** دکتر محسن میرجانی
پیش درآمد:
چند روزی را برای پیگیری امور دانشگاه و شرکت در دوره آموزشی مدیران پایگاههای میراث فرهنگی کشور در مسافرت بودم. متاسفانه چون از نظر تکنولوژی تنها وسیله ارتباطیام یک لپ تاپ است و گوشی مجهزی ندارم در این ۷، ۸ روز کلا در بیخبری بودم. تا اینکه به اردکان مراجعت کردم و یادداشت آقای مستوفی را هم در گروههای اجتماعی من جمله حامیان میراث کهن و هم در برخی پایگاههای خبری منتسب به اصولگرایان دیدم. یادداشت را چندین و چند بار خواندم. نگارنده یادداشت، آقای حمید مستوفی از جمله دوستان من است که گاه و بیگاه در زمانی که مسئول واحد خبر بود و من هم سرپرست اداره میراث فرهنگی شهرستان، با هم در خصوص مسائل شهر، نقطه نظرهایی گاه موافق و گاه متضاد داشتیم صحبت و بحث میکردیم که گاها روی سخن به مسئولان ارشد شهرستان از جمله نماینده محترم مردم میرفت.
با توجه به مشق پانزده سال و اندی آقای دکتر تابش در کسوت نمایندگی که املایی بیغلط نیز نمیتواند باشد و بنده نیز همچون دیگران میتوانم انتقاداتی به این مشق داشته باشم -که نمیدانم بهجا یا بیجاست- برآن شدم تا چند سطری در خصوص مطالب و موضوعات مطرح شده از سوی آقای مستوفی بنویسم. فارغ از برداشتهای متنوعی که از من و از این یادداشت انتقادی خواهد شد، به عنوان یک شهروند اردکانی و در قالب آزادی بیان در چارچوب قوانین جمهوری اسلامی حق خود دانستم که نقطه نظرات خود را قلمی کنم دید و نقطه اتکایم در نگارش این یادداشت بر دو گزاره متکی است:
۱: واقعیتهای میدانی ایران امروز است با همه ضعفها و قوتهای آن.
۲: استفاده حداقلی از برخی استانداردها و مقتضیات حوزه نقد و نقادی که به صورت فهرستوار در انتهای یادداشت آوردهام.
همیشه سخن گفتن و قضاوت کردن در خصوص افراد و شخصیتهایی که در برههای از تاریخ تأثیرگذار بودهاند سخت پیچیده و مناقشه برانگیز بوده است. برای شناخت و معرفت به این افراد، گاه بایستی به هزار توی اندیشه و افکارشان و حتی زمانه زیستشان رجوع کنی تا شاید بتوانی وجوهی از شخصیت و عملکردشان را بشناسی و مورد قضاوت قرار دهی.
از این روست که سبک نوشتاری بیوگرافی انتقادی، امروزه در ادبیات جهان بسان یک بندبازی بر لبه تیز تیغ “حقیقتطلبی یا آرمانخواهی” در دوران و گردش است. وجود افکار متنوع، متفاوت و متضاد در حوزههای مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که هریک ایدهآل و بهشت موعود خود را بر مبنای درک و برداشت خود میجویند، کار را برای شناخت و معرفت نسبت به وقایع جهان چه گذشته و حتی در زمانه خودمان نیز سخت و بحثانگیز میسازد و در این گذار و مرحله است که فرد یا جریانی به بلندای عرش میرسد و همین فرد و جریان از سوی کسانی دیگر یا افرادی که نگاهی متفاوت و دنیای فکری متضادی دارند؛ متهم به انواع اشتباهات راهبردی و فاحش میشود. شاید یکی از مهمترین علل ایجاد این وضعیت، روحیه ایده آلگرا و صفر و صد اندیشیدن قضاوت کنندگان، منتقدین و معترضین باشد که بدون درک درست از شرایط و مقتضیات تاریخی و جغرافیایی به صدور حکم رو میآورند. منتقدینی که در خوشبینانهترین حالت قصدشان اصلاح امور و تغییر برخی از روندهای نادرستی است که به زعم آنها همه چیز را به نابودی و قهقرا کشانده است.
