اكنون شهیدان مردهاند، و ما مردهها زنده هستیم. شهیدان سخنشان را گفتند، و ما كرها مخاطبشان هستیم، آنها كه گستاخی آن را داشتند كه ـ وقتی نمیتوانستند زنده بمانند ـ مرگ را انتخاب كنند، رفتند، و ما بیشرمان ماندیم، صدها سال است كه ماندهایم. و جا دارد كه دنیا بر ما بخندد كه ما ـ مظاهر ذلت و زبونی ـ بر حسین(ع) و زینب(س) ـ مظاهر حیات و عزت ـ میگرییم، و این یك ستم دیگر تاریخ است كه ما زبونان، عزادار و سوگوار آن عزیزان باشیم.
امروز شهیدان پیام خویش را با خون خود گذاشتند و روی در روی ما بر روی زمین نشستند، تا نشستگان تاریخ را به قیام بخوانند.
در فرهنگ ما، در مذهب ما، در تاریخ ما، تشیع، عزیزترین گوهرهایی كه بشریت آفریده است، حیات بخش ترین مادههایی كه به تاریخ، حیات و تپش و تكان میدهد، و خدایی ترین درسهایی كه به انسان میآموزد كه میتواند تا «خدا» بالا رود، نهفته است و میراث همه این سرمایههای عزیز الهی به دست ما پلیدان زبون و ذلیل افتاده است.
ما وارث عزیزترین امانتهایی هستیم كه با جهادها و شهادتها و با ارزشهای بزرگ انسانی، در تاریخ اسلام، فراهم آمده است و ما وارث اینهمه هستیم، و ما مسؤول آن هستیم كه امتی بسازیم از خویش، تا برای بشریت نمونه باشیم. «وكذالك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء علی الناس و یكون الرسول علیكم شهیدا» خطاب به ماست.
ما مسئول این هستیم كه با این میراث عزیز شهدا و مجاهدانمان و امامان و راهبرانمان و ایمانمان و كتابمان، امتی نمونه بسازیم تا برای مردم جهان شاهد باشیم و شهید باشیم و پیامبر(ص) برای ما نمونه و شهید باشد.
رسالتی به این سنگینی، رسالت حیات و زندگی و حركت بخشیدن به بشریت، بر عهده ماست، كه زندگی روزمرهمان را عاجزیم!
خدایا! این چه حكمت است؟
و ما كه در پلیدی و منجلاب زندگی روزمره جانوریمان غرقیم، باید سوگوار و عزادار مردان و زنان و كودكانی باشیم كه در كربلا برای همیشه، شهادتشان و حضورشان را در تاریخ و در پیشگاه خدا و در پیشگاه آزادی به ثبت رساندهاند.
خدایا این باز چه مظلومیتی بر خاندان حسین؟
اكنون شهیدان كارشان را به پایان رساندهاند. و ما شب شام غریبان میگرییم، و پایانش را اعلام میكنیم و میبینیم چگونه در جامعه گریستن بر حسین (ع)، و عشق به حسین (ع)، با یزید همدست و همداستانیم؟ او كه میخواست این داستان به پایان برسد.
اكنون شهیدان كارشان را به پایان بردهاند و خاموش رفتهاند، همهشان، هر كدامشان، نقش خویش را خوب بازی كردهاند. معلم، مؤذن، پیر، جوان، بزرگ، كوچك، زن، خدمتكار، آقا، اشرافی و كودك، هر كدام به نمایندگی و بهعنوان نمونه و درسی به همه كودكان و به همه پیران و به همه زنان، و به همه بزرگان و به همه كوچكان! مردنی به این زیبایی و با اینهمه حیات را انتخاب كردهاند.
اینها دو كار كردند، این شهیدان امروز دو كار كردند، از كودك حسین (ع) گرفته تا برادرش، و از خودش تا غلامش، و از آن قاری قرآن تا آن معلم اطفال كوفه، تا آن مؤذن، تا آن مرد خویشاوند یا بیگانه، و تا آن مرد اشرافی و بزرگ و باحیثیت در جامعه خود و تا آن مرد عاری از همه فخرهای اجتماعی، همه برادرانه در برابر شهادت ایستادند تا به همه مردان، زنان، كودكان و همه پیران و جوانان همیشه تاریخ بیاموزند كه باید چگونه زندگی كنند ـ اگر میتوانند ـ و چگونه بمیرند ـ اگر نمیتوانند.
