نامه ای برای امشب !
محمد رضا شوق الشعراء
امشب!
در بین اکثریت فقیر و گرفتار، و اقلیت ثروتمند و قدرت دار، معدودی اندیشه گرا و صاحب فکر، ناباورانه، بدون آنکه بتوانند برای اکثریت دردمند بیچاره، و اقلیت سیر درمانده، کوچکترین کار مهم و مفیدی انجام دهند؛ اسیر بهت و حیرت، خیره به تازیانه و نان و شیرینی، مایوس و نا امید، از بیدار و بینا شدن خفتگان و کوران، در تنهایی و سکوت، با درد و واهمـه، خسته و آزرده، می مانند؛ می خوانند؛ می نویسند؛ می اندیشند، و می میرند.
آنها که نمی خواهند و نمی توانند؛ با جهالت و قبول واقعیت، بخاطر نان، همراه اکثریت ناتوان گشته، و بی تفاوت و بدون تفکر، با نادیده گرفتن حقیقت، برای شیرینی، پیرو اقلیت قدرتمند گردند؛ و به اصلاحات و بیداری؛ آگـاهی و رهـایی؛ عدالت و قانـون؛ امنیت و آزادی؛ و فردای روشن و بهتر، برای کشورو جامعـه می اندیشند؛ در هنگامه همزیستی جهل و ثروت، و همنوائی تعصب و حماقت؛ جز تحمل سوز و درد تازیانه، له و نابود گشتن؛ رفتن و نیست شدن؛ چه راه دیگری در پیش رو دارند!؟
در جوامع عقب مانده و رشد نیافته ای که اکثریت افراد آن، خواب و ساکت، حسود و تنگ نظر، فقیر و بی تفاوت، ساده و زود باور؛ گرفتار تکرار و روزمرگی، اسیر هوس و شهوت، منتظر ناجی و نجات، دربند سرنوشت و تقدیر بوده؛ آگاهی و مطالعه نداشته؛ خوب آموزش ندیده، بد پرورش یافته باشند؛ و اقلیت نخبه و روشنفکر آن، مغرور و پر ادعا، نا امید و ناتوان از تغییر و اصلاح وضع موجود؛ سر سپرده قدرت و تشنه شیرینی؛ بدون واهمه از فردا و مردم؛ تنها به فکر منافع خود و کسب سود و مداخل باشند.
بنا به وضعیت پدید آمده و شرایط ایجاد شده؛ افراد و گروههایی در لباس منجی و قالب قهرمان، از بی خبری و احساسات و نا آگاهی مردم و فرصت بدست آمده، استفاده می کنند و به قـدرت وحاکمیت می رسند؛ و با اختیارات نامحدود، سر رشته امور را بدست می گیرند. که به مصالح و منافع ملت، و سرنوشت و آینده کشور، توجه و اعتنایی نداشته؛ به جز کسب پست و ثروت و حفظ قدرت، از هر راه و به هر وسیله، منظور و مقصود دیگری در سر ندارند؛ و در روند اثبات و تثبیت حاکمیت منطق و مرام خود، و حفظ وضع موجود؛ هرکس که در هر لباس، منتقد و مخالف برنامه های ظالمانه؛ و شعارهای عوام فریبانه و اندیشه های خواب کننده آنان بوده؛ بیـدار و آگاه؛ بدون چشمداشت به شیرینی و ترس از تازیانه؛ قصد و اندیشه بیداری داشته باشد، را بدون واهمه و ترس ازقضاوت تاریخ و جامعه؛ با تحقیر و ترور شخصیت، و بوسیله انواع و اقسام شیوه و بهانه ها، از سر راه بر می دارند؛ و نابود می کنند.
جوامع و ملت هایی! لیاقت، شایستگی، و حق استفاده از آزادی؛ دموکراسی؛ امنیت؛ رفاه؛ عدالت و قانون را دارند؛ و می توانند توسعه یافته، پیشرفت و رشد کنند؛ که بیش از خواب و خوردن. کار و تلاش، مطالعه و فکرمی کنند؛ و به جای حفظ شعر و تکرار شعار، و پیروی کورکورانه ازاحساس و دیگران، با آگاهی وشناخت، از منطق و شعور استفاده کرده؛ و عمل را جایگزین حرف می کنند.
