سردار محمد درودیان در گفتگوی اختصاصی با فارس :ده روز قبل از تصرف سفارت به يزدي خبر جنگ را داده بودند
یزدفردا : به نظر من در مورد جنگ سه پرسش اساسی وجود دارد كه نمیتوانیم بدون فهم و پاسخگویی به آنها تاریخ جنگ را توضیح دهیم .
این سه پرسش عبارتند از:1- آیا وقوع جنگ اجتناب ناپذیر بود؟ 2- چرا بعد از فتح خرمشهر جنگ ادامه پیدا كرد؟ 3- چرا جنگ این گونه و به وسیله قطعنامه 598 تمام شد؟
جنگ هشت ساله ما دفاعی است مقدس از آرمانی باشكوه در قرن حاضر كه مؤلفه های بسیاری آن را از سایر جنگ ها متمایز می كند. یكی از ابتكارات منحصر به فرد این جنگ هشت ساله، نوع وقایع نگاری آن است كه با تلاش گروهی از جوانان این مرز و بوم گنجینه های گرانبهایی از تاریخ را برای كشورمان به ارمغان گذاشت.
محمد درودیان یكی از تلاشگران ثابت قدم در این عرصه است كه مصاحبه زیر تا اندازه ای ما را با او و نظریاتش آشنا می كند. او در سال 1338 در تهران به دنیا آمد و دوران ابتدایی را در مدرسه مزینی گذراند، اما به دلیل وضعیت نامناسب مالی مجبور به كار و كسب درآمد شد و به همین دلیل مقطع راهنمایی را تا سال دوم در مدارس شبانه خواند. در سالهای 58- 57 كه مصادف با پیروزی انقلاب بود و نیز در دوران دفاع مقدس تحصیلات خود را در فاصله بین رفت و آمدهای به جبهه به طور متفرقه ادامه داد.
وی تا قبل از سال 66 كه در دانشگاه پذیرفته شد ،علاوه بر نوشتن مقالات و گزارش های متعدد ازسلسله عملیات نظامی كتاب های "خرمشهر در جنگ طولانی " و" خرمشهر تا فاو" را به رشته تحریر درآورد. با وجود قبولی در دانشگاه شهید بهشتی در سال 66 به دلیل حضور در جبههها در سال 1368 وارد دانشگاه شد و این دوره را با وقفه سه ترمی در سال 1371 به اتمام رساند و مدرك كارشناسی خود را در رشته تاریخ اخذ كرد. در این فاصله كتاب "از خونین شهر تا خرمشهر" را نوشت.
وی در این سالها مسئولیت های مختلفی را برعهده داشته و دارد كه بعضی از این مسئولیتها عبارتند از:
"تأسیس تاریخ نگاری جنگ در سپاه
" طراحی و ساماندهی پروژه تدوین روزشمار جنگ ایران و عراق
" رئیس دفتر مطالعات و تحقیقات جنگ در ستاد كل نیروهای مسلح
"دبیر گروه تهدیدات و روشهای مقابله در مركز تحقیقات راهبردی ستاد كل نیروهای مسلح
" مشاور وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح
"دبیر معاونت دفاعی دبیرخانه شورای عالی امنیت
"سردبیر فصلنامه تخصصی جنگ ایران و عراق (نگین ایران)
محمد درودیان كه از طرف دفتر سیاسی سپاه جهت ثبت، ضبط و گردآوری اسناد تاریخی وارد عرصه دفاع مقدس شد، پس از جنگ با استناد به اسناد جمع آوری شده و پژوهش های خود می رود تا به افق نظریه پردازی در جنگ ایران و عراق نزدیك شود. وی با دو مجموعه كتاب، شناخته و مشهور شد. نخستین مجموعه سیری در وقایع سیاسی، تاریخی و نظامی جنگ عراق با ایران بود كه در شش جلد تدوین گردید و دومین مجموعه به نقد و بررسی شرایط مختلف جنگ از نظر سیاسی، تاریخی و نظامی پرداخت. در پرونده نویسندگی محمد درودیان، آثار زیر ثبت شده است:
الف: مجموعه پنج جلدی سیری در جنگ
1- خونین شهر تا خرمشهر
2- خرمشهر تا فاو
3- فاو تا شلمچه
4- شلمچه تا حلبچه
5- پایان جنگ
ب: مجموعه پنج جلدی نقد و بررسی جنگ
1- پرسشهای اساسی جنگ
2- اجتناب ناپذیری جنگ
3- علل تداوم جنگ
4- روند پایان جنگ
5- گزینههای راهبردی در جنگ
ج: سایر كتابها
- خرمشهر در جنگ طولانی
- آغاز تا پایان (این كتاب مستقل در واقع جلد ششم مجموعه سیری در جنگ است)
- نبرد در شرق بصره
- بازیابی ثبات
د: مقالات (بیش از 20 مقاله درباره جنگ ایران و عراق)در فصلنامههای نگین، سیاست دفاعی و كتاب مجموعه مقالات .
هـ: گفتوگوی اختصاصی درباره جنگ با فرماندهان و شخصیتهای سیاسی و خارجی كه در مجله نگین چاپ یا در كتاب ها استفاده شده اند.
گفتوگوهای مختلف با درودیان، نشان داده است كه او دغدغه پایداری برای كشف حقایق دوران دفاع مقدس دارد و هرچه پیش می رود و این دغدغه عمیقتر میشود، نیاز جامعه اطراف او به این ژرف نگری، واضحتر به نظر میرسد.
متن زیر بخش اول از یك مصاحبه سه قسمتی با آقای درودیان است كه مروری دارد بر آشنایی با او و نظریاتش در سیر كلی آغاز تا پایان جنگ.
*فارس: به نظر شماچگونه می توان به سیر كلی جنگ و روایت آن در چارچوبی خاص و مدون پرداخت؟
*درودیان :اساساً از سه منظر و خواستگاه مختلف می توان به مقوله جنگ نگاه كرد و روایتهای مختلفی از جنگ بیان نمود. بطور طبیعی در درون هر كدام از روایتها، یك دسته عناصر و موضوعاتی مطرح است كه هر كدام از اینها یك داستانی از جنگ را بیان میكند.
داستان، نه به معنی قصه كه واقعیت بیرونی نداشته باشد بلكه به معنی یك مجموعهای كه از یك نقطه شروع میشود و در یك مقطعی تمام میشود و عناصر و بازیگرانی دارد.
در برخورد با مسائل دفاع مقدس در جامعه عملاً سه نوع نگاه به جنگ وجود دارد كه عبارتند از: رویكرد تاریخی، رویكرد ارزشی ـ معنوی و رویكرد سیاسی ـ انتقادی.
رویكرد اول با تاكید بر مسائل سیاسی ـ نظامی به روش توصیفی ـ تحلیلی است. ارتش و سپاه بطور خاص متولی این رویكرد هستند، یعنی آثاری كه منتشر میكنند در واقع نماینده این رویكرد است. از جمله موضوعات مهم در این رویكرد، نقش نیروهای مسلح می باشد چرا كه مسائل نظامی جنگ، جوهره و هسته اصلی این رویكرد است.
هنگامی كه شما می خواهید هدف عملیاتی مثل كربلای5 را مطرح كنید هیچگاه نمیگوئید این عملیات صرفاً برای رضای خدا و یا اینكه چون یك عدهای میخواستند شهید بشوند انجام شده است بلكه هدف سیاسی آن را توضیح می دهید. جنگ هم در كلیتش و هم در اجزائش ناظر به اهداف سیاسی است، نتیجهاش هم ناظر بر اهداف سیاسی است. بنابراین جنگ عمیقاً در پیوست با سیاست است و كلیه تحلیلهای سیاسی و مجموعه سؤالات سیاسی در این دیدگاه می گنجد.
رویكرد دوم، رویكرد ارزشی ـ معنوی است. در رویكرد اول مسئله اساسی، جنگ با همان تعریف "ستیز سازماندهی شده با هدف كشتار" است ولی هنگامی كه عنوان دفاع پیدا می كند، مقدس میشود و آن افراد، شهید محسوب می گردند. یعنی گاهی اوقات به دلیل انگیزهها و نیت، معانی خاصی را بر جنگ حمل میكنیم و از آن تعبیر به دفاع مقدس میكنیم كه در آنصورت با ماهیت جنگ آمریكا و عراق و یا جنگهای دیگر تفاوت پیدا میكند. در این نوع نگاه و رویكرد كه از آن تعبیر به رویكرد ارزشی - معنوی می كنیم، انسان و تحولات روحی انسان موضوع اصلی است.
به نظر من متولی این رویكرد و از جمله كسانی كه نقش اساسی در این زمینه داشته اند شهید سید مرتضی آوینی است كه بنیانگذار این رویكرد می باشد. توجه داشته باشید كه من بحث حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری(مدظله) را نمیكنم بلكه بحث افراد و دستگاهها مطرح است چرا كه در رابطه با این افراد باید جداگانه بحث شود.
