یزدفردا:صاحب امتیاز نشریه چشمانداز ایران معتقد است آیتالله طالقانی به امام علاقه وافری داشت و از اینکه در رهبری نهضت ایجاد انشقاق شود، میترسید.
تسنیمــ محمدعلی سافلی: میدان توحید را که وارد خیابان نصرت غربی میشوی، آپارتمانی قدیمی است که بهروی یکی از زنگهای آن نوشته است «چشمانداز ایران». با چند روز پیگیری موفق شدیم به دیدن شخصیتی برویم که سالهاست به تاریخ نگاری و نوشتن از روزهایی که خود در آن نقش داشته فعالیت دارد.
لطفالله میثمی در سال 1319 در اصفهان متولد شد. فعالیت سیاسی را همزمان با ورود به دانشگاه در سال 1338 آغاز کرد. ورود وی به دانشگاه همزمان با تشکیل نهضت آزادی بود و در جلسات مسجد هدایت و سخنرانیهای آیتالله طالقانی شرکت میکرد. وی که باجناق محمد حنیفنژاد از بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق است، در شب 28 مرداد سال 1353 در حالی که در خانه تیمی مشغول ساختن بمب دستساز (صوتی) بود، بر اثر انفجار دست چپ و هر دو چشمش بهشدت صدمه دید و نابینا شد. در پی این انفجار امکان فرار از او سلب و دستگیر و زندانی شد.
بهدنبال مارکسیست شدن بخشی از اعضای سازمان، او سردمدار جریانی شد که ضمن پافشاری بر مواضع بنیانگذاران سازمان و مجاهد خواندن خود با طیف مسعود رجوی اختلاف داشت. وی معتقد است آیتالله طالقانی دست به اسلحه بردن مجاهدین خلق را هشدار داده بود و عاقبت شومی که مرحوم طالقانی از آن میترسید بر سر مجاهدین خلق آمد.
میثمی از همان سالهای ابتدایی انقلاب به فعالیت مطبوعاتی پرداخت. ماهنامه چشمانداز ایران که بیشتر بازخوانی تحولات تاریخی قبل و بعد از انقلاب است، توسط وی منتشر میشود.
مصاحبه پیشرو گفتوگویی است که لطفالله میثمی در آن به بیان خاطراتش از «ابوذر انقلاب» پرداخت.
: وقتی به سیره و منش آیتالله طالقانی نگاه میکنیم، ایشان با همه اقشار مردم رابطه صمیمی داشتند و با گذشت چند سال از انقلاب هنوز تصویر خوبی از ایشان در ذهن مردم است. درباره اخلاقیات و روحیه مردمی ایشان توضیح دهید.
این به جهانبینی وی مربوط میشد. اخلاق وی از توحیدش سرچشمه میگرفت. مرحوم طالقانی در سیر زندگیاش با همه نیروها برخورد تعالیبخش داشت. در تهران که آمدند جلسه تفسیر قرآن را در مسجد خندقآبادی با 5 نفر تشکیل میدهند.
: چهسالی وارد تهران شدند؟
سال1317. انتقال وی از حوزه علمیه به تهران با یک نقطه عطف همراه بود. ایشان معلم فقه، اصول و منطق ارسطو بودند اما دیده بود که اینها برای راهبرد و استراتژی کافی نیست و به قرآن تمسک جستند. در آن زمان قرآن جزو دروس رسمی آموزشی حوزهها نبود. بعد هم مرحوم علامه طباطبائی در قم این کار را شروع کردند. در زمان رهبری آیتالله خامنهای قرآن جزو دروس رسمی حوزه شد. بااینهمه جمعیت 5نفره درس قرآن ایشان بعد از 39 سال تبدیل به یک تشییع جنازهای شد که همه شاهد بودیم. ظرف سه ساعت سه میلیون نفر برای تشییع ایشان جمع شدند.