راه رشد و توسعه و تحول؛ خود کفایی و استقلال؛ مردم سالاری و آزادی؛ و عقب ماندگی و خواب زدگی، فقر و بی عدالتی، فساد و فحشاء، وابستگی و ظلم پذیری، انحطاط و سقوط؛ ازفرهنگ و تربیت می گذرد، و بدون فرهنگ سازی و تحول در فرهنگ و تربیت؛ اصلاح و تحول، در توسعه و جامعه، ممکن نیست.
صادق باشیم!
آیا همان قدر که کودکان، جوانان و نوجوانان، در روز و سال، به بهانه های مختلف و دلایل گوناگون، بدون در نظر گرفتن سلامت و بهداشت، ساندویچ و پیتزا، چیپس و پفک، می خرند و می خورند. روزنامه و کتاب، می خرند و می خوانند؟
آیا به تعداد مغازه های پیتزا وساندویج فروشی، و کارگاههای تولید کننده چیپس و پفک. کتاب فروشی؛ محقق و نویسنده؛ پژوهشگـر و متفکر؛ در کشور وجود دارد !؟
در قبال کافی شاپ و رستوران و باشگاههـای پرورش جسم و قهوه خانه های موجود. چه تعداد خانه فرهنگ، هنرسرا، کتابخانه، بنیادهـای فرهنگی و کانون های پرورش فکر واندیشه وجود دارد!؟
آیا به تعداد شعب مجلل بانکهای مختلف و بنگاه های معاملات املاک و نمایشگاه اتومبیل و آژانس مسکن. مرکز پخش و بنگاه چاپ و نمایشگاه کتاب موجود است !؟
امشب!
جوایز رویایی و تبلیغات فریبنده و بی منطق بانک ها و موسسات مالی؛ چه چیز را تشویق و ترویج می کند!؟
کشوری که بیشترازمتخصص وطن پرست و معلم بیدار و کتابدار آگاه و مدیرکاردان. دلال بی سـواد پول پرست؛ پادو و نوکرو چاکر، و پزشگ تاجرو مهندس معامله گر دارد؛ راه به کجا می تواند ببرد!؟
دلال های ربا ساز و نابود کننده فرهنگ کار و تلاش؛ که بدون نگاه به گذشته و آینده، با حربه های مختلف؛ زالو منشانه، شیره وجود زحمتکشان جامعه را بی رحمانه می مکند؛ و نتیجه زحمت محرومان را فریبکارانه می بلعند؛ با سرمایه و فرهنگ ایران و ایرانی، چه کرده اند و می کنند و خواهند کرد !؟
مروجان ریاکار مصرف و تشریفات و قسط و قرض؛ با تکیه بر منفعت طلبی بی قاعده، و نادیده گرفتن اصول مذهبی و قانون انسانی و قواعد اخلاقی؛ چه می خرند؛ می فروشند؛ تولید و صادر می کنند؟
تا آنگاه وآنزمان!
که حاکمیت بی چون و چرای واسطه ها و دلالها و کارچاق کن ها؛ آزادانه و وقیحانه، با پشتوانه قانون؛ در پیش روی چشم مجریان قانون و مسئولین امور؛ بر بازار واقتصـاد ادامه داشته باشد؛ تغییر وضعیت نا ممکن؛ و انجام هر گونه حرکت اصلاحی، منجر به شکست خواهد شد.
ابزار و شیوه اصلاح! ازاصل اصلاحات مهمتر است.
استفاده بدون اندیشه و نابجا، از ابزار و شیوه های درست و نا درست؛ تحول و اصلاحات را به سکوت و افتضاحات می کشاند.
صادق باشیم!
آیا مدیران و مسئولان و کارشناسان و کارمندان دولت؛ به میزان مدت زمانی که در جلسات و نشست و همایش و کنفرانس و سمینارها ی پرهزینه و کم نتیجه، صرف کرده؛ حرف می زنند و حرف گوش می کنند؛ چای وشیرینی می خورند و چرت می زنند. تحقیق و مطالعه؛ تحلیل و تفکر می کنند؟
تیراژ قلیل جراید و چند هزاری کتاب، و درصد پائین مطالعه؛ درجامعه هفتاد میلیونی، با اکثریتی جوان و دانش آموز و دانشجو؛ بجز کم فرهنگی و بی اعتنایی به آگاهی؛ چه معنا و مفهومی دارد!؟
مردم سالاری؛ جامعه مدنی؛ عدالت و قانون؛ اصلاحات وآزادی؛ شورا محوری و نخبه گرایی؛ نظم و شایسته سالاری. درجامعه کتاب نخوان، و چشم بر روی مطالعه وتحقیق بسته.
