فضاي سبز و شاد دانشگاه صنعتي اميرکبير، پر از دانشجوياني بود که براي شرکت در مراسم مناظره 4 نماينده از کانديداهاي اصلي انتخابات رياست جمهوري با نام "فرهنگ و انديشه در دولت دهم" حاضر شده بودند. اين برنامه در سالن آمفي تئاتر مرکزي دانشگاه اميرکبير برگزارشد. در اين نشست وحيد جليلي نماينده احمدي نژاد، بهشتي نماينده ميرحسين موسوي ، حق شناس نماينده کروبي و رباني شيرازي (که در مراسم حضور نداشت)، نماينده رضايي بودند.
صندلي ها در ابتدا خالي بود. اما در اواسط برنامه، صندلي ها اشغال شد و سالن شاد قرمز رنگ آمفي تئاتر پر از دانشجويان دانشگاه و خبرنگاران و فيلم برداران گوناگون شد. مردم عادي و دانشجويان دانشگاه هاي ديگر حضور نداشتند.
برنامه با تسليت به مناسبت ارتحال آيت الله بهجت شروع شد و نمايندگان به روي سِن رفتند.
پس از پرسش مجري برنامه در خصوص ويژگي و مختصات فرهنگي و نقاط ضعف و قوت آن در ايران ،نمايندگان کانديداهاي انتخابات به ترتيب صحبت کردند. بهشتي با صحبت هاي خود در خصوص فضاي فرهنگي جامعه از تنوع و تعدد در عصر طلايي صحبت کرد و مثل همه اصلاح طلبان از نبودن آزادي و کمبود امکانات ناليد و اشاره کرد که خط قرمز در جامعه ما هر روز پهن تر مي شود.
اما اين نماينده به اين اشاره نکرد که هر موضع و مبحث مهمي که درحوزه هاي مختلف از حساسيت خاصي برخوردار است، خط قرمزي دارد! مگر فرهنگ و فضاي فرهنگي نبايد چارچوب و نهايتي براي افسارگسيختگي مردماني داشته باشد که اگر رهايشان کنند، هم فرهنگشان را به باد مي دهند و هم دينشان را.
اين بحث ها در پايان برنامه توسط يکي از پسران مدافع حقوق زنان، باز هم اشاره شد و دختران برايش جيغ و سوت کشيدند . او گفت : "چرا آقاي احمدي نژاد طرح گشت نيروي انتظامي را ايجاد کرد و به آن دامن زد؟؟؟ "
در حالي که آقاي احمدي نژاد به فکر تعديل اين وضعيت بود و مساله به زندان افتادن خيلي از دانشجويان هم که بعد به آن اشاره شد، به قوه قضاييه مربوط مي شود نه شخص ايشان.
اين دو نماينده اصلاح طلب، از خودسانسوري اساتيد دانشگاه شکايت کردند که اساتيد دانشگاه ما، بايد مواظب هر کلامشان باشند که مبادا به بالا دستي ها بربخورد؟
اما آيا اقليت را مي توان به اکثريت ، نسبت داد؟ اگر چنين موضوعي براي تني چند از استادان که قطعا مشکلات خاص داشته اند، پيش آمده دليل بر اين است که آن را به همه اساتيد تسري دهيم؟ اين حرف استاداني از قماش خودشان است نه از تبار آنانکه پرونده هايش پاک و مبرا از هر اتهامي است.
زير سوال بردن همه دستاوردها و نتايج قوي علمي و اتفاقات خوبي که درنتيجه تخصيص بودجه به مراکز علمي و تحقيقاتي( به قول اصلاح طلبان به ظاهر خصوصي) در دولت نهم صورت گرفت، بي انصافي است. پيشرفت هاي علمي و پزشکي و هسته اي را نديدن، به درک و شعور خاصي نياز دارد که شايد خيلي ها ندارند، خيلي ها نمي خواهند داشته باشند...
