یزدفردا :72یاری که اامام حسین علیه السلام را در کربلا یاری کردند هرکدام برای خود داستانی دارند و مطمین می شویم که 72نفرمنتخبین ملت مسلمان در آنزمان بودند که جوشش خونشان قرنها از خروش نمی ایستد و هرکدامشان می تواند یک کشور را به جوش و خروش آورد و خیلی ها در طوول قرنها تلاش برای کم رنگ تر کردن این حادثه نموده اند که در عین ناباوری خودشان مشاهده کرده اند که نه تنها کم رنگ تر نشد بلکه هر روز نگاهی نو تر به این حادثه شد.
یزدفردا در حد وسع و برای اینکه قدمی حتی کوچک در این شور داشته باشد تلاش می کند شهدای 72 تن را بهتر بشناسد »
نصر بن اَبی نِیْزَر
روایت اول :
یکی از شهدا شهیدی است که تاج پادشاهی را نپذیرفت و همراهی اهل بیت را افتخاری برای خود دانست و سرانجام در کربلا خالصانه و صادقانه شهید شد :
از غلامان حضرت علي عليهالسلام بود و اصالت حبشي داشت و پدرش ابونيزر از فرزندان نجاشي پادشاه حبشه بود و در کودکي به اسلام رغبت کرد و نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمد و اسلام آورد و با آن حضرت زندگي کرده و از اصحابش بود، بعد از وفات آن حضرت به خدمت حضرت فاطمه عليهاالسلام و فرزندان او در آمد.
يک بار مردم حبشه آمدند تا او را که تنها بازمانده ذکور خاندان نجاشي بود براي پادشاهي به حبشه ببرند ولي ابينيزر گفت يکساعت در خدمت رسول الله بودن برايم بهتر است از يک عمر بر شما و حبشه پادشاهي نمودن... و وقتي در کربلا امام از همه بيعت را برداشت و از نصر نيز - و فرمود: همه شما برويد... انطلقوا جميعا... نصر گفت: نه به خدا - هرگز هرگز... اگر رفتني بوديم به اين جا نميآمديم (شايد مقصودش آن بود که اگر عافيت طلب و دنياگرا بوديم آن زمان که ما را براي پادشاهي حبشه ميخواستند ميرفتيم!!)
ابونيزر ميگويد:
من از طرف علي عليهالسلام عهدهدار سرپرستي دو مزرعه «عين ابننيزر» و «بغيبغه» که در بقيع ميباشند، بودم. روزي علي عليهالسلام آمد و گفت طعامي نزد تو يافت ميشود؟
گفتم: طعامي که آن را براي أميرالمؤمنين شايسته نميدانم، کدويي است از کدوهاي مزرعه که آن را با روغن نامرغوبي پختهام.
آن حضرت فرمود: همان را بياور، پس دست خود را در آب شست و مقداري از آن خوراک را ميل کرد، آنگاه دوباره به سوي آب برگشت و دستهاي خود را با ريگ پاکيزه کرد و آن دو را به هم گرفت و مقداري آب خورده و فرمود:
اي ابونيزر دستها پاکيزهترين ظرفهاست. سپس دستها را به شکم ماليد و گفت:
کسي که شکم او را به آتش ببرد از رحمت خدا بينصيب باد.
پس کلنگ برداشت و به سوي چشمه سرازير شد و به کار مشغول گرديد، چندي کلنگ ميزد ولي از آب اثري نبود، پس بيرون آمد و نفسي کشيد و عرق از پيشاني گرفت و ديگر بار با کلنگ به سوي چشمه برگشت و کلنگ ميزد به سوي چشمه برگشت و کلنگ ميزد و همهمه ميکرد، تا آن که آب مانند گردن شتر بيرون جست گرفت، و جاري شد.
علي عليهالسلام با شتاب بيرون آمد و گفت: خدا گواه باشد که اين مزرعه وقف است. دوات و کاغذ بياور، من دوات و کاغذ بردم و علي عليهالسلام نوشت: بنده خدا، علي اميرالمؤمنين دو مزرعه معروف به چشمه ابينيزر و بغيبغه را بر فقراي مدينه و رهگذاران تصدق داد تا خدا روي او را با اين دو صدقه از آتش عذاب روز قيامت نگاه دارد. اين دو مزرعه فروخته و بخشيده نميشوند تا آن که خدا آن دو را ارث ببرد و خدا بهترين ارث برندگان است مگر آن که روزي حسن و حسين عليهالسلام به آن دو محتاج شوند که در اين صورت ملک خالص آن دو خواهد بود و ديگري را در آن حقي نيست.
