زمان : 16 Mordad 1394 - 12:47
شناسه : 108935
بازدید : 3940
روياي زبان دراز!! روياي زبان دراز!! زبان دراز هفته نامه آيينه يزد

شبي از شب‌ها زبان‌دراز در خواب مي‌ديد عده‌اي دور هم نشسته و يكي به ديگر دوستان مي‌گويد: يكي بود يكي نبود روزي دزدي از ديوار خانه‌اي بالا رفت.
قديم دزدها در شب و از طريق ديوار بالا مي‌رفتند و وارد خانه‌ها مي‌شدند.آفتابه، لگن يا فرش و ديگ و دلوچه مي‌دزديدند نه حالا كه خودشان را صاحبخانه مي‌دانند و روز روشن گاوصندوق پر از جواهر و دلار تا دكل نفتي را مي‌برند بگذرم، وقتي پريد پايين پايش به سر مادر زن صاحبخانه برخورد كرد و مرتكب قتل شد.
چون داماد بي‌معرفت نبود فوري راهي عدليه نشد تا رضايت بدهد. به هر حال داماد با معرفت رفت شكايت كرد البته دزد زرنگ بود و پارتي و پول فرستاد به دارالاماره!
خلاصه دزد مثل بعضي‌ها!! تكذيب و حاشا و ابدا!! مشكل را انداخت گردن استاد بنا كه ديوار را كوتاه ساخته است؟ مدعي‌العموم دادگر هم دزد را با هزار عذرخواهي از قتل و دزدي تبرئه و استاد بنا را محكوم كرد.
بنا هم خشتمال را مقصر دانست كه خشت‌ها را كوچك ماليده، خشتمال هم نجار را كه قالب كوچك ساخته است!! نجار هم هيزم‌شكن را و بالاخره مقصر اصلي شد هيزم‌شكن!! اما جناب رييس ناگهان متوجه شد كه‌اي بابا!! اين فرد نه دزد است و نه قاتل.
پس به كور كردن يك چشم حكم داد. هيزم شكن هم كه كمرش از سختي روزگار خميده شده بود گفت: بابا جان من كه چشم‌هايم را نمي‌توانم از دست بدهم. برويد شكارچي را كه نيازي به يك چشم بيشتر ندارد محكوم كنيد چون ادله پيرمرد هيزم‌شكن محكم و متين و حاكم پسند بود موضوع مورد موافقت قرار گرفت و قرار شد حكم در ملاء عام براي عبرت مردم اجرا شود. ديگري هم مي‌گفت سيلي آمده، عده‌اي مرده‌اند و عده‌اي بي‌خانمان شده‌اند و سر مقصر دعوا است روزنامه نگاران مراقب باشند دارند دنبال مقصر مي‌گردند.
هواشناس و پليس راه، ستاد بحران و حوادث غيرمترقبه، اورژانس، آتش‌نشاني، آنها كه مجوز ساخت و ساز داده‌اند و مسير سيل را مسدود كرده‌اند روزنامه‌نگاران و خبرنگاران كه از كاه، كوه ساخته‌اند و زيادي هستند و مسئول اصلي. بنابر اين مزاحم هر چه كمتر بهتر!!.
پس چه بهتر كه تعداد آنها اگر به بيش از 100 تا هم مي‌رسد جانمان را از دست همه آنها خلاص كنيم. در اين حال احساس كردم والده آقا مصطفي به زبان‌دراز‌زادگان مي‌گويد نمي‌دانم امشب چطور شده كه بابا اين قدر هذيان مي‌گويد دستي به سينه او بزنيد و بيدارش كنيد ناگاه از خواب پريدم و قرار شد بروم مشتي آب به صورت بزنم!! تا كمي حالم جاي خود بيايد.

زبان دراز