** ماجرای پناهدادن آیتالله طالقانی به فدائیان اسلام/ مسجد هدایت دالان دانشگاه بود
روشی که ایشان در تفسیر داشت با روشی که در برخورد با نیروهای مختلف داشتند مشهود است. ایشان با فدائیان اسلام برخورد تعالیبخش داشت. فدائیان اسلام سخنرانیهای تند و متعددی علیه شاه کردند و مخفی شدند. دستگاه امنیت هم دنبال آنها بود. بعد در محله قلعهوزیر یا همین خیابان امیریه فعلی (آیتالله کاشانی) بود، در منزل مرحوم طالقانی مخفی شدند اما بعد مدتی متأسفانه دستگیر و اعدام شدند. آیتالله طالقانی برای جلوگیری از اعدام آنها نزد امام به قم میرود. آقای طالقانی از امام میخواهند پیش آیتالله بروجردی رفته و جلوی اعدام آنها را بگیرد.
: این درخواست از سمت آیتالله طالقانی انجام شد؟
بله؛ با اصرار آیتالله طالقانی بود. ایشان با مرحوم بازرگان و مرحوم سحابی دوستان سهجانبه بودند. بعد از 28 مرداد حرکتی شروع کردند که 3 مؤلفه داشت: علم، دین و سیاست. آنها این مثلث را جلو برده وارد دانشگاه کردند. یادم هست آقای محمد مهدی جعفری در سالگرد آیت الله طالقانی نقل میکردند که وقتی از شهید مطهری پرسیدند "شما بیشتر در دانشگاه نقش داشتید یا شخص دیگری؟"، گفتند: نقش اصلی را طالقانی و بازرگان داشتند. در یکی از خطبههای نماز جمعه که مصادف با سالگرد آیتالله طالقانی بود، آقای امامی کاشانی گفتند: آن زمان مسجد هدایت دالان دانشگاه بود. اکثر علمایی که به دانشگاه راه یافته بودند مانند مرحوم شهید مطهری، شهید مفتح، علامه جعفری، سید مرتضی جزایری، سید هادی خسروشاهی و دیگران بههمت آیتالله طالقانی بود.
: پس پیوند حوزه و دانشگاه بههمت ایشان انجام شد؟
پیوند حوزه و دانشگاه قدمتش به بعد از 28 مرداد برمیگردد. سال 39 تا 42 مبارزاتی قانونی در دانشگاهها انجام میشد. بعد از قیام 15 خرداد هم سران نهضت آزادی دستگیر شدند و ما که عضو نهضت آزادی بودیم با ساواک درگیری داشتیم. من آذر سال 42 دستگیر شدم. ساواک بیش از همه در زندان بهروی نهضت آزادی و مرحوم طالقانی حساس بود. وقتی سؤال کردم: چرا؟ گفتند: جبهه ملی روشنفکرها را جذب میکند، روحانیت هم عموم و توده مردم را جذب میکند اما نهضت آزادی رابط روشنفکرها و توده مردم است و پیوند این دو خطرناک است، همین هم به پیروزی انقلاب منجر شد.
: رابطه مرحوم طالقانی با حضرت امام چگونه بود؟
مرحوم طالقانی علاقه وافری به حضرت امام داشت. من، آیت الله طالقانی و آیت الله منتظری با هم در یک روز از زندان آزاد شدیم، علتش هم این بود که در کلیسای فرانسه تصویر ما سه نفر را کنار هم قرار داده بودند و برای آزادی ما دعا میکردند. منزل ما در محله آبمنگل بود. بعد از آزادی یک روز بههمراه مرحوم مادرم به دیدن آیت الله طالقانی در بیمارستان رفتم. این دیدار تقریباً در آذرماه 57 بود. وقتی علت حضور ایشان را در بیمارستان پرسیدیم، فرمودند: هم حالم خوب نبود و هم میخواستم ببینم چرا ساواک ما را آزاد کرده است. آیا سازشی کردیم یا از اصولمان عدول کردیم. نکند خدای ناکرده عقبگرد و سازشی کرده باشیم که ما را آزاد کردند.
** مشرب آیتالله طالقانی و امام خمینی یکی بود/ از ایجاد انشقاق در رهبری نهضت میترسید
بعد ایشان به نکتهای اشاره کردند، گفت: من که از زندان آزاد شدم، تظاهرات زیادی از بازار تا خانه من میشد. ترسیدم نکند شیطان ما را وسوسه کند و بخواهد من را رهبر جدیدی در مقابل حضرت امام قرار دهد و در رهبری نهضت انشقاق ایجاد کند و مثل جریان مصدق ــ کاشانی شود. امام سجاد(ع) میفرمایند: «فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْک/ خدایا، اگر عمر من چراگاه شیطان است به آن پایان بده» و ایشان نگران همین بودند.