محمد بن هشام ميگويد: امام حسين عليهالسلام قرضدار شد و معاويه براي چشمه ابينيزر دويست هزار دينار ميداد ولي حضرت به فروش آن حاضر نشد و فرمود: پدرم آن را صدقه قرار داد تا خدا روي او را از آتش نگهدارد و من فروشنده آن نيستم.
نصر بعد از شهادت امام علي عليهالسلام و حضرت امام حسن عليهالسلام، در خدمت حضرت امام حسين عليهالسلام بود که با آن حضرت از مدينه به مکه و کربلا هجرت کرده و در روز عاشورا در حمله نخست بعد از آن که اسبش پي شد، به شهادت رسيد.
شخصیت شناسی نصربن ابی نیزر نوه پادشاه حبشه پرداخت و اظهار داشت: او در راه اباعبدالله جانفشانی کرد و از افرادی بود که در روز عاشورا در کربلا شهید شد.
روایت دوم :
نصر بن اَبی نِیْزَر، یکی از یاران فداکار اباعبدالله الحسین(ع) است. برای این او را بهتر بشناسیم، باید مقداری به گذشته برگردیم. ابی نیزر فرزند نجاشی پادشاه حبشه است که مهاجران اسلام را پذیرفت. زمانی که نجاشی آیات قرآن را از زبان مسلمانان مهاجر شنید، به حقانیت قرآن و مسلمانان پی برد و در برابر نمایندگان رسمی قریش، از مسلمانان دفاع کرد.
نجاشی فرزندش «ابونیزر» را به خدمت پیامبر (ص) فرستاد تا با اسلام آشنا شود. ابونیزر بعد از مدتی به اسلام رغبت نشان داد و مسلمان شد و پس از آن تحت تربیت و توجه پیامبر اسلام (ص) قرار گرفت. میگویند: پس از مرگ نجاشی، مردم حبشه به مدینه آمدند تا تنها بازمانده او (ابی نیزر) را برای نصب پادشاهی به حبشه ببرند، ولی او گفت: یک ساعت در خدمت رسول الله بودن برایم از یک عمر پادشاهی شما و حبشه برتر است.
بعد از رحلت پیامبر (ص)، ابونیزر افتخار یافت تا در خدمت امیرالمؤمنین علی (ع) بماند. ابونیزر میگوید روزی در منطقه «بُغَیبِغَه» (منطقهای که پشت بقیع فعلی میباشد)، مشغول کشاورزی بودم، در آن حال کسی از دور به سویم آمد. نزدیک که شد دیدم مولا امیرالمؤمنین است. آن حضرت فرمود: ابونیزر خیلی گرسنهام. آیا غذایی داری؟ من به شدت شرمنده شدم. زیرا چیزی برای پذیرایی از ایشان نداشتم. تنها خوراکی من مقداری کدو بود که در پیه شتر پخته بودم و قسمتی از آن را استفاده کرده و مقدار کمی از آن باقی مانده بود که میخواستم آن را دور بریزم.
عرض کردم: چیزی در خور شأن شما ندارم. حضرت فرمودند: هر چه هست بیاورید. با شرمندگی آن مقدار غذا را نزد ایشان گذاشتم. حضرت بر اساس رسم همیشگی خود، سه لقمه خورد و بلند شد. سپس فرمود: این غذا حقی را بر من ایجاد کرده که باید آن حق را ادا کنم. آنگاه کلنگ را برداشت و شروع به کندن نمود. پس از مدتی دیدم تمام لباسهای حضرت خاکآلود و خیس عرق شده و حاصل تلاش ایشان چاه آبی بود که آب آن به پهنای گردن شتر، از زمین میجوشید.
حضرت پس از حفر چاه و جاری شدن آب، خدا را سپاس گفت و دو رکعت نماز خواند و فرمود: «ابونیزر این آب مال شماست.» بعدها این منطقه معروف شد به منطقه ابونیزر.
ابونیزر بعداً صاحب یک فرزند شد و اسمش را نصر گذاشت. ابونیزر به فرزندش سفارش کرد، از آنجا که علی (ع) یک چشمه به ما بخشیده، تو نیز چشمهای به این خانواده ببخش. نصر خطاب به پدر گفت: مگر خدا نیاموخته: «مَنْ جَاءَ بالحَسَنةِ فَلَهُ عَشْرُ امثالِهَا»[2] اگر ایشان یک چشمه به ما بخشیده، من باید ده چشمه به حسین (ع) هدیه کنم. البته اگر من صد چشمه هم به او ببخشم، این پاسداشت محبتهای او نیست.