در جامعه خواب و رویا زده ای که در آن!
تملق؛ فرهنگ.
رشـوه؛ هنـر.
چاپلوسی؛ سنت.
انعام؛ قانون.
تعارف؛ قاعده.
حسادت؛ رایج.
نادانی؛ ارزش.
فرهنگ؛ فلاکت.
هنر؛ هلاکت.
حماقت؛ افتخار.
سکوت؛ فریاد.
بیداری؛ گناه.
بینایی؛ عذاب.
و کوری، بینایی است!
درجامعه قرض و قسط زده ای که در آن!
دلالان و واسطه های کم سواد و بی فرهنگ؛ برخلاف اساتید و معـلمین و اهل قلم و اندیشه؛ ثروت و شخصیت، اعتبار و هویت دارند!
در جامعه بیمار و آفت زده ای که درآن!
فاصله و پایگاه طبقاتی یک دکترای علوم انسانی و اجتماعی و متخصص کشاورزی، با یک دکترای پزشگی و برج ساز بی سواد؛ غیر قابل باور و سنجش است. چه معنا و مفهومی می تواند داشته باشد !؟
جامعه ای که می خورد و نمی خواند!
قادر به درست اندیشیدن؛ خوب تصمیم گرفتن؛ و انتخاب صحیح نیست.
جامعه ای که فکر نمی کند، و نمی اندیشد.
خواب است.
بیدار نیست!
صادق باشیم!
انتخاب ناآگاهانه؛ منفعت طلبانه؛ کورکورانه و بدون مطالعه؛ پیآمدش مردم سالاری و توسعه نخواهد بود.
افراد ساده و زود باور؛ کم سواد و بیسواد؛ انتخاب کنندگان نا آگاه و بی خبر؛ چگونه می توانند بدون شناخت و مطالعه و تفکر، با تصمیمی درست و خردمندانـه، بهترین را بشناسند و انتخاب کنند!؟
رای و انتخاب، گناهگاران و خلاف کاران زندانی، که قانون؛ حق آزادی و حقوق اجتماعی را از آنان سلب کرده است؛ و نوجوانانی که بدلیل منع قانون، لیاقت انجام خدمت وظیفه، صلاحیت رانندگی، و حق گرفتن گواهی نامه و همسر را ندارند؛ چه ارزشی دارد!؟
قهرمان غافلان! منتخب جامعه بی مطالعه؛ چه افتخاری به انتخاب خود می تواند داشته باشد!؟
منتخب کوران؛ می تواند بینا باشد!؟
پهلوان جاهلان! منتخب جامعه بی اندیشه و خود بخواب زدگان بی تکان؛ به اتکا حمایت ناآگاهان متعصب کور، می تواند؛ در میدان مبارزه ونبرد؛ با نیروهای بینا و متکی به اندیشه و خرد، پیروزشود؟
نماینده خفتگان؛ قادر است که بیدار باشد!؟
مهجورگشتن فرهنگ و ادب، و فراموش شدن اخلاق و تربیت؛ در دستگاه بسته و ساکن آموزش و پرورش، حاصل و دست آوردش، فارغ التحصیل بی تربیت و خـالی از شخصیت و فاقـد هـویت است؛ کـه نمی تواند. بدرستی ببیند؛ عاقلانه برود؛ صادقانه مهر بورزد؛ خوب فکر کند؛ مودب و با فرهنگ، سالم و پاک باشد؛ احترام بگذارد؛ درست تشخیص دهد؛ آگاهانه زندگی کند؛ عاشقانه بیدار بماند؛ و خوشبخت بمیرد.
صادق باشیم!
جوانان پرخاشگر و عقده ای؛ یاغی و عصیان زده؛ ولنگار و ولگرد؛ بی تربیت و بد اخلاق؛ تنبل و بیعار؛ جاهل و بی فرهنگ؛ ریا کار و دروغگو؛ گناهکار و قانون شکن؛ خطا کار و قانون گریز. از دروازه فرهنگ کدام آموزش؛ و شاهراه تربیت کدام پرورش؛ عبور کرده اند؟
چند درصد خلافکاران و زندانیان؛ دختران فراری و خود فروش؛ پسران ساده ودخترنما؛ پدران بی توجه ومادران غافل؛ آموزش ندیده؛ به مدرسه نرفته؛ و ازآموزش و پرورش، مدرک سواد نگرفته اند!؟
امشب!
