زمان : 12 Bahman 1394 - 23:52
شناسه : 118082
بازدید : 18732
نقد و تحلیلی بر تاثیر وسایل ارتباط جمعی بر پیوندهای عاطفی در خانواده ها نقد و تحلیلی بر تاثیر وسایل ارتباط جمعی بر پیوندهای عاطفی در خانواده ها

یزدفردا"سرویس اجتماعی"خبرهای پلیسی"کی از مولفه‌های خانواده منسجم، پیوند عاطفی است که در اثر وجود و استمرار فضای گفت‌وگو، تعامل افکار و تبادل نظر میان اعضای آن شکل می‌گیرد. پیوند عاطفی، خود به عنوان یک عامل انگیزشی موجب ارتقاء انسجام خانواده می‌شود و ...

 

یکی از مولفه‌های خانواده منسجم، پیوند عاطفی است که در اثر وجود و استمرار فضای گفت‌وگو، تعامل افکار و تبادل نظر میان اعضای آن شکل می‌گیرد. پیوند عاطفی، خود به عنوان یک عامل انگیزشی موجب ارتقاء انسجام خانواده می‌شود و این سیکل می‌تواند همچنان ادامه یابد. براین اساس پیوند عاطفی و انسجام خانواده با یکدیگر همبستگی مثبت و بالایی دارند.

 

عوامل گوناگونی موجب آسیب دیدن پیوند عاطفی خانواده شده و انسجام آن را به مخاطره می‌اندازند. یکی از عوامل اثرگذار بر گسستگی انسجام خانواده، گسترش رسانه‌های جمعی و استفاده افراطی از آن‌ها می‌باشد. رسانه‌های جمعی بویژه رسانه‌های شنیداری و غیر متعامل به دلیل کارکرد متنوع خود و ایجاد تغییرات پیوسته، بتدریج جای ارتباط بین فردی از نوع چهره به چهره را گرفته و توانسته‌اند فضای انفرادی را بجای فضای جمعی و اجتماعی خانواده حاکم کنند، بطوری‌که گسترش تکنیکی رسانه‌های شنیداری و رایانه‌ای، ارتباط مستقیمی با فردگرایی و دوری از گروه را نشان می‌دهد.

 

در این مسیر، تعامل فرد با رسانه الکترونیکی و غیر احساسی شکل می‌گیرد و به دلیل برتری تکنولوژیکی و تجهیز فنی ابزارهای رسانه‌ای، نوعی رعب فرهنگی و انفعال شخصیتی در فرد ایجاد می‌شود. نتیجه این می‌شود که افراد خانواده به جای گفت‌و‌گوی صمیمی با یکدیگر با ابزارهای الکترونیکی ارتباط برقرار می‌کنند، ارتباطی که فاقد بار عاطفی و احساسی است. این آسیب در دو نوع ارتباط، بیشتر خود را نشان می‌دهد: یکی ارتباط بین فرزندان و والدین و دیگری ارتباط بین زن و شوهر.

 

تجربیات نشان می‌دهند که هر اندازه ارتباط میان فرزندان و والدین و همچنین ارتباط میان همسران به دلیل تغییر مخاطب کاهش یابد، فاصله عاطفی و هیجانی و همچنین فاصله شناختی میان اعضای نظام خانواده بیشتر می‌شود. آمارهای رسمی نشان می‌دهند که میزان مشاهده تلویزیون توسط افراد ایرانی نزدیک به چهار ساعت‌و‌نیم در روز است. این میزان بسیار زیاد است و می‌تواند موجب کاهش فضای گفت‌و‌گو میان اعضای خانواده گردد. این روند به افزایش فردگرایی و کاهش جمع گرایی منجر خواهد شد که عامل مهمی در آسیب دیدن انسجام خانواده قلمداد می‌شود.

 

گروه خانواده، یک گروه پویا‌ست. گروه تنها مجموعه‌ای از افراد نیست، بلکه نشان‌دهنده نوع و شکل روابط میان اعضای آن نیز هست. گروه را می‌توان مجموعه‌ای از افراد دانست که با برقراری ارتباط با یکدیگر و انجام کار و فعالیت مشترک‌، هدف مشترکی را نیز دنبال می‌کنند (بورمان، 1969، به نقل از فرهنگی،1382). درتقسیم‌بندی گروه‌ها، خانواده را می‌توان جزو گروه‌های کوچک بحساب آورد که با اندکی تفاوت، ازقوانین گروه‌های بزرگ تبعیت می‌کنند. ازمهم‌ترین قواعد این گروه‌ها تحولی بودن آن‌هاست. تحول گروه گروه به عنوان یک نظام جمعی، همواره درحال تحول و تغییر می‌باشد. خانواده نیز کم و بیش از آغاز شکل‌گیری خود از مراحلی گذر می‌کند.

