محمدعلی فیاضبخش: گاه و بیگاه دیده شده است که در میان آمارها و جداول ردهبندیشده در موضوعات مختلف، آمارهایی جهانی(!) نیز ظهور میکنند که ایرانیان را در رتبههای پایین «شادی و شادکامی» جایگذاری کردهاند. بدون آن که فیالحال قضاوتی در مورد اعتبارسنجی این انبوه جدولها داشتهباشیم، یا بخواهیم آمارهای معتبر را سرخود به چالش بکشیم، از زردبودن بسیاری از این گزارشها هم نباید غفلت ورزید.
بندهی حقیر که اصولاً معتقد است ما ایرانیان در زمرهی شادترین (خوشترین!) ملل عالم هستیم؛ میگویید نه؟ عرض میکنم:
-در کوران زلزله و سیل و مصائب طبیعی، پیش از دریافت اخبار درست ضایعات و تلفات و دستبهکارشدن برای کاهش عوارض، لطیفهها و جوکهایی است که روانهی هزار و یک فضای حقیقی و مجازی میکنیم؛ لابد از برای ترمیم روانی ماجرا؛ اگر این، شادی نیست پس چیست!؟
-در آتشسوزیها و حوادث جانکاه، اینقدر که دنبال صید سوژه برای شکار فالوورها(همان دنبالکنندگان قدیمی!) هستیم، به ندرت در صدد یافتن یک سطل آبیم؛ اگر این، خوشی نیست پس چیست!؟
-بعد از پارهای حوادث وحشتناک، مثلاً ترور- که ذاتاً محکوم است- معطل روشنشدن چند و چون ماجرا نمیشویم و به جهت کاستن از آلام آن حادثه، عجالتاً جوکهای مرتبط را وارد ادبیات روزانهمان میکنیم؛ اگر این، شادکامی نیست پس چیست؟
-و یا اخیرترینش، هنگامی که میشنویم، بعد از دو دهه تعلّل و ابهام و احیاناً لاپوشانی، اموال غیرمنقول این مردم، یعنی دو ملک مرغوب در لندن و روتردام، عرصه و اعیانش مصادره شد، به جای درخواست معقول و قانونی برای رسیدگی قضایی مسبّبان، فیالفور جوکهایش را روانه و فیالبعد(!) از خیر و شرّ اصل ماجرا عبور میکنیم و منتظر خبرهای بعدی از این دست میمانیم و جوکهای بعدیاش؛ مبادا شادیهامان در دلمشغولی به این امور پیشافتاده و جیفهی دنیایی، آسیب ببیند!
اینها همه اگر نشان رتبهی بالای ما ایرانیان در «شادی و شادکامی» نیست، پس چیست!؟