نصربن ابی نیزر با امام حسین (ع) به کربلا میآید و روز عاشورا، خود را سپر اباعبدالله (ع) قرار میدهد تا اینکه بر اثر تیرهایی که به بدن او میخورد، ده چشمه خون از بدنش میجوشد. کنار اباعبدالله به زمین میافتد و میگوید: «اَ وَفَیتُ یَابن رَسُول اللهَ؛ ای پسر رسول خدا! آیا وظیفهام را خوب انجام دادم.» امام فرمود: «نَعَم انتَ اَمامِی فِی الجَنه». بله تو پیش از من به بهشت رسیدی.[3]
در تحلیل این فداکاری نمیشود از چشمههای خونی که بر بدن نصر بن ابی نیزر جاری شد، سخن گفت؛ اما از ضربات کلنگی که پنجاه سال قبل امام علی (ع) در ته چاه میزد سخن نگفت. نمیشود از عرق جبین این یار فدایی ابی عبدالله در کارزار صحبت کرد و از عرق جبین امیرمؤمنان در ته آن چاه صحبتی نکرد. حقیقت این است که این چشمههای جاری شده در راه امام حسین (ع) ریشه در ضربات کلنگ امیرالمومنین (ع) در ته چاه دارد. ریشه این فداکاری به آن فداکاری گره خورده. این انقلاب در محضر ابیعبدالله (ع)، ریشه در «بُغَیبِغَه» دارد.
روایت سوم :
سخنران بعثه مقام معظم رهبری در کربلا افزود: نصر از غلامان حضرت علی(ع) بود و پدرش ابی نیزر از فرزندان نجاشی پادشاه حبشه بود و در کودکی به اسلام رغبت کرد و نزد رسول خدا(ص) آمد و اسلام آورد، او از اصحاب پیامبر بود و بعد از وفات آن حضرت به خدمت حضرت فاطمه(س) و فرزندان او در آمد.
سخنران بعثه مقام معظم رهبری در کربلا افزود: حتی وقتی مردم حبشه آمدند تا او را که تنها بازمانده ذکور خاندان نجاشی بود برای پادشاهی به حبشه ببرند ولی ابی نیزر گفت: «یک ساعت در خدمت رسول الله بودن برایم بهتر است از یک عمر در کنار شما و در حبشه پادشاهی کردن».
وی ادامه داد: وقتی در کربلا امام از همه بیعت را برداشت، نصر گفت: نه به خدا - هرگز هرگز... اگر رفتنی بودیم به این جا نمی آمدیم؛ شاید مقصودش آن بود که اگر عافیت طلب و دنیاگرا بودیم آن زمان که ما را برای پادشاهی حبشه میخواستند می رفتیم.
حجت الاسلام والمسلمین اویسی با اشاره به ملازمت دائمی ابی نیزر با مولای متقیان ادامه داد: ابونیزر قضیه ای را نقل کرده است که امیرمؤمنان(ع) در مدینه چاه آبی کند و بعد فرمود: خدایا گواه باشد که این مزرعه وقف است و در ادامه روی برگ کاغذی نوشت: بنده خدا، علی امیرالمؤمنین دو مزرعه معروف به چشمه ابی نیزر و بغیبغه را بر فقرای مدینه و رهگذاران تصدق داد تا خدا روی او را با این دو صدقه از آتش عذاب روز قیامت نگاه دارد.
سخنران بعثه مقام معظم رهبری اظهار داشت: محمد بن هشام میگوید: امام حسین(ع) قرض دار شد و معاویه برای چشمه ابینیزر دویست هزار دینار میداد ولی حضرت به فروش آن حاضر نشد و فرمود: پدرم آن را صدقه قرار داد تا خدا روی او را از آتش نگهدارد و من فروشنده آن نیستم.
حجت الاسلام والمسلمین اویسی خاطرنشان کرد: نصر بعد از شهادت امام علی(ع) و امام حسن(ع)، در خدمت امام حسین(ع) بود که با آن حضرت از مدینه به مکه و کربلا هجرت کرده و در روز عاشورا در حمله نخست بعد از آن که اسبش پی شد، به شهادت رسید.
روایت چهارم:
نصر بن ابی نیزر، اهل حبشه و از نوادگان نجاشی پادشاه حبشه در عصر پیامبر (ص) بوده است. نصر از مدینه تا کربلا همراه امام حسین (ع) بود.