من در مطالعاتی كه انجام داده ام، مبانی نظری این رویكرد را در ساختار ذهنی شهید آوینی پیدا كردم. در همان متنها و مستندهایی كه متأسفانه آنچنان به آنها توجه نمی شود. من معتقدم اگر كسی مبانی نظری شهید آوینی را ادارك كند به یك پویایی در فهم جنگ میرسد و هم افق میشود با خود شهید آوینی، بنابراین نباید رویكرد ارزشی ـ معنوی را صرفاً در خاطرات شهدا خلاصه كرد.
رویكرد سوم؛ رویكرد سیاسی ـ انتقادی است كه محور اساسی آن نقد مدیریت و تصمیم گیری مسؤلین و فرماندهان جنگ در عرصه سیاسی و نظامی می باشد كه توسط اپوزسیون یعنی كسانی كه بیرون از نظام بودند مثل نهضت آزادی طرح شده است. بنابراین خواستگاه این پرسشها و ملاحظات، مسائل سیاسی بوده است و از زمان جنگ شروع شده است
نكته بسیار جالب اینكه، این گفتمان انتقادی جنگ كه توسط اپوزسیون شكل داده می شود هیچ وقت در مناسبتهای جنگ مطرح نمی گردد بلكه بیشتر در مناسبتهای سیاسی مثل انتخابات مطرح می شود.
ولی ما شاهد مطرح شدن گفتمان هایی از این دست در میان عناصر نظام هم هستیم؟
درست است، اتفاقاتی كه طی یك دهه گذشته در كشور افتاده موجب شده كه در خواستگاه و عمق این مسائل یك جابجایی صورت بگیرد كه موجب ارتباط و اختلاط بین دو رویكرد اول و سوم شود.
این اتفاق در حقیقت چرخش و انتقال گفتمان انتقادی از اپوزسیون خارج از نظام به درون میباشد كه آغاز آن از مسأله اي است كه بين آقايان محسن رضايي و هاشمي رفسنجاني صورت گرفت.
يعني اگر در گذشته، اپوزسيون اين سؤالات انتقادي را توليد ميكرد، اكنون اين سؤالات از گفتمان بين آقاي هاشمي و آقاي رضايی تولید میشود.
در گذشته داستان این گونه بود كه یك مجموعه منسجمی در نظام كه جنگ را انجام داده بود (نظامیون) از مسائل جنگ دفاع میكردند و به سؤالات آن پاسخ می دادند. در عین حال یك جامعه رزمندگان و مردم هم وجود داشت كه صرفاً از ساختار سیاسی كشور و انقلاب تبعیت كرده بودند و به جبهه رفته بودند و گروه سوم نیز اپوزسیون بود كه مدیریت نظام را نقد میكرد. در مقابله با این اپوزسیون، جامعه رزمندگان و مردم با ساختار سیاسی و نظامی كشور متحد بودند لكن پس از مباحثی كه بین آقایان سیاسی و فرماندهان نظامی جنگ در مورد نحوه مدیریت و پایان یافتن جنگ مطرح گردید، موجب شد كه اولاً این ساختار منسجم و متحد به دو قسمت مجزا و بعضاً مخالف تبدیل شود یعنی سیاسیون و نظامیون، ثانیاً جامعه رزمندگانی كه فكر میكردند در مورد جنگ بحثی بین مسئولین نبوده و در فرماندهی آن وحدت نظر وجود داشته است اكنون متعجب گشته و نسبت به خیلی از مسائل شك كرده اند.
بنابراین از این ناحیه یك احساس خوف و ترسی وجود دارد كه سؤالات و انتقادات برخلاف گذشته كه از طرف اپوزسیون بوده، اكنون از درون نظام برخواسته و از درون روایتهای موجود را مورد نقض و تردید قرار می دهد. با این ملاحظه ضروری به نظر می رسد كه یك بار دیگر بیاییم این روایتها را بازسازی كنیم، تناقضات را برطرف كنیم و عناصر اصلی روایتها را ساماندهی كنیم.
به نظر می رسد شما در آثار و سخنرانی هایتان بیشتر بر رویكرد اول و سوم تكیه دارید، به عبارت دیگر می توان گفت رویكرد شما به جنگ رویكرد اول و سوم است، درست است؟
بله ؛ حوزه كار و فعالیت و تخصص و پژوهش های من این اقتضائات را دارد، ضمن اینكه فكر می كنم آسیب های این دو رویكرد كمتر است.
*فارس: به نظر شما بزرگترین آسیب رویكرد دوم ( ارزشی ـ معنوی) چیست؟
*درودیان: جنگ یعنی حماسه در حالیكه رویكرد ارزشی ـ معنوی فعلی به جنگ، حماسه در انسان بوجود نمیآورد بلكه انسان را به درون خودش میبرد. البته جنبههایی از جنگ این قابلیت را داشته است ولی همه جنگ كه مناجات و روضه نبود. این نوع نگاه به جنگ موجب تحریف واقعیت جنگ در ذهن افراد جامعه شده است.
همان گونه كه در رویكرد تاریخی، حوادث و اسناد تحریف می شوند یعنی تحریف تاریخی صورت می گیرد، در رویكرد ارزشی ـ معنوی نیز حقایق تحریف می شوند و تحریف معنایی صورت می گیرد.
جنگ حماسه است چرا كه اگر حماسه نباشد از آن شهادت بیرون نمی آید. آیت الله جوادی آملی همین بحث را در مورد عاشورا مطرح میكنند و یك تقسیم بندی زیبا ارائه می دهند و میفرمایند: "دعای عرفه امام حسین(ع)، نماد عرفان است و عاشورا، نماد حماسه و مبارزه و هیچ عارفی نیست كه اهل حماسه و مبارزه نباشد و هیچ مبارزی نیست كه اهل عرفان نباشد" یعنی عرفان منهای حماسه و مبارزه را نفی میكنند.
اصل وجود روح مبارزه در حضرت امام(ره) به دلیل عرفان ایشان است. حضرت امام 8 روز بعد از شروع جنگ فرمودند: "اصل جنگ كه واقع میشود ولو تحمیلی است این جنگ، لكن جنگ وقتی كه واقع میشود، انسان از آن خستگی و از آن چیزهایی كه انسان را سست میكند انسان را، از آن سستیها و خستگیها بیرون می آید و فعالیت میكند و جوهره انسان كه باید همیشه فعال باشد، بروز میكند ... وقتی كه جنگی در كار میآید و حماسهای وجود پیدا میكند و تاریك میشود شب و روشن میشود روز و توپ انداخته میشود و اینها، انسان را از آن حال خمودی و از آن حال سستی بیرون میكند و انسان آن واقع خودش را كه فعال است و متحرك، آن واقع را بروز میدهد".
حضرت امام(ره) معتقد هستند كه جوهری در درون انسان وجود دارد كه این جوهر بر اساس حماسه جنگ و تحركی كه ایجاد میشود بروز پیدا میكند. بنابراین خلاء گفتمان ارزشی ـ معنوی، حماسه است.
زائری كه به زیارت شهدا می رود علاوه بر آن تاثیری كه مكان بر او می گذارد و حالت معنوی به او می دهد نیازمند آن است كه روح حماسه و مبازره نیز در درونش شكل بگیرد چرا كه ما به این روح حماسه نیاز داریم چون در خطر جنگ دیگری هستیم بنابراین به حماسه بیشتر از روضه خواندن و فرو رفتن در خود نیازمندیم.
هنگامی كه ما می خواهیم یك رویكرد معنوی را تبیین كنیم نباید آن بخش از زندگی انسانها كه مربوط به واقعیتهای جبهه است را محو كنیم چرا كه آرام آرام یك تصویری از آدمهای جنگ پیدا می شود كه دیگر واقعیت بیرونی ندارند. یعنی خود رزمندهای كه در آنجا بوده بگوید من نبودهام. اكنون به ندرت رزمنده ای پیدا میشود كه فیلم های جنگی را تأیید كند.
جنگ یك زندگی بود و لیكن با یك معنایی درهم آمیخته شده بود به نظر من اگر ما بتوانیم این معنا را درست شهود كنیم و صحیح روایت كنیم، موجب می شود كه با شنیدن نام جبهه و دیدن هر رزمنده ای، روح مبارزه و حماسه در انسان شعله ور شود همانطور كه با شنیدن داستان امام حسین(ع) و كربلا میگوئیم كاش در كربلا بودیم و مبارزه می كردیم، نه اینكه ای كاش بودیم و به معنویت می رسیدیم. این احساس ناشی از وجه حماسه خواهی انسان است.
