زمان : 30 Aban 1387 - 23:26
شناسه : 13878
بازدید : 7593
به بهانه بیستمین سالگرد ارتحال آیت الله خاتمی :آیت‌الله خاتمی (ره) در کلام مریم خاتمی به بهانه بیستمین سالگرد ارتحال آیت الله خاتمی :آیت‌الله خاتمی (ره) در کلام مریم خاتمی

یزدفردا -سیاسی -فرهنگی-مناسبت ها:متن مصاحبه مطبوعاتی سركار مریم خاتمی بمناسبت نهمین سالگرد رحلت حضرت آیت‌الله خاتمی

مقدمه:

اكنون كه در آستانۀ سالگرد حضرت آیت‌الله خاتمی قرار داریم و این توفیق حاصل شد كه با حضور سركار خانم مریم خاتمی فرزند حضرت آیت‌الله خاتمی استاد بزرگوار و (اسوۀ مكارم اخلاق و چهرۀ تابناك مبارزان خستگی‌ناپذیر) و جمعی از نمایندگان و سرپرستان دفاتر روزنامه‌های كثیرالانتشار و مطبوعات محلی با ایشان در مورد خاطرات و مجموعۀ احوالات آن بزرگوار داشته باشیم ضمن یاد و زنده نگهداشتن خاطرات بیادماندنی ان بزرگوار و خیرمقدم به فرزند محترم ایشان و كلیۀ خبرنگاران محترم با توجه به ضیق وقت، توجه شما را به شمّه‌ای از ویژگیها و خصوصیات اخلاقی آن سعید فقید جلب می‌نماید.



● مقدمتاً اگر سخنی در مورد حضرت آیت‌الله خاتمی (ره) دارید بفرمایید.

○ بسم‌الله الرحمن الرحیم من در حدّی نیستم كه بتوانم شخصیت حضرت آیت‌الله خاتمی را بیان كنم شخصیت ایشان ابعاد گوناگون دارد بُعد علمیشان، بُعد عرفانیشان بُعد اخلاقی كه هر كدام احتیاج به افراد متخصص و صاحبنظر دارد. ولی به نظر من اگر نبود هیچ سخنی، تنها پیام امام در رحلت آیت‌الله خاتمی كافی بود كه به بزرگی و عظمت این مرد بزرگ پی ببریم كه این پیام بدون شك همه آشنایان و بلكه اكثر مردم ایران آنرا شنیده یا خوانده‌اند. و من نیز به خاطر توفیق نَسَبی با آن عزیز كه خداوند به من عطا كرد ممكن است خاطراتی داشته باشم و بتوانم خدمتتان عرضه بدارم وگرنه بزرگان بسیاری در مورد ایشان ابراز نظر فرموده‌اند و بعضی از این مطالب در كتاب یادنامۀ آیت‌الله خاتمی به چاپ رسیده است.

بهرحال من در خدمتتان هستم اگر سؤالی دارید بفرمایید.



● لطفاً شمّه‌ای از زندگی آیت‌الله خاتمی بفرمایید تا سؤالاتمان را مطرح نماییم.

○ شخصیت آیت‌الله خاتمی شخصیتی بود كه از نظر هیچكدام از اقوام و آشنایان آن مرحوم پوشیده نبود ایشان فردی بودند مردمی و با توده مردم بودند رفتار و اخلاق ایشان بقدری صمیمی بود كه همۀ افراد با ایشان سر و كار داشتند حتی خدمتگزاران خانه را جرأت می‌داد كه با صمیمیت و محبت و به اصطلاح، خودمانی باشند و حرفها و درد دلهایشان را با ایشان در میان بگذارند یعنی حالت پدرانه نسبت به همه داشتند ولی این عاطفه و علاقه سبب نمی‌شد كه در جایی كه لازم باشد از حق عدول كنند.

علاقه و محبت ایشان نسبت به مادرشان زبانزد همه بود، رفتارشان نسبت به همسرشان و صمیمیتی كه با فرزندانشان داشتند از صفات حمیده و پسندیده ایشان بود، در تواضع شاید كم‌نظیر بودند در قناعت كردن در همه موارد، در سخن گفتن، شاید مصداقی بودند برای گفتار گرانقدر حضرت علی (ع) كه در خطبه متقین می‌فرمایند: «المتقون هم اهل الفضائل منطقهم الثواب، ملبسهم الاقتصاد...»

