زمان : 27 Mordad 1398 - 19:58
شناسه : 153064
بازدید : 9529
فرجام عشق به دختر ۱۳ ساله و، گوش‌های بریده شده زن،شوهری با یک زن مطلقه ازدواج کرد،قتل هولناک یک زن با ضربات سنگ! چهار داستان واقعی از جامعه فرجام عشق به دختر ۱۳ ساله و، گوش‌های بریده شده زن،شوهری با یک زن مطلقه ازدواج کرد،قتل هولناک یک زن با ضربات سنگ!
یزدفردا:چهار داستان واقعی  که هر کدام می تواند برای یک عمر زندگی درست کردن بس باشد .


1-همسرم از من خواسته بود به این دوستی پایان بدهم، از طرفی معصومه هم مدام به من پیام می‌داد؛ به‌همین‌خاطر نقشه قتلش را کشیدم. روز حادثه او را به یافت‌آباد کشاندم و با چاقو چند ضربه به گردنش زدم. برای اینکه به همسرم ثابت کنم به زندگی‌مان وفادارم، گوش‌های معصومه را بریدم و در الکل انداختم و در آشپزخانه گذاشتم. همسرم با دیدن آن‌ها ترسید».

2-می‌دانستم مادرش خیلی مخالف رابطه ماست؛ چون کتایون به من گفته بود مادرش متوجه رابطه ما شده و از کتایون خواسته این رابطه را تمام کند و برخورد بدی با او کرده است. به همین دلیل می‌دانستم آن‌ها هرگز اجازه ازدواج ما را نمی‌دهند. من به زور به کتایون تجاوز نکردم و او نیز به این رابطه راضی بود. بعد هم برای اینکه خانواده‌هایمان را وادار کنیم به ازدواج رضایت بدهند، قرص برنج خوردیم. من اصلا قصدم این نبود که هر دو بمیریم؛ چون عاشق کتایون بودم.

3-بالاخره در سن ۲۳ سالگی مهر طلاق بر شناسنامه ام درخشید و حال و روز من به هم خورد به طوری که سرنوشتم نیز تغییر کرد. خلاصه نزد مادرم بازگشتم و ۱۸ سال در کنار او زندگی کردم تا این که روزی از طریق یکی از آشنایان با مردی به نام «حداد» آشنا شدم و به عقد او درآمدم در حالی که از اعتیاد آن مرد خبر نداشتم در واقع از چاله درآمدم و به چاه افتادم چرا که در مدت دو سال زندگی با حداد او نه تنها در پرداخت هزینه‌های زندگی بسیار سخت گیری می‌کرد بلکه به هر بهانه‌ای مرا کتک می‌زد.


4-«روز حادثه در خیابان مولوی در حال تردد بودم که مقتول را به صورت دربستی به مقصد سبلان سوار خودروام کردم. در طول مسیر که مقتول با تلفن همراهش مکالمه می‌کرد متوجه شدم که طلا و جواهرات به همراه دارد. همین مسأله مرا وسوسه کرد که اقدام به سرقت کنم. برای همین پس از تغییر مسیر به سمت بزرگراه شهید صیاد شیرازی، با مقتول درگیر شدم و در نهایت پس از کشاندن وی به فضای سبز کنار بزرگراه با وارد آوردن چند ضربه به وسیله سنگی بزرگ، او را به قتل رساندم و متواری شدم.»



1-فرجام عشق به دختر ۱۳ ساله؛ به کتایون تجاوز نکردم او به این رابطه راضی بود!

 

دختر و پسر نوجوانی که برای جلب رضایت خانواده خود برای ازدواج قرص برنج خورده بودند، زمانی که با شکایت مادر دختر در دادگاه حاضر شدند، جزئیات عشقشان را توضیح دادند.

به گزارش شرق، مادر دختری ۱۳‌ساله چندی پیش به مأموران پلیس مراجعه کرد و گفت: دخترش از سوی نوجوانی ۱۵‌ساله مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. مادر این دختر گفت: پسر نوجوانی به نام آرمین دخترم را گول زده و او را در یک مسافرخانه مورد آزار قرار داده است.