*فارس: به نظر شماپرسشهای اساسی و مهمی كه می توان با طرح آنها به مطالعه تاریخ جنگ پرداخت چیست؟
* درودیان: به نظر من در مورد جنگ سه پرسش اساسی وجود دارد كه نمیتوانیم بدون فهم و پاسخگویی به آنها تاریخ جنگ را توضیح دهیم . این سه پرسش عبارتند از:
1- آیا وقوع جنگ اجتناب ناپذیر بود؟
2- چرا بعد از فتح خرمشهر جنگ ادامه پیدا كرد؟
3- چرا جنگ این گونه و به وسیله قطعنامه 598 تمام شد؟
باید توجه داشته باشید در مورد این سه پرسش یك ملاحظاتی وجود دارد. اول اینكه آیا اساساً این پرسشها درست است؟ یعنی ما می خواهیم پرسش را به پرسش بگذاریم كه اگر این پرسشها درست باشند باید جواب بدهیم و از آن عبور كنیم و اگر غلط باشند مجدداً این سؤال مطرح میشود كه نهایتاً پرسش درست و صحیح چیست؟
من معتقدم در بین این سه پرسش، سوال اول از همه مهمتر است چرا كه اولاً اگر جنگی آغاز نمیشد ادامه و پایانی هم نداشت و لذا دو سوال دیگر اصلاً موضوعیت پیدا نمی كرد، ثانیاً آن چیزی كه امكان دارد در كشور اتفاق بیافتد و ما اكنون در آستانه آن هستیم، مواجه شدن با یك جنگ دیگر است. دامنه جنگ بسیار گسترده است و به تعبیر مقام معظم رهبری یك گنج است و هیچ كس هم این مطلب را توضیح نداد كه چرا جنگ، گنج است و با این گنج چه باید كرد و چگونه می توان از ظرفیتهای این جنگ برای بسیاری از نیازهای زندگی روزمره، برای ساختار سیاسی كشور، برای یك جنگ دیگر و برای سازماندهی مردم استفاده كرد. بنابراین اگر بناست كه تجربه جنگ ایران و عراق، اتصال پیدا كند به نیازهای امروز و آینده، بیشترین اتصال را از منظر وقوع جنگ می توانیم داشته باشیم گرچه كه گفته میشود هیچ جنگی قابل تكرار نیست ولی به هر جهت هر جنگی در اصولی ثابت و پایدار است، یعنی در عین حالی كه در كلیت و تمامیت جنگ تكرار نمی شود ولی اصول ثابتی مثل هدف، تمركز قوا و تمركز نیرو دارد كه در هر جنگی اتفاق میافتند.
اگر شما در اطلاعات و یا در محاسبات استراتژیكی و ارزیابی قدرت دشمن و وقوع جنگ اشتباه كنید ممكن است شكست بخورید كه این مسأله در هر جنگی قابل تكرار است. بنابراین محور اصلی بحث ما، وقوع جنگ است.
با توجه به شرایط فعلی كشور ، تجربه جنگ ایران و عراق چه فایده ای برای ما دارد و آیا ما اصولاً این تجربیات را استخراج كرده ایم؟
نكته اساسی همین جاست ؛ كه اگر ما از تجربیات قبلی استفاده نكنیم و دوباره همان اشتباهات گذشته را مرتكب شویم در آنصورت این احتمال وجود دارد كه كشور دچار جنگ بشود در حالی كه مسئله اصلی ما این است كه نباید درگیر جنگ دیگری بشویم.
همان طور كه اشاره كردم یكی از خلاءهای بزرگی كه ما امروزه در بحث جنگ گذشته ایران و عراق دچارش هستیم این است كه نگاه نظامی ـ استراتژیك به جنگ ایران و عراق وجود ندارد. این همان رویكرد چهارمی است كه لازم است شكل بگیرد تا برپایه آن به مسئولین سیاسی ـ نظامی كشور كمك شود تا بتوانند بهتر تصمیمگیری كنند.
سردار محمد درودیان در گفتگوی اختصاصی با فارس(2)
ده روز قبل از تصرف سفارت به یزدی خبر جنگ را داده بودند
خبرگزاری فارس: رئیس سابق سیا در ایران 10روز قبل از تصرف سفارت آمریكا در ایران با آقای یزدی ملاقات كرد و به آقای یزدی گفت با اطلاعاتی كه ما داریم عراق می خواهد به ایران حمله كند.
در ادامه مصاحبه با آقای درودیان در بررسی روند تاریخی جنگ كه ناظر بر پرسشهایی است كه در مورد جنگ مطرح می شود اكنون می خواهیم به بررسی این پرسشها بپردازیم.
*فارس: فرمودید پرسش اول در باره اجتناب ناپذیری جنگ مهم ترین پرسش تاریخ جنگ است، ممكن است به تحلیل این موضوع بپردازید؟
*درودیان: بله، پرسش اول این بود كه در واقع آیا وقوع جنگ اجتناب ناپذیر بود یا خیر؟ آنچه كه نهضت آزادی مطرح میكند این نكته است كه ما میتوانستیم كاری بكنیم كه جنگ نشود و علت اینكه جنگ واقع شد به اصطلاح آنها بی تدبیری، آشنا نبودن مدیران كشور و مسائلی از این دست میباشد.
برای پاسخگویی به این سوال و اینكه ببینیم آیا اصلاً این سوال درست است یا نه از روش بیان سیر تاریخی تحولات استفاده می كنیم. در حقیقت می خواهیم بر اساس بیان سیر تاریخی جنگ به این سؤال پاسخ بدهیم كه چه فرآیندها و سلسله عواملی موجب وقوع جنگ شد؟
همیشه برای وقوع یك جنگ یك سری مسائل ثابتی وجود دارد كه بر اساس آنها می شود پیش بینی كرد كه آیا جنگ واقع می شود یا نه. در همین راستا یك مدلی را مدنظر دارم كه براساس آن مدل می توان وقوع جنگها در گذشته و آینده را تحلیل و پیشبینی كرد چرا كه این مدل، یك مدل قابل انطباق است.
بر اساس این مدل هنگامی كه بین دو كشور مشكل به وجود می آید این مشكل می تواند به تضاد منافع منتهی شود، این تضاد منافع یعنی اینكه طرفین نسبت به یكدیگر احساس تهدید می كنند لكن این احساس تهدید یك موضوع ذهنی است یعنی واقعیت بیرونی ندارد و تنها نسبت به ارزشها و منافع ایجاد می شود.
پس هنگامی كه از تهدید صحبت می كنیم فرضمان باید بر این باشد كه در مرحلة تَعُّین نیست ولذا این تضاد منافع و تهدید فقط نگرانی نسبت به ارزشها و منافع ایجاد میكند و این نگرانی مستقیماً منجر به جنگ نخواهد شد. پس چه اتفاقی می افتد كه تهدید به جنگ تبدیل می شود؟
حد فاصل این تهدید و جنگ چیزی است كه ما به آن می گویئم بحران یعنی اگر تهدیدی به بحران تبدیل شود و اگر نتوان این بحران را مدیریت كرد در این صورت جنگ واقع می شود.
در رابطه با جنگ ایران و عراق لازم است بررسی كنیم كه چه مسائلی موجب ایجاد احساس نگرانی و تهدید شده بود و این تهدید چگونه تبدیل به بحران شد و بحران در نهایت چگونه تبدیل به جنگ شد؟
با توجه به اینكه جنگی كه بین ایران و عراق رخ داده اولین جنگ رخ داده بین دو طرف نبوده و جنگهای دیگری هم وجود داشته است لذا این مطلب به ذهن خطور می كند كه همواره بین ایران و عراق حالت تنش و درگیری وجود داشته است. بنابراین در مناسبات ایران و عراق تركیبی از ثبات و پایداری و خطر تنش و درگیری و جنگ همواره وجود دارد اما اینكه چه وضعیتی حاكم می شود بستگی به مجموعه ای از عوامل ساختاری ـ منطقه ای و بین المللی دارد.
*فارس:منظور از این عوامل ساختاری ـ منطقه ای چیست؟
*درودیان:در قبل از انقلاب با تغییر در ساختار سیاسی حكومت عراق و روی كار آمدن حزب بعث زمینه درگیری بین دو كشور ایجاد شد و ما شاهد بروز تنش میان دو كشور بودیم. تا قبل از تغییر ساختار در عراق، هر دو كشور حكومت سلطنتی داشتند و عضو سازمان سنتو بودند كه در حقیقت از طرف بلوك غرب و آمریكا برای مهار قدرت شوروی تشكیل شده بود ولی كودتای حزب بعث موجب تحول در ساختار سیاسی عراق و در نهایت موجب تغییر زمینة مناسبات میان ایران با عراق می شود. با كودتای بعثیها در واقع پیمان سنتو شكسته می شود چرا كه عراق از سنتو خارج می شود و صف بندی جدیدی در منطقه شكل می گیرد.
پس ملاحظه می كنید بر اساس آن 2 نكته ای كه گفتم اولاً تغییر ساختار در عراق و ثانیاً تغییر معادلات منطقه ای ، زمینه برای شكلگیری تهدید ایجاد می شود. لكن اتفاقات دیگری رخ می دهد كه موجب می شود این تهدید بعد از مدتی به بحران تبدیل شود.
از جمله این تحولات مهم در منطقه یكی اعلام خروج انگلیس از منطقه در سال 1968م. است و دوم پیمان 15 ساله دوستی بین شوروی و عراق كه در واقع یك پیمان استراتژیك می باشد و سوم كه به نظر من مهمتر از همه می باشد جنگ اعراب با اسرائیل در سال 1973م. است.