این شهیدان كار دیگری نیز كردند: شهادت دادند با خون خویش ـ نه با كلمه ـ شهادت دادند، در محكمه تاریخ انسان. هر كدام به نمایندگی صنف خودشان. شهادت دادند كه در نظام واحد حاكم بر تاریخ بشری ـ نظامی كه سیاست را و اقتصاد را و مذهب را و هنر را، و فلسفه و اندیشه را و احساس را و اخلاق را و بشریت را همه را ابزار دست میكند تا انسانها را قربانی مطامع خود كند و از همه چیز پایگاهی برای حكومت ظلم و جور و جنایت بسازد ـ همه گروههای مردم و همه ارزشهای انسانی محكوم شده است.
یك حاكم است بر همه تاریخ، یك ظالم است كه بر تاریخ حكومت میكند، یك جلاد است كه شهید میكند و در طول تاریخ، فرزندان بسیاری قربانی این جلاد شدهاند، و زنان بسیاری در زیر تازیانههای این جلاد حاكم بر تاریخ، خاموش شدهاند، و به قیمت خونهای بسیار، آخور آباد كردهاند و گرسنگیها و بردگیها و قتل عامهای بسیار در تاریخ از زنان و كودكان شده است، از مردان و از قهرمانان و از غلامان و معلمان، در همه زمانها و همه نسلها.
و اكنون حسین (ع) با همه هستیاش آمده است تا در محكمه تاریخ، در كنار فرات شهادت بدهد:
شهادت بدهد به سود همه مظلومان تاریخ.
شهادت بدهد به نفع محكومان این جلاد حاكم بر تاریخ.
شهادت بدهد كه چگونه این جلاد ضحاك، مغز جوانان را در طول تاریخ میخورده است.با علی اكبر (ع) شهادت بدهد!
و شهادت بدهد كه در نظام جنایت و در نظامهای جنایت چگونه قهرمانان میمردند. با خودش شهادت بدهد!
و شهادت بدهد كه در نظام حاكم بر تاریخ چگونه زنان یا اسارت را باید انتخاب میكردند و ملعبه حرمسراها میبودند یا اگر آزاد باید میماندند باید قافلهدار اسیران باشند و بازمانده شهیدان، با زینبش!
و شهادت بدهد كه در نظام ظلم و جور و جنایت، جلاد جائر بر كودكان شیرخوار تاریخ نیز رحم نمیكرده است. با كودك شیرخوارش!
و حسین (ع) با همه هستیاش آمده است تا در محكمه جنایت تاریخ به سود كسانی كه هرگز شهادتی به سودشان نبوده است و خاموش و بی دفاع میمردند، شهادت بدهد.
اكنون محكمه پایان یافته است و شهادت حسین (ع) و همه عزیزانش و همه هستیاش با بهترین امكانی كه در اختیار جز خدا هست، رسالت عظیم الهیاش را انجام داده است.
دوستان!
در این تشیعی كه، اكنون به این شكل كه میبینیم درآمده است و هر كس بخواهد از آن تشیع راستین جوشان بیدار كننده، سخن بگوید، پیش از دشمن، به دست دوست قربانیش میكنند، درسهای بزرگ و پیامهای بزرگ، و غنیمتهای بسیار و ارزشهای بزرگ و خدایی و سرمایههای عزیز و روحهای حیات بخش به جامعه و ملت و نژاد و تاریخ نهفته است.
یكی از بهترین و حیاتبخشترین سرمایههایی كه در تاریخ تشیع وجود دارد، شهادت است.
ما از وقتی كه، بهگفته جلال «سنت شهادت را فراموش كردهایم، و به مقبرهداری شهیدان پرداختهایم، مرگ سیاه را ناچار گردن نهادهایم» و از هنگامی كه به جای شیعه علی (ع) بودن و از هنگامی كه بهجای شیعه حسین (ع) بودن و شیعه زینب (س) بودن، یعنی «پیرو شهیدان بودن»، «زنان و مردان ما» عزادار شهیدان شدهاند و بس، در عزای همیشگی ماندهایم!
چه هوشیارانه دگرگون كردهاند پیام حسین (ع) را و یاران بزرگ و عزیز و جاویدش را، پیامی كه خطاب به همه انسانهاست.