 

 گذر از این مراحل در جهت هدف‌مندی نظام (سیستم) می‌باشد. هدف اصلی گروه خانواده، رسیدن به سطحی است که بتواند ثبات و تداوم خود را حفظ نماید. این هدف را می‌توان با عنوان انسجام خانواده نام برد که به آن گروه، شخصیتی پایدار می‌دهد. به عبارت دیگر، انسجام گروه را می‌توان به عنوان سطح بالای گروه (خانواده) مطرح نمود. وقتی اعضای گروه بتوانند نیازهای همدیگر را درجهت هدف فردی و جمعی خود تامین نمایند، در واقع موجد انسجام گروه می‌شوند. به عبارتی انسجام گروه به عنوان سطح بالای تحول، در گرو مشارکت، هدفمندی و عملکرد متناسب با تامین تعامل نیازهای اعضای گروه می‌باشد. بر این اساس‌، انسجام خانواده را می‌توان به عنوان مهم‌ترین مولفه پویایی و حفظ آن قلمداد نمود.

 

پیوندعاطفی اگر انسجام گروه به عنوان عامل پایداری خانواده، طبعا واجد مشخصه‌هایی خواهد بود که تضمین کننده شخصیت پایدار گروه می‌باشد. در روی آورد روان‌شناختی، پیوند عاطفی مشخصه‌ای است که فضای روانی گروه را برای وصول به اهداف تعیین شده و انسجام، تسهیل می‌کند. دلیل آن، وجود نیروی انگیزشی پیوند عاطفی است که موجب می‌شود اعضای گروه درتامین نیازهای یکدیگر به صورت فعال مشارکت کنند.

 

پیوند عاطفی به دلایل گوناگونی پدیدار شده و گسترش می‌یابد. یکی ازمهم‌ترین زمینه‌های ایجاد این پیوند، وجود زمینه ارتباطات صحیح بین فردی است. این ارتباط به درستی انجام نمی‌پذیرد مگر آنکه اعضای گروه با نوعی تفهیم و تفاهم و درک متقابل با یکدیگر تعامل داشته باشند. یکی ازاین عوامل که ارتقادهنده پیوند عاطفی می‌باشد‌، گفت و گو است که عبارت از برقراری ارتباط و تعامل کلامی با یک یا چند نفر می‌باشد. درفضای ارتباطاتی بویژه ارتباطات بین فردی‌، گفت و گو صرفا یک رفتارعادی نیست بلکه الگویی است که فضای عاطفی و هیجانی حاکم بر مناسبات افراد را شکل می‌دهد. گفت و گویی که واجد منظور ارتباطی و تعامل می‌باشد، دارای دو مولفه و به عبارتی دارای دو مهارت می‌باشد : یکی‌، مهارت گوش دادن ودیگری مهارت همدلی. با بهره‌گیری مناسب از این دو مهارت می‌توان جریان ارتباطی گفت و گو را درجهت تفاهم و درک متقابل براه انداخت.

 

گوش دادن‌، با شنیدن متفاوت است. شنیدن یک عمل زیستی است که شامل دریافت یک پیام ازطریق کانال‌های حسی است‌، شنیدن‌، تنها بخشی از فرایند گوش دادن است. اما گوش دادن فرایندی است که عناصری چون دریافت‌، درک‌، توجه‌، معناگذاری و پاسخگویی توسط شنونده را در خود دارد (برکو وهمکاران‌،1953، ترجمه دکتر اعرابی و همکاران‌،1378). نکته دیگر آن است که فرایند گوش دادن همواره با ارتباط چشمی همراه است. تجربیات روان‌شناختی گواه این یافته مهم هستند که هنرگوش دادنی می‌تواند کارکرد درمان‌گری نیز داشته باشد‌، که به وسیله ارتباط چشمی براه ‌افتد. همچنین یافته‌ها نشان می‌دهند که ارتباط چشمی به عنوان یکی ازمولفه‌های اساسی ایجاد امنیت و توجه مطرح می‌شود.