وقتی دختر نوجوان به نام کتایون معاینه پزشکی شد، تأیید شد مورد آزار قرار گرفته است. کتایون در توضیح آنچه اتفاق افتاده بود، گفت: من و آرمین در خیابان باهم آشنا شدیم؛ زمانی که ما از مدرسه برمی‌گشتیم، در یک مسیر قرار می‌گرفتیم و این‌گونه آشنا شدیم. یک روز آرمین شماره تماسش را به من داد و از من خواست حتما به او زنگ بزنم. من هم از سر کنجکاوی به او تلفن زدم و این‌طور بود که رابطه ما آغاز شد. آرمین و من در تلگرام باهم صحبت می‌کردیم و قرار می‌گذاشتیم. او خیلی به من ابراز علاقه می‌کرد و همین باعث شده بود من به او احساس عشق پیدا کنم؛ اما می‌دانستیم با توجه به اینکه سن ما خیلی کم است، خانواده‌هایمان با ازدواج ما مخالفت می‌کنند. به همین دلیل یک روز آرمین به من گفت: با هم به یک مسافرخانه برویم و صحبت کنیم. من هم قبول کردم. او من را مورد آزار و اذیت قرار داد و بعد هم وادارم کرد قرص برنج بخورم. من فقط فرصت کردم به مادرم زنگ بزنم و بگویم قرص برنج خورده‌ام.

کتایون در ادامه گفت: مادرم از رابطه ما باخبر شده و از اینکه با آرمین رابطه داشتم، خیلی ناراحت بود و چند بار هم با من تندی کرد و گفت: هرطور شده باید رابطه‌ات را با آرمین قطع کنی. بعد از اینکه مادرم متوجه این موضوع شد، تصمیم گرفتم رابطه‌ام را پنهانی ادامه بدهم.

با توجه به گفته‌های کتایون و شکایت مادرش، آرمین بازداشت شد.

او گفته‌های مادر و دختر را رد کرد و گفت: نه آدم‌ربایی کرده و نه دختر جوان را به‌زور مورد آزار و اذیت قرار داده است. با توجه به اینکه مدیر مسافرخانه هم به آرمین اتاق اجاره داده بود، از او نیز بازجویی شد و با تکمیل تحقیقات، پرونده به شعبه ۵ دادگاه کیفری استان تهران ارجاع داده شد. در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده، یک بار دیگر دختر نوجوان در جایگاه قرار گرفت.

او گفت: آرمین خیلی به من ابراز علاقه می‌کرد. به همین دلیل به او علاقه‌مند شدم و وقتی به مسافرخانه دعوتم کرد، قبول کردم؛ اما فکر نمی‌کردم قصدش آزار و اذیت من باشد. بعد از اینکه با من رابطه برقرار کرد، گفت: می‌خواهد با من ازدواج کند. گفتم می‌دانم خانواده‌ام قبول نمی‌کنند. آرمین خودش هم می‌گفت: خانواده‌اش قبول نمی‌کنند. به همین دلیل دو قرص برنج آورد و گفت: بیا این قرص‌ها را بخوریم و به خانواده‌هایمان بگوییم قصد خودکشی داریم. من ترسیده بودم، به مادرم زنگ زدم و گفتم ما قرص برنج خورده‌ایم. بلافاصله مادرم رسید و ما را نجات داد.

وقتی نوبت به آرمین رسید، اتهام تجاوز به عنف را رد کرد و گفت: من عاشق کتایون بودم و هنوز هم عاشق او هستم؛ اما می‌دانستم مادرش خیلی مخالف رابطه ماست؛ چون کتایون به من گفته بود مادرش متوجه رابطه ما شده و از کتایون خواسته این رابطه را تمام کند و برخورد بدی با او کرده است. به همین دلیل می‌دانستم آن‌ها هرگز اجازه ازدواج ما را نمی‌دهند. من به زور به کتایون تجاوز نکردم و او نیز به این رابطه راضی بود. بعد هم برای اینکه خانواده‌هایمان را وادار کنیم به ازدواج رضایت بدهند، قرص برنج خوردیم. من اصلا قصدم این نبود که هر دو بمیریم؛ چون عاشق کتایون بودم.