این كه حسین (ع) فریاد میزند ـ پس از این كه همه عزیزانش را در خون میبیند و جز دشمن و كینه توز و غارتگر در برابرش نمیبیند ـ فریاد میزند كه «آیا كسی هست كه مرا یاری كند و انتقام كشد؟» «هل من ناصر ینصرنی؟» مگر نمی داند كه كسی نیست كه او را یاری كند و انتقام گیرد؟ این سؤال، سؤال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش از آینده است و از همه ماست. و این سؤال انتظار حسین (ع) را از عاشقانش بیان میكند و دعوت شهادت او را به همه كسانی كه برای شهیدان حرمت و عظمت قایلند اعلام مینماید.
اما این دعوت را، این انتظار یاری از او را، این پیام حسین (ع) را ـ كه «شیعه میخواهد» و در هر عصری و هر نسلی، شیعه میطلبد ما خاموش كردیم به این عنوان كه به مردم گفتیم كه حسین (ع) اشك میخواهد. ضجه میخواهد و دگر هیچ، پیام دیگری ندارد. مرده است و عزادار میخواهد، نه شاهد شهید حاضر در همه جا و همه وقت و «پیرو».
آری، این چنین به ما گفتهاند و میگویند!
هر انقلابی دو چهره دارد: چهره اول: خون، چهره دوم: پیام.
و شهید یعنی حاضر، كسانی كه مرگ سرخ را به دست خویش به عنوان نشان دادن عشق خویش به حقیقتی كه دارد میمیرد و به عنوان تنها سلاح برای جهاد در راه ارزشهای بزرگی كه دارد مسخ میشود انتخاب میكنند، شهیدند حی و حاضر و شاهد و ناظرند، نه تنها در پیشگاه خدا كه در پیشگاه خلق نیز و در هر عصری و قرنی و هر زمان و زمینی.
و آنها كه تن به هر ذلتی میدهند تا زنده بمانند، مردههای خاموش و پلید تاریخند، و ببینید كه آیا كسانی كه سخاوتمندانه با حسین (ع) به قتلگاه خویش آمدهاند و مرگ خویش را انتخاب كردهاند، در حالی كه صدها گریزگاه آبرومندانه برای ماندنشان بود، و صدها توجیه شرعی و دینی برای زنده ماندنشان بود، توجیه و تاویل نكردهاند و مردهاند، اینها زنده هستند؟ آیا آنها كه برای ماندشان تن به ذلت و پستی رها كردن حسین (ع) و تحمل كردن یزید دادند؟ كدام هنوز زندهاند؟
هركس زنده بودن را فقط در یك لش متحرك نمیبیند، زنده بودن و شاهد بودن حسین (ع) را با همه وجودش میبیند، حس میكند و مرگ كسانی را كه به ذلتها تن دادهاند، تا زنده بمانند، میبیند.
آنها نشان دادند، شهید نشان میدهد و میآموزد و پیام میدهد كه در برابر ظلم و ستم، ای كسانی كه میپندارید: «نتوانستن از جهاد معاف میكند»، و ای كسانی كه میگویید: «پیروزی بر خصم هنگامی تحقق دارد كه بر خصم غلبه شود»، نه! شهید انسانی است كه در عصر نتوانستن و غلبه نیافتن، با مرگ خویش بر دشمن پیروز میشود و اگر دشمنش را نمیكشد، رسوا میكند.
و شهید قلب تاریخ است، همچنانكه قلب به رگهای خشك اندام، خون، حیات و زندگی میدهد. جامعهای كه رو به مردن میرود، جامعهای كه فرزندانش ایمان خویش را به خویش از دست دادهاند و جامعهای كه به مرگ تدریجی گرفتار است، جامعهای كه تسلیم را تمكین كرده است، جامعهای كه احساس مسؤولیت را از یاد برده است، و جامعهای كه اعتقاد به انسان بودن را در خود باخته است، و تاریخی كه از حیات و جنبش و حركت و زایش بازمانده است، شهید همچون قلبی، به اندامهای خشك مرده بیرمق این جامعه، خون خویش را میرساند و بزرگترین معجزه شهادتش این است كه به یك نسل، ایمان جدید به خویشتن را میبخشد.
شهید حاضر است و همیشه جاوید.
