١- استراتژی کلی فرهادی در این فیلم سوقدادن تماشاگر بهسوی تم بخشش است؛ همان کاری که احتمالا فیلمساز از زبان رعنا مدعی است عماد انجام نمیدهد و در پی انتقام است. سؤال اینجاست انگیزه عماد از انتقام چه میتوانست باشد؟ مگر قبلا اتفاقی رخ داده بوده که حالا عماد بخواهد از پیرمرد انتقام بگیرد؟ در طول فیلم میبینیم اتفاقا عماد خود را کنترل میکند و این رعناست که سردرگم است. او هم نمیخواهد به کلانتری برود و هم به عماد تشر میزند چرا بیتفاوت است! هم خواهان اتمام ماجراست و هم پیگیری ماجرا.
٢-موضعگیری کارگردان در قبال پیرمرد آشکارا دلسوزی و مظلوم جلوهدادن اوست. پیرمرد زنی خوب و دلسوز دارد و بعید است مشکلی با همسرش داشته باشد و اگر مشکلی بود باید در فیلم عنوان میشد تا رفتار پیرمرد منطقیتر جلوه کند. اما او که با این سنوسال و وخامت اوضاع قلبش قاعدتا نباید بیشتر از روابط با همسرش بخواهد، طبق فیلمنامه فرهادی وسوسه میشود تا به خانه زنی فاحشه برود که آن اشتباه پیش میآید.
سؤال این است پیرمرد چه مشکلی با همسرش داشته که در این وضعیت که با یک سیلی تا آستانه مرگ میرود، طمع جنسی دارد. درصورتیکه همسرش مسلما جوانتر از اوست و قاعدتا نیاز نهچندان زیاد پیرمرد را میتواند تأمین کند. شاید بتوان این مشکل را در بیمنطقی فیلمنامه جستوجو کرد که به اندازه کافی دلیل و انگیزه برای شخصیتها قرار نداده است. مثلا اگر پیرمرد جوانتر بود یا همسرش مشکل خاصی داشت یا فوت کرده بود، در آنصورت دلیلی برای مراجعه به آن خانه وجود داشت.
٣-تم حفظ آبرو از موارد مورد تأکید فیلم و کارگردان است؛ تا جایی که در دیالوگ انتهای فیلم رعنا به عماد میگوید مبادا آبروی پیرمرد را نزد خانوادهاش ببرد و شوهرش را تهدید میکند در آن صورت، دیگر رابطهای بین آنها وجود نخواهد داشت! یعنی احتمالا از عماد جدا خواهد شد؛ چیزی که حداقل بهصورت نمادین در پایان فیلم هم شاهدیم رعنا خانه را ترک میکند.
حفظ آبروی دیگران تم مناسبی برای فیلمسازی است اما بستگی دارد در چه داستانی به کار رود. در این داستانی که فرهادی میگوید، پیرمرد کم مقصر نیست و دلیل قانعکنندهای برای خیانت به همسرش ندارد که بیننده بخواهد برای او دل بسوزاند و درنتیجه دغدغه این را داشته باشد که آبروی او حفظ شود. مدت حضور پیرمرد هم در فیلم آنقدر کم است که نمیتواند همذاتپنداری و حس دلسوزی تماشاگر را برانگیزد، چراکه داستان زندگیاش را نمیدانیم و در نتیجه دلیلی برای بهعافیترسیدن او نداریم.
منفیترین شخصیتهای فیلمهای نوآر در جهان معمولا بهخاطر بیان داستان زندگیشان و درک از سوی تماشاگر تبرئه میشوند و بیننده دلنگران آنها میشود اما چون پیرمرد دیر وارد ماجرا میشود بیننده حس ترحمی نسبت به او ندارد مگر اینکه کارگردان بخواهد بهزور قرص قلب و ازحالرفتن او، خطای او را توجیه کند.
