زمان : 03 Shahrivar 1398 - 23:32
شناسه : 153268
بازدید : 6359
 دست از سر ،سر قیصر هم برنداشتند و سردیس قیصر امین‌پور به سرقت بردند!دقیقا یکسال پس از حذف میدانش !!! دست از سر ،سر قیصر هم برنداشتند و سردیس قیصر امین‌پور به سرقت بردند!دقیقا یکسال پس از حذف میدانش !!! هر شب با حضور همه مسئولان شهرستان مهریز در یکی از مساجداین شهرستان مشکلات شهروندان مورد بررسی و حل می شود

یزدفردا : شب گذشته سردیس قیصر امین‌پور، شاعر و ادیب معاصر ایران به سرقت رفت.

سردیس قیصر امین‌پور، شاعر معاصر ایران که در بلوار سعادت‌آباد نصب شده بود، به سرقت رفت.

 عصر امروز خبری در خصوص سرقت سردیس قیصر امین‌پور منتشر شد که روابط عمومی شهرداری منطقه ۲ در با تایید این خبر اعلام کرد: شب گذشته سردیس قیصر امین‌پور، شاعر و ادیب معاصر ایران به سرقت رفت.

پیگیری حقوقی شهرداری منطقه ۲ و اقدامات لازم برای تهیه و نصب سردیس جایگزین توسط سازمان زیباسازی در حال انجام است.

این سرقت سردیس در حالی است که دقیقا سال قبل در ماه شهریور  با حذف میدان قیصر امین‌پور در بلوار شهرداری سعادت‌آباد در منطقه ۲ سردیس این شاعر معاصر در چهارراهی که با حذف میدان ایجاد شد، نصب شده بود.

23 شهریور 97 میدان قیصر امین پور غیب شد!

 

با تصمیم مسئولان شهردار ی منطقه ۲ میدان قیصرامین پور به چهار راه تبدیل شد.

 احمد مسجد جامعی عضو شورای شهر تهران به این تصمیم غلط اعتراض کرده و گفت: پیش از این هم روابط عمومی منطقه 2 در حادثه خودسوزی یک شهروند ضعیف عمل کرد.

مسجد جامعی ادامه داد: این اقدام غلط یعنی همچنان در تصمیم گیری ها خودرو حرف اول را می زند.

وی بیان کرد: خاطره و یاد قیصر برای مسئولان منطقه ۲ مهم نبوده و آسان ترین راه برای رفع ترافیک آن هم با حذف میدان و مجسمه قیصر انتخاب شده است اما پایان این گونه تصمیات فرا رسیده است.

تنها باید به آن دوستانی که  با بودن جایی به نام قیصر مشکل دارند باید گفت که قیصر همیشه با اشعارش در دل هزاران ایرانی و فارسی زبان است .

آنجا که می گوید :

عاقبت پرونده ام را؛ با غبار آرزوها

خاک خواهد بست روزی؛ باد خواهد برد باری

روی میز خالی من؛ صفحه ی باز حوادث

در ستون تسلیتها؛ نامی از ما یادگاری

من از عهد آدم تو را دوست دارم

از آغـــاز عالــم تو را دوست دارم

چه شب ها من و آسمان تا دم صبح

سرودیم نم نم ؛ تـــــو را دوست دارم

نه خطی ، نه خالی ! نه خواب و خیالی !


 

گلچینی از اشعار زیبای قیصر امین پور

خسته ام از آرزوها؛ آرزوهای شعاری

شوق پرواز مجازی؛ بالهای استعاری

لحظه های کاغذی را؛ روز وشب تکرارکردن

خاطرات بایگانی ؛ زندگی های اداری

آفتاب زرد و غمگین؛ پله های رو به پایین

سقفهای سرد و سنگین؛ آسمانهای اجاری

با نگاهی سرشکسته؛ چشمهایی پینه بسته

خسته از درهای بسته؛ خسته از چشم انتظاری

صندلی های خمیده؛ میزهای صف کشیده

خنده های لب پریده؛ گریه های اختیاری

عصر جدولهای خالی؛ پارکهای این حوالی

پرسه های بی خیالی؛ نیمکتهای خماری

رونوشت روزها را؛ روی هم سنجاق کردم

شنبه های بی پناهی؛ جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را؛ با غبار آرزوها

