ابوالخرد را چون در حالت ضعف موت افتاد نگران بود زیرا «در دانهای» داشت صاحب جمال و کمال که وکالت مردمان ضعیف در محضر قاضیالقضات شهر همی کرد و داد آنها از اقویا به مدد مردان عدول عدلیه همی ستانید. ابوالخرد وی را در آن حال خواست و نصیحت کرد که جانان پدر این شغل را رها کن و به جای وکالت در دیوان حاکم شو و اگر راه اختلاس ورشا و ارتشا پیشه کردی و چون گرفتار آیی توانم اسباب گشایش ولو با نهادن وثیقه و بهانه عسروحرج و بیماری و فوت همسر فراهم آورم یا حتی راه بیابان و مرز پیش گیر و قاچاقچی کبیرشو که توانم تو را از پای چوبهدار هم با لطایف الحیل نجات دهم که خود با دو چشمم دیدهام اما اگر در این امر وکالت گرفتارآیی امید رهایی نتوان داشت. پسر گفت: دوستان! پدر درحال نزع است و شعور و عقل از دست داده و در این حالت بر گفتار و نوشتارش چون زبان و قلم زباندراز که خود امالامراض و دائمالنزع است حرجی نیست. درتاریخ آمده است که این فرزند سالها بود و با عزت زیست ولی از شغلش خبری ندادهاند که در نسخه اصل بر قسمت نوع شغل چای ریخته شده بود و نسخه بدل هم موجود نیست. والعهده علی الکاتب
زباندراز