كی غایب است؟
حسین (ع) یك درس بزرگتر ازشهادتش به ما داده است و آن نیمهتمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. حجی كه همه اسلافش، اجدادش، جدش و پدرش برای احیای این سنت، جهاد كردند. این حج را نیمهتمام میگذارد و شهادت را انتخاب میكند، مراسم حج را به پایان نمیبرد تا به همه حجگزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد كه اگر امامت نباشد، اگر رهبری نباشد، اگر هدف نباشد، اگر حسین (ع) نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوی است. در آن لحظه كه حسین (ع) حج را نیمهتمام گذاشت و آهنگ كربلا كرد، كسانی كه به طواف، همچنان در غیبت حسین، ادامه دادند، مساوی هستند با كسانی كه در همان حال، بر گرد كاخ سبز معاویه در طواف بودند، زیرا شهید كه حاضر نیست در همه صحنههای حق و باطل، در همه جهادهای میان ظلم و عدل، شاهد است، حضور دارد، میخواهد با حضورش این پیام را به همه انسانها بدهد كه وقتی در صحنه نیستی، وقتی از صحنه حق و باطل زمان خویش غایبی، هركجا كه خواهی باش!
وقتی در صحنه حق و باطل نیستی، وقتی كه شاهد عصر خودت و شهید حق و باطل جامعهات نیستی، هركجا كه میخواهی باشد، چه به نماز ایستاده باشی، چه به شراب نشسته باشی، هر دو یكی است.
شهادت «حضور در صحنه حق و باطل همیشه تاریخ» است.
و غیبت؟!
آنهایی كه حسین (ع) را تنها گذاشتند و از حضور و شركت و شهادت غایب شدند، اینها همه با هم برابرند، هرسه یكیاند:
چه آنهایی كه حسین (ع) را تنها گذاشتند تا ابزار دست یزید باشد و مزدور او، و چه آنهایی كه در هوای بهشت، به كنج خلوت عبادت خزیدند و با فراغت و امنیت، حسین (ع) را تنها گذاشتند و از درد سر حق و باطل كنار كشیدند و در گوشه محرابها و زاویه خانهها به عبادت خدا پرداختند و چه آنهایی كه مرعوب زور شدند و خاموش ماندند. زیرا در آنجا كه حسین(ع) حضور دارد ـ و در هر قرنی و عصری حسین (ع) حضور دارد ـ هركس كه در صحنه او نیست، هركجا كه هست، یكی است، مؤمن و كافر، جانی و زاهد، یكی است. این است معنا این اصل تشیع كه قبول هر عملی یعنی ارزش هر عملی به امامت و به رهبری و به ولایت بستگی دارد! اگر او نباشد، همه چیز بیمعناست و میبینیم كه هست.
و اكنون حسین حضور خودش را در همه عصرها و در برابر همه نسلها، در همه جنگها و در همه جهادها، در همه صحنههای زمین و زمان اعلام كرده است، در كربلا مرده است تا در همه نسلها و عصرها بعثت كند.
و تو، و من، ما باید بر مصیبت خویش بگرییم كه حضور نداریم.
آری، هر انقلابی دو چهره دارد؛ خون و پیام! رسالت نخستین را حسین(ع) و یارانش امروز گزاردند، رسالت خون را، رسالت دوم، رسالت پیام است. پیام شهادت را به گوش دنیا رساندن است. زبان گویای خونهای جوشان و تنهای خاموش، در میان مردگان متحرك بودن است. رسالت پیام از امروز عصر آغاز میشود. این رسالت بر دوشهای ظریف یك زن، «زینب» (س)! ـ زنی كه مردانگی در ركاب او جوانمردی آموخته است! ـ و رسالت زینب (س) دشوارتر و سنگینتر از رسالت برادرش.
آنهایی كه گستاخی آن را دارند كه مرگ خویش را انتخاب كنند، تنها به یك انتخاب بزرگ دست زدهاند، اما كار آنها كه از آن پس زنده میمانند دشوار است و سنگین. و زینب مانده است، كاروان اسیران در پیاش، وصفهای دشمن، تا افق، در پیش راهش، و رسالت رساندن پیام برادر بر دوشش، وارد شهر میشود، از صحنه برمیگردد، آن باغهای سرخ شهادت را پشت سر گذاشته و از پیراهنش بوی گلهای سرخ به مشام میرسد، وارد شهر جنایت، پایتخت قدرت، پایتخت ستم و جلادی شده است، آرام، پیروز، سراپا افتخار، بر سر قدرت و قساوت، بر سر بردگان مزدور، و جلادان و بردگان استعمار و استبداد فریاد میزند:
«سپاس خداوند را كه این همه كرامت و این همه عزت به خاندان ما عطا كرد: افتخار نبوت، افتخار شهادت...»
