زمان : 17 Tir 1389 - 02:48
شناسه : 24185
بازدید : 19223
نقد منتقد توسط فردائیان (2):آقای عالیشوندی!  چرا شکایت؟! نقد منتقد توسط فردائیان (2):آقای عالیشوندی! چرا شکایت؟!

نقد منتقد توسط فردائیان (2):آقای عالیشوندی!  چرا شکایت؟!


رضا بردستانی

نویسنده و پژوهشگر

یزدفردا "سردبیر یزدفردا:نقد منتقد توسط فردائیان ،نقد ،بر تقد نیست و تنها برداشت آزاد فردائیان از منتقددر یزد است که یزدفردا با کمک فردائیان به آن خواهد پرداخت وانشالله در قسمت های آینده بحث شفاف تر انجام خواهد شد و بر اساس درخواست نویسندگان بدون نام  و با نام منتشر می شود و امیدواریم صاحبان اندیشه و همچنین مسئولین بزرگوار فرهنگی و استان با سعه صدر و همچنین شرکت خود در این بحث ما را در نقد منتقد یاری داده و قطعا با توجه به فرهنگ بومی استان و حضور صاحبان قلم شاهد حضور موثر و سازنده منتقدان استان در تمامی صحنه ها باشیم .نقد منتقد دفاع از کسی ویا حمله به دیگری نخواهد بود  بلکه به دنبال راه جدیدی برای ورود صاحبان قلم به این عرصه مهم و فردا ساز   می گردد.


قسمت اول:یزد شهر بی صدا
قسمت دوم :
آقای عالیشوندی!  چرا شکایت؟!

رضا بردستانی :یک روز شنیده می شود؛ شهردار یزد از دست روزنامه نگاری شکایت کرده است! روز دیگر روزنامه نگاری از دست یکی از اعضای شورای اسلامی شهر یزد!روز دیگر...! و اما فردای روز گرامیداشت قلم ناگهان در شهر می پیچد که مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان یزد که خود از جامعه ی هنر دوستان و هنرمندان است دست به کاری زده است که از بهت زبانمان بند آمده است! شکایت از یک وبلاگ نویس!!!

طوفان یزدمی نویسد، گاه تند و تیز! گاه سرد و تلخ، گاه برنده و دردآور و اما نکته ی مهم این است که در این وانفسای سر به گریبان فرو بردن؛ می نویسد! و وظیفه ی نویسنده نوشتن است، او می نویسید و شاید باشند و هستند کسانی که اسیر نیش کلام وبلاگ نویس خوش قلم هم شده باشند و اما به قول دوستی «راه چاره بریدن و گسستن نیست!».

آقای عالیشوندی! تاکنون با این وبلاگ نویس نشستی ، گپ و گفتی، ملاقاتی یا چیزی شبیه به این مسائل داشته اید ؟

تا کنون با او همکلام شده اید؟ چرا و برای چه از روزی که هنوز بر مسند مدیر کلی ننشسته بودید تا کنون منتقد سر سخت شماست؟

تا کنون او را از نزدیک ملاقات نموده اید؟ به دیدار شما آمده است که راه دیدار با شما را برابر او سد کنند ؟!

تا کنون از خود پرسیده اید دوست وبلاگ نویس ما دلش از کجای داستان پر است که هی می نویسید و انتقاد می کند و فریاد بر می آورد که چرا و برای چه؟ و او باز می نویسد و حتی دامان شما را گاه، بیهوده به میان مهلکه هایی می کشاند که در نگاه نخست به شما ارتباطی هم ندارد؟

تاکنون از خود پرسیده اید چرا باید اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان یزد، شخص شما و معاونین شما یک پای ثابت نشانه گیری های دقیق و آزار دهنده ی لبه ی تیغ انتقادات دوست وبلاگ نویسمان باشند؟

آقای عالیشوندی ! شما مدیر مهم ترین بخش فرهنگی استان دارالعباده و دارالعلم - یزد- هستید! شما بر مسند تدبر و تدبیر فرهنگ و هنر دیاری نشسته اید که در دامان خود بزرگان بی مثالی را به جامعه ی علمی و فرهنگی عالم هدیه نموده است، شما در سرزمینی مدیریت می نمایید که پیرنیا معمارش،حاج شیخ عبدالکریم حایری عالمش، وحشی بافقی شاعرش و شهید صدوقی شهید محرابش می باشد و شما وامدار صفا و بزرگواری تمامی این بزرگانید و باید دیگر گونه بیاندیشید و به دیگران بیاموزید که منتقد اگر پا از دایره ی تحمل خود بیرون نهاد چاره اش به دادگاه کشاندن نیست!