در ادامه قضات از مدیر مسافرخانه خواستند توضیح دهد چرا به دو نوجوان اتاق اجاره داده است. این متهم گفت: من فکر می‌کردم آن‌ها متأهل هستند و اصلا فکر نمی‌کردم دو نوجوان جسارت ارتکاب چنین کاری را داشته باشند. آن‌ها گفتند برای یک روز اتاق می‌خواهند و من هم قبول کردم اتاق را اجاره بدهم. اصلا نمی‌دانستم آن‌ها چرا می‌خواهند اتاق اجاره کنند.

ضمن اینکه وقتی متوجه شدم مسموم شده‌اند، به آن‌ها کمک کردم و اورژانس را خبر کردم. من هر کاری که فکر می‌کردم برای کمک به این دو نوجوان لازم است، انجام دادم. اگر می‌دانستم آن‌ها زوج نیستند، حتما خودم موضوع را به پلیس یا خانواده‌شان اطلاع می‌دادم. قضات شعبه ۵ دادگاه کیفری استان تهران بعد از گفته‌های متهمان و اخذ آخرین دفاع، برای صدور رأی وارد شور شدند.

اعدام مردی که ۳ نفر را کشت

2-برای وفاداری به همسرم، گوش‌های این زن را بریدم و در الکل گذاشتم!


مرد جوانی ملقب به قاتل گوش‌بر که پس از محاکمه به سه بار قصاص نفس محکوم شده بود، به دار مجازات آویخته شد.

به گزارش شرق، این متهم دو مرد و یک زن را کشته و گوش‌های زن را بریده بود تا وفاداری خود را به همسرش نشان دهد.

تحقیقات این پرونده در چهارمین روز مرداد ۹۳ با کشف جسد یک راننده آژانس در شهرک، ولی عصر تهران آغاز شد. بررسی‌ها حکایت از آن داشت که مقتول آخرین بار با مرد ۲۳‌ساله‌ای به نام مجید دیده شده است؛ بنابراین دستگیری مجید در دستور کار مأموران پلیس آگاهی قرار گرفت.

سرانجام پس از چند ماه مجید دستگیر و در بازرسی از خانه‌اش شیشه‌ای که دو گوش بریده انسان و الکل محتویات آن بود، پیدا شد. این در حالی بود که تقریبا هم‌زمان با این اتفاق جسد زنی ۲۴‌ساله در بیابان‌های اطراف یافت‌آباد پیدا شد که هر دو گوشش بریده شده بود.

در ادامه تحقیقات کارشناسان پزشکی قانونی تأیید کردند گوش‌هایی که در شیشه الکل پیدا شده، متعلق به زن کشته‌شده است. در ادامه از مجید بازجویی شد و به قتل راننده آژانس و زن جوان اعتراف کرد و گفت: «راننده آژانس مبلغی پول از من طلب داشت؛ اما من توانایی پرداخت آن را نداشتم. روز حادثه با هم درگیر شدیم و من با چاقو او را کشتم».

متهم درباره قتل زن جوان و بریدن گوش‌هایش نیز گفت: «چند ماه پیش با معصومه آشنا شدم و همین موضوع باعث شروع اختلاف من و همسرم شد. همسرم از من خواسته بود به این دوستی پایان بدهم، از طرفی معصومه هم مدام به من پیام می‌داد؛ به‌همین‌خاطر نقشه قتلش را کشیدم. روز حادثه او را به یافت‌آباد کشاندم و با چاقو چند ضربه به گردنش زدم. برای اینکه به همسرم ثابت کنم به زندگی‌مان وفادارم، گوش‌های معصومه را بریدم و در الکل انداختم و در آشپزخانه گذاشتم. همسرم با دیدن آن‌ها ترسید». در‌حالی‌که مسئولان قضائی و انتظامی در حال انجام آخرین مراحل تحقیق پرونده بودند تا متهم به خاطر دو قتلی که انجام داده است، در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شود، همسرش با مراجعه به پلیس، راز سومین قتل را فاش کرد و گفت: «مجید یک روز با مقداری لوازم داخل خودرو و دو گوشی تلفن همراه به خانه آمد و مدعی شد این‌ها امانت هستند. وقتی یکی از گوشی‌ها را بررسی کردم، عکس پسر جوانی را در آن دیدم. روز بعد که در خیابان قدم می‌زدم، با حجله همان پسر روبه‌رو شدم. همسایه‌ها می‌گفتند او کشته شده و اموالش هم به سرقت رفته است».