زینب رسالت رساندن پیام شهیدان زنده اما خاموش را به دوش گرفته است، زیرا پس از شهیدان او به جا مانده است و اوست كه باید زبان كسانی باشد كه به تیغ جلادان زبانشان برده است.
اگر یك خون پیام نداشته باشد، در تاریخ گنگ میماند و اگر یك خون پیام خویش را به همه نسلها نگذارد، جلاد، شهید را در حصار یك عصر و یك زمان محبوس كرده است. اگر زینب پیام كربلا را به تاریخ باز نگوید، كربلا در تاریخ میماند، و كسانی كه به این پیام نیازمندند از آن محروم میمانند، و كسانی كه با خون خویش، با همه نسلها سخن میگویند، سخنشان را كسی نمیشنود. این است كه رسالت زینب سنگین و دشوار است. رسالت زینب پیامی است به همه انسانها، به همه كسانی كه بر مرگ حسین(ع) میگریند و به همه كسانی كه در آستانه حسین سر به خضوع و ایمان فرود آوردهاند، و به همه كسانی كه پیام حسین(ع) را كه «زندگی هیچ نیست جز عقیده و جهاد» معترفند؛ پیام زینب به آنهاست كه:
«ای همه! ای هركه با این خاندان پیوند و پیمانداری، و ای هركس كه به پیام محمد مؤمنی، خود بیندیش، انتخاب كن! در هر عصری و در هر نسلی و در هر سرزمینی كه آمدهای، پیام شهیدان كربلا را بشنو، بشنو كه گفتهاند: كسانی میتوانند خوب زندگی كنند كه میتوانند خوب بمیرند. بگو ای همه كسانی كه به پیام توحید، به پیام قرآن، و به راه علی (ع) و خاندان او معتقدید، خاندان ما پیامشان به شما، ای همه كسانی كه پس از ما میآیید، این است كه این خاندانی است كه هم هنر خوب مردن را، زیرا هركس آنچنان میمیرد كه زندگی میكند. و پیام اوست به همه بشریت كه اگر دین دارید، «دین» و اگر ندارید «حریت» ـ آزادگی بشر ـ مسؤولیتی بر دوش شما نهاده است كه به عنوان یك انسان دیندار، یا انسان آزاده، شاهد زمان خود و شهید حق و باطلی كه در عصر خود درگیر است، باشید كه شهیدان ما ناظرند، آگاهند، زندهاند و همیشه حاضرند و نمونه عملاند و الگویاند و گواه حق و باطل و سرگذشت و سرنوشت انساناند.»
و شهید، یعنی به همه این معانی.
هر انقلابی دو چهره دارد:
خون و پیام
و هركسی اگر مسؤولیت پذیرفتن حق را انتخاب كرده است و هر كسی كه میداند مسؤولیت شیعه بودن یعنی چه، مسؤولیت آزاده انسان بودن یعنی چه، باید بداند كه در نبرد همیشه تاریخ و همیشه زمان و همه جای زمین ـ كه همه صحنهها كربلاست، و همه ماهها محرم و همه روزها عاشورا ـ باید انتخاب كنند: یا خون را، یا پیام را، یا حسین بودن یا زینب بودن را، یا آنچنان مردن را، یا اینچنین ماندن را. اگر نمیخواهد از صحنه غایب باشد.
عذر میخواهم، در هر حال وقت گذشته است و دیگر فرصت نیست و حرف بسیار است و چگونه میشود با یك جلسه، از چنین معجزهای كه حسین در تاریخ بشر ساخته است و زینب پرداخته است، سخن گفت؟
آنچه میخواستم بگویم حدیث مفصلی است كه در این مجمل میگویم به عنوان رسالت زینب، «پس از شهادت» كه:
«آنها كه رفتند، كاری حسینی كردند،
و آنها كه ماندند، باید كاری زینبی كنند، وگرنه یزیدیاند»!.