تاریخ ۲۵۰ ساله معاصر مملکت آرمانخواه و سردرگم ما پر است از اینگونه رفتارهای صفر و صدی و یکجانبهنگر. شاید در میان کشورهای صاحب فرهنگ و تمدن و میل به پیشرفت در جهان که برخی از آنها امروزه فرسنگها فاصله با مملکت ما پیدا کرده و به راهبردی اصولی برای مفاهیمی چون پیشرفت، دموکراسی و آزادی رسیدهاند، ایران تنها کشوری باشد که علیرغم شکلگیری بسیاری از حرکتهای اصلاحی و ترقیخواهانهای چون انقلاب مشروطیت، نهضت ملیشدن صنعت نفت، ایجاد نظام دانشگاهی آکادمیک با سابقه نزدیک به صد سال و امثالهم همچنان در همان خانه اول قاجاری خود مانده و به این زودیها نیز قرار نیست که از آن جدا شود.
مهمترین عامل این وضعیت عدم درک صحیح منتقدین و تفکراتی است که بارزترین روحیات و خلقیات آنها نگرشهای سطحی، احساسی و عدم درک صحیح از شرایط زمانه و روندهای تاریخی است که گاها با منفعتطلبی فردی و سیاسیبازی نیز همراه میگردد.
دکتر محمدرضا تابش یکی از این نمونههای بیشمار در تاریخ معاصر ایران است با همه قوتها و البته ضعفها و پر و خالیهایی که جدا از واقعیتهای موجود جامعه ایرانی نبوده است. شخصیتی که باید در مقیاس جامعه ایرانی دیده شود با همه مختصات آن. بزرگی که بواسطه خلقیات و روحیات ما ایرانیها یا دیو و دد است و یا قدیس و راه میانهای ندارد. دکتر تابش چه قبول کنیم و چه انکار، آیینهای تمامنما از یک کارگزار جمهوری اسلامی ایران است. کارگزاری که ۴ دوره حمایت و اعتماد جامعهای پویا در دل ایران بزرگ را جلب کرده و یک سری اقدامات و عملکردهایی دارد. موافق دارد، منتقد دارد، مخالف دارد. در این ۱۶ سال عدهای از او بریدهاند و عدهای در میانه راه جذبش شدند که این رسم روزگار است و شهید مطهری در اعلی درجه آن به جاذبه و دافعه حضرت علی(ع) به عنوان اسوهای بیبدیل اشاره کرده و این را میرساند که یک انسان، خواه با ظرفیتهای فراوان روحی و جسمی در نهایت نمیتواند و نباید همه را راضی نگهدارد.
دکتر تابش اقدامات و فعالیتهای عظیم و ماندگاری را در قامت یک نماینده برای شهر و حوزه انتخابیهاش انجام داده است، بعضی رویهای بوده که در سیاست جاری مملکت اعمال میشده و برخی نیز به مدد تعامل و تلاش و تحمل سختیهای گوناگون وی حاصل شده است. اما باید پرسید آیا تنها شهر اردکان در کل ایران مشکل زیستمحیطی دارد، آیا تنها اردکان است که مشکل کمآبی و خشک شدن سفرههای زیر زمینی را دارد؟ آیا تابش تنها رجل سیاسی است که برخی از نام و موقعیتش سوءاستفاده کرده و برای خود نام و نانی دست و پا کردهاند؟ آیا همه طرحهای توسعهای در این مملکت بر مبنای اصول و قواعد آن اجرا شده است که پروسه توسعه صنعتی اردکان فارغ از آنها بوده است؟ و آیاهای دیگر.
با همه این اوصاف؛ تابش قدیس نیست، انسانی است که جایزالخطا یا به زعم برخی ممکنالخطا است. انسانی است که با توجه به یک دوره ۱۶ ساله حضور در رأس حاکمیت و کسب کردن تجربیات ارزشمند از این مسئولیت و آگاهی کامل از روندهای توسعهای کشور موجد یک سری تحولاتی در منطقه شده است. تحولات و اقداماتی که باید با یکدیگر دیده شود. محاسن و معایبی که ناگزیر از یکدیگرند و اصولا هر حرکتی و هر اقدامی دارای درصدی از حسن و موهبت؛ و درصدی از خطا و اشتباه است. ولی آنچه واقعیت دارد و در نظر و رأی مردم بطور کم سابقهای در چهار دوره متوالی انتخابات عینیت یافته؛ اعتماد و ابراز رضایت از اقدامات وی است، اقداماتی که بنا به خصوصیات مردم ایران زمین؛ عملکرد فردی و اجتماعی و خصوصیات فردی و اجتماعی ایشان با هم دیده شده است.