پدرش ابی نیزر یکی از شاهزادگان عجم بود که مسلمان شد. فرزندش نصر مردی عابد و زاهد و مسلمانی مخلص و پاکباز و سوارکاری شجاع و دلیر بود. گویند پس از درگذشت نجاشی مردم حبشه به مدینه و نزد او آمدند تا او را که تنها بازمانده ذکور خاندان نجاشی بود، برای پادشاهی به حبشه ببرند، اما او پاسخ منفی داد و گفت که یک ساعت در خدمت پیامبر (ص) بودن برایم بهتر است از یک عمر بر شما و حبشه پادشاهی کردن. [۱] نصر بعدها در شمار شیعیان و یاوران امام علی (ع) در آمد و در نخلستان آن حضرت کار میکرد.
نصر از مدینه تا کربلا همراه امام حسین (ع) بود و در صبح روز عاشورا و در حمله اول، پس از آنکه اسبش پی شد، پیاده به جنگ ادامه داد تا به شهادت رسید. [۲] در زیارتنامهها نام وی ذکر نشده است.
ر.ک : الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبة اتراث، بیروت: 1385- 1386 ه ق.، ج3، ص207؛ معجم البلدان، یاقوت حموی، شهاب الدین ابی عبدالله، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1399 ﻫ ق. ، ج6، ص252؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب مازندرانی، ابوجعفر رشیدالدین محمدبن علی، قم: انتشارات علامه. ، ج4، ص351؛ الاصابه فی تمییز الصحابه ، ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت: مؤسسه التاریخ العربی، 1328 ﻫ ق.، ج7، ص195؛5. ابصار العین فی انصار الحسین (ع)، سماوی، محمد بن طاهر، تحقیق محمد جعفر طبنسی، مرکز الدراسات الاسلامیه لحرس الثوره.، ص97-98؛ وسیله الدارین فی انصار الحسین، موسوی زنجانی، بیروت: مؤسسه اعلمی، 1402 ﻫ ق. ، ص199؛ منتهی الآمال، قمی، شیخ عباس، تهران: انتشارات فراروی، 1381 ش. ، ج1، ص353؛ بحار الانوار الجامعه لدرر الائمه الاطهار (ع)، مجلسی، ملا محمد باقر، تهران: مکتبه الاسلامیه، 1362 ش.، ج44، ص180؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج8، ص64؛تنقیح المقال فی احوال الرجال، مامقانی، شیخ عبدالله، نجف: المطبعه الحیریه، 1352 ﻫ ق.، ج3، ص215.
روایت پنجم :
نصر بن ابی نیزر از یاران امام حسین (علیهالسلام) در کربلاست که در روز عاشورا به شهادت رسید.
نصر فرزند ابی نیزر که او هم فرزند نجاشی -پادشاه حبشه- بود. ابینیزر از کودکی به اسلام گرایش یافت، از اینرو خدمت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و مسلمانشد و تحت تعالیم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قرار گرفت.[۱][۲]
وی از خدمت گزاران[۳]
و یاران امام علی، امام حسن و امام حسین(علیهمالسلام) به شمار میرفت.[۴][۵]
به نقلی ابینیزر فرزند نجاشی -پادشاهی که مسلمانان پس از هجرت به حبشه به پناه بردند- بود. علی (علیهالسّلام) او را نزد تاجری مکی یافت و او را خرید و آزادش کرد. او برای همیشه در مدینه اقامت گزید نقل است که پس از مرگ نجاشی مردم حبشه به مدینه آمدند تا تنها بازمانده او -ابی نیزر- را برای پادشاهی به حبشه ببرند؛ اما او نپذیرفت و گفت: «یک ساعت در خدمت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودن برایم از یک عمرپادشاهی شما در حبشه برتر است.»[۶][۷]
پس از وفات رسول خاتم (علیهالسّلام) او در خدمت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)و فرزندانش قرار گرفت.[۸][۹][۱۰]
نصر نیز که در کنار خاندان نبوت رشد کرده بود حب به اهل بیت (علیهمالسّلام) را به خوبی از پدر آموخت. او در خدمت امام علی (علیهالسّلام) و سپس به خدمت امام حسن (علیهالسّلام) در آمد و پس از شهادت آن حضرت (علیهالسّلام) به محضر شریف سید و سالار شهیدان (علیهالسّلام) راه یافت.او از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلاحضرت (علیهالسّلام) را همراهی کرد.[۱۱][۱۲]
نصر جنگجویی شجاع بود. او جزء سواره نظام لشکر امام (علیهالسّلام) محسوب میشد تا این که اسبش پی شد، پس پیاده به نبرد پرداخت تا این که در راه دفاعاز مولای خویش شربت شهادت نوشید.[۱۳][۱۴]
برخی از منابع شهادت او را در جریان حمله نخست بیان کردهاند.[۱۵][۱۶]
۱. ↑ حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۱۷۵، بیروت، دارصادر، چاپ دوم، ۱۹۹۵.