با افشای این راز، مجید به سومین قتل نیز اعتراف کرد و گفت: «با مقتول اختلافات قدیمی داشتم و روز حادثه برای پایان‌دادن به این موضوع سوار خودروی او شدم. آنجا با هم درگیر شدیم و من با چاقو او را کشتم و جسدش را در محلی خلوت رها کردم».

با اعتراف متهم به هر سه قتل، کیفرخواست پرونده صادر شد. در ادامه روند رسیدگی، جلسه محاکمه این متهم بیست‌وسوم بهمن ۹۵ در شعبه دهم دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد. در آغاز اولیای‌دم هر سه مقتول درخواست قصاص متهم را مطرح کردند و سپس متهم در جایگاه قرار گرفت و نحوه قتل‌ها و انگیزه خود را شرح داد. پس از ختم رسیدگی قضات دادگاه وارد شور شدند و متهم را به سه بار قصاص نفس و پرداخت دیه صدمات غیر‌منتهی به فوت محکوم کردند. پس از آن متهم دوباره به زندان فرستاده شد تا مراحل قانونی رسیدگی به پرونده‌اش انجام شود. در نهایت پرونده این قاتل محکوم به قصاص پس از استیذان و تأیید رئیس قوه قضائیه برای اجرای حکم به شعبه اجرای احکام دادسرای جنایی تهران فرستاده و با اجرای حکم قصاص برای این قاتل پرونده بسته شد.

3- ۱۹ سالم بود و ۴ بچه داشتم که شوهرم با یک زن مطلقه ازدواج کرد!

وقتی فهمیدم که همسرم در روستا با زن مطلقه‌ای ازدواج کرده و یک فرزند هم دارد شوک عصبی شدیدی به من وارد شد. آن روز‌ها چهارمین فرزندم را تازه به دنیا آورده بودم و با افسردگی شدید بعد از زایمان نیز دست و پنجه نرم می‌کردم. آن قدر ناراحتی‌های شدید روحی و روانی را تحمل کردم که ناگهان خودم را با دست و پا‌های بسته بر تخت بیمارستان روان پزشکی یافتم و ...

به گزارش خراسان، زن ۴۳ ساله‌ای که برای شکایت از همسر دومش وارد کلانتری شده بود در حالی که بیان می‌کرد پس از طلاق از همسر اولم و بعد از ۱۸ سال تنهایی دوباره ازدواج کردم، اما همسرم مدام کتکم می‌زند، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: سال‌ها قبل در یکی از شهرستان‌های خراسان رضوی به دنیا آمدم و تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواندم. اما ۱۲ سال بیشتر نداشتم که پسر عمه ام به خواستگاری ام آمد و من به ناچار مانند خیلی از دختران شهرستانی دیگر پای سفره عقد نشستم.
 
آن زمان «احمد» به تازگی وارد مرکز تربیت معلم شده بود. به همین دلیل خانواده ام از نظر مالی خیلی ما را حمایت می‌کردند تا همسرم زودتر سر و سامان بگیرد. آن‌ها مخارج تحصیل همسرم را نیز می‌پرداختند تا این که بالاخره تحصیلات احمد به پایان رسید و در یکی از روستا‌های دوردست شهرمان مشغول تدریس در مقطع ابتدایی شد.