چند روز گذشته یادداشتی تحت عنوان “همه اشتباهات تابش” منتشر شد. نگارنده این یادداشت به یک سری مسایلی اشاره کرد که میتوان آنها را در قالب چند گزینه دستهبندی و طبقهبندی کرد. برای جلوگیری از اطاله کلام به صورت تیتروار موضوعات مورد اشاره نگارنده این یادداشت را میآوریم:
۱: نگارنده در بادی امر از یک امر کیفی یعنی نقد عملکرد تابش در طول دوران تصدی مسئولیت نمایندگی، به یک امر کمی و احساسی رأی دادن یا ندادن به تابش رسید و این در حالی بود که فرد مورد انتقاد آقای منتقد، در حال حاضر کسوت نمایندگی یک شهرستان را دارد نه کاندیدای مجلسی که رقیب کاندیدای منتقد است!
۲: نگارنده در بیشتر سیر یادداشت خود به جامعه آماری مردم کوچه و بازار برای صدق گفتههایش اشاره میکند ولی هیچگونه آماری از این افراد، شغل و طبقه اجتماعی آن ارائه نمیدهد و این امر خیلی منطقی نیست چرا که منتقدین این یادداشت هم میتوانند از خیل مردم کوچه بازاری دیگری صحبت کنند که مدافع و موافق آقای تابش هستند.
۳: در بحث بیمعرفتی آقای تابش، حتی بر فرض صحت مدعای ایشان، آیا این موضوع قابل پذیرش و صدالبته زیبنده مردم فهیم و باشندگان یونان کوچک است که از یک سوراخ چند بار گزیده شوند و چهار دوره متوالی بر مبنای تقسیم بندی پیشنهادی نگارنده سرشان کلاه برود و باز ایشان را با آرای بالا تایید کنند؟ یا صحیح است که منتقد که از مردم کوچه بازار مایه میگذارد، رأی آنان را از سر سهلانگاری و بیتفاوتی، قضاوت کند؟
۴: در بحث غرور تابش به سه زیرمجموعه اشاره شده است:
اول: استفاده تبلیغاتی از جایگاهشان برای کشاندن مدیران کل به شهرستان. دوم: گزینشی و تبلیغاتی برخورد کردن با صنایع شهرستان و گزینه سوم که به نظر میرسد در این تقسیمبندی جایی نداشته باشد؛ و آن هم انفعال و مدارا برای حفظ وضع موجود و همرنگ شدن با آرایش روز سیاسی جامعه است.
در خصوص موضوع اول نگارنده، قطعاً هیچگاه مسئولین بر حل همه مشکلات طرح شده در جلسات مردمی شهرها و روستاها که گاها برآورده کردن آن میلیونها تومان اعتبار پیش بینی نشده طلب میکند صحه نمیگذارند که اتفاقا برعکس؛ حل چند درخواست از دهها درخواست و ادامه اینگونه جلسات برای رسیدگی به مشکلات را مدنظر دارند و پس از پرس و جو بعنوان یک نمونه ملموس از دو منطقه ذکر شده (احمدآباد و ترک آباد)، نتایج خوبی از جمله اجرای خط انتقال مجزا به ترک آباد از خط انتقالی، برق رسانی به مجتمع دامداریها و اصلاح بخش بزرگی از شبکه آب شرب احمدآباد و غیره از نتایج چنین جلساتی بوده است و از این رو خیلی مستند و منطقی نیست که بخواهیم برداشتهای شخصی خودمان را آنهم بطور احساسی در نتیجهگیری اعمال کنیم.
در مورد موضوع دوم؛ بحث سر این است که آیا تابش موجد این تحولات بوده یا اینکه صرفا سیاست نظام بر مبنای توسعه شهرستان بوده است. حال مگر دیگر شهرستانهای استان تابع این سیاست نبودند؟ مگر مجتمع گندلهسازی بعد از زمان اصلاحات به حال خود رها شد؟ یا توسعه اقتصادی اردکان در دورانی که تفکرات وی و عامه مردم اردکان با دولت ۸ ساله گذشته در تضاد بود، رو به افول گذاشت؟ و موضوع دیگر اینکه مگر تابش مسئول ساخت، بازاریابی و فروش محصولات یک واحد صنعتی است که مسئولان و متولیان صنایع توقع داشته باشند از صفر تا صد قضیه را وی برایشان انجام دهد؟ و قطع یقین ایجاد بستری برای توسعه و تداوم آن، امری است که میتواند مورد رضایت مردم و کارآفرینان باشد آنهم در شرایط سخت اقتصادی امروز.
