دیپلماسی ایرانی و دیپلماسی ضد ایرانی - فردوسی
از کلاه هائی که ابر قدرت ها
بر سرمان گذاشته اند !
و بر سرمان می گذارند ؟
دکتر علیرضا آیت اللهی
من و شما و برادر و خواهر و همسایه و همشهری و هموطنمان ممکن است حس کنیم ٬ یا به تعبیری ( طبق یادداشت مورخ ۲۲/۲/۱۳۸۹ در باره فردوسي و بحث سوء ظن ) گمان کنیم که در روابط بین الملل کلاه هائی گشاد و باورنکردنی به سرمان رفته است و می رود که طبیعتا" نمی بایست چنین باشد و نمي دانيم چگونه مقابله كنيم تا لااقل بعد از اين چنين كلاه هاي گشادي به سرمان نرود.
اگر چنين كلاه هائي حقيقت داشته باشند معلوم مي شود كه در صحنه روابط بين الملل ديپلماسي طرف هاي مقابل ما قوي تر است و ديپلماسي ما ضعيف تر و حتي بسيار ضعيف تر . مي دانيد چرا؟ چون ظاهرا" ديپلماسي ما ايراني ( و ازجمله بر اساس محتواي شاهنامه فردوسي ) است ٬ اسلامي است ٬ اخلاقي است ٬ انساني است ٬ و...
لبٌ مطلب را بگویم تا برسیم به تفصیل آن : دیپلماسی را چون یک بازی شطرنج تصور کنید ! آیا شما به بازی می نشینید برای باختن ؟ در حین بازی به لحاظ انسانی و اخلاقی کوتاه می آئید ؟ در آن بازی فقط « یک برد و باخت ساده »مطرح است ٬ اما در دیپلماسی : میلیاردها میلیارد دلار از بیت المال ٬ جان مردم ٬ تمامیت ارضی ٬ و...قضاوت دنیا بر آن که دانش و بینش ما چقدر است : حیثیت ملی .
در جهان هیچکس نمی گوید ایرانیان « مظلوم » که روسها با قرارداد های گلستان و ترکمنچای بخش بزرگی از خاکشان را به توبره کشیدند و استقلال بقیه خاکشان را هم گرفتند و ملت بزرگی چون ایران را عملا" به قهقرا بردند . برعکس٬می گویند میبایست از فنون جنگی و اوضاع و احوال جهانی و به خصوص قدرت روسها به قدر کافی مطلع بودند تا با احساساتی تحریک شده از سوی این یا آن « بیخبر از جهان » به حریفی قدرتمند تر از خود و آنهم به امید واهی کمک سایر ممالک قوی ٬ حمله نکنند ! و در صورت حمله میبایست به حد کافی از حقوق و روابطبین الملل آگاهی داشته باشند تا چنین قراردادهای خفٌت باری را امضاء نکنند ! قرارداد تنباکو با انگلیسی ها نیز فراتر از یک قرارداد ساده تجاری بود و کشور مارا به چاه ویل فقر کشید و...
بیچاره آن مردمی که رهبرانشان جهان ندیده ٬ فاقد تسلط به زبان و ادبیات و فرهنگ و تمدن کشورهای دیکر ٬ فاقد سواد کافی در حقوق و روابط بین الملل ٬ و به طور کلی غافل باشند که نتیجه آن به صورتی صد در صد از قبل مشخص است ٬ حال وای به این که به امید حمایت این ابرقدرت ٬ که تقریبا" همیشه در خفا با ابر قدرت دیگر شریک است و هرگز منافع بسیار بزرگتر شراکت با وی را رها نمی کند و به حمایتی جدی از ما برخیزد ٬ در عین غفلت به رجز خوانی بر علیه ابر قدرت دوم بر خیزیم که به ضرب المثل تمسخر آمیز زمان قاجار بر می گردیم : « وای به حال روسها ! »
آنچه را که ما در جهان بنا به دیپلماسی و روابط بین الملل ضعیف و حتی بسیار ضعیف خود باخته ایم هرگز به حساب مظلومیت ما نمی گذارند ٬ بلکه همه آن ها را دلیل کمبود سواد عمومی ما شمرده ملتی غافل و ناتوان و عقب مانده می شمارند .دیپلماسی ضعیف به هر بهانه ای که باشد نه تنها باختی مسلم در پی دارد که ملتی را الی الابد دچار تحقیر و تحقیر و تحقیر می کند ٬ و نه تنها این یا آن رهبر آن را.