روزگار خوبی را سپری می‌کردیم، اما همواره دلم به حال زحمت کشی و سختی‌های همسرم می‌سوخت چرا که او هفته‌ای یک بار مسافت زیادی را از نقطه دوردست مرزی طی می‌کرد تا به شهرستان بیاید. دیدن این شرایط در سرمای زمستان با کمبود وسایل نقلیه برایم بسیار زجرآور بود به همین دلیل از احمد خواستم منزلی را در همان روستا اجاره کند و هر ماه یک بار به شهرستان بیاید و به او اطمینان دادم که به تنهایی و با کمک خانواده ام می‌توانم از فرزندانم مراقبت کنم.
 
خلاصه همسرم در روستا ماند و من هم با سه فرزندم سرگرم بودم. ولی زمانی که در سن ۱۹ سالگی و به تازگی چهارمین فرزندم را به دنیا آورده بودم ماجرایی رخ داد که روح و روانم را نابود کرد و همه زندگی ام را به هم ریخت.
 
آن روز یکی از اهالی همان روستا که مرا می‌شناخت با ترس و تردید رازی را برایم فاش کرد. او گفت: همسرم در روستا با زن مطلقه‌ای ازدواج کرده و از او صاحب فرزند نیز شده است. وقتی این جملات را می‌شنیدم اتاق دور سرم می‌چرخید باورم نمی‌شد یعنی در تمام این مدت همه دلسوزی‌ها برای شوهرم بیهوده بود؟! اما متاسفانه حرف‌های آن زن واقعیت داشت آن قدر فشار‌های عصبی شدیدی بر من وارد آمد که آرامش و آسایش از زندگی ام رخت بربست.
 
افسردگی بعد از زایمان هم روح و روانم را آزار می‌داد. دیگر نمی‌توانستم این وضعیت را تحمل کنم تا جایی که روزی وقتی به خود آمدم که دست و پاهایم به تخت بیمارستان روان پزشکی بسته شده بود. احمد هم از این شرایط سوء استفاده کرد و با اثبات بیماری روانی مرا طلاق داد.
 
از همه این صحنه‌های دردناک، تلخ‌ترین و زجرآورترین آن زمانی بود که بعد از جلسه دادگاه و صدور رای طلاق توسط قاضی، خانواده احمد نوزاد دو ماهه ام را از آغوشم جدا کردند و من اشک ریزان به دنبال فرزندم می‌دویدم. از آن روز به بعد خانواده خودم نیز از ترس این که مبادا به فرزندانم آسیبی برسانم اجازه ندادند آن‌ها را نزد خودم نگه دارم.
 
بالاخره در سن ۲۳ سالگی مهر طلاق بر شناسنامه ام درخشید و حال و روز من به هم خورد به طوری که سرنوشتم نیز تغییر کرد. خلاصه نزد مادرم بازگشتم و ۱۸ سال در کنار او زندگی کردم تا این که روزی از طریق یکی از آشنایان با مردی به نام «حداد» آشنا شدم و به عقد او درآمدم در حالی که از اعتیاد آن مرد خبر نداشتم در واقع از چاله درآمدم و به چاه افتادم چرا که در مدت دو سال زندگی با حداد او نه تنها در پرداخت هزینه‌های زندگی بسیار سخت گیری می‌کرد بلکه به هر بهانه‌ای مرا کتک می‌زد.
 
او در حالی روزی ۱۰ هزار تومان برای مخارج خانه به من می‌پرداخت که باید قبوض آب و برق و گاز و اجاره خانه را هم پرداخت می‌کردم! تا این که با پس اندازم موتورسیکلتی برایش خریدم و گفتم ماهیانه ۱۰۰ هزار تومان برای پرداخت اقساط موتورسیکلت به من بدهد، اما وقتی همین مبلغ را هم نداد، تصمیم گرفتم موتورسیکلت را به فروشنده بازگردانم که همسرم با من درگیر شد و دندان هایم را شکست. حالا هم پشیمانم که ...
متهم به قتل: مکالمات مقتول من را وسوسه کرد.

4-قتل هولناک یک زن در حاشیه بزرگراه صیاد شیرازی با ضربات سنگ!




مرد مسافرکش زن میانسال را پس از سرقت طلاهایش با ضربه های سنگ به قتل رساند. عامل این جنایت پس از گذشت ١٢ روز از سوی پلیس پایتخت دستگیر شد.

