آرامگاه کوروش هخامنشی
آرامگاه کوروش بزرگ مهم ترین اثر مجموعه پاسارگاد که در دوره ای به “مشهد مادر مقدس” شهرت داشت، از سال 1820 به بعد به عنوان آرامگاه کوروش شناسایی شد. فاصله مجموعه پاسارگاد از تخت جمشید حدودا 75 کیلومتر است. دشتی که آرامگاه کوروش و مجموعه پاسارگاد در آن قرار دارد، دشت مرغاب نام دارد.
این آرامگاه همچون گوهری در میان دشت مرغاب خودنمایی می کند. در گذشته بنای آرامگاه میان باغ های سلطنتی قرار داشت و از سنگ های عظیم که درازای بعضی از آنها به هفت متر می رسد، بنا شده بود. تخته سنگ های آرامگاه با بست های فلزی به هم متصل شده بود. این بست ها بعدها دزدیده شد، هر چند بیشتر این آسیب ها بعدها ترمیم شد، اما جای خالی برخی از آنها به صورت حفره هایی در دل سنگ برجای مانده است.
آرامگاه کوروش در پاسارگاد، حدوداً در 530 تا 540 قبل از میلاد از سنگ آهکی به رنگ سفید ساخته شده است. بنای آرامگاه دو قسمت مشخص دارد، یکی سکویی 6 پله ای که قاعده آن مربع مستطیلی به وسعت 165متر مربع است و دیگری اتاقی کوچک به وسعت 7.5 متر مربع که سقف شیب بامی دارد و ضخامت دیوارهایش به 1.5متر می رسد.
پایه بنا (13.35×12.30 متر) از شش لایه پلکانی تشکیل شده است که از آنها اولی به بلندی 170سانتی متر، دومی و سومی 104 سانتی متر، و سه عدد آخری 57.5 سانتی متر هستند. ارتفاع کلی بنا در حدود 11 متر است. در ورودی آرامگاه در سمت شمال غربی قرار داشته و 75 سانتی متر پهنای آن است. این درگاه کوتاه نیز دارای دو در سنگی بوده که از بین رفته است. خزانهٔ آرامگاه، در بالاترین نقطه، شکل یک خانهٔ شیروانی ساده با یک ورودی کوچک در غرب را دارد.
پس از کشته شدن کوروش بزرگ در جنگ با ساکاها یا ایرانیان شمالی، جسد وی را مومیایی کرده و درون تختی از زر نهاده و اشیای مهم سلطنتی و جنگی او را در کنار وی گذارده بودند. در حمله اسکندر مقدونی، یک شخص در این آرامگاه را شکسته و اشیای آن را تاراج کرده و کالبد را گزند رسانده بود.
در شیب سقف آرامگاه دو حفرهٔ بزرگ وجود دارد که برای سبک کردن سنگها و کم کردن از بار سقف ایجاد شده است و برخی به اشتباه، جای نگهداری کالبد کوروش و همسر وی دانسته اند.
تا حدود صد سال پیش باور بر این بود که این بنا آرامگاه مادر سلیمان باشد و در دورهٔ اتابکان در زمان آل بویه با استفاده از ستونهای باقی مانده از کاخهای باستانی مسجدی با نام «مسجد اتابکی» در گرد آن ساخته و یک محراب کوچک در خزانهٔ آرامگاه کندهکاری شد. در دههٔ 1970 بقایای مسجد پاکسازی شده و تکههای تاریخی به نزدیکی مکانهای اصلیشان بازگردانده شدند.
آرامگاه کوروش در همه دوره هخامنشی مقدس به شمار میآمده است. این امر باعث گردیده که در دوران اسلامی هم این تقدس حفظ شود. اما تعبیر اصلی بنا دیگر مشخص نبودهاست و از سوی دیگر مردم هم ساختن بناهای با عظمت سنگی را خارج از قوه بشری میدانستهاند و به حضرت سلیمان که دیوان را برای کارهای دشوار در خدمت داشتهاست، نسبت میدادهاند. به همین جهت آرامگاه کوروش را هم از بناهای آن حضرت میشمردند و آن را به مادر او نسبت میدادند و “مشهد مادر سلیمان” میخواندند.
کوروش به مدت سی سال، از سال ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد، بر ایران سلطنت کرد. مرگ کورش در سال سیام سلطنت او در حدود سال ۵۲۹ پیش از میلاد اتفاق افتادهاست. روایات مختلفی دربارهٔ مرگ کوروش وجود دارد. هرودوت مینویسد، راجع به در گذشت کوروش روایات مختلف است اما من شرحی را که بیشتر در نظرم معتبر مینماید نقل میکنم. کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ماساگت (ماساژت) قومی از سکاها که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت میپرداختند، به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد، میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانهای بود که لشگریان کوروش باید از آن عبور میکردند. هنگامی که کوروش به این رودخانه رسید، تهمرییش (تومیریس) ملکهٔ سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کوروش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدیه و دایی مادر کوروش که تا پایان عمر، به عنوان یک مشاور به کوروش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. کوروش نظر کرزوس را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. نخست عدهای از جنگاوران ماساگتها به رهبری سپارگاپیس فرزند ملکه، به دستهای از سربازان لشکر کوروش که از بقیه جدا افتادهبودند، حمله کرده و همه را به خاک هلاکت انداختند. بعد از آن پیروزی آنها بر سفرهٔ طعام بازمانده از لشکر کوروش نشسته و با اشتیاق فراوان انقدر خوردند و نوشیدند که مست و بیهوش شدند. پارسیان در این هنگام وقت را غنیمت شمرده بر سر آنها ریختند و سپارگاپیس را اسیر کردند. سپارگاپیس وقتی به هوش آمد و خود را اسیر دید، از کوروش استدعا کرد که غل و زنجیر از او بردارند. کوروش این تقاضا را اجابت کرد. وقتی دستان او آزاد شد، از شدت ننگ و عار خود را درجا کشت. بعد از جنگی بین دو سپاه درگرفت که از جهات شدت و خشونت در میان سایر اقوام سابقه نداشت و عاقبت ماساگتها غلبه کردند و خود کوروش نیز کشتهشد.