و در خصوص گزاره سوم، مشی سیاسی هر فردی به خصوص در ایران که نظام تحزب در آن جایگاه محکمی ندارد یک امر شخصی است و مگر الآن جبهه مشارکتی وجود دارد که ایشان متصل بدان باشند و در ثانی و مهمتر؛ فکر نمیکنیم که همین حرکتهای رادیکال برخی اصلاحطلبان باعث ایجاد روندهای سیاسیای در این مملکت شد که تا الآن هم داریم چوبش را میخوریم و موضوع دیگر اینکه آقایان دکتر محمدرضا خاتمی و حسین خلیلی نمایندگان دو کلانشهر تهران و کرج محسوب میشدند و آقای تابش باید نمایندگی یک شهر کوچک را میکرد که هنوز در اول راه بود و اگر رو به اقدامات رادیکال میآورد نه تنها خودش مهره سوخته میشد که شهر اردکان هم بسیار متضرر میشد.
در نهایت اینکه انتقاد از تابش حق هر شهروند اردکانی است ولی به شرط اینکه این نقد منصفانه، سازنده و جدا از غرضهای فردی و سیاسی باشد و بتواند گرهای از مشکلات را بگشاید.
برای آشنایی بیشتر با مقوله نقد به برخی از اصول آن اشاره میکنم و پرواضح است که اگر نقدی دارای برخی از این معیارها باشد سازنده و مفید است وگرنه، نه تنها دردی از دردهای جامعه را دوا نمیکند بلکه موجب نتیجه عکس در جامعه میشود و یک احساس بدبینی و عدم اعتماد بین مردم و مسئولان ایجاد خواهد کرد.
به یاد داشته باشیم که با هر قصد و نیتی دست به نقد فرد یا جریانی بزنیم، بنیان و سنگ بنایی را گذاشتهایم که بعدها میتواند علیه خود و جریان متبوعمان نیز به کار رود؛ بخصوص اگر مردم آنرا بدلیل فضاهای اخیر منتهی به انتخابات و تخریب شخصیتهای تأثیرگذار بدانند.
برخی اصول نقد:
معطوف به بهبود امور باشد/ از سر خیر خواهی باشد/ توام با ارائه اصلاحات پیشنهادی و یا راه حل باشد/ توام با ذکر آثار و جنبههای مفید در کنار جنبههای منفی باشد/ منتقد، خود و نقد خود را نیز نقد و ارزیابی نماید/ همراه با استدلال و سند و مدرک باشد/ متحجرانه و انعطاف ناپذیر نباشد/ واضح و روشن باشد. مبهم، مغلق و پیچیده نباشد به طوریکه نیاز به مفسر داشته باشد /: احساسی و ایدئولوژیکی نباشد. به این معنا که پیش فرض آن بر نادرست بودن امر مورد نقد قرار نگیرد. به عبارت دگر منتقد نباید جانبداری ایدئولوژیکی خود را در امر انتقاد دخالت دهد / آزمون پذیر و عمومی باشد. به طوریکه دیگران هم بتوانند با استفاده از همان روش و ابزار به همان نتایج مطرح در انتقاد دست یابند. به عبارت دیگر مهمل و بیمعنی نباشد. … /
امید است تا با تعمیق سمنها و سازمانهای مردم نهاد غیر دولتی در حوزههای مختلف و فعال شدن رکن چهارم دموکراسی یعنی مطبوعات در شهرستان اردکان و تضارب آرا و افکار بتوانیم زمینهای فراهم بیاوریم که در فضایی سالم و بدور از هر گونه کدورت، منفعت طلبی شخصی و بندبازی با سیاست، تنها به تعالی و توسعه شهرمان بپردازیم. که این مورد قطعا سرلوحه همه دوستان و همراهان از هر جریان فکری و حتی بالاتر از آن در یک جریان فکری پویا و زنده چون اصلاحات نمود پیدا کند. والسلام
منبع: شهروند اردکان