 

وقتی در مناسبات کلامی‌، گوش دادن با ارتباط چشمی همراه شود‌، طرفین ازیکدیگر احساس احترام و توجه دریافت می‌کنند‌، و این امر به همدلی و درک متقابل آنها کمک می‌کند. پس گوش دادن بدون ارتباط چشمی‌، بکار نمی‌افتد و به مرتبه شنیدن‌، به عنوان یک عمل زیستی‌، نزول می‌کند. این دو مولفه را نمی‌توان ازهم تفکیک نمود. بر این اساس‌، خانواده‌هایی که با یکدیگر ارتیاط چشمی برقرار و حرفهای همدیگر را خوب گوش می‌کنند‌، واجد پیوند عمیق‌تری نسبت به خانواده‌های دیگر می‌باشند.

 

همدلی‌، فرایند عاطفی شناختی است که طی آن یک شخص از عواطف‌، احساسات و شناخت طرف دیگر آگاهی می‌یابد. برخی آن را به معنی تجربه مشترک یک هیجانی در دو نفر می‌دانند. کارل راجرز‌، همدلی را توانایی همراهی فرد با فردی دیگر به جایی که احساسات آن شخص او را رهنمون گردیده است‌، می‌داند) پورافکاری‌، 1373)

 

وقتی دراثر گفت و گو‌، با عنایت به مولفه‌های گوش دادن و همدلی‌، پیوند عاطفی در خانواده شکل می‌گیرد‌، تاثیر آن به صورت متقابل‌، موجب ارتقای فضای گفت و گو و انسجام می‌شود و این سیکل همچنان رو به تکامل ادامه می‌یابد، مگر آنکه اختلالی در روند تحول گروه بوجود آید. به پاس استمرار فضای گفت وگو‌، تعاطی افکار و تبادل نظر میان اعضای خانواده شکل می‌گیرد. بر این اساس‌، گفت وگو‌، پیوند عاطفی و انسجام خانواده‌، به عنوان متغیرهایی مطرح می‌شوند که با یکدیگر همبستگی مثبت و بالایی دارند و همدیگر را تسهیل می‌کنند آسیب‌های خانواده در مقابل‌، عوامل گوناگونی موجب آسیب دیدن پیوند عاطفی خانواده شده و انسجام آن را به مخاطره می‌اندازند.

 

 یکی از این عوامل‌، عامل تفرد است که به صورت واگرایی اعضای خانواده‌، عمل می‌کند. در دنیای پرشتاب فناوری امروز‌، ابزارهایی وجود دارند که افراد را به صورت انفرادی به خود مشغول کرده و آن‌ها را از تعامل با دیگران باز می‌دارند. رسانه‌های جمعی از این دسته ابزارها به شمار می‌روند. البته این موضوع نافی منافع ابزارهای تکنولوژیکی نیست‌، اما نوع بهره برداری غیر فرهنگی از ابزارهای فنی موجب شده است که کارکرد آنها عمدتا درجهت تقویت فردگرایی سوق پیدا کند. به عبارتی‌، اگرجریان فرهنگی شدن ابزارهای رسانه‌ای تحقق بیابد‌، مضرات آن‌ها به شدت کاهش می‌یابد و کارکرد اصلی خود را پیدا می‌کنند. گرچه برخی نظریه‌ها بیانگر این مطلب هستند که ذات ابزارهای الکترونیکی به دلیل استفاده از عنصر تغییر‌، نمی‌تواند موجد آرامش باشند‌، بلکه مخل آن می‌باشند. برخی دیگر این نظریه را افراطی و یک سویه می‌دانند. البته وارسی این دو نظریه در این نوشته مقدور نیست و طرح این مطلب دراین نوشته برای بیان لزوم رعایت احتیاط درجهت استفاده از ابزارهای رسانه‌ای می‌باشد.