حضرت علی (ع) می‌فرمایند: پارسایان در دنیا اهل فضیلتند منطق و سخن ایشان چیزی جز ثواب نیست یعنی كلامی جز سخن حق و چیزی كه رضای حق در آن نباشد نمی‌گویند.

مرحوم حضرت آیت‌الله خاتمی از خصوصیاتشان این بود كه حوصله زیادی داشتند برای شنیدن سخنان و نظرات افراد، هرچند كه با نظر خودشان مخالف بود و هنر شخص این نیست كه زیاد سخن بگوید بلكه هنر در این است كه سخن دیگران را نیز بشنود.

ایشان در پوشیدن لباس، در مصرف وسائل زندگی و بالاخره در تمام چیزها رعایت اعتدال را می‌كردند و شاید سخن حضرت علی (ع) كه می‌فرمایند:

«و ملبسهم الاقتصاد، یعنی در لباس پوشیدن رعایت اقتصاد را می‌كنند همچنین معنای دیگرش این می‌باشد كه اقتصاد لباس آنهاست و یكی از معانی علم اقتصاد، تنظیم معتدلانۀ معیشت است.

تواضع و فروتنی ایشان زبانزد خاص و عام بود، تواضع نه به این معنی كه در مقابل هر كس و هر چیز سر خم كردن، تواضع یعنی خود را ندیدن و از خودخواهی و تكبّر درآمدن و در مقابل خداوند بزرگ خاشع بودن و این تواضع ایشان در مقابل بندگان خوب خدا نیز بوضوح دیده می‌شد.

رفتارشان نسبت به خانواده واقعاً ممتاز بود و یكی از صفات پسندیده ایشان فرق نگذاشتن بین فرزندان مخصوصاً ترجیح نداندن فرزندان ذكور، در محیط كوچكی كه ما زندگی می‌كردیم تعصّب و خرافه و افتخار به داشتن پسر، گریبانگیر اكثر مردم بود ولی حتی یك بار احساس اینكه دختریم و كمتر از پسران، به ما دست نداد. در خانه آیت‌الله خاتمی شخصیت انسانی مطرح بود نه جنسیّت افراد، اگر تشویقی بود بخاطر كار خوبی بود كه انجام شده بود، نه به خاطر پسر بودن و یا دختر بودن و اگر تنبیهی بود بخاطر كار بد كردن بود. اگر اصرار به تحصیل علم و فراگیری هنر و اخلاق بود برای همه فرزندان بود اعم از دختر و پسر.

ایشان علاوه بر مشغله‌های زیاد و تدریس، به امور خانواده نیز مشغول بودند، گوسفندان را خودشان تیمار می‌كردند، شیرشان را می‌دوشیدند و همچنین به طبیعت و زیباییهای طبیعت نیز علاقه داشتند چنانكه آبیاری كردن و كشاورزی نمودن و كاشت گل و گل‌كاری از كارهای مورد علاقه ایشان بود.

حضرت آیت‌الله خاتمی معلّم اخلاق بودند ولی درس اخلاقشان همان ظهور روحیات و اخلاقیات خودشان بود. مرحوم آقای خاتمی لزومی نداشت كه بگوید چه بكنید و چه نكنید عملش خود درس اخلاق بود مگر خداوند نمی‌فرماید: «یا ایهاالذین آمنوا لم تقولون مالا تفعلون» و معتقد بودند حرفی كه زده می‌شود و نصیحتی كه كرده می‌شود ناصح، ابتدا باید خود عمل‌كننده به آن باشد. شاید توجه ایشان به این قسمت آیه (كبر مقتاً عندالله) بود و حسّاسیّت عجیبی به این موضوع داشتند.