٤-فیلم سعی دارد عماد را رو به زوال نشان دهد؛ از زمانی که به بهانه همین مطلب اشارهای به فیلم «گاو» میکند و پرسش شاگرد عماد درباره «چگونه گاوشدن» و پاسخ عماد و ادامه داستان تا آن سیلی در انتها. معلمی که حتی در تاکسی متهم به چسباندن پایش به زن غریبهای میشود و او را درک میکند، حالا به جایی رسیده که در گوش متجاوز به حریم زندگیاش یک سیلی میزند. آیا این نشانه زوال اوست؟ البته عماد قصد رسواکردن پیرمرد را داشت اما حتی همین کار را هم نمیکند. پس گاوشدن (یا زوال انسانی) که معادلش در فیلم قرار بوده عماد باشد، کی و کجا رخ داده؟
٥-اشاره به فیلم گاو در اینجا قیاس معالفارق است. در آن فیلم، گاوشدن به معنای ازخوددرآمدن (الیناسیون) معنا شده است درصورتیکه گاوشدن در فیلم «فروشنده» به معنای برعکس آن، زوال انسانی تعبیر میشود. این تشابه معکوس است و ربطی به تم فیلم ندارد.
٦-بهنظر میرسد استراتژی فیلم و طراحی سکانسها خیلی هوشمندانه رخ نداده، بلکه باعجله بوده است. در «درباره الی» و «جدایی»... سکانسها و تم فیلم بسیار هوشمندانه طراحی شده و بهندرت میتوان اشکالی به آنها وارد کرد اما در فروشنده ایرادهایی واضح به چشم میخورد. پایان تلویزیونی و سردستی فیلم که پیرمردی ظاهرا سرحال با یک سیلی تا لب مرگ میرود و دلسوزی طبیعی خانوادهاش که قرار است دل تماشاگر را هم به درد آورد، واقعا چنین کارکردی ندارد. ایده و اجرا بسیار معمولی است که بهسختی میتوان باور کرد در حال تماشای فیلمی از اصغر فرهادی هستیم که شهره به ایدههای ناب و فیلمنامهنویسی در سطح جهان است. شاید بتوان گفت فرهادی کمی قضیه را دستکم گرفته است.
٧- ترک خانه از سوی رعنا که انگیزه کافی و حداقل متقاعدکنندهاي برای بیننده ندارد، ایده خوبی برای پایان فیلم نیست. بهیاد بیاوریم مثلا سارا و بانوی مهرجویی را که قهرمان زن برای ترک خانه دلیل و انگیزه کافی دارد و بیننده آن را میپذیرد.
٨-فیلم عمق کافی ندارد. زیرلایههای فیلم در صورتی شکل میگرفت که ابعاد داستان بیشتر از این میشد. مثلا تجاوز به رعنا به وسیله پزشکی قانونی درحالیکه خود رعنا آنرا تکذیب میکرد در آخرین لحظات، تأیید میشد منتها نه از سوی پیرمرد و بُعد دیگری به داستان میداد. این تجاوز میتوانست به وسیله همسایهای رخ دهد که بالای سر جسم لخت رعنا رسیده و نتوانسته خود را کنترل کند. همان کسی که معتقد بود باید چنین آدمهایی را در شهر گرداند و به این وسیله طعنهای به عمق ریاکاری در جامعه زده شود. این میتوانست پایان مناسبتری باشد و ابعاد قضیه را بیشتر و حفرههای غیرمنطقی فیلم را پر کند.
٩-فیلم میتوانست در همان اتاق بعد از زدن سیلی یا قبل از آن با تشکر پیرمرد از عماد بهواسطه اینکه آبرویش را نبردهاند، بسیار بهتر تمام شود.
١٠-در چنین فیلم تلخی اساسا طنز جایگاهی ندارد. در چند جای فیلم بیننده به خنده میافتد که کارایی بقیه فیلم زیر سؤال میرود. مثلا در صحنه خوردن ماکارونی و ریختن آن در سطل آشغال مسلما باید اعصاب شخصیتها خرد باشد، اما صحنه کمیک پیش میرود که نقض غرض است.