خاک خواهد بست روزی؛ باد خواهد برد باری

روی میز خالی من؛ صفحه ی باز حوادث

در ستون تسلیتها؛ نامی از ما یادگاری

من از عهد آدم تو را دوست دارم

از آغـــاز عالــم تو را دوست دارم

چه شب ها من و آسمان تا دم صبح

سرودیم نم نم ؛ تـــــو را دوست دارم

نه خطی ، نه خالی ! نه خواب و خیالی !

من ای حس مبهــــم تــــو را دوست دارم

سلامی صمیمی تر از غـم ندیدم

به اندازه ی غم تو را دوست دارم

بیــــا تا صدا از دل سنگ خیــــزد

بگوییم با هم : تو را دوست دارم

جهان یک دهان شد همـــآواز با ما :

تو را دوست دارم ، تو را دوست دارم

مشهورترین اشعار قیصر امین پور

حرفهــــا دارم اما … بزنم یا نزنم؟

با توام، با تو ،خدا را! بزنم یا نزنم؟

همه ی حرف دلم با تو همین است که دوست

چــــه کنــم؟ حـرف دلــــــم را بزنــــم یا نزنــم؟

عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنم

زیــــر قول دلــــــم آیا بزنــم یا نزنــم؟

گفته بودم کـه به دریا نزنم دل اما

کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم؟

از ازل تا به ابد پرسش آدم این است:

دست بر میــــوه‌ی حوا بزنم یا نزنم ؟

به گناهی که تماشای گل روی تو بود

خار در چشـــم تمنا بزنــــم یا نزنــــم؟

دست بر دست همه عمر در این تردیدم:

بزنـــم یا نزنـــم؟ هـــا؟! بزنـــم یا نزنـــم؟

بهترین غزلیات عاشقانه قیصر امین پور

دست عشق از دامن دل دور باد!

می‌توان آیا به دل دستور داد؟

می‌توان آیا به دریا حکم کرد

که دلت را یادی از ساحل مباد؟

موج را آیا توان فرمود: ایست!

باد را فرمود: باید ایستاد؟

آنکه دستور زبان عشق را

بی گزاره در نهاد ما نهاد

خوب می‌دانست تیغ تیز را

در کف مستی نمی‌بایست داد

 

دل داده‌ام بر باد، بر هر چه باداباد

مجنون‌تر از لیلی، شیرین‌تر از فرهاد

ای عشق از آتش، اصل و نسب داری

از تیره دودی، از دودمان باد

آب از تو طوفان شد، خاک از تو خاکستر

از بوی تو آتش، در جان باد افتاد

هر قصر بی شیرین، چون بیستون ویران

هر کوه بی‌فرهاد، کاهی به دست به باد

هفتاد پشت ما، از نسل غم بودند

ارث پدر ما را، اندوه مادر زاد

از خاک ما در باد، بوی تو می‌آید

تنها تو می‌مانی، ما می‌رویم از یاد

سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم

ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم

چو گلدان خالی، لب پنجره

پُر از خاطرات ترک خورده‌ایم

اگر داغ دل بود، ما دیده‌ایم

اگر خون دل بود، ما خورده‌ایم

اگر دل دلیل است، آورده‌ایم

اگر داغ شرط است، ما برده‌ایم

اگر دشنه دشمنان، گردنیم!

اگر خنجر دوستان، گرده‌ایم!

گواهی بخواهید، اینک گواه:

همین زخم‌هایی که نشمرده‌ایم!

