یزدفردا "امام علی (ع) و وحشی بافقی :وحشی بافقی لااقل هفت قصیده در منقبت امام علی (ع) سروده است كه اغلب آن ها ظاهرا" به مناسبت اعیاد و جشن ها سروده شده اند و با چنین روزهائی مناسبت ندارند. اما متعددبودن این قصائد كه تقریبا" هیچكدام زائیده طبع روان وحشی بافقی ( در غزلیات و مسمط ها و... ) نیستند حاكی از فضا و به اصطلاح حال و هوای یزد در اوائل دوره حكومت صفویان است كه گرایشی به شدٌت علوی داشته است . حاكم آن زمان یزد ، یعنی میرمیران ، داماد شاه صفوی ، درباری شاهانه داشته دراعیاد مختلف بارعام می داده شعرا نزد وی شعر خوانده صله دریافت می داشته اند .
میرمیران از احفاد شاه نعمت الله ولی و بنابراین در واقع نیز ازدراویش نعمت اللهی بوده است . فضای فرهنگی « شهر علوی » فضائی از جوانمردی و صفا و طراوت بوده است كه تا زمان قاجاریان ، تخریب خانقاه ها و بنای حسینیه ها به جای آن ها ، دوام داشته است و ازاین نظر تاریخ یزد به عنوان یكی از بزرگترین شهرهای فرهنگی ایران زمین در زمان صفویان ( پس از اصفهان و قبل از هرات و قزوین با وجود پایتخت بودن قزوین طی چندسال ) ، و وحشی بافقی به عنوان بزرگترین شاعر آن شهر،معرفی شده اند .
آنچه اینجا می آید نیمی از یكی از قصیده های وحشی در منقبت علی ( ع ) است .
راه جنت كی تواند یافت آن دونی كه شد |
پای او در جستجوی دنیی دون آبله |
یافت ره در روضه آن كو در ره شاه نجف |
كرد پای او زسیر كوه و هامون آبله |
سرور غالب امیرالمؤمنین حیدر كه شد |
در طریق جستجویش پای گردون آبله |
رفب مدٌت ها كه پا بر خاك نتواند نهاد |
در ره او پای انجم نیست جیحون آبله |
گرچه هر سو می دود در جستن شاه نجف |
ازگهر بهر چه داری پای جیحون آبله |
یك شرار از قاف قهرش در دل دریا فتاد |
جوش زد چندان كه از وی شد گهر چون آبله |
بسكه بر هم زد زشوق ابر جودش دست خویش |
شد كف دست صدف از در مكنون آبله |
ای خوش آن روزی كه خود را فكنم در روضه اش |
همچو مجنون كردهپا در برٌ مجنون آبله |
خیز تا راه دعا پوئیم وحشی زانكه شد |
پای طبع ما زجستجوی مضمون آبله |
تا در این گلزار ایام بهاران شاخ گل |
آورد از غنچه نورسته بیرون آبله |
آن كه چون گل نیست خندان از نسیم حبٌ او |
باد اورا غنچه دل غرق خون چون آبله |