وحيد جليلي در بخش اول صحبت هايش سرمقاله اي را خواند با عنوان " پروانه ها ، ملخ ها و موريانه ها " که بخش آخر آن را در ادامه مي آوريم:
"...از يك سو منتقدين و مصلحان! اجتماعي در حوزه فكر و رسانه و هنر نقد سكولار نظام اسلامي را آغاز كردند. سربازان اين جريان هم از بيرون مرزها حمايت و هدايت مي شدند و هم مدافعاني در داخل نظام داشتند. فعال شدن جريان نقد سكولار اين فرصت را در اختيار " موريانهها " قرار مي داد كه جريان نقد درون گفتماني را مهار كنند.
براي آنها كه در رخوت جامعه پس از جنگ مشغول تجربه چرب و شيرين دنيا و تمتع نامشروع از خون فرزندان فرهنگ فداكاري بودند هيچ سپري بهتر از تهاجمات برون گفتماني به انقلاب نبود. اين " لولو " بهترين بازيچه براي سرگرم كردن صاحبان اصلي انقلاب بود.
به اين ترتيب ملخ ها با جست و خيز توجه برانگيزشان موريانه ها را از معرض توجه دور كردند و موريانه ها كه در پيام امام اصلي ترين دشمنان انقلاب بودند حاشيه امنيت پيدا كردند.
پروانه هاي شمع انقلاب در هراس از هجوم ملخ ها يا با موريانه ها ائتلاف كردند يا به آنها آتش بس دادند در حاليكه چالش موريانه ها و ملخ ها جنگي زرگري بيش نبود.
اکنون که قواي دفاعي انقلاب مهار شده بود و بعد نفي و سلب و رد انقلاب مستضعفان و اسلام پابرهنگان به ملخ هاي مهاجم معطوف شده بود لازم بود تا وجه اثبات و ايجاب آن نيز تناسبي با وجه سلبي تحريف شده آن پيدا کند. ملخ ها مانع حرکت بودند. ولي حرکت به سوي کدام هدف ؟ عدالت ؟ نه!
در عرصه هنر فرياد هنر ديني، هنر عرفاني، هنر معنوي، معناگرايي، به آسمان بلند شد.
امام مي گفت:" هنر در عرفان اسلامي ترسيم عدالت و شرافت و انصاف و تجسيم تلخکامي گرسنگان مغضوب قدرت و پول است"
چنين عرفان خطرناکي مطبوع طبع لطيف و ظريف فربه شدگان دين منهاي ايدئولوژي نبود. لپ هايي که از مکيدن خون فرهنگ شرافت و صفا گل انداخته بود و شکم هايي که از فرط تجاوز به حريم بيت المال بالا آمده بود به معنويت نابي نياز داشت که از آلودگي "اسلام ناب" منزه مانده باشد. وقت آن رسيده بود که معنويت شعاري بسيجي هاي خميني و عرفان خونين شهداي انقلاب اسلامي با معنويت عميق حضراتي که در عمر با برکتشان حتي يک سيلي براي اسلام نخورده بودند جايگزين شود.
ديگر چمران ها و همت ها و فهميده ها و رجايي ها و ... هم بايد در طرح ژنريک معنويت عرضه مي شدند تا در نسل سوم دافعه ! ايجاد نکنند.
آنها صرفا شهداي نازنين بي آزاري بودند که شهرام جزايري ها با زکات اختلاس هايشان حاضر بودند کنگره بزرگداشت هم برايشان بگيرند. اکنون وظيفه اين شهداي نازنين آن بود که بر بيلبوردهاي بزرگ حاشيه اتوبان "مدرس" (که گفته بود سياست ما عين ديانت ما و ديانت ما عين سياست ماست) به پرشياها و زانتياها و الگانس هايي لبخند بزنند که حامل مدافعان و مروجان مخلص اسلام معنوي و عرفاني اند.
کافي نبود اما. پروانه هايي که در هراس از ملخ در برابر موريانهها ساکت شدند يا در کوررنگي سالهاي رخوت "دين زرد" موريانه ها را بدل از نور طلايي شمع تشيع فرض کردند هنوز خطرناک بودند..
گام سوم، موريانگي پروانه ها بود.
