بهداشت روانی افزون بر جنبههای زیستی، روانی و اجتماعی، شامل احساس رضایت از زندگی نیز هست. احساس رضایت و شادی به کیفیت زندگی میافزاید و رسیدن به رضایت و شادمانی زمانی میسّر است که ویژگیهای هر فرد و از جمله کودک، شناخته و بر پایة ذات کودک، از او مراقبت شود تا بر مبنای انگیزه و تواناییهای خویش رشد کند.
آموزش و پرورش درست به معنای پروراندن استعدادهای کودکان است و آموزگار به مثابه باغبانی است از نهالی که تازه کاشته است، مراقبت میکند تا از نور، آب، و خاک خوب بهرهمند باشد و به خوبی رشد کند. باغبان کارآزموده میداند که هرگیاه چه نیازهایی دارد و بر مبنای آنها به او میرسد. او نمیخواهد درخت بلوط را به گلابی بدل کند و میداند تحمیل شرایط یکسان به همه گیاهان درست و منطقی نیست. او میداند سرشت و نیاز هر گیاه چیست و آموزگار شایسته نیز چنین میکند.
سابق بر این به نظر میرسید وظیفة نهادهای آموزشی از کودکستان تا دانشگاه آن است که کودکان و جوانان متفاوتی را که تحویل میگیرند، به صورت افراد یکسان به جامعه تحویل دهند که حتی در اصرار بر پوشش یکسان شاگردان هم تظاهر میکرد. به صورت تمثیل میتوان گفت که آموزش و پرورش لباسی پیش دوخته و یک اندازهای بود که بر تن همة دانشآموزان میپوشاندند، اما این جامة یک اندازه، برای عدهای تنگ و برای عدهای گشاد و فقط برای معدودی اندازه بود. امروز عقیده بر آن است که قبای آموزش و پرورش باید بر تن هر کودک اندازهگیری و دوخته شود، تا او احساس راحتی کند. همانگونه که لباس تنگ یا گشاد مانع فعالیتها و تحرک کودکان میشود، تعلیم و تربیت نامتناسب با ویژگیهای کودکان هم با تحریک و پیشرفتهای درسی و اجتماعی آنان مغایرت دارد.
اگر قرار بر این بود که همه افراد، ظاهر و اندیشه و رفتار یکسان داشته باشند، خداوند انسانها را به صورتهای گوناگونی نمیآفرید و موضوع ارادة آزاد و به تبع آن پاداش و کیفر منتفی میشد.
موضوع مهم دیگر در آموزش و پرورش ایران که در بهداشت روانی کودکان نقش دارد، یکپارچهسازی است. موضوع بهطور ساده این است که اگر قرار باشد انسانها با هر ویژگی در جامعه در کنار یکدیگر زندگی کنند و با تفاهم و همدلی و همکاری به سر ببرند، لازم است که از دوران مدرسه با یکدیگر باشند، حال آنکه در آموزش و پرورش ایران انواع و اقسام جداسازیهای کودکان صورت میگیرد که مدارس اختصاصی کودکان تیزهوش، استثنایی و دچار معلولیت از اینگونه است. آنانکه در مدارس کودکان تیزهوش درس میخوانند، احساس میکنند که تافتههای جدابافته و برتر از دیگران هستند و احساس نزدیکی و همدلی با کودکان دیگر نخواهند داشت. به کودکان دچار ناتوانی هوشی و معلولیت آموخته میشود که باید با جدا افتادگی از جامعه خو بگیرند و انزوا و عدم تفاهم از سوی دیگران را بپذیرند و در کنار این تقسیمبندیها، تقسیم مدارس به غیرانتفاعی، دولتی، نمونه، و نمونه مردمی حکایت از جداسازیهای ناموجه دیگر میکند که بعدها بنیان جامعه را تهدید خواهد کرد و از سویی موجی از انتظارات ناموجه را در آنان که تیزهوش و نخبه خوانده شدهاند، و از سوی دیگر رنجش و احساس تحقیر ناعادلانهای را در میان دیگر جدا افتادگان فراهم میکند.
