خود گویه
| گاهی به خود آهسته چنین میگویم | بی خیر مباش و شر نباشی ، بهتر |
| امــیّدی اگـر نبود از بهبودی | از اینهم اگـر بتر نباشی ، بهتر |
| مانند مسافــریم مـا در هر حال | بی توشه و همسفر نباشی ، بهتر |
| تا ریکی و نا امنی و نا همواریست | در راهِ پُـر از خطر ، نباشی، بهتر |
| هرکس که هلاک شد براهی، هشدار | دنبالـه رو اش اگـر نباشی ، بهتر |
| آنجا که خبردار شدن مصلحت است | از جامـعه بی خبر نباشی ، بهتر |
| آنجا که فلانست و فلان چیز و فلان ! | از فایده بـهره ور نباشی ، بهتر |
| هنگام وفور نعمت و میوة فصل | حسرت خور و بی ثمر نباشی بهتر |
| آنها که یگـانه اند دشمن وارند | بیرون صدف گـهر نباشی ، بهتر |
| یوســف بفروشند اگـر در بازار | بی سیم و بدون زر نباشی ، بهتر |
| جایی که نکویی به نمک بودن هست | ( بیکی) تو اگر شکر نباشی ، به تر |
اکبر علی بیکی -یزد
یزدفردا