دختران زیبا و فریب خورده ایرانی، که در رویای فردای بهتر، اسیر دام باندهای فساد و قاچاق؛ برای رسیدن به اوج دست نا یافتنی؛ شرف و آبرو و گوهر و ناموس و فرهنگ و تاریخ ایران، و هویت ایرانی را در خارج از کشور و شیخ نشین هـا، نا آگاهانه؛ بدون فکـر و تعمق، مفت و ارزان می فروشند و بر باد می دهند. بی سواد هستند؟ یا بی تربیت؟
مربیان تربیت این نسل؛ چه، و چگونه، تربیت کرده اند؟
کدام مربی و معلمی تا بحال، بخاطر ارتکاب جرم و گناه دانش آموزش؛ محاکمه و مجازات شده است !؟
کدام رئیس و مدیر و وزیر آموزش و پرورشی، تا به امشب! بخاطر قصور در انجام وظیفه؛ ناتوانی در بهبود فضا و سیستم آموزش؛ بی کفایتی؛ کمیت گرایی و ظاهر سازی؛ و عدم دقت و توجه و رسیدگی به وضعیت معیشتی و معلوماتی معلمین و مربیان و دانش آموزان، استعفاء داده؛ به عجز و ناتوانی خود اعتراف نموده؛ و از غصه و شرم، خود سوزی و دق کرده است !؟
آنان که فرهنگ وتربیت را بدون تفکرو دوراندیشی؛ فدا وقربانی سیاست و اقتصاد کردند؛ فکر امروز و امشب و فردا را نکرده بودند.
و اما امشب!
اینک با تمام تصویرهایش؛ در روبروی چشم خسته و بسته ما می باشد.
چه تصویری در دل تاریکی می بینیم !؟
این تصویر را چه کسی جز ما ساخته است !؟
آموزش و پرورشی که امشب! با بودجه اندک و تشریفات زائد و کادر گسترده اداری؛ درگیر مسائل حزبی و جناحی و سیاسی، بدون هدف و برنامه؛ با بی تفاوتی و سهل انگاری،سکوت و سکون؛ گوش کردن و حفظ نمودن؛ تسلیم و اطاعت بی سوال، جزوه؛ خوب. کتاب؛ بد. تعلیم می دهد؛ نمی تواند فردا! امید بیداری؛ و توقع فکرکردن ازدست پرورده اش را داشته باشد.
درهنگامه تبلیغ و غوغای کمیت، و بحران بیکاری و افسردگی جوانان تحصیل کرده؛ سازمان آموزش عالی و دانشگاهی که امشب! کنار بازار گرم و معرکه داغ کلاسهای تضمینی و سفارشی کنکور؛عصاره تولید انبوه آموزش وپرورش را بدون توجه به عدالت و دقت درکیفیت، از دریچه تنگ وکهنه کنکور تحویل می گیرد؛ سرانجام پس ازسالها صرف وقت و بودجه،ازدریچه گشاد وبازدانشگاه؛ چه به جامعه اهداء می کند؟
امشب!
چـه کسی، بدون اندوه و واهمه؛ به آنان که بی فکری را با بی تفاوتی، رشد دادند و ترویچ کردند؛ فکر می کند !؟
امشب!
کدام چشم؛ بدون درد و اشک؛ به آنها که در سکوت، تاریکی و سیاهی را گسترش دادند؛ نگاه می کند؟
امشب!
این شب تاریک! کی به سپیده روشن می رسد؟
آیا هنوز، پیآمد وجود و رشد بی منطق، مدارس طبقاتی ، دربروز عقده ها و ناهنجاریهای فرهنگی و اجتماعی؛ مشخص نشده است!؟
بی عدالتی در آموزش همگانی؛ توانمند اعلام کردن داراها؛ ایجاد فاصله طولانی طبقاتی؛ و حرکت بر خلاف اصول قانون اساسی؛ در نهایت چه فرجامی خواهد داشت؟
با ریشه کن شدن بیسوادی و ثروتمند شدن بی فرهنگ ها؛ جهـل و بی فرهنگی، ریشه کن نشده؛ و فرهنگ مداری؛ حاکم نخواهد شد.
