جوحي به حج واجب ماه رجب رسيد | همراه شيخنا كه به درك رطب رسيد |
ميخواست تا شراب طهوري دهد به ما | جوشيد آنقدر كه به آب عنب رسيد |
صبحي به منبر آمد و فرمود باك نيست | گر واجبات رفت به ما مستحب رسيد |
از نو صلا زدند كه ما را وجب كنند | از رأيها به شيخ همان يك وجب رسيد |
مشت و وجب براي همين آفريده شد |
بي آنكه انتخاب شود منتخب رسيد! |
جمعي وضو نكرده دويدند در صفوف |
آخر نماز جمعه نخواندند و شب رسيد |
صفين و نهروان و جمل نوش جانشان | اين كوفيان كه مِهر عليشان به سب رسيد |
هر كس كه دم زد از ادب مرد حرف بود | هر كس كه فحش داد به فيض ادب رسيد |
بعد از سه ماه شعبده رنگ و ننگ و زنگ | آيينه شكستهشان از حلب رسيد |
شكر خدا كه عابد و زاهد به هم شدند | اين از جلو در آمد و آن از عقب رسيد |
دنبال كرسياند بر اين سنگ آسيا | دندان كرم خوردهشان تا عصب رسيد |
با غرب و شرق مسخره بازان يكي شدند |
نوبت به ريشخند سران عرب رسيد |
گوساله هاي سامري از طور آمدند | با سبز اشتري كه بر آن بولهب رسيد |
چيزي نبود حاصلشان از هجوم وهم | جز مشت ريسمان كه به كام حطب رسيد |
خاموشيام مبين كه در اين آتش نفاق | روحم به چشم آمد و جانم به لب رسيد |