 

کارکرد رسانه‌های جمعی بویژه رسانه‌های شنیداری و غیر متعامل به دلیل کارکرد متنوع خود و ایجاد تغییرات پیوسته‌، به تدریج جای ارتباط بین فردی از نوع چهره به چهره را گرفته و موجب شده‌اند فضای انفرادی‌، بجای فضای جمعی و عاطفی در خانواده حاکم شود‌، بطوری که گسترش تکنیکی رسانه‌های شنیداری و رایانه‌ای‌، ارتباط مستقیمی با فردگرایی و دوری از فضای روانی و عاطفی خانواده را نشان می‌دهد. به عبارت دیگر‌، این ابزارها‌، به تدریج فضای روانی و محیطی گفت و گو را در یک ارتباط بین فردی‌، خدشه‌دار می‌کنند و اعضای گروه را به جای همگرایی، به واگرایی سوق می‌دهند‌، تا جایی‌که هر عضو خانواده صرفا دریک فضای فیزیکی مشترک زندگی کرده‌، اما هیچ تعاملی با هم نخواهند داشت. در ادامه‌، متاسفانه‌، اهداف آن‌ها نیز به تدریج نسبت به هم‌، واگرا شده و منفک می‌شوند.

 

 در این مسیر‌، تعامل واقعی فرد بجای آن‌که با افراد دیگری در محیط انسانی سامان بیابد‌، با رسانه‌های الکترونیکی‌، شکل می‌گیرد و به دلیل برتری تکنولوژیکی و تجهیزات خیره‌کننده رسانه‌ای‌، نوعی رعب فرهنگی و انفعال شخصیتی در فرد ایجاد می‌گردد. نتیجه این می‌شود که افراد خانواده به جای گفت‌و‌گوی صمیمی با یکدیگر که می‌تواند به تقویت پیوندهای عاطفی و انسجام اعضای خانواده منجر شود‌، با ابزارهای الکترونیکی ارتباط برقرار می‌کنند‌، ارتباطی که فاقد بار عاطفی‌، احساسی و هیجانی است. به تعبیر فوکویاما به دلیل تحدید اخلاق و کیفیت زندگی امروزی به تدریج شاهد یک فروپاشی بزرگ خواهیم بود. این فروپاشی در زمینه‌های اخلاقی و درنهادها‌، بیشتر در زمینه خانواده اتفاق خواهد افتاد.

 

فضاهای الکترونیکی و فردگرایی

 

آمارهای رسمی نشان می‌دهند که میزان مشاهده تلویزیون توسط افراد ایرانی نزدیک به چهار ساعت و نیم در روز است. این میزان درکشورهای دیگر به شش ساعت می‌رسد. میزان استفاده از اینترنت و اتاق‌های چت نیز در برخی کشورها بیشتر از این گزارش شده است. بطوری که ورود مردان و زنان در اتاق‌های چت به عنوان «زندگی دوم» مطرح که زندگی اول را به مخاطره انداخته است. طبیعی است که زندگی دوم (اتاق‌های چت) میزان زیادی از انرژی و وقت گفتگو را به خود اختصاص می‌دهد.

 

مک گایر (به نقل از حمیدی‌، مهدیه‌،1383)ورود ابزارهای رسانه‌ای را به ورود بیگانه تعبیر کرده است و می‌گوید:«به طور متوسط شش روز درهفته‌، بیگانه‌ای در خانه شما حضور دارد. بیگانه‌ای که آزادانه درهمه جای خانه سرمی‌زند و تاثیر می‌گذارد. این بیگانه وظیفه ساده‌ای دارد و آن محدود کردن توانایی ما و بچه ها در تشخیص رویا از واقعیت می‌باشد. ما به او اجازه می‌دهیم که در هر ساعتی وارد خانه‌مان شود. اگر ما درباره بیگانگان و غریبه‌ها به بچه‌هایمان هشدار می‌دهیم‌، متاسفانه درباره این بیگانه هیچ هشداری به بچه‌ها نمی‌دهیم. این بیگانه یکسره حرف می‌زند و هرچه می‌خواهد می‌گوید ودیگران هم سراپا گوش می‌شوند». جان تیلور گاتر (1999)درباره وسعت دنیای مجازی می‌گوید : «تلویزیون و رسانه‌ها با صرف وقت کودکان به دنیای مجازی‌، فرصت تجربه دنیای حقیقی و آشنا شدن با واقعیت‌های جذاب‌، نشاط آور و حتی مخاطره‌آمیز را از آنان سلب می‌کند و این امر آنان را بی‌حوصله‌، حسود و. . . بار می‌آورد.» گاتر برای جبران این موضوع‌، اعتقاد دارد که کودک را با دنیای واقعی آشنا کنید‌، طبیعت‌، ما بقی کارها را انجام می‌دهد.

