به گزارش یزدفردا: قرار است کتابی درباره عملیات کربلای سه بخوانیم. آن را برمیداریم. به عنوانش نگاه میکنیم: «ملاقات با دلفینها راس ساعت طوفانی». ورش میزنیم. از فهرست میگذریم و به حرف اول میرسیم. میخوانیم: همین که غواصها به آب میزنند، دل خلیج فارس میتپد و طوفان آغاز میشود. بیسیمهای گردان غواص به کار میافتند. ارتباط با ساحل قطع میشود و غواصهای گردان یونس (ع) در میانه طوفان خلیج فارس گم میشوند. اضطراب بالا میگیرد. صبح نزدیک است و اگر آفتاب سر بزند، عملیات لو میرود و غواصها یا کشته یا اسیر یا در پهنه خلیح فارس گم میشوند. طوفان ناگهانی همه برنامهها را به هم زده است. غواصها از زمان پیشبینیشده برای اجرای عملیات عقب افتادهاند. زمان جزر، تمام شده و جریان پرقدرت مد خلیج فارس به سوی ساحل شروع شده است.
نمیتوانیم کتاب را زمین بگذاریم. میخواهیم بدانیم ادامه ماجرا چه میشود. به خواندن ادامه میدهیم: حالا غواصها به جای آنکه بر پشت امواج جزر سوار شوند تا جریان جزر آنها را با خود به عمق خلیج فارس و به سمت اسکله امیه ببرد، باید خلاف جریان مد شنا کنند. جریان مد، پُرقدرت به سمت ساحل خیز برمیدارد و خشمگین به سینه گردان میکوبد. قدرت مد در خلیج فارس چنان زیاد است که بهراحتی میتواند یک کشتی نفتکش را به ساحل پرتاب کند و حالا غواصها باید با این جریان سهمگین پنجه در پنجه بیندازند. فکر شکست و اسارت، هر لحظه سایه تاریک خود را بیشتر و پرقدرتتر بر ذهن غواصها و فرماندهان عملیات پهن میکند. امواج، گردان یونس (ع) را به اینسو آنسو میکشاند. ضربات امواج رمق غواصها را گرفته و همه را بیحال کرده است. مرگ، شانه به شانه غواصها میساید.
قصه اهل ایمان است. قصه آزمونها و دشواریهایی که آنان، در مسیر زندگی – در مسیری که انتخابش کردهاند – تجربهاش میکنند که به تعبیر نویسنده حال گردان یونس (ع) بیشباهت به قصه یونس نبی (ع) نیست. طوفان تنهایی و اضطراب فصل مشترک غواصهای گردان یونس (ع) و قصه یونس نبی (ع) است. یونس (ع) در شکم ماهی چون گرفتار ظلمت و تنهایی شد چنان از بیتابی گریست که سیل اشک تمام وجودش را از غیر حق شست و با خود برد و به مقام خود فراموشی رسید و چون خویش را فراموش کرد خدا را به یاد آورد و صدا زد نیست خدایی جز تو و من از ستمکارانم و خدا گفت دعایت را مستجاب کردیم و تو را از غم نجات دادیم و این گونه اهل ایمان را نجات میدهیم. پس قصه، قصه رستگاری نیز هست. قصه آنهایی که دل به خدا دادند و مسیر سعادت را، زیر سایه الطاف الهی تا به انتها رفتند.
«ملاقات با دلفینها راس ساعت طوفانی» تصاویری از عملیات کربلای سه پیش روی خواننده میگذارد. عملیاتی که از آن به رکورددار عمقیترین عملیات غواصی نظامی شبانه در آبهای آزاد یاد میشود. عملیاتی که خیلیها، حتی بسیاری از فرماندهان خودی میگفتند انجامش ناممکن است. به روایت کتاب عملیات کربلای سه خیلی خاص بود. قرار بود بچهها دو تا از اسکلههای مهم عراق را توی خلیج فارس تصرف کنند. تصرف یک هدف، وسط آبهای مواج خلیج فارس با نیروی غواصی که هیچ جای پنهانشدن نداشت، کار ناممکنی بود. عراقیها از این دو اسکله، با دوربینها و دستگاههای شنود و رادارهای پیشرفتهای که داشتند، میتوانستند تحرک هر شیئی را تا شعاع چند کیلومتری رصد کنند.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «برای همین، وقتی بحث حمله به اسکله با نیروی غواص آنهم در شب مطرح شد، خیلی از فرماندهان ارتش و سپاه گفتند که این عملیات خودکشی است. عقل آنها درست میگفت، چون فتح یک اسکله نظامی، آنهم در عمق بیست کیلومتری دریا از سواحل ایران، آنهم با یک گردان غواص که پیشرفتهترین سلاحشان کلت ضد آب بود، کاری ترسناک و ناممکن بود.» اما مگر نه اینکه رزمندگان ما، مردان تحقق ناممکنها بودند؟ این کتاب که به قلم مجید سانکهن تألیف و از سوی انتشارات روایت فتح منتشر شده است، روایتی خواندنی و تأملبرانگیز از آن ماجرای حماسی – حماسه آزمون ایمان و ایثار – را به ما ارائه میکند.