زمان : 19 Mehr 1396 - 01:35
شناسه : 141846
بازدید : 7126
«ایشی‌گورو» به روایت دوستی قدیمی+عکس «ایشی‌گورو» به روایت دوستی قدیمی+عکس

کازوئو ایشی‌گورو (Kazuo Ishiguro) (زاده ۸ نوامبر ۱۹۵۴ در ناگازاکی) نویسندهٔ انگلیسی ژاپنی‌تبار است که خانواده‌اش وقتی پنج‌ساله بود به انگلستان مهاجرت کردند. ایشی‌گورو مدرک کارشناسی خود را در زبان انگلیسی و فلسفه از دانشگاه کنت در سال ۱۹۷۸ و مدرک کارشناسی ارشدش را در رشته نویسندگی خلاقانه در سال ۱۹۸۰ از دانشگاه انگلیای شرقی دریافت کرده‌است.

او یکی از شناخته‌شده‌ترین نویسندگان معاصر انگلستان است و در سال ۱۹۸۶ برای کتاب هنرمندی از جهان شناور برندهٔ جایزهٔ وایت‌برِد و در سال ۱۹۸۹ برای کتاب بازماندهٔ روز برندهٔ جایزهٔ بوکر شد. از بین آثار او کتاب‌های وقتی یتیم بودیم و هرگز رهایم مکن نیز به فهرست نهایی جایزهٔ بوکر راه یافتند. در سال ۲۰۰۸، مجله تایمز او را در رده ۳۲ در بین ۵۰ نویسنده برتر انگلیسی از سال ۱۹۴۵ قرار داده‌است. ایشی‌گورو در سال ۲۰۱۷ برنده جایزه نوبل ادبیات شد.

رمانهای بازمانده روز و هرگز رهایم مکن او به صورت فیلم سینمایی درآمده‌اند.

ایشی‌گورو در ژاپن به دنیا آمده و اسمی ژاپنی دارد. حروف اسمش در ژاپنی به معنای سنگ و سیاه هستند. دو رمان اول او در ژاپن اتفاق می‌افتند با این حال خود او در مصاحبه‌های متعدد تأکید کرده که با ادبیات ژاپن آشنایی چندانی ندارد و آثارش شباهتی به ادبیات ژاپن ندارند. ایشی‌گورو در مصاحبه‌ای در سال ۱۹۹۰ می‌گوید: «اگر اسم مستعاری انتخاب می‌کردم و کس دیگری پیدا می‌کردم که از عکسش به جای عکس خودم استفاده کنم مطمئنم کسی به ذهنش نمی‌رسید که بگوید این آدم مرا یاد فلان نویسنده ژاپنی می‌اندازد.» هرچند بعضی نویسندگان ژاپنی تأثیری دورادور بر کار او داشته‌اند، ایشی‌گورو خود تأثیر سینماگران ژاپنی مانند یاسوجیرو ازو و میکیو ناروسه را بیشتر می‌داند.

ایشی‌گورو ژاپن را در سال ۱۹۶۰ ترک کرد و تا سال ۱۹۸۹ که به عنوان بازدیدکننده موقت بنیاد ژاپن به آنجا سفر کرد به ژاپن برنگشت. در مصاحبه‌ای با کنزابورو اوئه، ایشی‌گورو تأیید می‌کند که صحنه‌پردازی دو رمان اولش تخیلی بوده‌است. «من با تصویر بسیار واضحی از کشور دیگر در ذهنم تربیت شدم. کشور دیگر بسیار مهمی که بستگی‌های عاطفی به آن داشتم. [...] در انگلیس تمام مدت داشتم این تصویر را در ذهنم می‌ساختم. یک ژاپن خیالی.»

هنگام بحث دربارهٔ میراث ژاپنی و تأثیر آن بر تربیتش ایشی‌گورو می‌گوید: «من کاملاً مثل انگلیسیها نیستم چون پدر و مادری ژاپنی در خانه‌ای ژاپنی‌زبان مرا بزرگ کرده‌اند. پدر و مادرم فکر نمی‌کردند که قرار است مدتی به این طولانی‌ای در این کشور زندگی کنیم. آنها احساس مسئولیت می‌کردند که ارتباط مرا با ارزش‌های ژاپنی حفظ کنند. من پیشینه‌ای متمایز دارم. جور دیگری فکر می‌کنم و دیدگاه‌هایم اندکی با بقیه فرق دارد.» وقتی از او پرسیدند تا چه اندازه خود را ژاپنی یا انگلیسی می‌داند گفت: «مردم دو سوم یک چیز و بقیه‌اش چیز دیگر نیستند. اخلاق، شخصیت و دیدگاه چیزی نیست که قسمت بشود. تکه‌ها به وضوح از هم جدا نمی‌شوند. تبدیل به مخلوط یکنواخت بامزه‌ای می‌شوی. این چیزی است که در قسمت اخیر قرن حاضر بیشتر رواج پیدا کرده - آدم‌هایی با زمینه فرهنگی مختلف و پیشینه نژادی مختلف. دنیا دارد به این سمت می‌رود.»

