راضیه حسینی: از زمانی که جناب آقای ضرغامی وزیر میراث فرهنگی شد اشیاء عتیقه متوجه شدند، دورهی سوسولبازیشان تمام شده است و نوبت کار است.
همان روزی که وزیر محترم، ظرفی تاریخی را طوری در دست گرفت انگار پیالهی ماست و خیار است، پایان سلطنت عتیقهها بر موزه بود. از آن تاریخ به بعد دیگر نتوانستند مثل قبل خودشان را تافتهی جدا بافته بدانند. شاهد مثالش هم همین خمرهی باستانی که وظیفهی نگهداری از زبالهها را بر عهده گرفته است.
کسی چه میداند، شاید اگر منشور کوروش هم در ایران بود به سرنوشتی مشابه خمره دچار میشد و مسئولان موزه از آن به عنوان وردنه استفاده میکردند و وسیلهای میشد برای درآمدزایی. مثلاً در روزهای تعطیل که گذر برخی از مسافران یا مردم شهر به موزه میخورد، با منشور کوروش نان طرحدار درست میکردند و دست مردم میدادند.
اگر از زوایهای دیگر به موضوع نگاه کنیم همین اتفاق میتواند به نوعی جاذبهی گردشگری ایران شود و توریستها برای دیدن مردمی که از خمرهی باستانی به عنوان سطل زباله استفاده میکنند به ایران بیایند. در واقع وقتی جاذبهی دیگری در کار نباشد، از امکانات موجود باید کمال استفاده را کرد.
میتوان از جامهای موجود در تخت جمشید هم به عنوان لیوان دوغ استفاده کرد، در کاسههای سفالی آبگوشت بار گذاشت و با دست و پای باقیمانده از مجسمهها گوشت کوبیدهی آبگوشت را آماده کرد. اسم این ترکیب شگفتانگیز را هم میشود «آبگوشت باستانی» گذاشت و قیمتی نجومی برایش تعیین کرد.
از آنجایی که میراث فرهنگی نیز مانند وزارتخانههای دیگر هیچوقت پول ندارد، میتوان از خود اشیاء تاریخی برای حفاظت از خودشان استفاده کرد. با این شیوه شاید علاوه بر جذب توریست بشود کمی درآمد برای حفظ خانههای تاریخی که یکی پس از دیگری در حال نابودیاند کسب کرد. شاید تاریخ به داد تاریخ برسد، در روزگاری که مسئولان منفعت را در فراموشی کل تاریخ، حتی وسایل به جا مانده از آن میدانند.