حسن روحانی روز یکشنبه رسما به عنوان اصلیترین عضو کمپین انتخاباتی جریان «اصلاحات- اعتدال» وارد صحنه شد. مدتهاست آقای روحانی کار جدی نمیکند، لذا اینکه او تصمیم گرفته پس از مدتها بیعملی در حوزههای مربوط به زندگی و معیشت مردم، یک کار واقعی را آغاز کند- که البته باز هم ربطی به مسؤولیتهای او به عنوان رئیسجمهور ندارد- خود مسأله مهمی است و باید در آن تامل کرد.
نخست باید هوشمندی روحانی را ستود که کار خود را از یزد به عنوان زادگاه محمد خاتمی آغاز کرده است. او احتمالا بخوبی میداند اصلاحطلبان مدتهاست با مشاهده نتیجه نظرسنجیها و دقت در حال و روز مردم به این نتیجه رسیدهاند که اگر خواهان تداوم حیات در صحنه سیاسی کشور هستند باید هرچه سریعتر خرج خود را از روحانی جدا کنند و با او همسرنوشت نشوند. روحانی اما با انتخاب یزد و سلام فرستادن به محمد خاتمی از پشت میکروفن - در حالی که در صحنه عمل مدتهاست او را فراموش کرده- به اصلاحطلبان پیام داد این شراکت بهسادگی بههمخوردنی نیست و حالا که وقت هزینه دادن فرارسیده اجازه نخواهد داد آنها او را تنها بگذارند. اصلاحطلبان هم گویا این امر را پذیرفتهاند و میدانند مرزبندی میان آنها و روحانی نه به این سادگیها میسر است و نه حتی اگر انجام شود از جانب مردم جدی گرفته خواهد شد، لذا به ابتکار عمل سیاسی روحانی واکنش منفی نشان نداده و عملا پذیرفتهاند که روحانی همچنان با همه خوب و بدش «رئیس» است.
اما از این هوشمندی تاکتیکی روحانی در اجباری کردن گزینه حمایت از خود برای اصلاحطلبان که بگذریم، ریشه اصلی ورود شتابان و هراسان آقای روحانی به صحنه انتخابات مجلس را باید در وضعیت منحصربهفرد او در افکار عمومی جستوجو کرد. حسن روحانی از بسیاری جهات بویژه از حیث بلایی که سر زندگی مردم آورده، یک رئیسجمهور یگانه در طول تاریخ جمهوری اسلامی است اما به طور خاص یک جنبه کاملا منحصربهفرد درباره او وجود دارد که هیچ نمونه و مثال دیگری نمیتوان برای آن یافت و آن این است که او تنها رئیسجمهوری است که در سال هفتم ریاست جمهوریاش یکی از نامحبوبترین افراد در میان افراد شناخته شده سیاسی کشور محسوب میشود و درصد محبوبیت وی در آستانه سقوط به زیر ۱۰ درصد است. علاوه بر این نمودار رشد کسانی که به صراحت در نظرسنجیها میگویند هیچ علاقهای به روحانی ندارند با شیبی تند در حال صعود است به گونهای که میتوان گفت روحانی در حال جابهجا کردن رکوردهای عدم محبوبیت در صحنه سیاسی کشور ظرف ۴ دهه گذشته است. این امر میتواند تاثیری مستقیم، ویرانگر و بازگشتناپذیر بر سرنوشت انتخابات آینده بگذارد.
اکنون وضعیت به گونهای است که هر جریان سیاسی که بتواند خود را به عنوان آلترناتیو معتبر روحانی معرفی کرده و مردم را متقاعد کند که میخواهد آنها را از دست روحانی نجات بدهد، شانس قابل توجهی در انتخابات آینده پیدا خواهد کرد. دادههای این نظرسنجیها به هیچوجه پنهان یا اختصاصی نیست و به همین دلیل احتمالا روحانی خود قبل از هرکس از آنها مطلع شده است. بنابراین کاملا طبیعی است که تصمیم گرفته باشد بر این روند تاثیر بگذارد، آن را معکوس یا متوقف کند یا لااقل اجازه ندهد این عدم محبوبیت شگفتانگیز و منحصربهفرد به جدایی شرکا از او و تنهایی او در صحنه سیاست ایران بینجامد.