دلی سربلند و سری سر به زیر

از این دست عمری به سر برده‌ایم

لبخند تو خلاصه خوبی‌هاست

لختی بخند، خنده گل زیباست

پیشانی‌ات تنفس یک صبح است

صبحی که انتهای شب یلداست

در چشمت از حضور کبوترها

هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست

رنگین کمان عشق اهورایی

از پشت شیشه دل تو پیداست

فریاد تو تلاطم یک طوفان

آرامشت تلاوت یک دریاست

با ما بدون فاصله صحبت کن

ای آنکه ارتفاع تو دور از ماست

بهترین شعر قیصر امین پور

بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما

نه بر لب، بلکه در دل گُل کند لبخندهای ما

بفرمایید هر چیزی همان باشد که می‌خواهد

همان، یعنی نه مانند من و مانندهای ما

بفرمایید تا این بی چراتر کار عالم؛ عشق

رها باشد از این چون و چرا و چندهای ما

سرِ مویی اگر با عاشقان داری سرِ یاری

بیفشان زلف و مشکن حلقه پیوندهای ما

به بالایت قسم، سرو و صنوبر با تو می‌بالند

بیا تا راست باشد عاقبت سوگندهای ما

شب و روز از تو می‌گوییم و می‌گویند، کاری کن

که «می‌بینم» بگیرد جای «می‌گویند»های ما

نمی‌دانم کجایی یا که‌ای، آنقدر می‌دانم

که می‌آیی که بگشایی گره از بندهای ما

بفرمایید فردا زودتر فردا شود، امروز

همین حالا بیاید وعده آینده‌های ما

شعرنو های قیصر امین پور

حرف‌های ما هنوز ناتمام…

تا نگاه می‌کنی

وقت رفتن است،

باز هم همان حکایت همیشگی

پیش از آنکه باخبر شوی

لحظه عزیمت تو ناگزیر می‌شود

آی…

ای دریغ و حسرتِ همیشگی

ناگهان

چقدر زود

دیر می‌شود!

 

عکس نوشته شعر های کوتاه قیصر امین پور برای پروفایل

وقتی تو نیستی

نه هست‌های ما

چونان که بایدند

نه بایدها…

مثل همیشه آخر حرفم

و حرف آخرم را

با بغض می‌خورم

عمری است

لبخندهای لاغر خود را

در دل ذخیره می‌کنم:

باشد برای روز مبادا!

اما

در صفحه‌های تقویم

روزی به نام روز مبادا نیست

آن روز هر چه باشد

روزی شبیه دیروز

روزی شبیه فردا

روزی درست مثل همین روزهای ماست

اما کسی چه می داند؟

شاید

امروز نیز روز مبادا باشد!

وقتی تو نیستی

نه هست‌های ما

چونان که بایدند

نه بایدها…

هر روز بی تو

روز مبادا است!

