زمان : 12 Bahman 1403 - 20:44
شناسه : 209790
بازدید : 976
آیا دونالد ترامپ به‌دنبال توافقی تاریخی با چین است؟ آیا دونالد ترامپ به‌دنبال توافقی تاریخی با چین است؟ یزدفردا: زونگیوان زویی لیو ستون نویس نشریه فارن پالیسی و پژوهشگر ارشد مطالعات چین در شورای روابط خارجی آمریکا.

به گزارش یزدفردا به نقل از نشریه فارن پالیسی، چند سال پیش، رابطه بین آمریکا و چین بسیار متفاوت بود. در سال ۲۰۱۱، اکثریت مردم هر دو کشور دیدگاه مثبتی نسبت به یکدیگر داشتند. از نظر اقتصادی نیز پیوند عمیقی بین واشنگتن و پکن برقرار بود. اصطلاح «چایمریکا» (Chimerica) نماد این همزیستی به‌شمار می‌رفت: چین تولید و پس‌انداز می‌کرد، آمریکا مصرف و استقراض. این رابطه محرک رشد اقتصاد جهانی بود و به خروج اقتصاد دنیا از بحران مالی سال ۲۰۰۸ کمک کرد.

اما امروزه، این اتحاد به گذشته تعلق دارد. نظرسنجی مؤسسه پیو در سال ۲۰۲۴ نشان می‌دهد که ۸۱ درصد آمریکایی‌ها نگرش منفی نسبت به چین دارند و ۴۲ درصد آن را «دشمن» ایالات متحده می‌دانند. نقطه عطف این تغییر در سال ۲۰۱۲ بود؛ زمانی که در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا، باراک اوباما و میت رامنی برای جلب رأی از ایالت‌های صنعتی، چین را مسئول از دست رفتن مشاغل آمریکایی معرفی کردند.

اکنون، چین آمریکا را از دست داده است. اگرچه دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده، آغازگر این شکاف نبود، اما تاکنون نشانه‌ای از تمایل او برای بهبود این رابطه مشاهده نشده است. هر دو کشور با نوعی ناامیدی در سیاست‌های خود رو‌به‌رو هستند. تفاوت، اما در این است که آمریکا با منابع داخلی فراوان و همسایگان باثبات‌تر، چشم‌انداز روشن‌تری برای غلبه بر مشکلاتش دارد، درحالی‌که چین با محدودیت منابع و تنش‌های منطقه‌ای دست‌وپنجه نرم می‌کند.

توافق تجاری ترامپ؛ گامی به سوی نظم جدید اقتصادی یا شکست یک‌جانبه‌گرایی

در دوران ریاست‌جمهوری جو بایدن، اقتصاد ایالات متحده به سمت پایداری بیشتر حرکت کرد، درحالی‌که چین تحت رهبری شی جین‌پینگ دچار رکود و کندی رشد اقتصادی شد. از زمان پایان همه‌گیری کرونا تاکنون، فاصله تولید ناخالص داخلی سرانه آمریکا و چین بیشتر شده است. همچنین، برکناری متوالی دو وزیر دفاع و پاکسازی گسترده میان فرماندهان ارشد ارتش چین، گویای مشکلات ساختاری و کاهش انسجام در نیرو‌های مسلح این کشور است.

اسکات بسنت، گزینه پیشنهادی دونالد ترامپ برای تصدی وزارت خزانه‌داری، پیشنهاد کرده که ایالات متحده با متحدان خود نشستی برگزار کند تا شرایط تجاری را بازنگری کند. این طرح که به «توافق مار-ئه-لاگو» معروف شده، از توافق پلازا در دهه ۱۹۸۰ الگوبرداری کرده و ترکیبی است از مذاکرات تجاری جدی و تمایل ترامپ به برندسازی شخصی و نمایش دیپلماتیک.

