دکتر پیرنیا در میراث کشور(وزارت فرهنگ و هنر):
یکی از روسای دانشکده های معماری ایتالیا گفته بود که ما سیصد و اندی دکترا به پیرنیا دادیم.
من در اصل نائینی هستم
یزدفردا "ویژه نامه چهاردهمین سال درگذشت و نودمین سال تولد : استاد محمدکریم پیرنیا از استادان برجستة معماری سنتی ایران و پایه گذار نگرش نوین به فرهنگ و تاریخ معماری ایرانی ـ اسلامی در سال 1299 هجری شمسی در شهر یزد از پدری نائینی و مادری اهل یزد و اهل علم به دنیا آمد.
سال ۱۳۴۴ به وزارت فرهنگ و هنر رفتم
در سال ۱۳۴۴ به وزارت فرهنگ و هنر رفتم . وزیر آموزش و پرورش از این امر راضی نبود و می خواست که من درآن وزارتخانه باشم ، گویا بین دو وزیر مشاجره ای نیز در گرفته بود .
به نظرم وزیر فرهنگ و هنر گفته بود :«شما به اندازه کافی مهندس جوان دارید که مدرسه بسازند و بهتر و راحت تر کار کنید کاری که پیرنیا می کند به درد ما می خورد و او را می خواهیم.» اما تعهد خواسته بودند که همچنان به سرپرستی کارها ادامه دهم و این کار را هم کردم .
پیرنیا در 1344 ش معاون ادارة کل ابنیة تاریخی وزارت فرهنگ و هنر شد و یک سال بعد در پی تأسیس سازمان ملی حفاظت آثار باستانی ، معاونت فنی آن سازمان را عهده دار گردید که تا 1360 ش (زمان بازنشستگی ) در آن مقام باقی ماند ( اثر ، ص 2).
گاهی اوقات باید در یک هفته از دو یا سه استان بازدید می کردم
دروزارت فرهنگ و هنر مهندس بنایی ، رئیس بناهای تاریخی بودند .
زمانی که من در دانشکده سال اول را می گذراندم ایشان سال دوم و مردی متدین ، بزرگوار و بسیار دقیق بودند. درستکاری ایشان باعث شده بود که خیلی ها از او رنجیده شوند. پیش از اینکه تشکیلات سازمان آغاز به کار کند مسئولیت ایشان تعمیر بناهای تاریخی بود .
چندی نگذشت که سازمان حفاظت آثار باستانی تشکیل و آقای دکتر مهران مدیر عامل آن شد . مکان آن ابتدا ، در ساختمان جدید موزه ایران باستان بود که بعدها به خیابان لارستان انتقال یافت .
رئیس بخش فنی سازمان ، مرحوم مهندس فروغی بود و من معاون ایشان بودم .به دلیل گرفتاری کاری بیش از اندازه ایشان ، به خصوص در خارج از سازمان ، از من خواسته بودند که بیشتر کارها را زیر نظر داشته باشم ، به طوری که بعضی اوقات آنقدر کار زیاد بود که به اصطلاح دیوانه می شدم .
گاهی اوقات باید در یک هفته از دو یا سه استان بازدید می کردم و همه بناهای آنها را میدیدم .
خوشبختانه در بعضی از استانها افرادی کارآزموده داشتیم، به همین دلیل درآن استانها اشکالی پیش نمی آمد برای نمونه در اصفهان آقای مهندس شیرازی سرپرست سازمان بودند که من باید از ایشان چیزهایی یاد بگیرم یا در استان فارس آقای مهندس ریاضی و در یزد و کرمان آقای مهندس فتح نظریان ، مهندس سعیدی در بیشتر جاها حضور داشت.
با اینکه ایشان معمار نیست اما بنده معتقدم از خیلی از معمارها کارش بهتر است و مردی بسیار فهمیده و دانشمند می باشند .
در کار معماری نیز از خیلی ها بهتر شده بود. از نمونه کارهای ایشان به نظرم برجهای خرقان قزوین است. جاهایی که هیچکس به آنجا نمی رفت ایشان حضور فعال داشتند.
یکی دیگر از دوستان ،مهندس دانشدوست در خراسان است که واقعا نظیر ندارند و کارهایشان در سطح بالایی است . با این دوستان و عده ای دیگر از همکاران کارها خیلی خوب پیش می رفت .
