زمان : 07 Mehr 1403 - 14:52
شناسه : 200719
بازدید : 7362
روایتی از بی‌شناسنامه‌های سیستان و بلوچستان؛ هویت در گذر ایست‌بازرسی! روایتی از بی‌شناسنامه‌های سیستان و بلوچستان؛ هویت در گذر ایست‌بازرسی!

محمد توحیدلو نوشت: سوار تاکسی بین‌شهری در مسیر خاش به زاهدان بودم، سه جوان خندان و خوش‌چهره صندلی عقب ماشین با لباس محلی بلوچی نشسته بودند و با هم به خوش‌وبش مشغول بودند. فارغ از گرمای راه مشغول شنیدن بودم تا بتوانم زبان بلوچی خودم را تقویت کنم. یکی از آنها از رویای دامادی و چگونگی مراسم عروسی‌اش صحبت می‌کرد.

از تعداد لباسی که به‌عنوان هدیه برای عروس برده بود می‌گفت که من را متعجب کرد تا برگردم و بپرسم واقعاً چنین رسمی دارید؟ من دیگر کاملاً به‌سمت عقب برگشته بودم که داشت از آیین و رسوم اصیل بلوچی برایم تعریف می‌کرد و دو نفر دیگر هم تاییدش می‌کردند که اگر عثمان ۲۰ دست لباس دست‌دوز برای نامزدش برده، برادر من ۳۰ دست لباس خریده و. نگاه‌ها مضطرب شد و من رد نگاه‌های آنها را دنبال کردم.

چندصد متری ایست‌بازرسی پاسگاه پلیس بودیم، من هم ترسیدم، در فکرم می‌گذشت که نکند مواد مخدر همراه‌شان باشد که این‌گونه مضطرب شدند. به سرعت‌گیر رسیدیم. مغزم را برای اینکه پاسخگو باشم من اصلاً ارتباطی با این سه نفر ندارم، آماده می‌کردم؛ که دچار لکنت نشوم تا آش نخورده و دهان سوخته قسمتم نشود. سرباز به راننده و سرنشینان: مدارک هویتی! بدون فوت وقت دست در جیب عقب کردم، از کیف پولم کارت ملی‌ام را درآوردم و ارائه دادم. عثمان، اوراق هویتی نداشت، پیاده‌ا‌ش کردند و به راننده دستور حرکت دادند. دوستانش هرچه خواهش کردند فایده نداشت و ما به راه‌مان ادامه دادیم.

ابتدا قلبم آرام شد که مسئله دامن من را نگرفته. رو به احمد و امجد کردم، عثمان چرا کارت ملی یا شناسنامه نداره؟ گفتند، عثمان سال‌هاست که دنبال گرفتن شناسنامه است، اما نتوانسته. پرسیدم مگر از پاکستان یا افغانستان آمده؟ نه. حتی تا چند سال پیش، پدرِ پدربزرگ عثمان هم که اهل روستای‌مان بوده و او هم بی‌شناسنامه بوده، در قید حیات بوده و ما می‌شناسیمش، اصلاً همه اهالی روستا می‌شناسند‌شان.

یکی از عمو‌های عثمان موفق به گرفتن شناسنامه شده، اما پدر، خواهر و برادر‌های عثمان با نهایت تلاشی که کردند، نتوانستند. این روایت یکی از چندین تجربه من از برخورد با هموطنان بی‌شناسنامه در سطح استان پهناور سیستان و بلوچستان است. بی‌شناسنامه بودن، معلولی به علت‌های متعددی است؛ در استان سیستان و بلوچستان که دو جنبه بوروکراسی حکومتی و شخصی دارد. دلایلی، چون زندگی بدوی که از دیرباز با آمدن شناسنامه در دوران پهلوی اول نخواستند یا نتوانستند بگیرند. نبود راه‌های دسترسی به مرکز استان یا شهرستان، به علت نبود توسعه عدالت‌محور دارای مدرسه نبودند که بخواهند مدرسه بروند، تسهیلات زایمانی وجود نداشته که در محیط بیمارستانی یا درمانگاهی به دنیا بیایند تا سند تولد بگیرند، کاری نبوده تا دستمزد به حساب‌شان واریز شود، یا بانکی که در آن حساب باز کنند.

روزگار همین‌گونه تا امروز به جلو آمد تا اگر خواستند به‌سختی تحصیل کنند، از خدمات درمانی استان‌های مجاور و مواهب بیمه استفاده کنند، در دادگاهی اثبات کنند صاحب زمین اجدادی‌شان هستند یا با گرفتن یارانه که حق هر ایرانی بود، احساس نیاز کردند که مدارک هویتی داشته باشند. برای گرفتن اوراق هویتی و اثبات ایرانی بودن‌شان دو حالت وجود دارد: -آزمایش DNA و داشتن ژنتیک ایرانی و اثبات خویشاوندی که متاسفانه در استان پهناور سیستان و بلوچستان دسترسی به این خدمات بسیار محدود و دور از دسترس است. -دادگاه، گواهی محلی و استعلام از مراکز اطلاعاتی و امنیتی که کاری بسیار طاقت‌فرسا و طولانی است.

در تمام این مراحل به‌علت بی‌سوادی، عدم‌آگاهی به روال انجام کار اداری، نداشتن پشتکار توسط شخص بی‌شناسنامه یا گاهاً عدم‌پاسخگویی مؤثر مراجع و بی‌حوصلگی کارمندان برای توجیه روند اداری به ارباب رجوع مانند همه‌ی ادارات دولتی ایرانی که گاهی برای ما هم پیش می‌آید؛ دست در دست هم داده تا این روند فرسایشی و ابتر باقی بماند.

برای این‌که نداشتن هویت را لمس کنید، فرض کنید که بدون مدرک هویتی از چه چیز‌هایی محرومید: تحصیل، دانشگاه، داشتن سند مالکیت، سفر، درمان دولتی، انواع بیمه‌های درمانی، خرید دارو برای بیماری‌های خاص، گواهینامه، یارانه، استخدام نشدن در ادارات دولتی، نداشتن حساب بانکی، عدم ثبت شکایت در دادگاه، همچنین پس از فرزند‌دار شدن، فرزندتان هم هویتی ندارد و الی آخر...

امیدوارم در دولت چهاردهم با دستور جناب رئیس‌جمهور محترم مجدداً صدور شناسنامه از معاونت امنیتی استاندار به معاونت اجتماعی استاندار بازگردد و به‌جای ادارات امنیتی در صدور شناسنامه، ادارات اجتماعی با رویکرد مصلحانه‌تری در صدور شناسنامه برای افراد بی‌شناسنامه به مسئولیت بازگردند.