تنها خواندن و نوشتن؛ برای دانستن و فهمیدن؛ و داشتن تربیت و فرهنگ سالم، کافی نیست.
فرهنگ و تربیت! رسالتی از یاد رفته است؛ که فراموش شده.
معلمین و مربیانی که از سر نا چاری و به اجبار؛ با اکراه و بی میلی؛ بدون عشق و انگیزه و توانایی و دانایی و شایستگی؛ بخاطر شرایط و موقعیت، معلم و مربی شده؛ و تحت عنوان کسب و کار، با مواجب و حقوقی اندک، مسئولیت مهم و بزرگ امر تعلیم و تربیت و انسان سازی را بعهده گرفته اند؛ چگونه می توانند و قادرهستند؛ آنچه را که یاد نگرفته؛ و نمی دانند؛ آموزش دهند!؟
درس بیداری خفتگان؛ کدام خفته را بیدار خواهد کرد!؟
هرگاه برخلاف قاعده، بنا بدلایل مختلف، موانع غیرطبیعی، مردم و جوانان را ازانجام بهنگام غرایز طبیعی باز دارد؛ و سدی دربرابر تمایلات و احساسات و نیاز آنان پدید آورد؛ عواقب ناهنجار و نا خوشایند و غیر قابل باوری، درمحیط های اجتماعی وفرهنگی بروز می کند؛ عواقبی که حتی با برداشتن موانع ایجاد شده؛ براحتی و آسانی، و در کوتاه مدت، قابل جبران نمی باشد.
صادق باشیم!
ملتی مجبور است؛ با حسادت و حسرت، به بیگانه نگاه کند؛ و از هر چیز، حتی آزادی، و دموکراسی، و آبادی، و فلسفه، وعقیده، و هنر؛ وارداتی آن را ببیند و بخواهد؛ که نمی تواند؛ از داشته های خود، خوب و درست استفاده کند.
ملتی! که نمی تواند و قادر نیست؛ از تکنولوژی و دستاوردهای تمدن و علم، همچون داشته های خود استفاده کند؛ چگونه می خواهد و می تواند. فرهنگ پیشرو؛ تربیت صحیح؛ اقتصاد سالم؛ سیاست شفاف؛ عدالت اجتماعی؛ رفاه همگانی؛ امنیت؛ آزادی؛ و توسعه پایدار و رو به رشد داشته باشد؟
وضعیت مـوجـود! لایق و درخور و سزاوار جامعـه و ملتی است؛ که نمی تواند؛ درست بشناسد؛ خوب بخواند؛ خوب ببیند؛ خوب بشنود؛ خوب بگوید؛ خوب برود؛ و خوب فکر کند.
پایه های زور و قدرت جهانگیر ابرقدرتها و کشورهای پیشرفته صنعتی و دارای رفاه اجتماعی؛ بر زمینه مطالعه و شیوه تحصیل و روش کار و نوع انتخاب و تفکر ملتشان نهاده شده است.
امشب!
درد بزرگ جامعه اینست!
که دل و زبانمان؛ حرف و عملمان؛ یکی نیست.
که با دروغ هستیم، و بی دروغ نیستیم.
که دروغ می گوییم، و دروغ می شنویم.
کـه در دروغ ؛ با دروغ بدنیا آمده؛ متولـد می شویم؛ پرورش می یابیم؛ رشد می کنیم؛ آموزش می بینیم؛ تربیت می شویم؛ زندگی می کنیم؛ می سازیم؛ می بینیم؛ می خوانیم؛ می گـوییم و می میریم.
کـه رویا زده؛ اسیر خیالات واهی؛ در انتظار معجزه؛ با اتکا به شانس و اقبال؛ می خواهیم. بدون رنج و تلاش؛ بدون حرکت؛ بـدون از خود گذشتگی و فداکاری؛ یکشبه و در یک لحظه، به آسانی و از نزدیکترین راه، دارای همه چیزهایی شویم؛ که دیگران، برای داشتن و بدست آوردن آن؛ یک عمر تلاش کرده و زحمت کشیده اند.
امشب! درد کشنده! خواب زدگی و ناآگاهـی؛ غفلت و بی خبریست!
امشب! درد پنهان جامعه اینست!
