به گزارش یزد فردا ، «مصطفی ملکیان» می نویسد :
نیچه میگوید هر رنجی که مرا نکشد، تواناترم میکند، اما به شرط اینکه نکشد مرا. قهرمان فیلم «نفس» را، همه رنجها تواناتر کرد، غیر از رنج جنگی که او را کشت، «بهار» را کشت.
همهچیز را میشود بهلحاظ نظری و عملی سامان و تطبیق داد، اما چیزی که کیان و هستی شما را نابود میکند، قدرت انطباقپذیری ندارد و این مسئله خیلی خوب در فیلم «نفس» نشان داده شده است؛ بیمادری، یک مادربزرگ بسیار بدزبان و بدرفتار، بیماری در منظر کودک بسیار خطرناک پدر، فقر سهمگین، آزادیهایی که از یک کودک دریغ میشود، تنگناهایی که بهخاطر قالبهای اجتماعی تحمیل میشود و اینکه عالم واقع بهقدری سخت بود که باید به انضمام آن به عالم رؤیا به صورتی قابلتحمل و قابلفهم فکر کرد. «بهار» همه این موارد را، هم احساس میکرد و هم به صورتی تحمل کرده و پختهتر میشد، اما همه اینها یک طرف و جنگ یک طرف دیگر، جنگ کیان و هستی را از بین میبرد.
التیامبخشی و شفابخشی عالم رؤیا و خیال برای کودک در فیلم از طریق کتابخواندن حاصل میشد. اگر خیال به واقعیت ضمیمه شود، درد و رنجمان کاهش پیدا میکند. این نکتهای است که جای تأکید دارد؛ بهخصوص برای جوامعی مانند جامعه ما که عالم واقعیتهایشان، عالم کاهنده و تضعیفکننده است و قدرت شفابخشی و التیامبخشی عالم تخیل و خیال، در این فیلم به زیبایی تصویر شده بود. توجهکردن به چیزهایی که در حال فراموششدن است، از نکات دیگری است که در این فیلم وجود دارد. چیزهایی مثل اینکه یک پیرزن از لباسش سنجاق آویزان میکند و رفتار خانممکتبیها و معلمان مکاتب که امروز کمتر دیده میشوند یا دیده نمیشوند. این ضبطکردن مسئله مهمی بود. اگر هنر آن را ضبط نکند، خیلی چیزها از بین میرود و قدرت فهم گذشته را از دست میدهیم.
بارزترین مسئله این فیلم، بهتصویرکشیدن شخصیت کودک داستان است. نویسنده و کارگردان این فیلم، توانسته از وضع کنونی خود فاصله گرفته و در روان یک دختربچه برود. این در توان هرکسی نیست و من این اعجاب را دارم که نرگس آبیار چه خوب توانسته در پوست یک دختربچه برود که به نظر من تخیل خیلی قوی و یک انسانشناسی قوی میخواهد. اهمیت این نکته در فهم دیگران و اخلاقیزیستن است؛ هرچقدر انسان قدرت تخیلش قویتر شود، هم فهم حرکات، گفتار و اندیشههای دیگران قویتر میشود و هم اخلاقیتر زندگی میکند. تبیین، القا و تلقین صلحطلبی و صلحگرایی و نفی خشونت، در این فیلم گویا بود. هر چیزی جز خشونتِ جنگ، میتواند جنبه سازندهای داشته باشد، اما جنگ جنبه سازندهای ندارد. برای اینکه باید بمانی تا ساخته شوی و خشونت جنگ، این قضیه را منتفی میکند. به زبان دیگر، فیلم «نفس» به صورت سلبی پیام خود را میرساند و بهجای اینکه دم از صلحگرایی بزند، دم از جنگگریزی میزند. شاهکارهای ادبی وقتی به صورت فیلم درمیآیند، آن جلوهگری اثر ادبی را ندارند و نوشته بهتر از فیلم میتواند مطلب را القا کند. چیزی که باید اعتراف کنم این است که وقتی فیلم را میدیدم میگفتم کاش سناریوی این فیلم منتشر میشد. چیزهایی در این اثر وجود داشت که برای من جالب بود.