دوست قدیمی‌ام که «ایش» صدایش می‌کنم، پشت میز آشپزخانه نشسته و ایمیل‌هایش را چک می‌کند. هنوز دوش نگرفته و موهایش را نشسته. نیم ساعت دیگر، رسانه‌های جهان در راه خانه او در «گلدرز گرین» در شمال لندن هستند...

 

 به نقل از گاردین، پنج‌شنبه گذشته «کازوئو ایشی‌گورو» عنوان برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۷ را از آن خود کرد. دوست قدیمی او که ویراستار انتشارات «فیبر اند فیبر»‌ است، داستان رشد کردن و مشهور شدن این نویسنده انگلیسی را به زبان خودش روایت می‌کند.

دوست قدیمی‌ام که «ایش» صدایش می‌کنم، پشت میز آشپزخانه نشسته و ایمیل‌هایش را چک می‌کند. هنوز دوش نگرفته و موهایش را نشسته. نیم ساعت دیگر، رسانه‌های جهان در راه خانه او در «گلدرز گرین» در شمال لندن هستند. او در حالی که رخدادهای یک روز عجیب و غریب را مرور می‌کند، با سردرگمی می‌پرسد: «آخر چطور همه این‌ها می‌دانند من کجا زندگی می‌کنم؟» همان‌طور که خودش گفته، تا زمانی که «بی‌بی‌سی» خبر را تأیید نکرد، افتخار نوبلیست شدن از سوی سوئدی‌ها را به خود نگرفت.

پنج‌شنبه هفته گذشته «کازوئو ایشی‌گورو» - نویسنده‌ای که من ۴۰ سال است از نزدیک می‌شناسم - برنده جایزه نوبل ادبیات ۲۰۱۷ شد. درست سر ظهر، سخنگوی آکادمی سوئدی در میان آیینه‌های سفید و طلایی‌رنگ، با بیانیه‌ای کوتاه درباره جایزه به جمع رسانه‌های بین‌المللی آمد: «کازوئو ایشی‌گورو... نویسنده انگلیسی که با رمان‌های سرشار از احساسش...» در ادامه این جملات، اشاراتی به «آستین»، «کافکا» و «پروست» شد و بعد هم جنجال‌های همیشگی: چطور؟ چی؟ کی؟ و چرا؟

در سال برکسیت (خروج انگلیس از اتحادیه اروپا)، چنین نتیجه‌ای که از سوی برنامه «خط مقدم» رادیو ۴ به عنوان «یک پیروزی‌ بزرگ برای نویسندگان انگلیسی» توصیف شد، معنای کنایه‌آمیز خاصی دارد؛ به نوعی یادآور این مطلب است که ادبیات ما دیدگاهی جهانی و بی‌همتا را نمایان می‌کند. علاوه بر این، این موضوع دوست من را در حلقه چهره‌هایی چون «ساموئل بکت»، «دوریس لسینگ»، «ویلیام گلدینگ»، «شیموس هینی»، «وی.اس. نایپل» و «هارولد پینتر» - ابَرچهره‌های شعر و نثر در زبان انگلیسی - قرار می‌دهد.

بعد از خوابیدن هیاهو و جنجال‌ها، به من گفت که اولین واکنشش ناباوری صرف بود؛ «شایعه بود؟ خبر کذب بود؟»

در فضای خصوصی‌اش او این اتفاق را «سوررئال» و کاملا خنده‌دار می‌دید: «آخرین چیزی که انتظار داشتم.»

جدا از اشاره‌های آکادمی نوبل، لذتی خاموش و همیشگی در کنایه‌های کمدی انسانی کارهای «ایشی‌گورو» وجود دارد، تمی که احساسات بی‌نظیر انگلیسی و ژاپنی را بیان می‌کند.

جدیدترین نوبلیست انگلیسی، در سال ۱۹۵۴ در ناگازاکی به دنیا آمد. مادرش که هنوز در قید حیات است و عمیقا به این دستاورد پسرش افتخار می‌کند، از انفجار اتمی جان سالم به در برده. پدرش که اقیانوس‌شناس بود، سال ۱۹۵۹ خانواده‌اش را به انگلیس برد و در نزدیکی گیلدفورد سوری اسکان داد. «ایش» همیشه گفته که والدینش ذهنیت مهاجران را نداشتند، چون همیشه فکر می‌کردند به وطن برمی‌گردند. او ۱۵ ساله بود و تنها کودک غیرسفیدپوست مدرسه که بالاخره تصمیم ماندن در انگلیس گرفته شد.