با این وجود، برگزاری چنین نشستی همچنان قطعی نیست. برخی کشور‌ها ممکن است در ازای امتیازات تجاری بهتر، حاضر شوند به ترامپ فرصت یک پیروزی دیپلماتیک بدهند؛ اما محدود کردن این نشست به متحدان آمریکا، تأثیر اقتصادی آن را کاهش می‌دهد و ممکن است یک فرصت مهم برای تغییر سیاست‌های تجاری آمریکا از بین برود. برای اینکه ایالات متحده بتواند رهبری اقتصادی خود را تقویت کند و سیاست‌های تجاری‌اش را به شکل واقعی تغییر دهد، باید چین نیز در این توافق حضور داشته باشد.

اقتصاد آمریکا و چین به حدی به هم وابسته‌اند که هیچ‌یک نمی‌تواند بدون در نظر گرفتن دیگری، مسیر بهینه‌ای برای رشد خود طراحی کند. این دو کشور به تنهایی بیش از ۴۰ درصد از تولید ناخالص داخلی جهان و تقریباً نیمی از تولید صنعتی جهانی را در اختیار دارند. در این میان، مصرف‌کنندگان آمریکایی همچنان منبع اصلی تقاضا برای محصولات چینی هستند.

اگر ترامپ تصمیم بگیرد تعرفه‌های جدیدی علیه چین اعمال کند، این اقدام باعث افزایش قیمت کالا‌ها برای مصرف‌کنندگان آمریکایی خواهد شد و در کوتاه‌مدت حجم تجارت دوجانبه را کاهش می‌دهد. اما چنین سیاست‌هایی احتمالاً تنها مسیر تجارت را تغییر می‌دهد و مانع ورود کالا‌های چینی به بازار جهانی نمی‌شود. در نهایت، تولیدکنندگان چینی راه‌های دیگری پیدا می‌کنند، از جمله صادرات کالا‌های خود از طریق کشور‌های ثالث مانند مکزیک یا ویتنام. در نتیجه، محصولات چینی همچنان با قیمت‌های بالاتر به بازار‌های جهانی بازمی‌گردند.

جنگ تعرفه‌ها؛ آیا ترامپ دوباره اقتصاد جهانی را به چالش می‌کشد؟

بررسی‌های اقتصادی نشان می‌دهند که تلاش‌های سیاستمداران چین‌ستیز در واشنگتن و دیپلمات‌های تهاجمی چین همچنان در محدودیت‌های جدی اقتصادی گرفتارند. چین همچنان بزرگ‌ترین شریک تجاری ایالات متحده خارج از آمریکای شمالی است. در سال ۲۰۲۳، کسری تجاری ایالات متحده با چین به ۲۵۲ میلیارد دلار کاهش یافت؛ کاهشی که آن را به پایین‌ترین سطح خود از سال ۲۰۰۹ رساند. اما این رقم همچنان ۵۵ درصد بیشتر از کسری تجاری با مکزیک، دومین شریک تجاری ایالات متحده، بود. این عدم توازن اغلب باعث می‌شود جریان صادرات آمریکا به چین تحت‌الشعاع قرار گیرد؛ صادراتی که در سال گذشته از ۱۹۵ میلیارد دلار عبور کرد و تنها کانادا و مکزیک در این زمینه از چین پیشی گرفتند.

تهدید‌های دونالد ترامپ پیش از مراسم تحلیف مبنی بر اعمال تعرفه‌های جدید علیه چین، بیشتر به عنوان تاکتیکی برای مذاکرات آینده به نظر می‌رسند، نه تصمیماتی قطعی. استفاده ترامپ از موضوع تعرفه‌ها در ارتباط با ناکامی پکن در مهار مواد شیمیایی مورد استفاده در تولید فنتانیل، نشان می‌دهد که او تعرفه‌ها را به‌عنوان ابزار چانه‌زنی به‌کار می‌گیرد. هرگونه تشدید جنگ تجاری با چین نه‌تنها رشد اقتصادی ایالات متحده را تضعیف می‌کند، بلکه بازار سهام را نیز تحت فشار قرار می‌دهد؛ دو شاخصی که ترامپ حساسیت ویژه‌ای نسبت به آنها دارد و نسبت به عملکرد آنها در دوران بایدن چندان رضایت ندارد.

