فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
صوفی بیا که آینه صافیست جام را
تا بنگری صفای میلعلفام را
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالیمقام را
عَنقا شکار کَس نشود دام بازچین
کآنجا همیشه باد به دست است، دام را
در بزم دور، یکد و قدح درکش و برو
یعنی طمع مدار وصال دوام را
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانهسر مکن هنری ننگ و نام را
در عیش نقد کوش که، چون آبخور نماند
آدمْ بهشتْ، روضهٔ دارُالسَلام را
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
ای خواجه بازبین به تَرَحُّم غلام را
حافظ مرید جام میاستای صبا برو
وز بنده بندگی برسان شیخ جام را
شرح لغت: عنقا به فتح اول و سکون دوم سیمرغ/ دور: به فتح اول گردش/ درکش: بنوش/ آبخور: نصیب و بهره
۱- بشتاب تا در آینه جام که روشن و با صفاست، پای میگلگون را نیک مشاهده کنی تا بدانی چه گوهر تابناکی هستی که قدر خود را نمیدانی و با سخنان نسنجیده، ارزش خویش را پایین میآوری.
۲- شما قلبی پاک به روشنی آینه و به صافی آب زلال دارید، اما قدری بلند پروازی میکنید و به اصطلاح پا را از گلیم خویش بیشتر دراز میکنید و انسانی ریسک باز و خطر آفرین هستی و عجبا که با این عمل، معمولاً موفق هستی، پس اگر میخواهی با شکست همراه نباشی. احتیاط را از دست نده و بر خدا همیشه توکل کن.
از هر کسی به اندازه توان و ظرفیتش توقع داشته باش. از اینکه اطرافیانت تو را درک نمیکنند، غمگین مباش. مکر دشمنان در تو اثرگذار نخواهد بود. از آنچه که داری راضی باش و طمع مکن. قدر روزگار جوانی خود را بدان تا در پیری حسرت آن را نخوری. نگران فردا مباش و غصه دیروز را مخور. به حال بیندیش که در زندگی هیچ حالتی مداوم نیست. نیکی دیگران را نیز جبران کن تا پیوسته مورد لطف قرار بگیری.