نگرانی اسرائیلیها از جبهه اعراب و اضافه شدن عراق به این جبهه در برابر اسرائیل موجب شد كه اسرائیلیها محور اصلی تحریك كرُدها بشوند و لذا آمریكا به این نتیجه می رسد كه از كردها حمایت كند و در این راستا موافقت ایران را نیز گرفتند.
بنابراین جنگی كه منجر به قرار داد 1975م. شد در حقیقت هدف اصلیش مهاركردن قدرت عراقی بود كه حزب بعث در آن كودتا كرده و اكنون با شوروی پیمان استراتژیك بسته است. این تحلیل در واقع همان مدل تغییر ساختار سیاسی در عراق و بالتبع تغییر معادلات منطقه ای و در نتیجه به وجود آوردن وضعیتی است كه موجب جنگ میان ایران و عراق گردید و ماحصل آن قرارداد 1975م. بود.
بعد از تمام شدن این مقطع، تحولات جدیدی در منطقه رخ می دهد كه دوباره منجر به ایجاد تنش و درگیری بین ایران و عراق می گردد و آن وقوع انقلاب اسلامی در ایران است یعنی تغییر ساختار سیاسی در ایران.
با وقوع انقلاب اولین اتفاق این بود كه ایران از مدار سیاستهای آمریكا خارج شد و منافع آمریكا در منطقه مورد تهدید قرار گرفت. علت اینكه می گوئیم در منطقه، به این دلیل است كه آنچه در ایران اتفاق افتاد كودتا نبود بلكه انقلاب بود و از ماهیت انقلابی و پتانسیل عظیم صدور انقلاب و به هم ریختن معادلات منطقه ای برخوردار بود و لذا موجب شد كه یكی از دو ستون اساسی قدرت آمریكا در منطقه فروریخته شود.
این ستون درحالی فرو ریخت و موازنة منطقه ای عوض شد كه هیچ جایگزینی برای این استراتژی وجود نداشت یعنی آمریكائیها تمام منافع و سیاستهای خود را در چارچوب این استراتژی تعریف كرده بودند. بنابراین اصطلاحاً می گویند با وقوع انقلاب اسلامی در ایران یك خلاء استراتژیك در منطقه بوجود آمده بود.
این خلاء استراتژیك موجب شد كه عراق هم از ماهیت تحول در ایران احساس تهدید كند و هم احساس فرصت. این احساس تهدید و فرصت عراق موجب هم سویی با منافع آمریكا گردید بنابراین با وقوع انقلاب اسلامی هم ساختار سیاسی در ایران متحول شد و هم تحولاتی در سطح منطقه صورت گرفت كه موجب شد در نهایت یك جبهه ای بر علیه ایران و انقلاب اسلامی شكل بگیرد.
به نظر می رسد تنها نظریهای كه می شود جنگ ایران و عراق را بواسطه آن توضیح داد و تبیین كرد، نظریه پیوستگی جنگ و انقلاب می باشد كه حتی می تواند نظریه جنگ و سیاست را كه در بحث قبلی مطرح شد تحت الشعاع قرار دهد.
*فارس: به نظر شما تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام در تبدیل تهدید صدام و عراق به بحران و در نهایت بروز جنگ تحمیلی علیه كشورمان نقش داشته است؟
*درودیان:برای پاسخ دادن به این پرسش لازم است كه یك دورة زمانی 20 ماهه از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357 تا وقوع جنگ در شهریور 1359 را بررسی كنیم، برای این بررسی باید مقطع پیروزی انقلاب اسلامی تا حمله سراسری عراق به ایران را به سه مرحله تقسیم كرد:
مرحله اول؛ آمادگی عراق برای جنگ
این مقطع كه از پیروزی انقلاب تا تصرف سفارت آمریكا می باشد از این جهت مهم است كه در این دوره چند اتفاق اساسی هم در داخل ایران و هم در داخل عراق افتاد كه می توانست تهدید را كنترل كند تا تبدیل به بحران و نهایتاً جنگ نشود. از جمله این اتفاقات طرح سیمرغ بود؛ من این طرح را در اسناد قبل از انقلاب پیدا كردهام.بر اساس این طرح در آبان سال 1357 یعنی 3 ماه قبل از پیروزی انقلاب، بین دولت شاه و عراق توافق می شود مرحله جدیدی از سركوبی اكراد معارض عراقی انجام شود و لذا بموجب قرارداد 1975 الجزایر كه توافق كرده بودند ایران از كردها حمایت نكند و عراق نیز از خلق عرب خوزستان حمایت نكند.
نكته جالب این توافق عكس العملی است كه حسن البكر به جهت نشان دادن حسن نیت خود به شاه انجام می دهد و آن اخراج حضرت امام(ره) از عراق است یعنی اخراج حضرت امام(ره) از عراق برابر همین توافق بوده است و شاه هم متقابلاً كمك می كند برای اجرای این طرح.
اتفاق دومی كه در این مدت یعنی بعد از پیروزی انقلاب در عراق رخ می دهد كودتا صدام بر علیه حسن البكر است كه در خرداد سال 58 انجام شد. بعد از به حكومت رسیدن صدام چند اقدام در عراق انجام شد از جمله؛ سركوب و اخراج شیعیان، سركوب حزب كمونیست و نهایتاً تغییر گرایش صدام از شوروی به غرب و بطور خاص به فرانسه است.
این اتفاقها در دوره ای رخ می دهد كه در ایران هنوز دولت موقت حاكم است. این دوره اوج تنشهای مرزی بین ایران و عراق و بحران امنیتی در خوزستان می باشد؛ انفجارلوله های نفت، انفجار بمب در اهواز و مسجد جامع خرمشهر نشان دهنده آن است كه عراقیها می خواهند بواسطه جریان خلق عرب به انقلاب ضربه بزنند لكن بعد از شكست این جریان در تابستان سال 58 به این نتیجه می رسند كه با جریان خلق عرب و تجزیه خوزستان نمی توانند كاری بكنند و لذا تصمیم میگیرند گزینه جنگ را انتخاب كنند بنابراین ظهور صدام و كودتای صدام بر علیه حسن البكر برای این بود كه مقدمات جنگ را فراهم كنند یعنی گزینه جنگ از تابستان سال 58 توسط عراق انتخاب شده بود.
نكتهای كه می خواهم بگویم این است كه قبل از تصرف سفارت آمریكا در ایران، كودتایی در عراق می شود كه ما معتقدیم آن كودتا بر اساس اسناد و مداركی كه وجود دارد به جهت آمادگی عراق برای حمله به ایران بوده است.
*فارس:آیا دلیلی برای اثبات نظریه خودتان دارید؟
*درودیان:بله، از 2 طریق می توان این مطلب را اثبات كرد.
اول گزارش جلسهای است كه بین آقای ابراهیم یزدی، وزیر خارجه دولت موقت با صدام در هاوانا به هنگام شركت در كنفرانس غیرمتعهدها برگزار می شود كه گزارش این دیدار را هم از آقای یزدی و هم از فرد دیگری به نام صلاح عمرعلی كه عضو شورای فرماندهی كشوری حزب بعث است دریافت كردهام.
آقای یزدی می گوید كه در حاشیه این اجلاس با صدام ملاقات كردیم و صدام در طول صحبت به مرامنامة حزب بعث اشاره می كند كه متولی و نماینده كشورهای عرب است. توضیحات آقای یزدی در همین حد بود لكن آقای صلاح عمرعلی طی مصاحبهای كه با شبكه الجزیره داشت بطور مفصل این دیدار را شرح می دهد و می گوید هنگامی كه از طرف ایران برای درخواست ملاقات آمدند من به وزیر امور خارجه عراق گفتم ولیكن قبول نكرد و من تعجب كردم كه چرا سعدون حمادی كه آدم روشن فكری هم بود این پیشنهاد را قبول نكرد لذا شخصاً پیش صدام رفتم و درخواست ملاقات وزیر خارجه ایران را مطرح كردم و گفتم كه فرصت بسیار خوبی است كه ما با ایران صحبت كنیم و مشكلاتمان را حل كنیم و در نهایت موافقت صدام را جلب كردم. وی اشاره می كند در این جلسه كه در خانه محل سكونت صدام برگزار شد فقط ما 3 نفر بودیم و گفتگو كاملاً مثبت بود و بعد از اینكه آقای یزدی رفت صدام از من پرسید كه نظرت چیست و من هم نظری كه داشتم را گفتم و گفتم كه این مذاكره خیلی مثبت و سازنده بود و بعنوان یك عراقی این گفتگو را یك دستآورد بزرگی بر شمردم لكن صدام چند لحظه ای ساكت شد و سپس گفت كه: "چه صلحی؟ چه مشكلی بین ما و ایران حل شد؟ این مسأله یك فرصت است كه شاید در كل قرن یك بار اتفاق بیفتد، اینها اهواز را از ما گرفتند، شط العرب را گرفتند و طبعاً اكنون فرصت برای ماست. در حالیكه كشورشان از هم پاشیده، ارتش آنها از هم گسیخته، بین خودشان جنگ داخلی است و این فرصت خوبی است تا بتوانیم حقوق از دست رفتهمان را بگیریم و این موضوع را فقط به تو می گویم كه نماینده عراق در سازمان ملل هستی و من می خواهم ضربهای به آنها بزنم كه صدایش در تمام دنیا شنیده شود".