طرفداران ترامپ اغلب او را به‌عنوان فردی که معادلات سیاسی و اقتصادی را به‌هم می‌ریزد می‌بینند؛ توصیفی که شاید حتی از نگاه نخبگان سیاست خارجی اغراق‌شده به نظر برسد. ترامپ به مسائل بین‌المللی به‌مانند یک بازی مونوپولی می‌نگرد، در این بازی، کشور‌ها مثل دارایی‌هایی هستند که می‌توان آنها را کنترل کرد، معامله کرد یا برای برتری بر رقبا از آنها استفاده کرد. در این نگاه، دوستی‌های طولانی‌مدت بر اساس ارزش‌های مشترک چندان اهمیتی ندارد و دشمنان نیز بر اساس ایدئولوژی تعریف نمی‌شوند. به‌جای آن، هر رهبر خارجی صرفاً یک بازیکن دیگر در صفحه بازی است که برای کسب قدرت در قلمرو خود تلاش می‌کند. این نوع نگاه، آزادی عملی به ترامپ و سایر رهبران جهان می‌دهد تا حرکاتی انجام دهند که قبلاً غیرقابل تصور به نظر می‌رسید.

دیپلماسی «آغوش خرسی»؛ راهبرد جدید ترامپ در برابر چین

دولت ترامپ این شانس را دارد که به جای ادامه راهکار‌های پراکنده دولت‌های پیشین، با چین توافقی جامع و پایدار منعقد کند. اظهارات تند ترامپ علیه چین، به او امکان می‌دهد تا همچون رونالد ریگان که توافق‌های مهم کنترل تسلیحاتی را با شوروی امضا کرد، به توافقی گسترده و بادوام دست پیدا کند. تسلط کامل ترامپ بر حزب جمهوری‌خواه، او را تقریباً از انتقاد‌های جناح راست مصون کرده و انعطاف‌پذیری دیپلماتیکی به او بخشیده که پیشینیانش از آن برخوردار نبودند.

البته این توافق بزرگ به معنای مصالحه بر سر مسائل امنیتی حیاتی نیست. ایالات متحده نباید به پکن اجازه دسترسی به فناوری‌های حساس بدهد یا از یارانه‌هایی که به محصولات چینی برتری ناعادلانه می‌دهد، چشم‌پوشی کند. هدف، تثبیت جایگاه چین در نظام اقتصادی جهانی به رهبری آمریکا است، در حالی که سهم بیشتری از مزایای تجارت دوجانبه نصیب کارگران آمریکایی شود.

برای کسب امتیازات واقعی از چین، ترامپ باید از روش‌هایی فراتر از تهدید و اجبار استفاده کند. تعرفه‌های بالاتر بر کالا‌های چینی احتمالاً باعث تلافی‌جویی چین، افزایش قیمت‌ها برای مصرف‌کنندگان آمریکایی و آسیب به صنعت ایالات متحده می‌شود. در عوض، دولت باید به سراغ استراتژی «آغوش خرسی» برود؛ رویکردی که رشد اقتصادی چین را به منافع مشترک در موفقیت اقتصادی ایالات متحده گره بزند.

به جای تمرکز صرف بر کاهش کسری تجاری، دولت ترامپ می‌تواند سطح تعرفه‌ها را به میزان سرمایه‌گذاری چین در ایالات متحده مرتبط کند. این استراتژی رهبران چین را با یک دوراهی مواجه می‌کند: یا با پیامد‌های عدم همکاری روبه‌رو شوند یا از مزایای شراکت اقتصادی بهره‌مند گردند.