منتها اتفاقی که افتاده این است که مشاوران، احتمالا به دلیل دستپاچگی ناشی از افول بی سابقه محبوبیت رئیسجمهور نتوانستهاند مشاوره درستی به ایشان بدهند یا شاید هم دادهاند و آقای روحانی زیر بار نرفته. آقای رئیسجمهور در حال نواختن سرنا از سر گشاد آن است. داستان از این قرار است که ریشه اصلی عدم محبوبیت آقای روحانی بر اساس نظرسنجیهای موجود ۲ چیز است: نخست مسأله فساد که مردم اعتقاد دارند در دولت روحانی از هر زمان دیگری عمیقتر و گستردهتر شده و مقامهای بلندپایه دولتی خود مستقیما درگیر آن هستند و دوم، سوءمدیریت به این معنا که امکانات ملی در این دولت در موارد بسیاری به جای اینکه صرف حل مشکلات مردم شود صرف پر کردن جیب وابستگان خانوادگی یا باندها و گروههای سیاسی شده است. جالب است که در این نظرسنجیها مردم که زمانی عقیده داشتند برخی کارشکنیها یا ترامپ عامل شکست برجام است، اکنون بیش از هرکس حسن روحانی را مقصر شکست برجام میدانند، چرا که هم نتوانست طرف مقابل را به تعهدات خود پایبند کند و هم بدتر از آن موفق نشد برجام را تبدیل به رونق و رفاهی کند که وعده داده بود. این مولفهها روحانی را در شرایط بغرنجی قرار داده است. در حالی که مانند شرکای اصلاحطلب خود تلاش فراوان کرد تا از پذیرش مسؤولیت وضع موجود بگریزد، اکنون مردم تا حد بسیار قابل توجهی مسؤولیت وضع ناگوار زندگی خود را به پای او نوشتهاند و او را نماد ناکامیها و نابرخورداریهای خود میدانند. منتها آنچه حیرتانگیز است و از بههمریختگی شدید نظام طرحریزی روحانی و مشاورانش حکایت میکند این است که او برای خروج از این وضعیت بدترین راهبرد ممکن یعنی حمله به فسادستیزی قوهقضائیه را انتخاب کرده است.
این حقیقتا سوال مهمی است که از میان این همه پروژه دوقطبیساز که روحانی میتواند سراغ آنها برود چرا کمپین خود را با تلاش برای ضربه زدن به برنامه ضدفساد قوهقضائیه آغاز کرده؛ برنامهای که هم مردم بشدت به آن امید بستهاند و باعث ایجاد سرمایه اجتماعی قابل توجهی در زمان کوتاه شده است و هم روحانی نهتنها در موقعیتی نیست که آن را زیر سوال ببرد بلکه سؤالاتی جدی درباره او مطرح است. شروع کمپینی که در آن موضع مرکزی فاقد هرگونه مزیت برای روحانی است چه توضیحی دارد؟ آیا این یک برنامه برای پیروزی در انتخابات است- که ظاهرا نیست و نمیتواند باشد- یا اینکه هدفهای دیگری در کار است؟ تنها ۲ توضیح محتمل وجود دارد که میتوان آنها را جدی گرفت. اول اینکه فرض کنیم چیزی وجود دارد که روحانی بشدت از آن میترسد و در نتیجه در پی آن است که برنامه مبارزه با فساد را هر چه سریعتر گرفتار حاشیه کرده و متوقف کند؛ و دوم واقعا استرس ناشی از عدم محبوبیت گسترده در افکار عمومی و فشار اطرافیان او را واداشته وارد بازیای شود که به نامعقول و بی نتیجه بودن آن واقف است ولی چاره و راهی جز این پیش روی خود نمیبیند. هر کدام که باشد حکایت از بنبستی بیسابقه میکند که کارنامه روحانی آن را در آن قرار داده است.
منظر دیگری که میتوان از آن به سخنان روز یکشنبه روحانی نگریست این است که آنچه او اکنون انجام میدهد در واقع مقدمه برنامه بزرگتری است که بناست در ماههای آینده رو شود و نیاز به زمینهسازی و مقدمهچینی از جنس به هم زدن تعادل افکار عمومی دارد. حدس محتمل از دید من این است که آمریکا و دیگر طرفهای غربی که توانستهاند از دولت روحانی در سالهای گذشته امتیازهای بزرگ و کلان بگیرند، سخت درباره سرنوشت روحانی و دولت او به طور خاص در انتخابات آینده به وحشت افتادهاند و اکنون تغییر دادن این سرنوشت محتوم برای آنها از هر موضوعی حتی مسأله هستهای و تقابل راهبردی ای که با ایران درگیر آن هستند، مهمتر است. برخی نشانهها از جمله اعلام مکانیسم جدید بشردوستانه خزانهداری آمریکا حکایت از آن دارد که شاید آمریکا بخواهد برای تغییر صحنه به نفع غربگرایان و احیای دوقطبی « سازش- مقاومت» در ایران یک پیشنهاد توخالی ولی اغواگرانه روی میز بگذارد. هدف از این پیشنهاد نه تسهیل امور اقتصادی ایران خواهد بود و نه کاهش فشارها، بلکه اساسا این پیشنهادی است برای اجرا نشدن صرفا با هدف ایجاد اختلاف در محیط داخلی ایران و گذاشتن عصا زیر بغل دولت روحانی و اصلاحطلبان.
شروع عصبی کمپین انتخاباتی اصلاحطلبان با محوریت روحانی احتمالا علاوه بر آنچه گفتیم، تلاشی است برای زمینهسازی دریافت این پیشنهاد از سوی آمریکا تا امکان پناه بردن دوباره روحانی به سیاست خارجی فراهم شود.
در مجموع، حسن روحانی روی یک ریل استاندارد یا به اندازه کافی پخته و اندیشیده قرار ندارد. کسانی که او را مظهر عقلانیت در سیاستورزی میدانستند باید بزودی در دیدگاه خود تجدیدنظر کنند. عقلانیت در سیاست جای خود را به احساسات خامی داده که ریشه آن بنبست ناشی از فساد و ناکارآمدی است و من تعجب نمیکنم اگر این بنبست به سرعت به انتحارهای بزرگ هم بینجامد.