تردید نداشته باشید آنکس که نخبه و تیزهوش نامیده شده است، احساس همدلی با دیگر دانشآموزان و دانشجویان را ندارد و به مجرد کوچکترین ناملایمتی از رفتن و مهاجرت سخن میگوید و به این ترتیب همه امکانات و سرمایهای که صرف آموزش او شده است، نصیب دیگر کشورها میشود. دانشآموزی هم که از امکانات آموزشی کافی بهره نداشته است، خود را جدا افتاده میبیند و احساس تحقیر و رنجش در او رشد میکند.
از عمدهترین وظایف وزارت آموزش و پرورش فراهم کردن امکانات کافی آموزشی برای همه دانشآموزان در کنار یکدیگر است، زیرا به این ترتیب است که آموزش و پرورش واقعی محقق میشود. کودکان در کنار یکدیگر میآموزند که با یکدیگر برابرند و همکاری باعث پیشرفت میشود و نه رقابتهای ناعادلانه. آنان در محیطهای واقعی پرورشی میآموزند که همه به یکدیگر نیاز دارند و با کمک به یکدیگر میتوانند کارها را به پیش ببرند.
در چنین محیط آموزشی و پرورشی است که آموزگار و دبیر فرصت میکنند به ریشههای مشکلات دانشآموزان بپردازند. نخواندن درس، غیبت از مدرسه، بیانضباطی و پرخاشگری علائمی است که نه از جنبة اخلاقی، بلکه از جنبه پزشکی و روانی ـ اجتماعی باید به آنها نگریسته شود. واژههای تنبلی و بیادبی باید از قاموس واژههای آموزش و پرورش خارج شود و توجه پدرانه و مادرانة آموزگار و دبیر و استاد به این مشکلات و سعی در یافتن ریشهها و رفع آنها به جای تحقیر و تنبیه میتواند زندگی دانشآموز را زیرورو کند.
ریشة بسیاری از مشکلات تحصیلی، خانواده است. پدر و مادر مطلوب کسانی هستند که هدف مشترک دارند و هر یک فقط هدفهای شخصی و انفرادی خود را دنبال نمیکنند، آنان مظهر وظیفهشناسی و احساس مسئولیت و پشتکار و مطالعه هستند، و با مهربانی و همدلی با یکدیگر رفتار میکنند. چنین والدینی طبعاً چنین صفاتی را در فرزند خود پرورش میدهند. محیط ناایمن خانه سبب مشکلات درسی و رفتاری در دانشآموز میشود و یکی از عمدهترین مسائلی که با شروع سال تحصیلی جلب نظر میکند، «ترس از مدرسه» است که در درصدی از کودکان که برای نخستین بار به مدرسه میروند، دیده میشود. کودک از اینکه در مدرسه به دور از مادر باشد هراسان است و با گریه و زاری میخواهد به خانه باز گردد. عموماً دیده میشود محیط خانه به گونهای است که کودک میترسد مبادا در غیاب او اتفاقی برای مادر روی دهد. گاهی اشکال در وضعیت مادر است که خود از تنها بودن در خانه میترسد و این ترس را ناخودآگاه به کودک منتقل میکند.
سخن آخر آنکه بهتر است محیطهای خانه و مدرسه را به عنوان دو منظومه در نظر بگیریم که اعضای هر منظومه روابط دوجانبه و چندجانبه با یکدیگر و با محیط بیرون دارند. گاهی اشکال در روابط اعضای خانواده است که خود را به شکل بیماری در آسیبپذیرترین عضو منظومه نشان میدهد. در منظومه یا سامانه خانواده، معمولاً فرزند آسیبپذیرترین عضو است. برای نمونه، اختلاف زن و شوهر به صورت اضطراب، افسردگی، ترسهای بیمارگونه، بیخوابی، بیماریهای روان ـ تنی، و مشکلات درسی و رفتاری در کودک ظاهر میشود و گاهی نیز روابط اعضای سامانه مدرسه است که به صورت مشکلات درسی یا رفتاری در دانشآموز دیده میشود و اینکه میان بهداشت روانی در محیط مدرسه و محیط خانه رابطة مستقیم وجود دارد.
دکتر فربد فدائی
روانپزشک و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم توانبخشی و سلامت اجتماعی