چین می‌تواند به‌جای تشدید تنش، به یک توافق جامع با آمریکا نزدیک شود

چین می‌تواند در بخش تجارت گام‌هایی برای تقویت روابط با ایالات متحده بردارد. به عنوان مثال، افزایش ۲۵ درصدی واردات نفت و گاز آمریکا در سال ۲۰۲۴ می‌تواند نزدیک به ۵ میلیارد دلار هزینه اضافی برای چین داشته باشد، اما همچنان سهم ایالات متحده از واردات انرژی چین کمتر از یک‌سوم سهم روسیه باقی خواهد ماند. این به چین کمک می‌کند استقلال انرژی خود را حفظ کند. ترکیب این افزایش در واردات انرژی و سرمایه‌گذاری‌های جدید به ارزش ۸۳ میلیارد دلار، چین را در موقعیتی قرار می‌دهد که بتواند از اعمال تعرفه‌های بیشتر اجتناب کند.

با این حال، بزرگ‌ترین چالش برای رسیدن به چنین توافقی، مسئله تایوان است. رهبران چین هنوز به این درک نرسیده‌اند که اهمیت تایوان در روابط آمریکا و چین عمدتاً تحت تأثیر تصمیماتی است که در پکن گرفته می‌شود، نه واشنگتن یا تایپه. تأکید مکرر شی جین‌پینگ بر «وحدت اجتناب‌ناپذیر» تایوان و مانور‌های نظامی در نزدیکی این جزیره، تنها به تشدید احساسات ضدچینی در آمریکا دامن زده است. در بیشتر نیم‌قرن گذشته، آمریکا و چین توانسته‌اند از برخورد مستقیم بر سر تایوان اجتناب کنند؛ اکنون نیز نیازی استراتژیک به حل فوری این مسئله وجود ندارد.

شرط لازم برای دستیابی به یک توافق جامع، این است که هر دو طرف اجازه ندهند تنش‌های ژئوپلیتیکی مسیر مذاکرات اقتصادی را منحرف کند. دولت ترامپ باید به دنبال کسب امتیازات اقتصادی از چین باشد، در عین حال که به حفظ ثبات ژئوپلیتیکی در شرق آسیا پایبند می‌ماند. تأکید دوباره بر سیاست دیرینه «چین واحد» و حل مسالمت‌آمیز اختلافات بین دو سوی تنگه، می‌تواند اعتماد متقابل را تقویت کند.

نخستین چالش پیش‌روی دولت ترامپ در مذاکره یک توافق جامع با چین، غلبه بر شکاف اطلاعاتی درباره شی جین‌پینگ است. با این حال، رویکرد شخصی ترامپ در دیپلماسی امید‌هایی را برانگیخته است. شی که به الگوگیری از مائو تسه‌تونگ تمایل دارد، ممکن است علاقه‌مند به روابط نزدیک‌تری با ترامپ باشد. برای تیم‌های مشاور دو رهبر، ترتیب دادن سفری از سوی شی به مار-ئه-لاگو، محل اقامت خصوصی ترامپ، چندان دشوار نخواهد بود. در اینجا، همان‌طور که سفر تاریخی ریچارد نیکسون به چین در سال ۱۹۷۲ به نقطه عطفی در روابط دو کشور تبدیل شد، این دیدار می‌تواند پایه‌گذار بازتعریف روابط آمریکا و چین شود.

یک نشست در سطح بالا می‌تواند فراتر از نمایش‌های سیاسی باشد. ارتباط مستقیم بین رهبران نه‌تنها نمادین است، بلکه کانال‌های ارتباطی میان کارشناسان، مقامات و مدیران را تقویت کرده و توانایی طرفین در مدیریت بحران‌ها را بهبود می‌بخشد. این تعامل می‌تواند به پیشرفت‌هایی واقعی منجر شود که برای هر دو کشور و جهان اهمیت دارد. اگر این تلاش‌ها به توافقی تاریخی منجر شود، نه تنها به کاهش تنش‌های ژئوپلیتیکی کمک خواهد کرد، بلکه فرصتی برای بازتعریف روابط اقتصادی و تثبیت محوریت دلار آمریکا فراهم می‌آورد.