یادم هست كه در بحبوحه جنگ بود و جوانهای زیاد شهید شده بودند و جبهه‌ها احتیاج به نیروهای زیادتری داشتند. از آقا خواسته بودند كه اطلاعیه‌ای در این خصوص بدهند. آقا آن روز اوقاتشان خیلی تلخ بود و با ناراحتی نشسته بودند. گفتم آقا خبری است؟ گفتند به من گفته‌اند كه اطلاعیه بدهم مردم به جبهه بروند در حالیكه خودم اینجا نشسته‌ام و مردم را به جهاد و شهادت می‌خوانم و بعد دیدیم كه با همان كهولت سنّ بارها به جبهه رفتند و در اواخر جنگ كه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر عزیز كه آن موقع رئیس جمهور بودند وقتی از علماء و ائمه جمعه خواستند كه برای دلگرمی رزمندگان به سوی جبهه‌ها بروند ایشان زودتر از همه شتافتند كه همان سفر منجر به عفونت ریۀ ایشان و سپس رحلت ایشان گردید.

یادم است در آن موقع عقد دختر من (نوه ایشان) بود و با همۀ علاقه و عاطفه‌ای كه به ما داشتند و می‌دانم كه دوست داشتند كه در عقد شركت داشته باشند و میزان علاقه ما را نیز به خود می‌دانستند ولی همۀ اینها مانع از رفتن ایشان نشد و رفتن به آنجا را لازم‌تر دانستند و به اتفاق آقای سیّد محمّد خاتمی به جبهه رفتند.

و ما وقتی كه برای مراسم عقد خدمت حضرت امام (ره) رفتیم یادم است اولین سؤالی كه از ما كردند این بود كه آقای خاتمی كجا هستند؟ و مرحوم حاج احمدآقا فرمودند كه ایشان به جبهه رفته‌اند، به وضوح آثار اعجاب و رضایت را در چشمان حضرت امام می‌دیدم، عرض كردم؛ عواطف مانع از این نبود كه كارهایی كه به نظرشان رضای حق در آن است و ارجح است صرفنظر شود.



● بفرمایید در كارهای خانه هم به والده كمك می‌كردند یا نه و در چه سنّی ازدواج كردند؟

○ ایشان حدود 30 سال داشتند و مادرم حدود 16 سال و این تفاوت سنّی هیچگاه مشكلی در خانواده به وجود نیاورد بخاطر اینكه آقا اینقدر مهربان بودند و با درایت و هوشیاری می‌توانستند با مشكلات مبارزه كنند. ایشان 7 فرزند داشتند 4 دختر و 3 پسر، درمورد كمك ايشان در كارهاي خانه باید بگویم كه یك شخصیتی كه در شهری سرشناس است طبیعتاً گرفتاریهایش آنقدر زیاد است كه نمی‌تواند مثل یك آدم معمولی رفتار كند مثلاً بتواند در خانه كمك زنش آشپزی نماید یا ظرف بشوید ولی واقعیت اینست كه هركاری از عهده ایشان برمی‌آمد انجام می‌دادند حدّاقل سعی می‌كردند هیچ دستوری هیچگاه به افراد خانواده ندهند مثلاً خودشان چای می‌ریختند كه نكند برای ما زحمتی باشد یا گاهی وقتها كه بیرون از شهر می‌رفتیم یا در مسافرت بودیم حتی آشپزی هم می‌كردند ولی همانطوری كه عرض كردم مشكلات و گرفتاریها مانع از انجام كمك شخصی ایشان به خانواده نبود.

البته این منحصر به خانواده نبود با دوستانشان هم همانطور بودند جناب آقای بهجتی نقل می‌كنند كه در سفری كه در اصفهان بودیم من وقتی صبح برای خرید بیرون می‌رفتم وقتی برمی‌گشتم می‌دیدم آقای خاتمی ظرفها را شسته بودند.



● تلخ‌ترین و شیرین‌ترین خاطره خود را بیان كنید؟

○ خاطراتی كه از پدرم دارم همه شیرین و زیباست و شیرین‌ترین خاطراتم در شبهای ماه مبارك رمضان است كه ایشان را مشغول عبادت و دعا و مطالعه می‌دیدم.