آقای عالیشوندی ! دیگران هم هستند، یا مخالفند و دم نمی زنند و یا موافقند و راه خویش در پیش گرفته اند و در این میان دوستی در عالم مجاز و استعاره و ایهام چند کلامی با زبان بی زبانی نیش می زند و شما باید یاد دهید که مدیر کلان ترین بخش فرهنگی باید با دیده ی بردباری و بزرگواری بر همه چیز نظر افکند و باورمان نمی شود پای برگه ای را امضاء نموده باشید که نویسنده ای را به میز محاکمه بکشاند و باورمان نمی شود مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان یزد که جوان است و سر حال و کوشا و در پی سامان دادن به امورفرهنگی و هنری، کام همشهری هایش را تلخ کند برای این که یکی نقد نوشته بر فرض خارج از انصاف!!!

آقای عالیشوندی ! اعمال ما نمونه و بازتاب علم و ادب و فرهنگی هستند که در آن رشد کرده ایم، و یادمان داده اند که صبور باشیم و در سختی های تلخ و گزنده با لبخندی مملو از صلح و آرامش به دیگران یاد دهیم که کویر نشینان اگرچه در گردابی از قهر طبیعت با ناملایمات دست و پنجه نرم می کنند اما مهربانند و با گذشت!

امیدوارم این حکایت ختم به خیر شود! شما با فراغ بال به امور فرهنگی این دیار رسیدگی نمایید و دوست وبلاگ نویسمان اگر نقد می کند راه هم نشان دهد! اگر ایراد های امور را بر می شمرد مشاوره هم بدهد که اینگونه اگر انجام شود بهتر است و آن گونه که نوشته ایم یا گفته اید کاش تکرار نشود.

آقای عالیشوندی! هنوز باورمان نمی آید در فردای خجسته روز قلم با برگه ای کوچک، تن و بدن نویسنده ای پا به سن گذاشته لرزیده باشد و راضی نباشید که این حکایت به درازا بکشد

دوست وبلاگ نویس ما قطع به یقین اگر ناله ای از دست خرابی کاری به آسمان می رساند از اهالی همین دیار است و در دل دغدغه ی بهتر شدن امور را دارد و لاغیر و در این میان شاید کمی هم به قول همسایه ها پیاز داغش را بیشتر کرده باشد!

من هم می نویسم دیگران هم و هر کس برای نشان دادن اعتراضش روشی دارد که شاید به مذاق دیگران خوش نیاید و اما اگر هر منتقدی قرار باشد پایش به محکمه و عدلیه گشوده شود که به یکباره بگویید همه چیز را به امان خدا بسپاریم

دوست وبلاگ نویس عزیز! باز هم بنویس اما هوشمندانه تر ، باز هم بنویس اما دقیق تر و در این بین «این باشه آرزومون... نریزه آبرویی»!!!

آقای عالیشوندی ! شکایت شما از دوست وبلاگ نویس عزیز ! شکایت از تمامی کسانی است که می نویسند و منتقدند و دلشان گاه از دست ندانم کاری ها خون!!! شیوه و روش نوشتنمان اگر نادرست است راهنمایی مان کنید اما قفل بر افکار و اندیشه هایمان نزنید

آقای عالیشوندی ! شکایت شما از دوست وبلاگ نویس شکایت از من نیز هست و من چاره ی کار را در این شیوه ی برخورد نمی دانم و باور هم نمی کنم شما بر این شیوه و سیاق پای بفشارید و باورمان نمی شود که چند روز دیگر دوست وبلاگ نویسمان باید برای جواب دادن به شرح شکایت شما ، راه خود را به سمت عدلیه و محکمه کج نماید

آقای عالیشوندی! عید مبعث در راه است! همین نزدیکی ها! خجسته سالیاد مبعوث شدن پیامبر صلح و برابری، رأفت و مهربانی، گذشت و مردم داری،مهربانی و لبخند و این بهترین بهانه برای باز پس گیری شکایت از دوست وبلاگ نویسمان !!! بهترین فرصت است باور کنید! کمی اگر با خود خلوت کنید و در سکوتی روشن و زیبا !نظر به آسمان سخاوتمند و وسیع بیاندازید هیچ وقت دلتان نمی آید نویسنده ای را برای پاسخ دادن به آن چه می اندیشد به چالش بکشانید ! و این بهترین فرصت است برای تمامی کسانی که شاید دلی را خواسته و یا ناخواسته رنجانده باشند.

آقای عالیشوندی ! پاسخ این سؤال برایم مهم است

به راستی چرا شکایت؟؟؟

یزدفردا