در اواخر شعبان المعظم سنه هزار و چهارصد و هفده به دارالعباده یزد وارد شدیم براساس رسم الخط نیای بزرگوار که وی از «ابن بطوطه» نقل کرده بود که گفته میشود! تحولات چنان به کندی انجام میشود که گویی از آن زمان شهر ایستاده بود تا تازه واردی گم نشود و نیاز به گرفتن نشانی نباشد، پس اندر شهر شدیم، شهری خشتی یافتم که اهتمام شده بود هرچه خشت و خاک و کاه گل است بتنبانند و آهن و بتن برفرازند. راهنما میگفت چندی است این روند کند شده است پس به میدان شهر اندر شدیم راهنما گفتی رکورد سرعت ساخت وتخریب وبازسازی اینجا ثبت «گینس» شدی وعجب اینکه هیچکس آخر آن ندانستی. مردی میانسال آنجا بود از اسم آن میدان پرسیدم او آن را میدان (ملل واصناف)یا امیرچقماق سابق نامید از این جهت که از هر اتباع خارجی وداخلی نمونهای واز هر پیشهای کاسبی دکان زده است، از پشمک و ترمه تا جگر وشکنبه از سیگار و توتون قلیون تا اغذیه عربی وبند تنبون، از سنتی وقدیمی تا مدرن وجدیدی. چون عزم رفتن به محل تاریخی دیگر کردیم همراه مان گفت در تواریخ از منار و مسجد ذکری شده بود آن را ندیدیم گفتمش آنقدر دیدنی شنیدنی وچاله چوله ومانع بود که آن به چشم نیامد آنگاه از آنجا رفتیم تا در محلی بیاساییم که دراین شهر، مهمان پذیر قدم به قدم به وفور یافت شدی.
زبان دراز