و تلخ‌ترین خاطره ام اینست كه سالهای اولیه تكلیفم بود و من عمداً یا سهواً نمازم را ترك كرده بودم و ایشان متوجه شدند و مرا تنبیه كردند و شاید همان یكمرتبه بود كه تنبیه شدم. هم از اینكه چرا نماز را ترك كردم و هم اینكه چرا پدری را كه مظهر صفا و صمیمیت و صداقت بود رنجانده بودم و برای همه ما فرزندان، رنجاندن آقا دردناكترین و آزاردهنده‌ترین شكنجه‌ها بود.



● در رابطه با تقوای ایشان بفرمایید.

○ از هرچه كه ایشان را از خدا دور می‌كرد پرهیز داشتند و از آنچه كه ایشان را به خدا بخواند استقبال می‌كردند. از هر چه كه بوی ریا و تملق و خودپرستی داشت بیزار بودند حرفشان این بود كه اگر خدا در دل آدم بنشیند دیگر دنیا در چشم او كوچك می‌شود یعنی ما اگر بخواهیم این دلبستگی‌های روزمره و عادی را از وجود خود دور كنیم باید دلبستگی عظیم‌تری در خود بوجود بیاوریم و می‌فرمودند: «عشق به خداوند جای را بر همه چیز تنگ می‌كند.»

همیشه از افراد چاپلوس و متملق بدشان می‌آمد و می‌گفتند انسان طوری آفریده شده است كه خوشش می‌آید از او تعریف شود و اگر گرفتار این بلا شود كم‌كم تعریف‌ها و چاپلوسیها را باور می‌كند و آنوقت دیگر بنده خدا نیست، اسیر خودپرستی خود خواهد شد و همه بدبختیها از همینجا شروع می‌شود.



● لطفاً از مادر بزرگوار حضرت آیت‌الله خاتمی بگویید.

○ مادر ایشان زنی واقعاً پرهیزگار و بسیار باهوش بودند و با وجودیكه سواد خواندن و نوشتن نداشت اكثر ادعیه و بعضی از سور قرآن را حفظ بودند و اگر نمی‌توانستند از حفظ بخوانند ما را وادار می‌كردند كه برایشان بخوانیم مثلاً در حرمها همیشه ما مفتخر بودیم برایشان زیارت جامعه و عاشورا و ادعیه دیگر را بخوانیم و این توفیقی بود كه از همان بچگی با دعا و قرآن و زیارت آشنا شویم.

زنی بسیار سخاوتمند بود و در عین حال بسیار قانع بودند، ما به یاد داریم كه آن زن هرگز بیشتر از دو لباس نداشت و اگر برایش لباس می‌رسید حتماً یا همان لباس را و یا حداقل لباس كهنه را می‌بخشید و طبیعتاً در شخصیت حضرت آقای خاتمی رفتار و سلوك مادرشان تأثیر فراوانی داشت و ما همیشه شاهد عشق و علاقه متقابل این پسر و مادر بودیم و همیشه می‌گفتیم كه آقا وقتی در سنین پیری مادرشان را از دست بدهند احساس یتیمی خواهند كرد.



● در مورد قناعت و دیگر صفات نیكوی آقا توضیحاتی بفرمایید.

○ مرحوم آقای خاتمی هرگز اهل اسراف نبود، اهل قناعت بود در همۀ زمینه‌ها و از نصیحتهای ایشان به فرزندانشان این بود كه از اسراف در هر مورد بپرهیزید و می‌بینیم كه آیت‌الله خاتمی این اخلاق نیك را به فرزندانشان منتقل كرده‌اند وقتی فرزندی مشاهده می‌كند كه هرگز پدرش دروغ نگفته نمی‌تواند دروغ بگوید و وقتی به یاد دارد كه هیچگاه در مقابل چاپلوسیها و تملّق‌ها سر خم نكرده‌ او نیز چنین است.



● در مورد رابطه ایشان با فرزندانشان آقای حاج سیّد محمّد آقا خاتمی بفرمایید.

○ آقا اصرار داشتند كه ایشان دروس حوزوی را بخوانند لذا بعد از اتمام دوره ابتدایی ایشان عملاً شروع به خواندن درس طلبگی كرد و در كنارش نیز دروس دبیرستان را می‌گذرانید.