این روزها که می‌گذرد، هر روز

احساس می‌کنم که کسی در باد

فریاد می‌زند

احساس می‌کنم که مرا

از عمق جاده‌های مه آلود

یک آشنای دور صدا می‌زند

آهنگ آشنای صدای او

مثل عبور نور

مثل عبور نوروز

مثل صدای آمدن روز است

آن روز ناگزیر که می‌آید

روزی که عابران خمیده

یک لحظه وقت داشته باشند

تا سربلند باشند

و آفتاب را

در آسمان ببینند…

آن روز

پرواز دست‌های صمیمی

در جستجوی دوست

آغاز می‌شود

روزی که روز تازه پرواز

روزی که نامه‌ها همه باز است

روزی که جای نامه و مهر و تمبر

بال کبوتری را

امضا کنیم

و مثل نامه‌ای بفرستیم

صندوق‌های پستی

آن روز آشیان کبوترهاست…

ای روز آفتابی

ای مثل چشم‌های خدا آبی

ای روز آمدن

ای مثل روز، آمدنت روشن

این روزها که می‌گذرد، هر روز

در انتظار آمدنت هستم

اما

با من بگو که آیا، من نیز

در روزگار آمدنت هستم؟

شعر مثل چشمه مثل رود قیصر امین پور

لحظه های زندگی
مثل چشمه مثل رود
گاه می جوشد ز سنگ
گاه می خواند سرود

سر به ساحل می زند
موج شط زندگی
لحظه ها چون نقطه ها
روی خط زندگی

می رود هر دم به پیش
کاروان لحظه ها
مقصد این کاروان
جاده ای بی انتها

لحظه های زندگی
چون قطاری در عبور
ایستگاه این قطار
بین تاریکی و نور

گاه در راهی سیاه
گاه روی خط نور
گاه نزدیک خدا
گاه از او دورِ دور

شعر قیصر امین پور برای دخترش

ای بوی هر چه گل
بوی بهار می شنوم از صدای تو
نازکتر از گل است گل ِ گونه های تو
ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من
ای بوی هر چه گل نفس آشنای تو
ای صورت تو آیه و آیینه خدا
حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو
صد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریر
آورده ام که فرش کنم زیر پای تو
رنگین کمانی از نخ باران تنیده ام
تا تاب هفت رنگ ببندم برای تو
چیزی عزیزتر ز تمام دلم نبود
ای پاره ی دلم، که بریزم به پای تو
امروز تکیه گاه تو آغوش گرم من
فردا عصای خستگی ام شانه های تو
در خاک هم دلم به هوای تو می تپد
چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو
همبازیان خواب تو خیل فرشتگان
آواز آسمانیشان لای لای تو
بگذار با تو عالم خود را عوض کنم:
یک لحظه تو به جای من و من به جای تو
این حال و عالمی که تو داری، برای من
دار و ندار و جان و دل من برای تو

شعر گاه نمی شود که نمی شود از قیصر امین پور

گاهي گمان نميکني ولي خوب ميشود
گاهي نميشود که نميشود که نميشود
گاهي بساط عيش خودش جور ميشود
گاهي دگر تهيه بدستور ميشود
گه جور ميشود خود آن بي مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور ميشود
گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است
گاهي نگفته قرعه به نام تو ميشود
گاهي گداي گدايي و بخت با تو يار نيست
گاهي تمام شهر گداي تو ميشود
گاهي براي خنده دلم تنگ ميشود
گاهي دلم تراشه اي از سنگ ميشود
گاهي تمام آبي اين آسمان ما
يکباره تيره گشته و بي رنگ ميشود
گاهي نفس به تيزي شمشير ميشود
از هرچه زندگيست دلت سير ميشود
گويي به خواب بود جواني مان گذشت
گاهي چه زود فرصتمان دير ميشود
کاري ندارم کجايي چه ميکني
بي عشق سر مکن که دلت پير ميشود

 

