غزلی از زنده یاد حسین کاوه تفتی با دست مایه طنز اندر وصف اوضاع نابسامان جامعه سروده بودند.
آن بدیدم به دست یک دلدار
عصر روزی به گردش گلزار
گل بویا و هم گلی گویا
همچو طوطی که شکر از منقار
چون تعارف نمود و بگشودم
دیدمش هفته نامه گلنار
ریزد از پای تا سرش گوهر
سخنان همچو لوءلوء شهوار
همه را مو به مو نموده بیان
وضع بازار و کسب و کوی و دیار
از خبرهای شهر مخصوصا
لطف عام جناب فرماندار
صلواتی کسی که مردم تفت
به جوانمردیش کنند اقرار
آن شنیدم به جلسه ای جایی
گفته بود است تفت و این همه کار !
آری ای دوست قصه ها دارم
من از امسال و پار و از پیرار
آن یکی نوحه خوب می خواند
بوسه بر نخل می زند بسیار
هر شب جمعه در کمیل بود
بر سر و سینه می زند بسیار
چون چنین است رای او بدهید
این وظیفه است مردم دیندار
غافلا این مشابه است نه اصل
خانه بنیاد می کند معمار
با وجودی که مهتران گفتند
مرد اصلح ز هم ببرد کار
آسیابان به زرگری مشغول
کار آهنگری کند عطار
کاردانی و فن و سعی و عمل
بهر سازندگی بود ابزار
بس که تجار تنبلی کردند
بو گرفته متاع این بازار
دایما جلسه های تو خالی
پی عکس اند و ظاهرند و شعار
کار مردم بماند روی زمین
ظهر ناگشته می کنند فرار
آنچه گفتم مشاهده عینی است
خود در این جلسه ها بدم بسیار
همه این ها سبب که تا گویید
به تعجب که تفت و این همه کار؟
حالیا ای جوان خدا قوت
حامی ات باد حیدر کرار
این همه کار و این همه مشکل
ارث مانده ز دوره قاجار !
تا چه گویند بعدها به شما
ای کشاورز تخم نیکی کار
چشم تاریخ از شما روشن
رخ تاریخ از شما گلبار
کاوه! این ها تو گفته ای نی، نی
پس که گفت؟ هفته نامه گلنار