یکی از بزرگواران پس از بررسی و مداقه فراوان از سر دلسوزی و دولتخواهی با کمی بهره گرفتن از چاشنی طنز پیبردند کلید جناب آشیخ حسن اعتدالالملک در قفلها شکسته است و با این شکستگی قرار نیست هیچ قفلی را باز کند و گرهای از هزار گره زندگیمان باز شود. زبان دراز که در نادانی شهره شهر است از اینکه بالاخره ریشه مشکلات شناخته شد سخت مسرور گشت و خواست از سر ذوق سماعی بکند که یاد کلید شکسته دولت افتاد اما از فتوت دور دانست که برای شکست و ناتوانی دیگران شادمانی کند. ضمناً نگاهمان به قبضهایی که با مهر قرمز اخطاریه، نشان از پرداخت نشدن پول آب و برق و گاز و تلفن داشت و بالای طاقچه افتاده بود که ناگهان حرکات موزون در کمرمان خشک شد و سماع از ذهنمان پرید. بنابراین زبان دراز دست به دعا برداشت چون به یاد کلید براق و پر زرقوبرق اوایل دولت اعتدال افتاد و با آه و ناله ته دلی به جان قفل زنان و کلید شکنان نفرین کرد. خوانندگان عزیز میدانند به هر حال دعا و نفرین در جای خود پسندیده است به شرطی که آمین بگویید.
زبان دراز