راضیه حسینی: باز جای شکرش باقی است که مثل برخی مسئولان نگفتهاند: «مبلغ اعلام شده ضرر محض است و فقط برای اینکه مردم دچار مشکل نشوند با این مبلغ کنار آمدهایم، وگرنه باید هزار و پانصد درصد افزایش پیدا میکرد.» همین که به درجۀ «منطقی» رسیدهایم نوعی پیشرفت بهحساب میآید.
در واقع آنطور که ما حساب کردهایم تنها اتفاق غیرمنطقی در کشور، جیب ما مردم است. هر طور سبکسنگین کنید نمیشود با این جیب به جنگ پرداختهای ماهیانه رفت.
مثل این میماند که بخواهید با چنگال پلاستیکی به جنگ اژدهای دو سر بروید! اگر گزینۀ فیلم بالیوودی و ابرقهرمانهای هالیوودی را حذف کنیم، نتیجه از پیش مشخص خواهد شد.
البته این نکته هم قابلذکر است که در بههمراهداشتن چنگال پلاستیکی برای جنگ با اژدها، هیچ مسئولی مقصر نیست و فقط ما مردم گزینۀ اشتباه را انتخاب کردهایم. منوی پیش رویمان شامل گرز رستم، شاتگان، تیربار و جنگندۀ اف سی و پنج بود، ولی ما یکهو دستمان خورد و گزینۀ آخر، یعنی چنگال پلاستیکی را انتخاب کردیم!
از همان اول هم ما مردم نادانی بودیم. نمیدانیم چرا بااینهمه مسئولی که همیشه کارهای منطقی میکنند و کلاً بر مدار منطق میچرخند، ما اینقدر بیمنطقیم؟ کاش کمی از مسئولان یاد میگرفتیم.
میدانستیم چه چیز، کجا و چطور منطقی است، آنوقت میتوانستیم از پس زندگی برآییم. مثلاً میفهمیدیم اجارهخانه تا چه حد منطقی و چقدر غیرمنطقی است؟ قیمت گوشت، مرغ، پوشاک و… چطور منطقی میشوند؟ کدام مبحث از منطق را باید بخوانیم تا بفهمیم پنجاهدرصد بالابردن اجارهخانه کاملاً درست و اصولی است؟ اصلاً کتاب منطق مسئولان را کجا میفروشند؟ اسمش چیست؟ شاید با خواندن این کتاب بتوانیم بالاخره تصمیمات درست در زندگی بگیریم و ما هم کمی شبیه به مسئولان شویم.
مثلاً شب تا صبح از شدت نگرانی بابت تأمین مخارج زندگی، بیخواب نشویم. راحت بخوابیم. طوری که صدای خروپفمان تا آسمان هفتم هم برسد!