وقتی سال ۱۹۷۹ برای اولین‌بار او را در لابی انتشارات «فیبر اند فیبر» دیدم، ویراستار جوانی بودم و به دنبال استعدادی نو. «ایشی» که تازه دوره نگارش خلاق UEA را (دانشگاه ایست انگلیا) ـ که در آن از «آنجلا کارتر» و «مالکولم بردبری» درس گرفته بود - گذرانده بود، یک گیتار و دستگاه تایپ مارک «اُلیمپیا»یی را در چمدان آبی تمیزش حمل می‌کرد. با شلوار جین کهنه و موهای بلند و شبیه مریدان «باب دیلن»، ترانه می‌سرود و آرزویش بود نوازنده شود. (هنوز هم بیشتر روزها گیتار می‌زند).

اما او تا همان زمان هم، روح آماتور سنت ادبی انگلیسی را کسب کرده بود. تا زمانی که به یک ستاره راک تبدیل شد، به داستان‌نویسی ادامه داد و بعد از شروع تحصیل در UEA آن را خاتمه داد. سه داستان کوتاه اخیرش را به من در «فیبر» ارائه کرد.

سال‌هاست برنگشته‌ام به این مسائل نگاه کنم، اما نمی‌توانم غریب بودن مسحورکننده‌شان را فراموش کنم، کیفیت بی‌نظیر نوشته‌های او تا امروز که ترکیبی عجیب از انگلیسی کلاسیک و نثر تهدیدکننده ژاپنی هستند. گرچه تأثیرات غیرقابل اجتنابی از «یان مک‌ایوان» در کارهایش دیده می‌شد، بدون شک کار یک نویسنده جوان با صدایی نو بودند. من سریع او را پذیرفتم و خیلی زود با تحویل گرفتن ۱۰۰ صفحه از اولین رمانش از «دبورا راجرز» مدیر برنامه‌هایش، مشعوف شدم. برای آن کار، ما بدون هیچ تردیدی، سخاوتمندانه ۱۰۰۰ دلار به او پرداخت کردیم.

 

«رابرات مک‌کرام» و «ایشی‌گورو» - سال 1990 - دفتر انتشارات «فیبر» در لندن

 

وقتی «منظره رنگ‌پریده تپه‌ها» که داستان متأثرکننده یک خانواده ژاپنی مهاجر به انگلیس بود، در سال ۱۹۸۲ به چاپ رسید و مورد توجه قرار گرفت، منتقدان او را در ژانری که آن زمان ناآشنا بود، گنجاندند: ادبیات داستانی انگلیسی نویسندگان چون «تیموتی مو» که زندگی‌شان شروعی بیگانه و غیرانگلیسی داشت.

گیر انداختن «ایش» البته همیشه سخت بود، او نه این بود و نه آن. او به طرز بی‌نقصی متمرکز، مراقب و بانزاکت بود، مردی عمیقا مودب که همیشه با ظرافت‌های هر موقعیتی هماهنگ می‌شد. او هیچ وقت شلوغ‌کاری نمی‌کرد، چه در نوشتن چه در زندگی.

در کل موجود نادری به نظر می‌رسید، هنرمندی بدون نَفس، گرچه من می‌دانستم که او از درون به اعتقادات و تفکراتش عمیقا پایبند است. آن‌چه در شخصیت و کارش ثبات دارد، انسانیت، شوخ‌طبعی و بروز طبیعی ارزش‌های متمدنانه است.

شغل روزانه «ایش» در سال‌های اول کارش، فعالیت در مرکز خیریه «سایرنیاس» ناتینگ هیل بود. او در آن‌جا با «لورنا مک‌دوگال» فعال اجتماعی آشنا شد. شاهد ازدواج‌شان در سال ۱۹۸۶ «دس هوگن» نویسنده ایرلندی بود که با شاخه‌ای از شکوفه‌های درخت گیلاسی در راه دفتر ثبت عقد، دسته گلی برای‌شان درست کرد.

بسیاری از ارزش‌های «ایش» در آن زمان شکل گرفته بود. او بیش از آن‌چه از من انتظار می‌رفت، با کارگران اجتماعی همذات‌پنداری می‌کرد؛ جزو آدم‌های نسل‌ دهه ۷۰ باقی ماند که ایده‌آل‌گرایی‌شان آن‌ها را ترک نمی‌کرد.