سال پنجم دبیرستان ایشان بود كه مصادف شد با رحلت آیت‌الله‌العظمی بروجردی و تجلیل و بزرگداشتی كه از مقام شامخ ایشان شد. آقای سیّد محمّد خاتمی را به تفكر واداشت و مصمم ساخت كه درس طلبگی را ادامه دهد و آقا مرتب از اوضاع تحصیلی آقاي سيد محمد خاتمي مطلع بودند و در اوج مبارزات امام (ره) ایشان قم بودند و یادم هست كه سخنرانی‌های ایشان را بلافاصله می‌نوشتند و به وسیلۀ مسافر به اردكان می‌فرستادند شاید ما از كسانی بودیم كه از سخنان امام بوسیله ایشان مطلع می‌شد. رفتار آقا با ایشان مثل بقیه فرزندان صمیمی بود و آقا هرگز تحمیلی را به هیچیك از فرزندان روا نمی‌داشتند چه در مورد نوع درس خواندن چه در مورد مسائل شخصی مثل خانه و ازدواج ولی رفتار ایشان طوری بود كه فرزندان سعی و تلاش می‌كردند رضایتشان را جلب نمایند.



● لطفاً در مورد امامت جمعۀ ایشان بعد از شهادت سومین شهید محراب حضرت آیت‌الله صدوقی و ارتباط با ایشان توضیح بفرمایید.

○ همیشه حضرت آیت‌الله صدوقی (رحمه‌الله علیه) نسبت به مرحوم آقای خاتمی لطف داشته و هرچند مدت یك بار به اردكان می‌آمدند و پس از شهادت حضرت آیت‌الله صدوقی ایشان خیلی متأسف بودند و برایشان سخت بود بجای شهید محراب خطبه بخوانند اما چون تكلیف بود اقامه نمودند و سخنان ایشان در اولین خطبه گواه علاقه ایشان به جمعه به جماعت و از سوئی ارادت به شهید محراب بود.



● با تشكر از اینكه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید در خاتمه اگر خاطره‌ی دیگری دارید بفرمایید.

○ یادم هست مرحوم آقا بقدری تواضع داشتند كه گاهی چون می‌خواستند به بعضی مجالس بروند یا سری به باغ بزنند پیاده راه می‌افتادند و حتی اگر موتور سواری تعارف می‌كرد كه سوار شوند ایشان بدون ذرّه‌ای تأمل عقب موتور می‌نشستند و می‌رفتند و می‌گفتند اگر سوار نشوم شاید در خود احساس كوچكی نمایند.

آخرین خاطره‌ای كه از پدر بیادم مانده است از آخرین روز زندگی اوست. شب آخر عمرشان من و خواهرم در بیمارستان شهدای تجريش تهران كنار ایشان بودیم من بیشتر شب را بیدار بودم فقط می‌دیدم كه لبهای ایشان تكان می‌خورد ولی نمی‌فهمیدم چه می‌گفتند، دو سه بار كمكشان كردم تا دستشویی رفتند فقط یكبار گفتند چرا پاهایم اینطور بی‌حسّ شد، به زحمت راه می‌رفتند در همان حال بارها از من عذرخواهی كردند كه من چقدر به شما زحمت دادم. صبح كه برای نماز صبح وضو گرفتند و بر سر سجّاده‌شان آمدند دیدم آقا نماز را ایستاده می‌خواند، همان نشاط قبلی چنانكه گویی این او نیست كه دچار مریضی شده است. و بعد از نماز با همان شور همیشگی‌اش مشغول تعقیبات نماز گردید. و من چقدر خوشحال بودم كه حالشان خوب شده است. از ایشان خداحافظی كردم و ایشان اصرار كردند كه دیگر بیمارستان نیایم می‌گفتند چون بچه‌ات مریض است، من راضی نیستم (پسر كوچكم كمی تب داشت) و او هنوز بر سر سجّاده‌اش نشسته بود و مشغول دعا بود كه از او جدا شدم و این آخرین دیدار من با ايشان بود.





و این آخرین دیدار، همیشه یادآور جذبه و شور و شوق او به سوی معبودش می‌باشد. والی‌الله المصیر...

والسلام علیكم و رحمه‌الله و بركاته

روح پرفتوحش شاد و یادش گرامی باد.

یزدفردا