بايد پر، وا مي نهادند تا ديگر هيچگاه هوس تفرج گلستان عدالت نکنند. "جنگ فقر و غنا" "نه تاکتيکا" و " در اين برهه حساس!" که از بيخ بايد انکار مي شد. جنگ چي؟ کشک چي؟ کدام فقر؟ کدام تکاثر؟ آن چه طبيعي است همين است که هست. کلاه خودت را بچسب. دنياي خودت را بچسب. " دين"! خودت را بچسب.
هنر متعهد؟ تجسيم تلخکامي گرسنگان مغضوب قدرت و پول؟ ترسيم روشن عدالت؟
پروژه ها يکي پس از ديگري تصويب شدند. پژوها يکي پس از ديگري تقسيم شدند. پزها و پرستيژها به جلوه گري آمدند. زهد به رياکاري تفسير شد..
و ريا کاران مدرن با پوشش " مبارزه با ريا کاري" ! به ميدان آمدند..
اگر تا ديروز گفته مي شد سوء استفاده از ارزشهاي انقلابي مذموم است حالا ديگر فاصله اي بين زهد و ايثار و آرمانگرايي و سوء استفاده از اين همه نبود!
وقت تبديل منکرها به معروف و معروفها به منکر رسيده بود. چشم ها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد. " هنر" در جور ديگر ديدن است.!
بيست و هشت سال پس از پيروزي انقلاب نبرد پروانه ها و ملخ ها و موريانه همچنان در جريان است. گلستان هنر انقلاب کم نديده است پروانههايي را که در دام ملخ ها يا موريانه ها به دگرديسي دچار شدند.
پروا نکردن و پروانه ماندن در برابر جماعت ملخ ها و موريانه ها اولين شرط طواف به گرد شمع سوزان انقلاب اسلامي است. و بوستان انقلاب امروز بيش از هر وقت ديگر نيازمند گرده افشاني پروانه هايي است که دل در گرو لاله هاي سرخ خميني دارند.
همان خميني كه گفت: «تنها هنري مورد قبول قرآن است كه صيقل دهنده اسلام ناب محمدي(ص)، اسلام ائمه هدي (ع)، اسلام فقراي دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازيانهخوردگان تاريخ تلخ و شرمآور محروميتها باشد."
اين اصلاح طلبان کم طاقت آنقدر اين حرف ها را به خودشان گرفتند که سر و صورتشان از خون دويده به چهرشان به سرخي مي زد و براي اينکه کم نياورند، نوبت نطقشان که مي شد، پيشاپيش جوابي مي دادند که نشان از هرچه داشت الا منطق و استدلال. حق شناس در جواب مقاله محکم و انتقادي جليلي گفت: "بزرگ ترين موريانه و ملخ انقلاب ، نديدن خواسته هاي انقلابيوني است که براي رسيدن به آزادي خون خودشان را دادند."
البته حق داشتند که دست و پا بزنند و فضا را متشنج کنند، کف و سوت و جيغ در انتخابات برازنده کساني است که دانشجوياني از قبيله سياست دارند، نه علم و فرهنگ! اما آيا واقعا دغدغه دانشجويان امروز ما ، فقط مشکل گشت نيروي انتظامي و فُکُل دختران است؟ فرهنگ ما بايد اين باشد؟ آيا فرهنگي که بويي از دين نبرده، براي کشوري مسلمان، راه گشاست که آقايان اصلاح طلب قول و وعده رابطه هاي جوانان را به اين شکل مي دهند؟
جالب اينکه مدعيان و حاميان اصلاح طلبان که در ميان دانشجويان به چشم مي خورند، تنها از سلاح فرياد و هوچي گري و نظم برنامه را بهم زدن، استفاده مي کردند. قطعا اين دانشجويان فضاي فرهنگي و سياسي برخي نشست ها را که بعضا در دانشگاه برگزار مي شود، با جاهاي ديگر اشتباه گرفته اند.