عکس نوشته اشعار عاشقانه قیصر امین پور برای پروفایل

دردهای من

جامه نیستند

تا ز تن درآورم

چامه و چکامه نیستند

تا به رشته‌ سخن درآورم

نعره نیستند

تا ز نای جان برآورم

دردهای من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است

دردهای من

گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست

درد مردم زمانه است

مردمی که چین پوستینشان

مردمی که رنگ روی آستینشان

مردمی که نام‌هایشان

جلد کهنه‌ شناسنامه‌هایشان

درد می‌کند

من ولی تمام استخوان بودنم

لحظه‌های ساده‌ سرودنم درد می‌کند

انحنای روح من، شانه‌های خسته‌ غرور من

تکیه‌گاه بی‌پناهی دلم شکسته است

کتف گریه‌های بی‌بهانه‌ام

بازوان حس شاعرانه‌ام

زخم خورده است

دردهای پوستی کجا؟

درد دوستی کجا؟

این سماجت عجیب

پافشاری شگفت دردهاست

درد، حرف نیست

درد، نام دیگر من است

من چگونه خویش را صدا کنم؟

شعر اگر عشق نبود قیصر امین پور

از غم خبری نبود اگر عشق نبود

دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟

بی رنگتر از نقطه ی موهومی بود

این دایره ی کبود اگر عشق نبود

از آینه ها غبار خاموشی را

عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود؟

در سینه ی هر سنگ دلی در تپش است

از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟

بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟

دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود

از دست تو در این همه سرگردانی

تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟

شعر آرزوی عاشقان از قیصر امین پور

یک نفس با دوست بودن همنفس

آرزوی عاشقان این است و بس

واحه های دور دست دل کجاست؟

تا بیاسایم در خود یک نفس؟

واحه هایی گم که آن جا کس نیافت

ردپایی از نگاه هیچ کس

خسته ام از دست دلهایی چنین

پیش پا افتاده تر از خاروخس

ارتفاع بالها:سطح هوا

فرصت پروازها:سقف قفس

خسته از دل

خسته از این دست دل

ای خوشا دل های دور از دسترس!

اشعار کوتاه قیصر امین پور

چه اسفندها… آه!

چه اسفندها دود کردیم!

برای تو ای روز اردیبهشتی

که گفتند: این روزها می‌رسی

از همین راه!

قطار می‌رود

تو می‌روی

تمام ایستگاه می‌رود

و من چقدر ساده‌ام

که سال‌های سال

در انتظار تو

کنار این قطارِ رفته ایستاده‌ام

و همچنان

به نرده‌های ایستگاه رفته

تکیه داده‌ام!

 

شهیدی كه بر خاک می‌خفت

چنین در دلش گفت:

«اگر فتح این است

که دشمن شکست،

چرا همچنان دشمنی هست؟»

شهیدی كه بر خاک می‌خفت

سرانگشت در خون خود می‌زد و می‌نوشت

دو سه حرف بر سنگ:

«به امید پیروزی واقعی

نه در جنگ،

كه بر جنگ!»

مرا

به جشن تولد

فراخوانده بودند

چرا

سر از مجلس ختم

درآورده‌ام؟

شعر عشقولانه کوتاه از قیصر امین پور

دلم را ورق می‌ زنم

به دنبال نامی که گم شد

در اوراق زرد و پراکنده این کتاب قدیمی

به دنبال نامی که من

من شعرهایم که من هست و من نیست

به دنبال نامی که تو

توی آشنا، ناشناس تمام غزل‌ها

به دنبال نامی که او

به دنبال اویی که کو؟

نه چندان بزرگم

که کوچک بیابم خودم را

نه آنقدر کوچک

که خود را بزرگ…

گریز از میان‌مایگی

آرزویی بزرگ است؟

این روزها که می‌گذرد

شادم

این روزها که می‌گذرد

شادم

که می‌گذرد

این روزها

شادم

که می‌گذرد…

شعر حسرت همیشگی از قیصر امین پور

حرف‌ های ما هنوز ناتمام…
تا نگاه می‌کنی:
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه باخبر شوی
لحظهٔ عزیمت تو ناگزیر می‌شود
آی…
ای دریغ و حسرتِ همیشگی
ناگهان

چقدر زود

دیر می‌شود!

شعر طرحی برای صلح  از قیصر امین پور

شهیدی که بر خاک می‌خفت

سرانگشت در خونِ خود می‌زد و می‌نوشت:

به امّیدِ پیروزیِ واقعی

نه در جنگ،

که بر جنگ!

شعر حتی اگر نباشی قیصر امین پور

می‌خواهمت چنان‌که شبِ خسته خواب را، می‌جویمت چنان‌که لبِ تشنه آب را
محوِ توام چنان‌که ستاره به چشم صبح، یا شبنم سپیده‌دمان، آفتاب را
بی‌تابم آنچنان که درختان برای باد، یا کودکانِ خفته به گهواره، تاب را
بایسته‌ای چنان‌که تپیدن برای دل، یا آنچنان که بالِ پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی، می‌آفرینمت، چونان‌که التهابِ بیابان، سراب را
ای خواهشی که خواستنی‌تر ز پاسخی، با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را؟!

