زمان : 07 Azar 1403 - 07:55
شناسه : 202878
بازدید : 693
این وفاق نیازمند بازتعریف است این وفاق نیازمند بازتعریف است یزدفردا: نگاهی به ترکیب آرایش مدیران انتصابی دولت چهاردهم و بازتاب های مثبت ومنفی آن میان جریانات همسو و مخالف نشان می دهد تا زمانی که تعریفی مشخص ازمفهوم وفاق صورت نپذیرد،همچنان ابهام و سردرگمی برای نهادینه شدن آن وجود خواهد داشت.
 

میثم نمکی آرانی: در ادبیات سیاسی گاهی اصطلاحات و عناوینی بروز و ظهور می یابدکه محور ومدار اصلی سیاست ها و برنامه های  اساسی یک جریان پیروز یاحاکم قرار می گیرد.

این موضوع به ویژه اثرمستقیمی بر تصمیم گیری های جامعه مخاطب در ردیا قبول چنین مشی و نگرشی دارد و اساسا نسبت وفاداری گروه های مخاطب با مبتکر ومجری چنین گفتمان هایی را تنظیم می کند.

یکی از اصلی ترین،برجسته ترین و پرتکرارترین اصطلاحی که درصدر گفتمان دولت چهاردهم و به عنوان رویکردی جدی به چشم می خورد «وفاق ملی»است.

ترکیبی که می تواند هم نقطه اشتراک کارگزاران برای راهبری سیاستهای دولت درآغاز راه باشد و هم   معیار سنجش عملکرد درمیزان وفاداری به آرمان ها و شعارهایی باشد که با مردم مطرح شده است.

«وفاق»مفهومی چند وجهی در دایره لغوی دارد که با تعریف آن می توان به تبیین این گفتمان مطرح شده توسط دولتمردان کمک کرد.

مدارا،همدلی،همراهی،هماهنگی، سازواری،موافقت،یکپارچگی،انسجام و..از جمله معانی لغوی وفاق است که درفرهنگنامه ها ازآن نام برده اند،اما اصطلاحا یک مفهوم اخلاقی است که بر اساس آن یک نظام و مکتب سیاسی و حکمرانی حول محور آن به مثابه یک میثاق نامه یا منشور عملی شکل می گیرد و مبنای سیاست و اصول کاری قرار می گیرد.

وفاق زمانی می تواند به یک نماد گفتمانی تبدیل شود که الزامات، ویژگی ها و مبانی آن گفتمان، شفاف و تعریف شده باشد ودرغیراین حالت،گفتمان ازقالبی کاربردی به قالبی شعاری تنزل خواهدکرد.

از منظرنظریه پردازی،«گفتمان وفاق»  مبتنی بر وحدت و یکپارچگی ملی،نه بدان معناست که همه از سلائق و مبانی اندیشه ای خود عدول کنند و تابع اندیشه ای واحدشوند بلکه در  نگاه ژرف مفهومی،بدان معناست که همه ارکان جامعه با استفاده ازتنوع و تکثرسلیقه های موجود برای تقویت و توفیق یک عزم و اراده ای ملی درجهت هم آوایی برای شکل گیری هویتی جامع پذیرگام بردارند.

نگاهی به ترکیب آرایش مدیران انتصابی دولت چهاردهم و بازتاب های مثبت ومنفی آن میان جریانات همسو و مخالف نشان می دهد تا زمانی که تعریفی مشخص ازمفهوم وفاق صورت نپذیرد،همچنان ابهام و سردرگمی برای نهادینه شدن آن وجود خواهد داشت .

شایددرمیان معانی ارائه شده از واژه وفاق،کلمه«اجماع» پذیرفتنی ترین معنای وفاق مورد نظر دولت باشد؛چه آنکه اجماع،حاصل جمع اندیشه های شماری است که جملگی برای حل مساله ای به توافقی نسبی می رسند؛توافقی که شاید مطلوب جمیع اندیشه ها نباشد، اما در برآیند کلی، قابل پذیرش خواهد بود.

نکته حائز اهمیت اینکه،«وفاق ملی »را بایدیک ضرورت و الزام حیاتی دانست که مشخصا به یک دوره تاریخی یا سیاسی اطلاق نمی شود،بلکه فرایندی است که در دکترین نظام سیاسی،جایگاهی استراتژیک دارد .
از این رو تعمق در دامنه و شعاع مفهومی آن می طلبد تا کارگزاران از این کلید واژه نه فقط به عنوان راهبرد اصلی گفتمان دولتی ،بلکه به مثابه گفتمانی قالب درمتن جغرافیای استراتژیک نظام مد نظر قرار گیرد تا از این سرمایه و ظرفیت متراکم کم نظیر بتوان برای اقتدار و اعتلای بیشتر استفاده کرد.

یکی ازشئون واقعی نظام مردمسالاری دینی ما،تمسک به انسجام و رفتارهایی است که درعین چند صدایی،امور مدیریتی و اجرایی،وفق همسویی و همصدایی با تصمیمات اجماع آمیزحول محور وفاق پیش برده شود. تکثیرفرهنگ وفاق_به ویژه درعصرحاضر_که به شدت جامعه ومسئولان به این همگرایی نیازمندیم می تواند اولاسدی پولادین درمقابله با تهدیدات سخت ونرم دشمن باشد،ثانیا به حفظ هویت ملی وتقویت اشتراکات و انسجام داخلی کمک شایانی داشته باشد.