این سخنان مطالبی بود كه آقای صلاح عمرعلی طی مصاحبه ای كه با شبكه الجزیره داشت بیان كرده بود و صراحتاً اعتراف می كند كه صدام از مدت ها قبل اراده جنگ داشته و لذا آن تحلیلی كه گفتیم اصلاً كودتای صدام و بركناری حسن البكر برای زمینه سازی جنگ بوده است یكی از ادلة اثباتش همین خبری است كه گفته شد.
دوم برای اثبات این ادعا كه این خبر را نیز بنده از 2 نفر شنیده ام یكی از قول خود آقای یزدی كه متأسفانه ایشان هنوز این مطلب را در هیچ منبع خبری ذكر نكرده اند در حالیكه خبر بسیار مهمی است كه می تواند بسیاری از گرههای جنگ را بگشاید و همچنین از فرد دیگری به نام "مارك كازیرو فسكی" كه یك كتاب هم به نام سیاست خارجی شاه و آمریكا نوشته كه كتاب خوبی است. ایشان به ایران آمده بود تا در مورد كودتای نوژه تحقیق كند و مدعی بود كه این كودتا با تحریك بعثیها بوده است.
در طی مذاكراتی كه با ایشان داشتم می گفت هنگامی كه برای تحقیق در زمینه كودتای نوژه در پاریس با رئیس سابق سازمان سیا در ایران ملاقات كردم خبری را رئیس سیا نقل می كند مبنی بر اینكه 10 روز قبل از تصرف سفارت آمریكا در ایران با آقای یزدی ملاقات كردم و به آقای یزدی گفتم با اطلاعاتی كه ما داریم عراق می خواهد به ایران حمله كند. همچنین شورویها نیز در منطقه ارس آرایش نظامی گرفته اند.
هنگامی كه بنده این خبر را به هنگام گفتگو در مورد پرسشهای جنگ به آقای یزدی گفتم ایشان تأیید كردند و گفتند ما برای اینكه از صحت این اخباری كه رئیس سازمان سیا به ما داده بود مطلع بشویم هلیكوپتر فرستادیم روی مرز ایران و عراق برای كار فیلم برداری و آرایش نظامی عراق را دیدیم و همچین در زیر هواپیماهایی كه به اروپا می فرستادیم دوربین بستیم تا از فضای شوروی فیلم بگیرد.
این 2 خبر، 2 نكته را تا اینجا می تواند برای ما اثبات كند؛
اول اینكه؛ تصرف سفارت آمریكا هیچ نقشی در وقوع جنگ نداشته است و این یعنی خنثی شدن آن نكته ای كه مانور اصلی نهضت آزادی و اپوزسیون است كه می گویند تسخیر سفارت آمریكا موجب وقوع جنگ شد.
دوم اینكه؛ اثبات اراده صدام برای جنگ حتی زمانیكه دولت موقت و نهضت آزادی در ایران حاكم بودند.
مرحله دوم؛ دوران تشدید مناقشات
این مرحله كه از تصرف سفارت آمریكا تا قطع رابطه آمریكا با ایران یك دوره 5 ماهه از آبان 1358 تا فروردین 1359 را شامل می شود .در این دوره تهدید آمریكا افزایش پیدا كرده، حضرت امام(ره) دستور تشكیل بسیج برای بازدارندگی را صادر كرده اند ولی نه تنها هیچ كس گوش نداد بلكه اختلافات تشدید می شود و فرماندهی كل قوا نیز با بنی صدر است كه بیشتر بدنبال اهداف سیاسی است.
مرحله سوم؛ دوران انطباق استراتژیكی منافع آمریكا و عراق
در این مرحله كه یك دوره 5 ماهه از فروردین تا شهریور 1359 شامل می شود آمریكائیها از اینكه بنی صدر بتواند گروگانها را آزاد كند ناامید شده لذا به اقدام نظامی روی می آورند كه اولین ظهور آن در جریان واقعه طبس است كه به تعبیر ما یك بحران بسیار عمیق سیاسی ـ اجتماعی بود كه با غافلگیری مطلق ما انجام شد.
ما بعد از این حادثه شاهد كودتای نوژه هستیم. كودتای نوژه در تیرماه سال 59 یعنی تنها 2 ماه قبل از شروع رسمی جنگ برای براندازی نظام رخ داد و تمام سازماندهی آن نیز توسط ارتش صورت گرفت یعنی باقی مانده جریان ضدانقلابی كه بعد از انقلاب در درون ارتش وجود داشت این كودتا را سازماندهی كرده بود.
*فارس: در این مرحله با توجه به اتفاقاتی كه تهدید جدی به جنگ را در پی داشت و با توجه به وضعیت دولت آن زمان،چه اقدامی توسط امام برای جلوگیری از جنگ صورت گرفت؟
*درودیان:سئوال بسیار خوبی است.حضرت امام در این مقطع با هوشیاری 2 استراتژی مهم را برای تكمیل قدرت دفاعی كشور و بازدارندگی اتخاذ كردند:
1-احیاء ارتش بواسطه پیامهایی كه صادر كردند و به ارتش هویت دادند ولیكن جریانی كه در درون ارتش بود اجازه نداد و ارتش را درگیر كودتا كرد.
2-سازماندهی و بسیج مردم. همانگونه كه همراه با انقلاب مردم به صحنه آمدند، حضرت امام قصد داشتند مردم را برای حفظ انقلاب و بازدارندگی در برابر تهدید آمریكا سازماندهی كنند كه این مهم نیز به علت مناقشات سیاسی عملی نشد.
به این ترتیب بعد از شكست كودتای نوژه شمارش معكوس برای جنگ آغاز می شود. بین كودتای نوژه و 31 شهریور حدوداً 45 روز فاصلة است كه به نظرم فاصله ای منطقی بود تا عراق خودش را برای جنگ آماده كند.
بنابراین روند جنگ اجتنابناپذیر بود و اگر این مطلب را بپذیریم در اینصورت دیگر سئوال اجتناب ناپذیری جنگ درست نیست، و سئوال درست و صحیح در حقیقت این است كه چرا ما نتوانستیم عراق را به بازدارندگی برسانیم؟ اگر آن جریانی كه حضرت امام(ره) برای بازسازی ارتش دنبال می كردند و همچنین بسیج عمومی با هدف بازدارندگی انجام می شد جنگ صورت نمی گرفت؟
سردار محمد درودیان در گفتگوی اختصاصی با فارس(بخش پایانی)
این كه عبور از مرز به امام تحمیل شد را وهن ایشان می دانم
خبرگزاری فارس: عدهای معتقدند مسأله ادامه جنگ و عبور از مرز به حضرت امام(ره) تحمیل شد در صورتی كه من معتقدم این مطلب وهن شخصیت امام(ره) است.تصمیمات توسط شخص خود امام اتخاذ می شد.
*فارس:آیا مسئله پایان جنگ اولین بار پس از فتح خرمشهر مطرح شد؟
*درودیان:خیر، مسأله پایان جنگ در دو مقطع به طور خاص مطرح می شود؛ دوره اول، یك هفته بعد از حمله عراق به ایران است كه اولین پیشنهاد صلحی كه به ایران داده می شود توسط خود صدام و در روز هفتم جنگ است.
هیأتهایی از طرف عراق می آمدند و با مسئولین مذاكره می كردند كه این جریان تا سال 60 ادامه داشت تا اینكه هم آقای هاشمی و هم شهید رجایی گفتند كه: "اگر این هیأتها حرف جدیدی ندارند، دیگر نیایند" و اینكه "ما تكلیف جنگ را در میدان جنگ مشخص خواهیم كرد" و این در واقع بخشی از استراتژی حضرت امام(ره) بود و لذا بعد از آن دیگر هیأت جدیدی برای صلح نیامد.
نكته قابل ذكر در اینجا این است كه تمام رسانههای بیگانه پیشنهاد صلح عراق را در روز هفتم به معنای شكست عراق تلقی كردند چرا كه این پیشنهاد با اهداف عراق و توان نظامی او مغایرت داشت. عراق از جنگ با ایران چندین هدف را دنبال می كرد كه عبارت بود از:
1-لغو قرارداد 1975 م. الجزایر
2-تجزیه استان خوزستان
3-تضعیف و براندازی نظام انقلاب اسلامی
لذا صدام در شرایطی كه به هیچ یك از اهدافش نرسیده بود پیشنهاد صلح داده است. حدوداً 2 ماه طول می كشد تا عراق در این دوره اهدافش را تكمیل كند یعنی آرام آرام خرمشهر را می گیرد، آبادان را محاصره می كند، تا 15 كیلومتری جنوب اهواز می آید و از آن فاصله شهر اهواز را با خمپاره می زند و نهایتاً در این مدت حدود 20 هزار كیلومتر از خاك كشور را اشغال می كند.
