معمولاً تعارف كلامي از ويژگيهاي ما ايرانيان است. مثلاً مرتب ميگوئيم: قربان شما، فداتون بشم، خانه خودتان است وكوچه و بازاري آن، چاكرم، نوكرم يا غلومتيم، بدخواه، مدخواه نداشته باشي. معمولاً هم اين تعارفات عملي نميشود، بفرماييد يعني كشك و صدالبته بعضي از سياسيون كه طرفدار هدف وسيله را توجيه ميكند، ميباشند درموقع انتخابات و معمولاً از يكسال قبل از آن شروع به تعارف و قربون صدقه رفتن ملت و مردم ميكنند اما آن تعارف و تكريم كه شامل معلمان و اوج آن بازنشستگان ميشود ازهمه جالبتر است. گفته ميشود: استاد پيشكسوت، صاحب تجربه ولي وقتي بازنشسته شدند مصيبت بود پيري و نيستي يعني نه پستي و نه كلاسي. همان تعارف زباني. يكي از بزرگان آنوري كه مقام معلم و بازنشستگان را تا آسمان بالا برده و نهايتاً هم با تأسف از وضع معيشت آنها به صحراي «كربلاي امروز» زده و گفته بود خجالت نميكشند حقوقشان بيست برابر بازنشستگان آموزشوپرورش است. به دوستي كه با خنده و غرور اين نوشته را نشانم داد گفتم: هنوز هم اينها را باور ميكني. گفت: ميدونم!! ولي بگذار بگويد. دارم عمق و وسعت گفتارهاي اين چنيني را اندازه ميگيرم تا خوانندگان آيينه چگونه قضاوت كنند؟
زبان دراز