امام هم متقابلاً به ایشان ارادت داشت. وقتی آیت الله طالقانی در سال 42 دستگیر شد، امام اعلامیهای صادر کردند و تسلی خاطر دادند. آقای دعایی نقل میکند در نجف، امام به حاج آقا مصطفی میگویند "اگر خواستی تفسیر قرآن شروع کنی حتماً باید قبلش تفسیر «پرتوی از قران» طالقانی را بخوانی". آقای دعایی میگوید "من ندیده بودم تاکنون امام کتابی را اینگونه مطلق تأیید کرده باشند". وقتی هم آیت الله طالقانی فوت شد، امام ایشان را «ابوذر انقلاب» و «مفسر کبیر قرآن» یاد کردند.
مشرب ایشان و آیت الله طالقانی یکی بود. مرحوم حبیبی که معاون اول دولت آقای هاشمی بود همدوره دانشگاهی من بود. ما 4 سفر قبل از انقلاب به خارج از کشور داشتیم. دکتر حبیبی به من گفت وقتی امام به ایران آمد، میگفت "کسی غیر از طالقانی حرفهای من را نمیفهمد".
اواخر آبان 57 که شورای انقلاب تشکیل شد، آیتالله طالقانی اطلاعی نداشتند. مرحوم سحابی به ملاقات حضرت امام میرود و درباره عضویت آیتالله طالقانی در شورای انقلاب صحبت میکنند. امام میگویند: من دستور میدهم ایشان هماکنون هم عضو شورای انقلاب شوند و هم رئیس شورای انقلاب! یعنی تا این حد به آیتالله طالقانی علاقه وافر داشتند.
** ماجرای سردسته دزدهایی که با پول آیتالله طالقانی به شغل شریفی روی آورد
ایشان با بنیانگذاران مجاهدین هم برخورد تعالیبخش داشتند، البته تأییدات ایشان صددرصد نبود. با دکتر شریعتی هم همین برخورد را داشتند. ایشان در تفسیرشان مطلبی دارند که انسان باید «چشم خیربین» داشته باشد. چشم خیربین را عرفا دارند، به این معنی که باید با همه تعالیبخشانه رفتار کرد و این در همه رفتارهای ایشان مشهود بود. یادم هست وقتی در زندان بچهها را شکنجه میکردند، ایشان فریاد میزدند "اینها جوانان مملکت هستند، چرا اینها را شکنجه میکنید؟".
در زندان قصر هم که بودند برای شکنجه و اذیت آنها، برخی زندانیان عمومی را وارد بند سیاسی کردند اما رفتار و اخلاق ایشان بهنحوی بود که مرید مرحوم طالقانی شدند. همسر مهندس بازرگان نقل میکرد "زمانی که آقای بازرگان در زندان بود، یکشب فرش خانه ما را دزدیدند. وقتی به ملاقات مهندس بازرگان آمدم این مسئله را به وی اطلاع دادم. مهندس بازرگان به رئیس دزدها در زندان که «بابا تیرانداز» نام داشت، اطلاع داد. او هم بهنحوی پیام داده بود که «فرش خانه بازرگان را برگردانید» و این کار را هم کردند.
مرحوم طالقانی با توده مردم روابط صمیمی داشت. این خلافکارها پشت سر ایشان در زندان نماز جماعت میخواندند. همین سردسته دزدها که «بابا تیرانداز» نام داشت، بعد انقلاب مقداری پول از ایشان قرض کرد و مغازه باز کرد و به شغل شریفی روی آورد. ایشان ازایندست کارها زیاد داشت، حتی هزینه تحصیل پسربچهای را در طالقان تقبل کرده بود تا درس بخواند و به مراحل عالیه هم رسید.