*فارس:عكس العمل ما در برابر پیشنهاد صلح در این مقطع چه بود چه بود؟
*درودیان:در آن زمان هر هیأت صلحی كه می آمد می گفت اول آتش بس، لكن حضرت امام(ره) می فرمودند اول عقب نشینی بعد هم معرفی متجاوز و سپس پرداخت غرامت. البته بعداً به این پیشنهادهای سهگانه مسأله بازگشت آوارهگان و سقوط صدام نیز اضافه شد اما مسأله اصلی همان 3 شرط اول بود.
آقای یزدی می گوید در یك سفر خارجی هنگامی كه حبیب شطی رئیس كنفرانس كشورهای اسلامی را دیدم به من گفت: "ما وقتی خدمت امام آمدیم، حضرت امام فرمودند شما از در خانه من كه بیرون رفتید همین جا اعلام كنید كه صدام متجاوز است، فقط در همین جا، در آنصورت من دستور می دهم جنگ تمام بشود ولی هنگامی كه ما با كشورهای عربی مشورت كردیم قبول نكردند".
در شرایطی كه 20 هزار كیلومتر از خاك كشور اشغال شده و طرف مقابل حاضر نیست عقب نشینی بكند و می گوید اول آتش بس، اگر ما دور میز مذاكره می نشستیم و آتش بس را قبول می كردیم و بعد از مدتی هم مردم سرد می شدند و به خانه هایشان می رفتند و اگر دوباره صدام به ما حمله می كرد دیگر چه كسی می توانست مردم را بسیج كند؟ و لذا این خوف و نگرانی درستی بود كه ما داشتیم و اگر در آن روز قدرتی برای آزادسازی مناطق اشغالی شكل گرفت به خاطر همین مسائل و نگرانیها بود وگرنه یا كشور همچنان در اشغال می ماند و یا اینكه اگر صلح می كردیم در واقع فقط اسم آن صلح بود و در حقیقت تسلیم شدن بود.
*فارس:پس شرایط ما را نپذیرفتند و جنگ ادامه یافت؟
*درودیان:بله، در آن زمان دنیا می توانست متجاوز را تعیین و جنگ را تمام كند اما این كار را نكرد چرا كه در حقیقت هدف عمده آنها از جنگ در سطح كلان، مهار قدرت انقلاب بود. آمریكائیها و حتی كشورهای منطقه اجماع داشتند بر ادامه جنگ چون همه اینها هدف مشترك داشتند و آن هدف مهار انقلاب بود. هرچند صدام به پیروزی نرسیده بود ولی توانسته بودند ایران را از اعمال تاثیر خودش در منطقه بازدارند. البته از طرفی كشورهای منطقه حتی نسبت به قدرت صدام هم نگران بودند لذا با جنگ ایران و عراق، هم ایران مهار می شد و هم قدرت صدام را مهار می كردند. در هر صورت همان اراده و اجماعی كه برای وقوع جنگ بود برای ادامه جنگ هم وجود داشت.
در هر صورت پس از فتح خرمشهر دوباره داستان مذاكره برای پایان جنگ مطرح شد. در این زمان همچنان 5 هزار كیلومتر از خاك ایران مثل نفتشهر، ارتفاعات مهران و بسیاری از ارتفاعات غرب ایران در دست دشمن بود و ایران همچنان خواستار این بود كه عراق باید از خاك ایران عقب نشینی بكند.
*فارس:تصمیمگیری در مورد پذیرش صلح و عبور از مرز پس از فتح خرمشهر چگونه شكل گرفت؟
*درودیان:در خصوص تصمیمگیری در مورد پذیرش صلح و عبور از مرز چندین جلسه در حضور حضرت امام(ره) برگزار می شود تا تصمیم بگیرند چه بكنند. حضرت امام(ره) در ابتدا معتقد بودند كه در مرز بمانیم ولی آقای هاشمی و دیگران استدلال می كنند كه باید از مرز عبور كنیم كه این بخشی از اختلاف امروز سیاسیون و نظامیون است.
جلسه سوم تصمیم گیری مورخ 20 خرداد برگزار می شود لكن در این فاصله زمانی دو اتفاق دیگر نیز رخ می دهد؛ اول بیانیه عراق برای عقب نشینی است و دوم تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان و پیشروی تا بیروت كه این شرایط باعث نامگذاری عملیات "الی بیت المقدس" شد. در واقع عراق از این فرصت استفاده می كند و به بهانه اینكه ما می خواهیم به جنگ با اسرائیل برویم به ایران پیشنهاد صلح می دهد.
*فارس:عكسالعمل ایران مبنی بر اعزام نیرو به لبنان در پاسخ به حمله اسرائیل و پیام امام مبنی بر راه قدس از كربلا می گذرد را در این مقطع چگونه ارزیابی می كنید؟
*درودیان:پیامد حمله اسرائیل به جنوب لبنان این بود كه در جلسه شورایعالی دفاع در 14 خرداد61 تصمیم می گیرند هیأتی متشكل از شهید صیاد، آقای سلیمی وزیردفاع، سردار غلامعلی رشید، شهید احمد متوسلیان و آقای ولایتی برای تصمیم گیری به سوریه بروند و با آقای حافظ اسد ملاقات كنند. بعد از بازگشت این هیأت از سفر كه بدون اطلاع حضرت امام(ره) بوده است، حضرت امام مثال آن مغازهدار و دعوای در محل را می زنند و می فرمایند اگر ما برای كمك به سوریه برویم و بعد خود سوریه صلح كند در آنصورت ما بدون هیچ عقبه و هیچ راه زمینی در آنجا تنها می مانیم.
بنابراین حضرت امام(ره) در ابتدا اطلاعی از این جلسه و اعزام هیأت نداشتند ولی بعداً مخالفت كردند و دستور دادند كه نیروها برگردند.
اولین نیرویی كه از ایران رفت از تیپ 58 ذوالفقار ارتش بود و سپس یك گردان از تیپ 27 محمد(ص) رسول الله اعزام شد. هنگامی كه وارد پادگان نزدیك مرز لبنان شدیم شواهد نشان می داد كه آنها اصلاً پیش بینی نمی كردند كه ما برویم و منتظر نبودند. این اعزام یك عكس العمل استراتژیك بود كه در حقیقت واكنش ایران نسبت به تجاوز اسرائیل را نشان می داد.
در رابطه با جلسه سوم عدهای معتقدند مسأله ادامه جنگ و عبور از مرز به حضرت امام(ره) تحمیل شد در صورتی كه من معتقدم این مطلب وهن شخصیت امام(ره) است.
از جمله دلایلی كه من معتقدم تصمیمات توسط شخص خود امام اتخاذ می شد سخنرانی مورخ 1/4/61 ایشان است. صدام در 31 خرداد اعلام عقب نشینی می كند و در فردای آن روز حضرت امام در دیدار با مردم می فرمایند به این مضمون كه: "آیا صحبت های این آدم ـ صدام ـ را دیشب شنیدید یا نه؟ یك ساعت وقت من را گرفت، یك ساعت چه گفته و چه گفته و اگر این آدم دنبال صلح بود آن حرفها را نمی زد و به رخ ما نمی كشید". این مطلب نشان می دهد كه حضرت امام یك ساعت حرفهای صدام را گوش می داده است.
حضرت امام در آن جلسه فرمودند كه راه قدس از كربلا می گذرد و من از مردم لبنان عذرخواهی می كنم و دستور دادند كه نیروها برگردند.
بعد از بازگشت نیروها تا اول تیرماه و قبل از انجام عملیات رمضان هیچ موضعی از طرف حضرت امام(ره) و جمهوری اسلامی درباره ادامه جنگ بیان نشده بود لذا به این نتیجه می رسیم كه این تصمیم گیری با ملاحظاتی انجام شده است كه از جمله آنها عقبنشینی عراق، حمله اسرائیل و سوم تحولات استراتژیك منطقه و بیانیه سازمان ملل است كه گرچه باز هم می گفتند آتش بس منتها دیگر صحبتی از عقب نشینی و تعیین متجاوز نشده بود.
بنابراین ما واقعاً نمی توانستیم جنگ را تمام كنیم چرا كه در آن صورت مجدداً همان منطقی كه باعث وقوع جنگ شده بود، باعث ادامه آن می شد.
پس در واقع این سؤال كه چرا بعد از فتح خرمشهر جنگ را ادامه دادیم غلط است و سؤال درست در حقیقت این است كه اگر ما توانستیم دشمن را به عقب برانیم و مسأله مناطق اشغالی را بواسطه قدرت نظامی حل كنیم پس چرا نتوانستیم این پیروزی نظامی در خرمشهر را به
*فارس:آیا این سؤال به نوعی همان سؤال سوم نیست كه چرا جنگ این چنین تمام شد؟
*درودیان:شاید به نوعی باشد. در حقیقت این سؤال كه چرا جنگ اینگونه تمام شد سؤال اُپوزسیون است و البته پیش از آن سؤال مردم و سؤال كسانی است كه یك ابهام بزرگ در سر دارند و علت این ابهام بزرگ این است كه بین ادراكی كه مردم از جنگ در آن زمان داشتند و وقایع نظامی ماههای پایانی جنگ، شكاف ایجاد شد.