یکی از روسای دانشکده های معماری ایتالیا گفته بود که ما سیصد و اندی دکترا به پیرنیا دادیم.
در ایام فراغت کمی که بین مسافرتهایم پیش می آمد وقتی می خواستم در اتاق کوچکم در سازمان بنشینم یک عده دانشجو که بیشتر آنها از خارج آمده بودند منتظرم بودند و از من نوبت مصاحبه می گرفتند .
به نظرم یکی از روسای دانشکده های معماری ایتالیا گفته بود که ما سیصد و اندی دکترا به پیرنیا دادیم. گویا دانشجویان عینا کروکی های را که من برایشان کشیده بودم بدون اینکه زحمتی به خود بدهند عینا کپی گرفته و نوارهایم را به ایتالیایی ترجمه میکردند و به عنوان بخش عمده تز خود ارائه میدادند.
گاهی هنگام صحبت با اینها می دیدیم که یک عده به من می خندند و تعجب می کردم . بعد می دیدم که مدادم را به جای سیگار در دهان گذاشته و آتش می زنم و با سیگار خط می کشم!
در ضمن از کارهای مالی نیز سر در نمی آوردم
در ضمن از کارهای مالی نیز سر در نمی آوردم و بعضی وقتها نکات جالبی اتفاق می افتاد.
یادم می آید از کرمان تماس گرفتند که مهندس شما با کاشی کار برای کاشی هفت رنگ قرارداد بسته است اما ما بازرس فرستاده ایم و کاشی ها دو رنگ بیشتر ندارد .
لذا سازمان برنامه این را قبول نمی کند .
به آنها گفتم کاشی هفت رنگ یک اصطلاح است مانند « چهل ستون » که ممکن است صد ستون یا بیست ستون داشته باشد که همه به آنها « چهل ستون » می گویند و …
سازمان حفاظت آثار باستانی یک بخش آموزش داشت که مرحوم مشکاتی زئیس آن بود ، آقای مشایخی هم آنجا بودند . در مجموع در سازمان خوب کار می شد و در تعمیر از بهترین چیزها استفاده می کردیم و مسایل مالی هم کمتر داشتیم .
پس از انقلاب دیدیم تنها کسی که می تواند سازمان را حفظ کند مهندس شیرازی است. همکاران ، ایشان را برای سرپرستی سازمان انتخاب کردند تا اینکه « سازمان حفاظت آثار باستانی » به « سازمان میراث فرهنگی » تبدیل شد.
حسین سلطان زاده در این رابطه می نویسد :اینجانب مفتخرم که شاگرد استاد پیرنیا بودم و از کلاسهای ایشان بهره بردم و در زمانی که ایشان معاون فنی سازمان حفاظت آثار باستانی بودند، بارها برای کسب علم نزد ایشان میرفتم و با وجود آن که اشتغال ایشان زیاد بود، اما همیشه با رویی گشاده دانشجویان را به حضور میپذیرفتند و آنان را راهنمایی میکردند. لازم به اشاره است که استاد پیرنیا افزون بر اطلاعات و دانش، اخلاقی خوش و رفتاری با وقار، متواضعانه و انسانی نیز داشت و به جز برخی از کوتهنظران و حاسدان، همة شاگردان و همکاران او وی را دوست داشتند.
لاقة اینجانب و برخی از دوستانم به معماری ایرانی و گشادهرویی و همکاری استاد موجب شد که در سال 1356 با همکاری دوستان جزوهای در 143 صفحه از مطالب درس کلاس استاد پیرنیا به علاوة برخی افزدههای دیگر فراهم شد که در دانشکدة هنرهای زیبا منتشر و در اختیار برخی از دانشجویان قرار گرفت (سلطانزاده، حسین و دیگران، فرهنگ معماری ایران، تهران، دانشکده هنرهای زیبا، 1356.
). همچنین مفتخرم که استاد پیرنیا درآمدی بر کتاب مقدمهای بر تاریخ شهر و شهرنشینی در ایران تألیف اینجانب که چاپ اول آن در سال 1365 و چاپ دوم آن در سال 1367 منتشر شد، نوشتند. ( سلطانزاده، حسین، مقدمهای بر تاریخ شهر و شهرنشینی در ایران، ج 2، تهران، امیرکبیر، 1367)
ع