یک نکته مهم دیگر که لازم است بگویم اینکه ما قبل از انقلاب عضو انجمن اسلامی بودیم و به مسجد هدایت میرفتیم. یک روز به آیتالله طالقانی گفتیم "چرا نباید نماز جمعه که جزو تأکیدات اسلام است برگزار کنیم؟". چون آن زمان نماز جمعه در مسجد شاه توسط سید حسن امامی که آخوند دربار بود برگزار میشد. بعد از اصرارهای ما قرار شد ایشان در مسجد نارمک نماز جمعه بخواند. در اولین جمعه یکی از رهبران فدائیان اسلام بهنام واحدی (عموی همین مجتبی واحدی که الآن در آمریکاست) تعارف میکند امام جماعت بایستد. او هم پیشنماز ایستاد اما چون نمیتوانست مثل طالقانی خطبههای غرا بخواند هفتههای بعد جمعیت کمی شرکت کردند. این روحیه ایشان من را خیلی تحت تأثیر قرار داد. این نشان میداد منبر و محراب برای آیت الله طالقانی دکان نبود.
: شما در مصاحبهای گفته بودید مبارزات مسلحانه قبل انقلاب حرکتی اصیل بود. نگاه آیتالله طالقانی به این مبارزات چه بود؟ تا چهحد حرکتهای قهرآمیز را تأیید میکردند؟
ایشان صددرصد تأیید میکردند. سال 43، 12 نفر در زندان ازجمله آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی، محمدمهدی جعفری و دیگران به این نتیجه رسیدند شرایط سخت است و ادامه مبارزه از عهده اینها برنمیآید و حذف نیروها توسط رژیم شاه بهسرعت انجام میگرفت. اینها به کمیته دانشجویی نهضت آزادی پیام دادند باید مولود جدیدی متولد شود لذا حنیفنژاد و سایرین مبارزات مسلحانه را آغاز کردند. البته مبارزات مسلحانه 5 نمره از 100 نمره داشت و قبل آن کارهای مختلفی صورت گرفته بود. در سال 47 هم بین رهبران سازمان و طالقانی دیدار میشود و آنها را شاگردانی میدانستند که حالا استاد شدهاند.
** ناراحتی آیتالله طالقانی از تأیید روزنامه آیندگان توسط دار و دسته رجوی/ میگفت مجاهدین «غوره نشده مویز شدند»
: این ارتباط مربوط به اوایل تشکیل سازمان و بنیانگذاران آن بود. بعد انقلاب و چرخش ایدئولوژیک سال 54، رفتار مرحوم طالقانی با مجاهدین چگونه بود، شما در خاطراتتان نوشتهاید ایشان میترسیدند مجاهدین دست به اسلحه ببرند و به خانههای تیمی بروند؟
من ماه رمضان آخری که ایشان را دیدم، گفتند چرا مجاهدین روزنامه صهیونیستی آیندگان را تأیید کردند. گویا بچههای سازمان در تظاهراتی که بعد از تعطیلی روزنامه انجام شد شرکت کرده بودند. ایشان میگفتند "اگر اینها به صف انقلاب بپیوندند ما آنها را تأیید میکنیم اما آنها میخواهند ما را دنبال خودشان بکشند".
بعد از این دیدار مجاهدین یک نفر را به خانه من فرستادند که "چرا با ما اختلاف دارید؟" من گفتم "شما در مجله مجاهد حرفهای ما را هم بنویسید". چون آن زمان ما انشعاب کرده بودیم. گفتند "اگر بنویسیم دچار فروپاشی میشویم". من گفتم "یعنی ایدئولوژی شما اینقدر پوشالی است؟!".
متأسفانه آنها حرفها ما را جدی نگرفتند. بعد از قضیه سعادتی، آقا گفتند «مجاهدین غوره نشده مویز شدند». هر چیز مرحله تکاملی دارد و میانبر زدن کار درست و اسلامی نیست.
: پس آیندهای که آیتالله طالقانی از آن میترسید بر سر مجاهدین خلق آمد؟
بله. متأسفانه این شد و داستان مستقلی دارد. ما 80 مصاحبه در نشریه «چشمانداز ایران» کار کردیم که درباره مقطع 30 خرداد 60 بود. این کار در تاریخ ایران کمنظیر بود که درباره یک مقطع تاریخی 80 مصاحبه آنهم با افرادی که در بطن مسئله بودند انجام شود. اگر این مصاحبهها کتاب شود خیلی خوب است. در نمایشگاه مطبوعات که ما اینها را عرضه میکردیم برخی بچههای طرفدار مجاهدین میآمدند و میگفتند ما آن زمان خیلی ساده بودیم و فکر میکردیم ایدئولوژی و استراتژی اینقدر ساده است اما اکنون فهمیدیم که درست فکر نمیکردیم.