجا شروع میكنم؟؟؟، یك سری حرف و حدیث پیرامون آمدن شما بود وقتی آمدید به هر حال حرف و حدیثهایی آمد كه در گوگل سرچ میكنیم عالیشوندی نیست من هم میگویم نبود من رشتهام IT است.
عالیشوندی: بود. عكس بنده در اهواز در وبلاگ آقای گلپایگانی سرچ میكردید بود با عنوان مدیركل آموزش پژوهش استان بود اسم بنده به عنوان تهیه كنند در گوگل بود اسم بنده به عنوان داور جشنواره دانشجویی بود.
احمدنیا: به هر حال یك مطلب جامعی كه ما از شما میخواستم در اینترنت پیدا نكردم به هرحال شاید آنهایی كه داشتند برای حضور شما برنامهریزی میكردند یك مقدار جاش بود كه یك رزومهای از قول شما ارائه میدادند خصوصاً یك تیمی كه حالا من در وبلاگم گفتم خیلی صریح عرض كنم یك تیم جوان زیادهخواهی كه شاید یك سری تصمیمات را آنها گرفتند من نمیخواهم بگویم اشتباه بود انتخاب آنها ولی یك وقت هایی هست كه میشود هزینه انتخاب را بیاورند پایینتر نه اینكه كاری بكنیم كه زاویه سیاسی بیشتر بشود یكسری از روی زاویههای سیاسیشون یك چیزهایی بگویند یك سری هم حالا شاید به نظر من آقای شوق مثلاً یك مطلب بزند كه آقا مثلاً ما ایشان را نمیشناختیم یا گوگل سرچ كردم یا هر كس دیگر این یك كه حالا بحث زیاد مهم هم نیست به هر حال اگر یك سری جلسات زودتر از این برگزار میشد این توضیحاتی كه شما اینجا دادید زودتر از این در مطبوعات ارائه میدادید به حساب این ها حل میشد ؟؟؟ انشاءالله این ها برنامهریزی شده باشد. دوتا مشكل من دیدم كه به خاطر آن آمدم در این جلسه شركت كردم كه مشكل فرهنگی استان بود اولی اولویت بندی غلط فرهنگی دومی گسست دستگاه های فرهنگی استان كه برایتان توضیح میدهم اولویتبندی فرهنگی كه متأسفانه از صحبت های امشب شما هم برداشت این بود كه شما هم آنچنان اولویتبندی درستی برای فرهنگ استان ما ندارد كه شاید این نشأت گرفته از عدم اطلاعتان از فضای فرهنگی استان باشد. امروز در استان ما ضریب نفوذ ماهواره بیش از 30% است استان ما از نظر رتبه طلاق در كشور پارسال دوم كشور شده است امسال از نظر رشد درصد آمار طلاق یزد دارالعباده در سطح كشور اول است آمارهایی كه خود دستگاه های دولتی دارند به ما میدهند اولویت های فرهنگی ما امروز این ها است نه شب، حالا شما گفتید شب خانه نمیروید كار درستی انجام میدهید، یا مبل و صندلی نداشتن یا تعداد گرههای قالی یا بازدید از خانه سالمندان بنده خدمتتان عرض كنم اینها اولویت فرهنگی استان ما نیست حالا شاید بعدها یك جوری نقدش ولی واقعاً آقای عالیشوندی تأیید كه اینها اولویت فرهنگی ما نیست امروز برای ازدواج مشكل است، امروز برای جمع های فرهنگی جمع های دانشجویی جوانان، حالا من كه خودم كار دانشجویی هم كردم كار جوانان هم كردم میبینم در بحث های جوانان چه دختر چه پسر اولویت اول مسائل جنسی، مسائل رُك عرض كنم خدمتتان، دوست دختری، دوست پسری، اصلاً از فرهنگ دارالعباده داریم دور میشویم امروز فرهنگ یزد دم پرتگاه است یك ساختمان یك طبقه هم خراب بشود شاید زیاد به حساب بحران پیش نیاید ولی وقتی برج بلند خراب بشود قطعاً بحران بزرگی را پیش میآورد كه الان برج بلند فرهنگ استان ما دارد خراب میشود و ما اولویتمان حالا یا آنهایی كه عرض كردم خدمتتان یا جسته گریخته شعر و ادب اینها همش باید باشد باید باشد و در خدمت به حساب اشاعه فرهنگ ما باشد تا فرهنگ صحیح بیاید و این مشكلاتی را كه گفتم را بیاید حلش كند ولی متأسفانه جور دیگری است دوم گسست دستگاههای فرهنگی امروز اداره ارشاد یك كار فرهنگی میكند مدیركل امور بانوان پارسال نمایشگاه حجاب برگزار میكند امسال یك چیز دیگر بسیج دانشجویی یك كار میكند، شورای شهر دستگاه فرهنگیش یك كاری میكند هر كسی برای خودش یك كاری میكند یك چشمانداز فرهنگی كه من در وبلاگم هم نوشتم آقا یك چشمانداز ندارم، كی وظیفهاش چه چیز است؟ ما رو چه برنامهای دارم میرویم جلو، قرار است به كجا برسم؟ كی قرار است مشكلات حل بشود؟ تا چه حدش مشكل است تا چه حدش دست ماست؟ اینها اصلاً برای هیچ كس مشخص نیست، جایگاه شما را من در جایگاه دبیری شورای فرهنگ استان میبینیم یك خطمشی برای فرهنگ استان، با كمك صاحبنظران با كمك اساتیدی كه داریم در استان كم هم نیستند یك خطمشی باید تدوین بشود، والا اینكه ما صحبت از این بكنم كه آقا چه جوری آمدیم، یا كجایی بودیم، یا آقا تندیس این بود، یا به حساب بدهی فلان بهمان این ها هرگز مشكلات ما را حل نمیكند تمام مدیركل های دیگر استان هم كه آمدند دغدغه را داشتند، ولی متأسفانه همین بند پای برایشان مشكل ساز شده و نشده این مشكل را حلش كنند امروز به حساب انتظار ما از شما این است كه برنامه جامع و كاملی بنویسید بیایید سرخطش كنید وظیفه دستگاهها را چكار باید بكنند، هزینههایش از كجا قرار است بیاید این 5/17 میلیارد بودجهای كه میگویند هیچ ایرادی ندارد شما میفرماید پخش شود