تصور عموم مردم از جنگ كه بر اثر تبلیغات ما بوجود آمده بود این بود كه دشمن ضعیف است و ما پیروز می شویم و لذا ادراك مردم از جنگ بر اثر تهاجمات عراق و پایان دادن به جنگ توسط امام با پذیرش قطعنامه 598 یك شوكی به مردم وارد كرد كه هنوز حل نشده است و ما بیش از اینكه این موضوع را توضیح داده باشیم یك سری بحثهای سیاسی كردهایم و بخشی از این منازعاتی كه تحت عنوان نظرات سیاسیون و نظامیون وجود دارد ناظر به همین مسئله است.
این قسمت از جنگ در حقیقت سخت ترین قسمت جنگ است و بنده از بیان آن اكراه دارم. هنگامی كه می خواستم كتاب "پایان جنگ" را بنویسم بسیار زیاد روی این سؤال فكر كردم و این سؤال از جمله سؤالاتی است كه به یك معنا پاسخی ندارد و با هر توضیحی دوباره این سؤال به قوت خود باقی است.
*فارس:بطور كلی در مورد نحوه پایان جنگ نظریات متفاوتی وجود دارد ،تحلیل شما در این خصوص چیست ؟
*درودیان:در مورد نحوه پایان جنگ چند نظریه وجود دارد؛ یكی اینكه منشأ پایان جنگ مسائل اقتصادی بود و معتقدین به این نظریه به نامهای كه دولت به حضرت امام(ره) نوشته استناد می كنند. آقای میرحسین موسوی در جایی گفته است كه آن نامه را من ننوشتم و آن را آقای روغنی زنجانی وزیر اقتصاد نوشتند و به آقای هاشمی دادند اما به نام دولت تمام شد.
نظریة دیگر این است كه علت پایان جنگ نامهای است كه فرمانده سپاه به حضرت امام(ره) نوشتند و امام در نامة خود به آن اشاره می كنند. آقای رضایی معتقد است آن نامه را در پاسخ به درخواستهای آقای هاشمی درباره نیازهای سپاه برای جنگ به ایشان نوشته اند و ایشان آن را به امام دادهاند.
هرچند كه حضرت امام(ره) دلایل پایان جنگ را ذكر نكرده اند اما دو تعبیر به كار برده اند كه می تواند راهگشای ما باشد؛ اول تعبیر "جام زهر" و دوم اینكه پاسخ به این موضوع را به آینده ای نامعلوم محول كردند و این مطلب نشان دهنده آن است كه در آن شرایط كه درگیر پایان دادن به جنگ بودیم حضرت امام(ره) مایل نبودند در مورد این موضوع بحث شود.
اگر این برداشت درست باشد كه آینده یعنی بعد از گذر از آن بحران تصمیم گیری برای اتمام جنگ، ما اكنون در آن آینده هستیم و باید به این موضوع بپردازیم مخصوصاً با توجه به سقوط صدام و امكان انتشار بسیاری از اسناد جنگ و هم به دلیل تغییر ماهیت جنگ
بیان امام از پایان جنگ با تعبیر "نوشیدن جام زهر" نمایانگر ناراحتی امام از پذیرش پایان جنگ است و همچنین "طلب مرگ از خدا" كه بعد از پایان جنگ دائماً می فرمودند كه: "دعا كنید كه من زودتر بروم".
*فارس:به نظر شما برای رسیدن به پاسخ این سؤال كه آیا نحوه اتمام جنگ منطقی بود یا خیر، بهترین روش چیست؟
*درودیان:به نظر می رسد پاسخ این سؤال را باید در چارچوب استراتژی ایران و عراق توضیح دهیم زیرا جنگ حاصل رویارویی دو اراده، دو فكر، دو استراتژی و دو نیرو است اما در این رویاروئی، موازنه به سود عراق بود چرا كه از نظر بین المللی در ابعاد مختلف تسلیحات مالی و اطلاعاتی حمایت می شد.
بنابراین پاسخ به این سؤال را باید در استراتژی ایران و عراق بیابیم. اگر ماهیت این دو استراتژی روشن شود، این مسأله روشن خواهد شد كه آیا نحوه پایان جنگ منطقی بوده است یا غیر منطقی؟
بنابراین به نظرم با توجه به امكانات و شرایط ایران، پایان جنگ به این نحوه منطقی بوده است ولی چون مردم، ادراك درستی از آن روند و پیامدهای آن نداشتند دچار شگفتی شدند و بین فهم مردم و ادراك آنها از واقعیت شكاف ایجاد شد. لذا بیان هر واقعه ای از جنگ، ما را با شگفتی و حیرت مواجه می كند.
*فارس:استراتژی ایران و عراق در مقطع پذیرش قطعنامه چه بود؟
*درودیان:استراتژی غالب ایران ، استراتژی آقای هاشمی بود كه به استراتژی "جنگ جنگ تا یك پیروزی" مشهور گردید.
آقای هاشمی می گفت: "من یك نظر داشتم كه ما یك جائی را بگیریم و جنگ را تمام كنیم" پس جنگ ما بعد از فتح خرمشهر یك جنگ بلند مدت و با برنامه ریزی نبوده است.
آقای رضایی در نقد این استراتژی می گوید: "پس از فتح خرمشهر در كشور برای پایان دادن به جنگ دو استراتژی وجود داشت؛ یكی استراتژی امام(ره) و یكی استراتژی رسمی دولت. استراتژی حضرت امام، نبرد برای سقوط صدام و حزب بعث بود و در كنار آن استراتژی دیگری برای كسب صلح بود. سیاست جنگ بعد از فتح خرمشهر تصرف یك منطقه با اهمیت كه بعد از آن ادامه جنگ برای دشمن و حامیان او امكان پذیر نباشد، بود و ما با این استراتژی عملیات رمضان را انجام دادیم كه شكست خورد و به سراغ عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یك رفتیم".
بنده یك تحلیلی از صدام دیدم كه می گوید: "ما بعد از عملیات رمضان كه ایران در آن شكست خورد بر این تصور بودیم كه دیگر ایران به سراغ این تاكتیك و این نوع زمین نمی آید" ولی ما رفتیم یعنی ما عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یك را با همان تاكتیك انجام دادیم و این نشان می دهد كه محاسبات ما از دشمن و ملاحظات ما حتی با شكست عملیات رمضان به هوشیاری تبدیل نشد و دلیل آن نیز این بود كه همان استراتژی را در والفجر مقدماتی و والفجر یك انجام دادیم.
استراتژی عراق بعد از ازدست دادن مناطق اشغالی و پیشبینی اینكه ما وارد زمین آنها می شویم این بود كه دفاع مطلق را آغاز كند و لذا تهاجم در عرصه های دیگر نیز شكل گرفت كه همزمان با عملیات رمضان، خارك را زدند.
*فارس:چرا پیروزی های ما قابل امتداد و توسعه برای پیروزی قطعی در جنگ نبود؟
*درودیان:عملیات رمضان اولین عملیات پس از پیروزی های ما در آزادسازی مناطق اشغالی است كه با شكست مواجه شد ولی هیچ كس از عملیات رمضان صحبت نمی كند در صورتی كه گرة اصلی ما در جنگ عملیات رمضان بود. این عملیات را بررسی سیاسی و نظامی و استراتژیك نكرده اند در حالیكه مسئله ما در پیروزیها نیست بلكه در ناكامیهاست.
ما باید در مورد عملیات رمضان فكر می كردیم و اگر متوجه می شدیم كه چرا در عملیات رمضان پیروز نشدیم، دیگر عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یك را انجام نمی دادیم و شاید زودتر برای پایان جنگ تصمیم می گرفتیم ولی چون تأمل نكردیم و هنوز در فضای پیروزی آن چهار عملیاتی بودیم كه به آزادسازی مناطق ما انجامیده بود، به این مسائل توجه نداشتیم بنابراین قلة اول بحث این است كه عراق عملیات رمضان را با زدن خارك موازنه كرد یعنی به ما فهماند كه هر عملیاتی هزینهای دارد.
این جریان به همین نحو افزایش و گسترش یافت و با ادامه جنگ هزینه ها نیز بیشتر شد. دیگر در این دوره خلاقیت و پیروزی مهمی نداریم یعنی روش ما در جنگ های بعد از عملیات رمضان بدون ابتكار عمل است یعنی به صورت سینه به سینه با دشمن جنگیدیم و بر اثر مواجهه با موانع، عقب نشینی كردیم و نتوانستیم جایی را تصرف كنیم ضمن اینكه عراق و حامیان او به این نتیجه رسیدند كه روند پیروزی های مرحله آزادسازی متوقف شده است یعنی بعد از ثامن الائمه، 15 گردان در فتح المبین به 40 گردان برسد، در بیت المقدس به 100 گردان و از 2 هزار كیلومتر مربع به 20 هزار كیلومتر مربع آزادسازی و ...، دیگر این روند پلكانی وجود ندارد و این سیر صعودی پایان یافته است بنابراین ما نام این دوره را "جنگ فرسایشی" می گذاریم.