حال با توجه به خداینامک و تجلی آن در شاهنامه فردوسی و نقش اخلاق و دین در دیپلماسی ایرانی و تجربه ای هزاران ساله که از خود باقی نهاده است به این نتیجه می رسیم که دیپلماسی نمی تواند بر اساس اخلاق باشد . نمی تواند بر اساس دین باشد و هیچوقت هم نبوده است : جنگ تحمیلی هشت ساله را به این زودی فراموش نکنیم . هم این الآن امرائی به ظاهر مسلمان از خانواده امراء ایدز ٬ وجوانک هائی شنگول از پترو دلارهای نفتی متعلق به انفال مسلمانان ٬ به خود اجازه می دهند که برای ملت مسلمان ایران که دارای نظامی اسلامی هم هست رجز بخوانند و مطمئن باشیم که اگر بتوانند کوچک ترین غلطی بکنند می کنند . ازأل«سه پا » گرفته تا القطیفه و التنبان .
اگر فرهنگ شناسانی چون تیلور ٬ روابط دیپلماتیک و به طور کلی روابطبین الملل را بر اساس دین و اخلاق و اسطوره هائی اخلاقی مطالعه و تصور کرده اند مربوط به همان حوزه های آاخلاقی آرمانی و بنابر این افسانه ای عهد عتیق است و نه مربوط به واقعیت های اظهر من الشمس امروز .
اتفاقا" اکثر قریب به اتفاق اسطوره های تاریخی جهان در خصوص روابط بین الاقوام و حال روابط بین الملل همیشه تمام حق را به جانب طرفی که خود طرفدار آن بوده اند به عنوان سمبلی از حق و نور بر علیه طرف مقابل به عنوان سمبلی از تجاوز و ظلمت داده اند و به این ترتیب نشان داده اند که اخلاق و دین را نه به عنوان اساس « آنچه که می بایست اتفاق بیفتد » بلکه به منظور « توجیه آنچه که اتفاق افتاده است » بکار برده اند و از آنجمله است در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی .
فردوسی همه تصادمات بین الملل را بر اساس بداندیشی و کینه توزی و نهایتا" طینت بد یک قوم و پندار نیک و گفتار نیک و رفتار نیک قومی دیگر می بیند که البته این طرف سیاوشوار مظلومانه شکست می خورد و این شکست راارزش می شمارد :
کسی کو شود کشته زین رزمگاه
بهشتی شود شسته بار گناه
این ارزش تا آنجا که به « دفاع مقدس » آرشوار می رسد البته که معتبر است . اما هدایت متجاوز با یاد آوری روز جزا تا چه حد مؤثر واقع می شود که فردوسی می فرماید :
چو بستر زخاک است و بالین ز خشت
درختی چرا باید امروز کشت
که هرچند روز از برش بگذرد
بنش خون خورد کینه بار آورد .
و به این ترتیب سوء ظن اولیه و کینه توزی و ادامه کینه توزی را منتج به همان می بیند که گفته اند : « خسرالدنیا و الآخره » :
که هرکس که تخم جفا را بکشت
نه خوش روز بیند نه خرم بهشت
پس نهایت بحث اخلاقی فردوسی در دیپلماسیی که ما آنرا به دلیل نشأت از شاهنامه ٬ و این از خداینامک ٬ و خواه نا خواه عقاید عمومی مردم ایران « دیپلماسی ایرانی » می خوانیم عدم آغازمبارزه است :
نگه کن سرانجام خود را ببین
چو کاری نیابی بهی برگزین
به گفتار پیغمبرت راه جوی
دل از تیرگی ها به این آب شوی
اما از آنجا که تقریبا" تمام عناصر زندگی از آن زمان تاکنون تغییر یافته اند لابد اساس دیپلماسی هم دچار تغییراتی شده است که شاید بتوان در سه مرحله نمودار ساخت :
- عیسی مسیح می گوید : اگر کسی به یک طرف صورت تو کشیده ای نواخت طرف دیگر صورتت را هم برایش مهیا کن تا شرمنده شود و دست بردارد
- اسلام حکم قصاص رامی دهد و حتی مسیحیان جهان این حکم را بیشتر پسندیده به عنوان « چشم در مقابل چشم » پذیرفته اند .
- ایرانیان در فلسفه عامیانه خود ٬ به خصوص پس از ورود فوج فوج ترکان از شمال کشور٬ و شاید تحت تاثیر فرهنگ چنگیزی ٬ از این حد فراتر رفته گفته اند : « کلوخ انداز را پاداش سنگ است » .
کدام را می پذیرید ؟
و شخص فردوسی پس از آغاز کینه توزی که بنظر وی و نظر هرعاقل دیگری نمیبایس ٬ به خصوص بر اساس سوء ظن های بیمورد ٬ ضورت گیرد کدام را پذیرفته است ؟
اگر عمری باشد و خدا بخواهد پس از این و به مناسبت ایام فردوسی استراتژی پیشنهادی فردوسی برای ملت ایران در مقابل سایر ملل را برایتان می آوریم . انشاء الله .
یزدفردا