به گزارش شهروند، صبح چهارمین روز مردادماه امسال با تماس تلفنی شهروندان اپراتور مرکز فوریت‌های پلیسی ۱۱۰ در جریان وقوع کشف جسد یک زن در مسیر شمال به جنوب بزرگراه شهید صیاد شیرازی قرار گرفت. بلافاصله با هماهنگی‌های انجام شده تیمی از ماموران کلانتری ۱۰۲ پاسداران به محل اعزام شدند که ضمن تأیید خبر اولیه، پرونده در اختیار کارآگاهان اداره دهم (ویژه قتل) پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت.

در بررسی اولیه، مشخص شد جسد متعلق به یک زن حدوداً ۴۸ ساله است که با برخورد جسم سنگین به سرش دچار خونریزی شده و همین مسأله به مرگ وی منجر شده است.

در بررسی صورت گرفته هیچ گونه مدارک شناسایی هویتی از جسد به دست نیامد برای همین، جسد برای تعیین دقیق علت مرگ به دستور بازپرس ویژه قتل به پزشکی قانونی منتقل شد.

با شروع تحقیقات جنایی، کارآگاهان در بررسی صورت گرفته بین افرادی که فقدان آن‌ها اعلام شده بود به یک مورد شکایت برخورد کردند که در آن مردی ۵۰ ساله اعلام کرده بود همسرش صبح برای انجام کار بانکی از خانه خارج شده و تا کنون به منزل بازنگشته است. بلافاصله وی به اداره دهم پلیس آگاهی دعوت شد و از روی تصاویر موجود، جسد را شناسایی کرد.

با به دست آمدن این سرنخ به بانک مذکور اعزام شدند و در بررسی فیلم دوربین‌های مداربسته بانک، مشخص شد مقتول پس از انجام کار بانکی سوار بر یک خودروی سواری شده و محل را ترک کرده است.

با بهره گیری از روش‌های علمی کشف جرم، مالک خودروی مذکور شناسایی شد و پس از هماهنگی با بازپرس شعبه چهارم دادسرای ناحیه ۲۷ تهران، این مظنون روز ۱۶ مردادماه در محله بهار شیراز دستگیر و به اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت منتقل شد.

در تحقیقات صورت گرفته از مظنون به قتل، وی منکر هرگونه قتل شد، اما با انجام تحقیقات پلیسی و ارایه دلایل و مدارک موجود و تصاویر دوربین مداربسته نهایتاً لب به اعتراف گشود. متهم ضمن اعتراف به جنایت، به کارآگاهان گفت: «روز حادثه در خیابان مولوی در حال تردد بودم که مقتول را به صورت دربستی به مقصد سبلان سوار خودروام کردم. در طول مسیر که مقتول با تلفن همراهش مکالمه می‌کرد متوجه شدم که طلا و جواهرات به همراه دارد. همین مسأله مرا وسوسه کرد که اقدام به سرقت کنم. برای همین پس از تغییر مسیر به سمت بزرگراه شهید صیاد شیرازی، با مقتول درگیر شدم و در نهایت پس از کشاندن وی به فضای سبز کنار بزرگراه با وارد آوردن چند ضربه به وسیله سنگی بزرگ، او را به قتل رساندم و متواری شدم.»

کارآگاهان پس از شنیدن اظهارات قاتل به مخفیگاه متهم در شهرری رفته که در بررسی صورت گرفته، طلاجات، موبایل و شناسنامه مقتول از داخل انباری محل کشف شد که ارزش تقریبی این اموال ۸۰۰ میلیون ریال برآورد شده است.

سرهنگ «داود فرد»، جانشین پلیس آگاهی تهران بزرگ، درباره این پرونده گفت: «با توجه به اعتراف متهم به قتل با صدور قرار قانونی از سوی بازپرس شعبه چهارم دادسرای ناحیه ۲۷ تهران، متهم برای انجام تحقیقات تکمیلی و کشف احتمالی زوایای پنهانی پرونده در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفت.»