جنگ در این دوره فرسایشی است، نه ما قدرتی داریم كه پیروز شویم و استراتژی ما محقق گردد و نه عراقیها قادر به اعمال میزانی از فشار به ما هستند كه ما به نتیجه برسیم كه جنگ را باید تمام كنیم.
*فارس:اما در عملیات خیبر ما در انتخاب منطقه عملیاتی ابتكار عمل داشتیم؟
*درودیان:بله، قلة بعدی جنگ، عملیات خیبر است كه آقای هاشمی نیز به آن اشاره می كنند. البته عملیات خیبر همراه با ابتكار عمل است كه ما زمین و تاكتیك عملیات را تغییر می دهیم و برای اولین بار وارد عملیات آبی ـ خاكی شدیم. عراق در این عملیات غافلگیر شد اما به دلیل رعایت نكردن حفاظت و لو رفتن آن، توجیه نبودن نیروها و ناهماهنگی بویژه میان ارتش و سپاه موفق نشدیم و آقای رضائی یكی از عملیات هایی كه هنوز درباره آن غبطة می خورد، همین عملیات خیبر است.
واقعاً اگر خیبر به پیروزی می رسید و ما جادة بصره ـ العماره را قطع می كردیم ارتباط جنوب عراق قطع می شد و این یك اتفاق استراتژیك در روند جنگ بود ولی به هر حال نتوانستیم و عملیات به تصرف جزایر مجنون محدود شد. عراق هم در عملیات خیبر به نحو گستردهای از بمبهای شیمیایی استفاده كرد و منع بین المللی نیز برای او وجود نداشت و اگر قبلاً فقط خارك را می زد از این به بعد شروع به زدن نفتكشها كرد و آرام آرام به زدن شهرها به ویژة تهران روی آورد كه اولین بار در عملیات بدر بود یعنی به میزان پیروزی ما و ابتكار عملی كه می توانست ماهیت جنگ فرسایشی را عوض كند و قدرت عراق را در هم فرو ریزد، سطح فشار به ما افزایش یافت.
*فارس:اگر استراتژی ما برای بدست آوردن یك پیروزی برای خاتمه جنگ كافی بود چرا تصرف فاو منجر به خاتمه جنگ نشد؟
*درودیان:ما میگفتیم منطقهای را بگیریم كه بعد از آن امكان ادامة جنگ برای عراق و حامیان آن نباشد و فاو به ما این قدرت را می داد و توانسته بودیم ارتباط عراق با شمال خلیج فارس را به صورت كامل قطع كنیم و قدرتمان را به كشورهای عربی و آمریكائیها نشان دهیم.
تمام عملیاتهای موشكی كه در برابر حملات آمریكا انجام می دادیم حاصل استقرار ما در فاو بود و اگر جنگ با تصرف فاو قابل اتمام بود باید تمام می گردید اما نه تنها تمام نشد بلكه از تابستان و پاییز سال 65 مقدار هزینه و خسارتی كه ما پرداختیم بسیار زیاد شد و آب، نان و برق مردم در مضیقه قرار گرفت بطوری كه آقای هاشمی هنگامی كه به جبهه می آمد و می خواست فرماندهان را مُجاب كند كه یك عملیات دیگر انجام دهیم به همین مسائل اشاره می كرد. نظر ایشان این بود كه این پیروزی در فاو خوب بوده ولی كافی نبوده است و ما باید یك عملیات دیگر نیز انجام دهیم.
آمریكائیها بعد از عملیات خیبر استراتژی به نام "از بین بردن اصل امید" تدوین كردند و گفتند باید هزینه های هر پیروزی ایران به قدری زیاد شود كه دیگر امكان ادامه جنگ را به ایران ندهد. بعد از تجزیه و تحلیل قدرت ایران متوجه شدند كه؛ ایران یك خط مقدم دارد و یك عقبه. در خط مقدم یك عملیات طراحی می كند و برای طراحی عملیات سلاح هایی می خرد و لذا باید جلوی خرید سلاح توسط ایران را بگیریم بنابراین طرح "استانچ" را طراحی كردند. همچنین برای جلوگیری از فروش نفت و تهیه مایحتاج جامعه، مانع صادرات نفت شدند و نفتكشها را مورد اصابت قرار دادند تا ارز به دست ما نیاید.
جنگ شیمیایی را برای از بین بردن سازمان گردان و لشكر انجام دادند یعنی انهدام قدرت تهاجمی ما برای حمله یا دفاع و بعد به عقبه روی آوردند و با زدن شهرها خواستند به مسئولین و مردم فشار بیاورند تا جنگ را پایان دهند. این استراتژی عراق بود كه قبل از فاو طراحی گردید و بعد از فاو عملی شد
*فارس:پیامد های عملیات كربلای5 در شكل گیری قطعنامة 598 چه تأثیری داشت؟
*درودیان:عملیات كربلای 5 عملیات بی نظیری است. این عملیات 2 پیامد بزرگ داشت؛ یكی اینكه عراق به شدت شروع به زدن نفتكش ها كرد كه ما بعد از كربلای 5 وارد مرحله ای در خلیج فارس شدیم كه به جنگ ایران و آمریكا در خلیج فارس و اسكورت نفت كش ها منجر گردید و پیامد دیگر اینكه تشدید جنگ در زمین و ناپایداری مواضع عراق و قدرت تهاجمی ایران منجر به شكل گیری صدور قطعنامة 598 گردید.
بنابراین ما در تابستان سال 66 درگیر 2 پدیده بودیم؛ یكی درگیری ایران با آمریكا و دیگری قطعنامة 598 و فشار بین المللی كه ایران این قطعنامة را به دلیل اعمال نظر بر روی بندهای آن، نه رد كرد و نه پذیرفت و شروع به فعالیت دیپلماسی برای تغییر بندهای آن از طریق دبیر كل كرد
از عملیات كربلای 5 تا والفجر 10، 1 سال و 3 ماه طول كشید و درگیری ما با آمریكا به سود عراق تمام گردید كه تغییر استراتژی بدهد. عراقی ها به این نتیجه رسیدند كه سرنوشت جنگ بر روی زمین معلوم می گردد و این نتیجه گیری در حقیقت كمك مستشاران روس به آنها بود.
بنابراین در این مقطعی كه تمركز ما برروی جنگ با آمریكا بود و از طرفی در شمال غرب بودیم و نیرویی در جنوب نداشتیم عراقی ها با یك حركت آمدند و فاو را پس گرفتند.
باز پس گیری فاو همان تأثیری را داشت كه گرفتن آن در بر داشت یعنی با تصرف فاو موازنه به نفع ایران تغییر كرد و با از دست دادن آن موازنه به نفع عراق تغییر كرد البته با این تفاوت كه افزایش قدرت عراق و تحلیل توان ما كه برای متصرفاتمان نیرو گذاشته بودیم موجب گردید كه آن چیزی كه ما در عرض 6 سال گرفته بودیم عراق ظرف مدت 2 ماه پس بگیرد هرچند كه بخشی از آن را نیز خودمان تخلیه كردیم.
بنابراین شرایطی بوجود آمد كه راهی به جز پذیرش قطعنامه وجود نداشت و حال اگر به پرسش اول برگردیم كه چرا جنگ اینگونه تمام گردید به این مطلب می رسیم كه به دلیل استراتژی ما بود و دلیل اتخاذ این استراتژی نیز به تفكرات موجود بر می گردد و مسئله تمام نمی شود بلكه تازه شروع می شود. منتهی این واقعیاتی را كه ما می گوئیم چیزهایی نیست كه مردم نه در گذشته و نه در حال آن را درك كرده باشند. به همین دلیل وقتی نامه حضرت امام منتشر می گردد یك شوك به جامعه وارد می گردد. بنابراین ما گرفتار مناقشه ای هستیم كه در بحث پایان جنگ به نمی شود.
*فارس:در پایان اگر نكته ای دارید بفرمایید؟
*درودیان:ببینید جنگ یك زندگی بود و لیكن با یك معنایی درهم آمیخته شده بود و اگر ما بتوانیم این معنا را درست شهود كنیم و صحیح روایت كنیم، موجب می شود كه با شنیدن نام جبهه و دیدن هر رزمنده ای، روح مبارزه و حماسه در انسان شعله ور شود همانطور كه با شنیدن داستان امام حسین(ع) و كربلا میگوئیم كاش در كربلا بودیم و مبارزه می كردیم، نه اینكه ای كاش بودیم و به معنویت می رسیدیم. این احساس ناشی از وجه حماسه خواهی انسان است.
*فارس:با تشكر از وقتی كه صرف نمودید