۲. ↑ محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۶۲، قم، آل البیت (علیهالسّلام)، ۱۴۰۸.
۳. ↑ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۹۰.
۴. ↑ موسوی زنجانی، ابراهیم، وسیلة الدارین، ج۱، ص۱۹۹.
۵. ↑ نمازی شاهرودی، علی، مستدركات علم رجال الحدیث، ج۸، ص۶۴.
۶. ↑ حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۱۷۵.
۷. ↑ سید عبدمجید، ذخیرة الدارین، ص۲۵۹، نجف اشرف، مرتضویه، ۱۳۴۵.
۸. ↑ حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۱۷۶، بیروت، دارصادر، چاپ دوم، ۱۹۹۵.
۹. ↑ عسقلانی، ابنحجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ج۷، ص۳۴۳، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۵.
۱۰. ↑ محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۶۲، قم، آل البیت (علیهالسّلام)، ۱۴۰۸.
۱۱. ↑ سماوی، محمد، ابصار العین فی انصار الحسین (علیهالسّلام)، تحقیق محمد جعفر الطبسی، ص۹۸، مرکز الدرسات الاسلامیه لممثلی الولی الفقیه فی حرس الثورة الاسلامیه، چاپ اول.
۱۲. ↑ نمازی شاهرودی، علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۸، ص۶۴، تهران، ابن المؤلف، چاپ اول.
۱۳. ↑ تستری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۱۰، ص۳۴۹، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، ۱۴۱۹.
۱۴. ↑ سماوی، محمد، ابصار العین فی انصار الحسین (علیهالسّلام)، تحقیق محمد جعفر الطبسی، ص۹۸، مرکز الدرسات الاسلامیه لممثلی الولی الفقیه فی حرس الثورة الاسلامیه، چاپ اول.
۱۵. ↑ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۱۳، قم، علامه، ۱۳۷۹ق.
۱۶. ↑ سماوی، محمد، ابصار العین فی انصار الحسین (علیهالسّلام)، تحقیق محمد جعفر الطبسی، ص۹۸، مرکز الدرسات الاسلامیه لممثلی الولی الفقیه فی حرس الثورة الاسلامیه، چاپ اول.
منبع
پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص۳۷۰.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «یاران امام حسین (علیهالسّلام)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۶/۰۷.
روایت :ششم
نصر بن ابی نیزر» غلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود، و فرزند یکی از پادشاهان عجم یا نجاشی.
نصر فرزند ابی نیزر که او هم فرزند نجاشی - پادشاه حبشه - بود. ابی نیزر از کودکی به اسلام گرایش یافت، از این رو خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و مسلمان شد و تحت تعالیم رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار گرفت.
به نقلی دیگر ابی نیزر فرزند نجاشی - پادشاهی که مسلمانان پس از هجرت به حبشه به پناه بردند - بود. امام علی علیه السلام او را نزد تاجری مکی یافت و او را خرید و آزادش کرد. او برای همیشه در مدینه اقامت گزید. نقل است که پس از مرگ نجاشی مردم حبشه به مدینه آمدند تا تنها بازمانده او - ابی نیزر - را برای پادشاهی به حبشه ببرند؛ اما او نپذیرفت و گفت: «یک ساعت در خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله بودن برایم از یک عمر پادشاهی شما در حبشه برتر است».
پس از وفات رسول خاتم صلی الله علیه و آله او در خدمت حضرت زهرا سلام الله علیها و فرزندانش قرار گرفت.
وى از خدمتگزاران و ياران امام على، امام حسن و امام حسين عليهم السلام بشمار مى رفت. پدرش ابونيزر فرزند نجاشى، پادشاه حبشه بود كه در كودكى به دست پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام آورد و به آن حضرت و نيز على عليه السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و فرزندان آن دو بزرگوار خدمت كرد.
او از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا حضرت امام حسین علیه السلام را همراهی کرد و نصر جزء سواره نظام لشکر امام علیه السلام محسوب میشد تا این که اسبش پی شد، پس پیاده به نبرد پرداخت تا این که در راه دفاع از مولای خویش شربت شهادت نوشید. گويند: اسبش از پاى درآمد و خود در آغاز حمله اول به شهادت رسيد.
و روایت هفتم:
نصر بعد از شهادت علی علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام در خدمت امام حسین بود و از مدینه همراه کاروان حسینی به مکه از آنجا به کربلا رفت. او در کربلا جزو سوارهنظام بود، ولی سپاهیان عمر سعد اسب او را پی کردند و در حمله اول روز عاشورا به شهادت رساندند.