«ایش» با اقلیت‌ها و حاشیه‌نشین‌ها همذات‌پنداری می‌کرد. اما در سال ۱۹۸۳ که به عنوان بهترین رمان‌نویس جوان بریتانیایی از سوی «گرانتا» برگزیده شد، رویکردش روشن‌تر شد. در آن سال جوان‌ترین نویسنده در گروه «مارتین ایمیس»، «جولین بارنز»، «ویلیام بوید» و «یان مک‌ایوان» بود. شهروند انگلیسی نبود، بنابراین تصمیم قطعی گرفت که بشود.

«ایش» در این‌باره گفته است: «نمی‌توانستم خوب ژاپنی حرف بزنم، اما احساس انگلیسی بودن می‌کردم و آینده‌ام بریتانیا بود. این مسأله همچنین مجوز من می‌شد برای ورود به گردونه جوایز ادبی.» او هنوز هم در ژاپن، ژاپنی دیده می‌شود و آن‌ها او را به عنوان یکی از خودشان تجلیل می‌کنند.

«هنرمند دنیای شناور» (۱۹۸۶) کتاب بعدی «ایش» که محبوب‌ترین اثر او برای من است، ‌یکی از کارهایی است که شهرت او را تضمین کرد. داستان این کتاب در ژاپنِ پس از جنگ روایت می‌شود و زندگی رنج‌آور نقاشی را توصیف می‌کند که با لکه‌های ننگین پنهانی گذشته‌اش مواجه می‌شود.

 

 

این کتاب جایزه «ویتبرد» را برد و «ایش» رسما وارد صحنه شد. یکی از همکاران سابقم در «فیبر» توصیه «ایش» برای باقی ماندن در فضای ادبی لندن را این‌گونه روایت می‌کند: «وقتی با نویسنده‌های دیگر گرد هم جمع می‌شوید، مشکلی ندارد اگر کمی ترس به دل ناشران و مدیران برنامه بیاندازید. هرگز درباره خودِ کتاب صحبت نکن، بلکه همیشه به یک صفحه خاصی اشاره کن، تا متوجه شوند تو آن را خوانده‌ای!»

چنین بصیرتی به طور طبیعی در آدم وجود دارد. با این‌که «ایش» به ندرت از کارش عمیق حرف می‌زند، نظریات زیادی درباره فرآیند خلاق دارد. من صدها ساعت در کنارش بوده‌ام و نوشته‌هایش را خوانده‌ام، اما تا جایی که یادم می‌آید هرگز گفت‌وگوی عمیقی درباره این‌که چه در سر دارد، نداشته‌ایم. بله به عنوان یک ترانه‌سرا، او با اول‌شخص روایت می‌کند و بله، بُعد شِبه‌گوتیکی در تخیلات او وجود دارد، اما این تا جایی است که او جلو می‌رود. به نظرم او برای رمز و راز هنرش احترام قائل است. با این وجود، این هرگز او را از تحقیق عمیق درباره سوژه بعدی‌اش بازنمی‌دارد.

وقتی در سال ۱۹۸۷ به من گفت دارد کارهای «پی.جی. وودهاوس» را می‌خواند و به «Right Ho, Jeeves» علاقه نشان می‌داد، فهمیدم خبری هست. دو سال بعد، «بازمانده روز» را عرضه کرد، رمانی درباره یک سرپیشخدمت که بخشی از آن در بریتانیا روایت می‌شود و تنها او می‌توانست آن را به نگارش دربیاورد. این کتابی است که از سوی آکادمی نوبل این‌گونه توصیف شده: «اثری که تم‌های خاطرات، زمان و خودفریبی را به هم تنیده است.»

«بازمانده روز» سال ۱۹۸۹ برنده جایزه «بوکر» شد و پس از آن «تسلی‌ناپذیر» (۱۹۹۵) آمد که می‌تواند شاهکار او باشد. «تسلی‌ناپذیر» رمانی مسخ‌کننده درباره دادگاه‌های یک پیانیست کنسرت و تور است که تا حدی از زندگی «ایش» در مدار پیشرفت ادبی الهام گرفته شده است.

با این‌که من دیگر ویراستار کارهای او نیستم، همچنان دوست باقی مانده‌ایم. من و «ایش» همیشه با هم ملاقات می‌کنیم، و معمولا برای صرف غذایی چینی، که به سنتی در رابطه طولانی‌مان تبدیل شده است. دوست من بذله‌گو، بامحبت و فهیم است و ذخیره عمیقی از خرد و همذات‌پنداری در دلش دارد. در دنیای آشفته، ناراحت و بی‌ثبات امروز، او صدای میانه‌روی، آداب‌دانی، انسانیت و وقار است. اعضای آکادمی نوبل باید به خودشان افتخار کنند.

منبع:ایسنا-ویکی پدیا