 

در گزارش ان وای تی (NYT)‌، زنان در آمریکا بیشتر از این‌که به فکر مراقبت از کودکان خود باشند‌، تلویزیون تماشا می‌کنند. در این گزارش آمده است که این زنان در مرتبه اول تلویزیون تماشا می‌کنند و خرید خانه و صحبت با تلفن در رده‌های بعدی ارتباط قرار دارند. مراقبت از کودکان و صحبت کردن با آن‌ها در مراتب پایین‌تر قرار دارند. همان‌طور که ملاحظه می‌شود‌، صرف وقت زیاد برای رسانه‌ها بمنزله کاهش میزان ارتباط‌های انسانی بویژه با کودکان می‌باشد. این روند‌، به افزایش فردگرایی و کاهش جمع‌گرایی منجر خواهد شد که عامل مهمی در آسیب دیدن انسجام خانواده قلمداد می‌شود.

 


روانشناسان درحوزة روانشناسی شخصیت و اجتماعی برای آن‌که بتوانند مطالعات بین فرهنگی را بویژه درباره خود و هویت سامان دهند؛ مقیاس فردگرایی ـ جمع گرایی را به عنوان یک شاخص بکار می‌برند.

 

درکل یافته‌های تحقیقی نشان می‌دهند که میان کشورهای غربی و شرقی تفاوت‌های قابل ملاحظه‌ای درباره شاخص فردگرایی ـ جمع‌گرایی مشاهده می شود که دلیل آن تفاوت درنوع نگرش‌، رفتار و فرهنگ‌های متفاوت و ازجمله به چگونگی گسترش رسانه‌های جمعی درمتن خانواده‌ها می‌باشد.

 

پهناوری جهان‌، مسایل پیچیده اقتصادی‌، فناوری الکترونیکی و وضعیت اجتماعی اقتصادی بویژه فشار جهانی شدن‌، تغییراتی را ایجاد می‌کنند که در زمینه تحول شخصیتی فرد و نیز هویت جمعی آن‌ها در محیط اجتماعی و خانواده تاثیرات بسزایی دارند (بانهام وهمکاران، 2000).علت اصلی کاهش جمع گرایی و افزایش فردگرایی را به تجربیات فراوان شهرنشینی‌، شتاب فناوری و ویژگی‌های زندگی پر تنش و کاهش ارتباطات بین فردی نسبت می‌دهند. کاهش فرهنگ گفت‌وگو و تعامل عاطفی بدلیل کیفیت جدید زندگی‌، بیش از همه‌، هویت فردی و جمعی ملت‌ها را تحت تاثیر قرارداده و بتدریج آن‌ها را به سوی فردگرایی سوق می‌دهد.

 

ملاحظه:

 

گسترش پرشتاب فناوری بویژه فناوری الکترونیکی به میزان زیادی کیفیت و روند طبیعی انسان را ازحالت عادی و طبیعی خارج کرده است و رفتارهای جدیدی را درعرصه فردی و اجتماعی بوجود آورده است. رفتارهای جدید‌، به عرصه خانواده نیز گسترش پیداکرده است. مهم‌ترین مشخصه این رفتار‌، فردگرایی و کاهش احساس تعلق و پیوند عاطفی در گروه خانواده می‌باشد. برای رهایی از این کیفیت‌، گسترش فرهنگ استفاده از ابزارهای رسانه ای به گونه‌ای که این ابزارها درخدمت انسان‌ها باشد‌، نه شکل دهنده رفتار‌، که البته کار ساده‌ای نیست. هر اندازه رسانه‌ها‌، نجابت بیشتری بخرج دهند و به سلامت پیام خود اهمیت بدهند‌، نمی‌توانند جای ارتباط چهره به چهره را درمناسبات ارتباطی بگیرند. پس رویکرد خانواده‌ها باید درجهت کاهش استفاده از ابزارهای رسانه‌ای و استفاده مهار یافته از آن‌ها در جهت اهداف قابل کنترل‌، سامان یابد. طبیعی است دراین وضعیت‌، فضای خانواده برای گفت‌و‌گو و هم کلامی آماده می‌شود.