زمان نطق هاي اصلاح طلبان که شعارهاي خوش آبرنگي بيش نبود، همه سکوت مي کردند و اين يعني شعور و اخلاق گرايي در ميان اصولگرايان ، اما به محض صحبت هاي جليلي ، دانشجوياني که از حرف هاي همه جانبه و منطقي او به نوعي گرخيده بودند، تاب حرف هايش را نمي آوردند و چهره اصلي خود را نشان مي دادند و صدايشان را در گلو مي انداختند و ...
ميان حرف آمدن و توهين را مجاز دانستن، از هر که بعيد باشد، از آنان بعيد نيست! اين حرکت از دانشجويي که استناد و منطق را به زعم خود، قبول دارد، بعيد است، جليلي هر حرفي که مي زد ، مستند بود و تاريخ و زمان و مدرک داشت، همين آنها را عصباني کرده بود. اصلاح طلباني که از شهيد آويني دم مي زدند و حرفشان اين بود که خيلي ها حتي آويني هم برنمي تابيدند، محکوم حرف جليلي شدند که با تطبيق و مقايسه و سند، آنها را بر سر جايشان نشاند.
جليلي گفت: يک هفته پيش از شهادت شهيد آويني ، مسيح مهاجري دو مقاله مفصل در روزنامه جمهوري اسلامي ، با عنون " خدا را هم به ياد داشته باش، آقاي سردبير" به چاپ رساندند. بله، خيلي ها چون اين افراد بودند که در نهايت تنگ نظري شهيدآويني را برنتابيدند. پس تاريخ را درست روايت بکنيد! اگر ما بياييم و فضا را دو قطبي بکنيم، آدرس غلط دادن است..."
"ما هم معتقديم که همه بايد حق حرف زدن داشته باشند، اما همه ، همه هستند، چرا ما بايد فضايي بکنيم که شاخص هاي جوان بودن را به خفن بودن و اين مسائل محدود بکنيم تا آنجا که جوان 20 ساله کارگري که درسميرم از صبح تا شب کار مي کند، جوان به حساب نيايد چون اين اصطلاحات را به کار نمي برد و اين گونه لباس نمي پوشد. "
يکي از بچه ها که از به هم ريختن و ضرب و شتم دانشجويان که در مراسم بزرگداشت شهدا شرکت کرده بودند، ناراحت بود، با جواب بهشتي مواجه شد که ما با شهيد و شهادت و مراسم مشکل نداريم، ما با کساني مشکل داريم که از شهدا به نام و نفع خودشان ، سواستفاده مي کنند!
چطور مراسم شب يلدا که همه دانشجويان با تب و تاب در آن شرکت مي کنند، خوب است و امروزي و دانشجويي، اما ضرب و شتم دانشجويان مومن و پايبند ، سزاوار فحش و کتک زدن است؟ اين آزادي بيان و گفتگوست؟
صحبت ها همچنان ادامه داشت و در نهايت که فضا کمي داشت عوض مي شد، آقايان اصلاح طلب گفتند که فرصتشان محدود است و بايد به روزنامه شان برسند، مبادا روزنامه نوپايشان بعد از سه شماره توقيف شود. اين بندگان خدا خودشان مي دانند که همه مطالبشان مورد دار است، وگرنه طلا که پاک است چه حاجتش به خاک است؟؟؟
اما کم نبودند دانشجوياني که با تفکر و صبر به هوچي گري اين جماعت فقط نگاه کردند و سر تکان دادند، کم نبودند صداهايي که ترجيح دادند از گلو بيرون نيايند تا زمان همه چيز را ثابت کند...
ديگر چمران ها و همت ها و فهميده ها و رجايي ها و ... هم بايد در طرح ژنريک معنويت عرضه مي شدند تا در نسل سوم دافعه ! ايجاد نکنند. آنها صرفا شهداي نازنين بي آزاري بودند که شهرام جزايري ها با زکات اختلاس هايشان حاضر بودند کنگره بزرگداشت هم برايشان بگيرند. اکنون وظيفه اين شهداي نازنين آن بود که بر بيلبوردهاي بزرگ حاشيه اتوبان "مدرس" به پرشياها و زانتياها و الگانس هايي لبخند بزنند که حامل مدافعان و مروجان مخلص اسلام معنوي و عرفاني اند.
سميه شکري پور