شعر کودکی‌ ها از قیصر امین پور

کودکی‌ هایم اتاقی ساده بود قصه ای، دورِ اجاقی ساده بود
شب که می‌شد نقشها جان می‌گرفت روی سقف ما که طاقی ساده بود
می‌شدم پروانه، خوابم می‌پرید خوابهایم اتفاقی ساده بود
زندگی دستی پر از پوچی نبود بازی ما جفت و طاقی ساده بود
قهر می‌کردم به شوق آشتی عشق‌هایم اشتیاقی ساده بود
ساده بودن عادتی مشکل نبود سختی نان بود و باقی ساده بود

شعر زیبای دستور زبان قیصر امین پور

آنکه دستور زبان عشق را
بی گزاره در نهادِ ما نهاد

خوب می‌دانست تیغِ تیز را
در کفِ مستی نمی‌بایست داد

شعر قاف قیصر امین پور

و قاف حرفِ آخرِ عشق است
آنجا که نام کوچک من

آغاز می‌شود

بیوگرافی قیصر امین پور

قیصر امین‌ پور شاعر معاصر مشهور ایرانی متولد ۲ اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۸ در روستای گتوند است که این روستا از توابع شهرستان شوشتر در استان خوزستان محسوب می شود. در مورد شرایط تحصیل او باید بدانید که وی دوره راهنمایی و متوسطه را در مدرسه راهنمایی دکتر معین و آیت اله طالقانی دزفول سپری کرده است و در سال ۱۳۵۷ در رشته دامپزشکی دانشگاه تهران قبول شد، اما پس از مدتی قیصر امین پور از تحصیل در این رشته انصراف داد. اما او تحصیل را رها نکرد و مجدد در سال ۱۳۶۳ در دانشگاه پذیرفته شد اما این بار در رشته زبان و ادبیات فارسی مشغول به تحصیل شد و این رشته را تا مقطع دکترا ادامه داد و در سال ۱۳۷۶ از رساله دکترای خود با راهنمایی دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی با عنوان «سنت و نوآوری در شعر معاصر» دفاع کرد. گفتنی است که این پایان‌نامه در سال ۱۳۸۳ و از طرف انتشارات علمی و فرهنگی مورد انتشار قرار گرفت.

در ادامه باید گفت که او در سال ۱۳۵۸ ، از جمله شعرایی بود که در شکل‌گیری و ادامه فعالیت‌های واحد شعر حوزه هنری تا سال ۱۳۶۶ اثرات زیادی داشته است. او در طی این مدت مسئولیت صفحه شعرِ هفته‌نامه سروش را بر دوش داشت و اولین مجموعه شعر خویش را هم در سال ۱۳۶۳ منتشر کرد. اولین مجموعه شعری قیصر امین پور با نام «در کوچه آفتاب» مجموعه ای از رباعی و دوبیتی بود و به دنبال آن مجموعه ای دیگر با نام «تنفس صبح» را منتشر کرد که شامل تعدادی از غزلها و حدود بیست شعر است. این اثر وی از طرف انتشارات حوزه هنری وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی منتشر شد. جالب است بدانید که امین پور هیچگاه اشعار بی وزن نگفت و در عین حال این نوع سبک شعری را نیز هرگز رد نکرد.

دکتر قیصر امین‌ پور، تدریس در دانشگاه را در سال ۱۳۶۷ و در دانشگاه الزهرا آغاز کرد و سپس در سال ۱۳۶۹ در دانشگاه تهران مشغول تدریس شد. وی همچنین در سال ۱۳۶۸ موفق به کسب جایزه نیما یوشیج، موسوم به مرغ آمین بلورین شد. دکتر امین‌پور در سال ۱۳۸۲ به‌عنوان عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزیده شد. وی در سال ۱۳۸۶ بر اثر بیماری کلیه و قلب در بیمارستان دی تهران دار فانی را وداع گفت.

همسر قیصر امین پور

همسرِ امین‌ پور، زیبا اشراقی، در سال ۱۳۹۶ با انتشار کتاب این ترانه بوی نان نمی‌دهد؛ سبک‌شناسی ترانه‌ های قیصر امین‌پور به قلمِ دکتر مهدی فیروزیان (عضو هیئت علمی دانشگاه تهران) به جمع ناشران کشور پیوست.