که توده خاموش مردم؛ زبان پیچیده و نامفهوم روشنفکران و نخبگان موجود را نمی فهمند؛ و نخبگان و روشنفکران مدعی تحول و اصلاحـات، با توجـه به آموخته های خود؛ وابسته به رابطه و قدرت، خیره به تازیانه و نان و شیرینی، شتاب زده و ناشیانه، در راه ناهموار سیاست گام بر می دارند؛ و بدون شناخت موقعیت و نیاز مردم و خواست جامعه؛ ازسیاست و حزب، برای مردمی می گویند؛ که مشارکتی درسیاست نداشته؛ سیاست امشب را نمی فهمند؛ سیاست بازان را آنگونه که نیستند می بینند؛ سیاستمداران را آنگونه که هستند نمی شناسند. و ازحزب بازی سیاست بازان؛ حزب سازی فرصت طلبان؛ و بازی بی قاعده احزاب رابطه گرا و منفعت طلب؛ سرخورده، متنفر، و گریزانند.
نخبگان و روشنفکران اصلاحگرا؛ قبل ازتفکر و اقدام برای شروع هر گونه حرکت اصلاحی، ابتدا می بایست؛ نوع نگرش و گویش زبان و شیوه نگارش و روش مطالعه و تفکر خود را اصلاح کنند.
اگر روشنفکران ونخبگان تحلیل گر سیاسی؛ با چشم باز، وبدون غرور و خودخواهی؛ جای خود را به روشنفکران و نخبگان متفکر اجتماعـی بدهنـد؛ و پنجـره هـای مختلف سیاسـی، برای بازشدن پنجره های اجتماعی بسته شود؛ می توان تا حدی به آینده امیدوار بود و شد.
آینده ای روشن و زیبا، در فضایی باز و بدون پنجره؛ آنچنان که روشنفکران و نخبگان سیاسی، امشب! می خواهند؛ و بیداران؛ در جستجوی آن هستند.
فردایی! با پنجره های بی پنجره!
انجام اصلاحات؛ ایجاد جامعه مردم سالار و مدنی؛ شورا محوری و شایسته سالاری؛ تبدیل ایران، به ایران آباد و آزاد اسلامی؛ یکشبه و چند ساله؛ بدون ترویج فرهنگ مطالعه، و افزایش تیراژ و خواننده کتاب و مطبوعات؛ حزب شناسی؛ و استفاده صحیح از ماهواره و اینترنت و امکانات روز جهان، ممکن نیست.
در شرایط فعلی، با وضعیت موجود؛اصلاحات و اصلاح طلبی؛ یک شعاربی پایه وعوام فریبانه است؛ که سیاست پیشگان؛ ازآن برای فریب توده های محروم و ناآگاه، و به هیجان و صحنه آوردن خفتگان و کوران، استفاده درست؛ برای انجام عملکرد نادرست کرده اند.
مگر بدون ترویج فرهنگ مطالعه، و تبلیغ تفکر و تربیت اندیشه؛ دگرگونی اساسی درسیستم معلم محورآموزش و پرورش؛ اصلاح دیدگاهها؛ تغییرنگاه و بینش خانواده به فرزند و فرزند به خانواده؛ انجام اصلاحات ممکن است!؟
وقتی مردم؛ ازحق و حقوق قانونی و انسانی خود، آگاهی وشناخت نداشته؛ و در رابطه با چگونگی آن، توجیه و آگاه نشده اند؛ چگونه می خواهند؛ ازحق و حقوق خود دفاع کرده؛ و آن را بدست آورند؟
شاید مردم! آنچه که دارند و می خواهند؛ حقشان نیست؛ و آنچه کـه ندارند، و نمی خواهند؛ حقشان باشد.
تحول و اصلاحات را یک مصلح جامعه شناس متفکر؛ بدون مصلحت نگری و وابستگی به جریانات جناحی و سیاسی؛ با برنامه و آگاهی کامل نسبت به مسائل پیدا وپنهان جامعه؛ در یک موقعیت مناسب، باید شروع کند.
صادق باشیم!
آیا پیروان و حامیان شعاراصلاحات و مردم سالاری؛ برنامه ای برای اجرای مردم سالاری؛ و مصلح روشن بین متفکری، برای ایجاد و رشد تفکر اصلاحات داشته اند؟
اصلاح گرایان؛ با چه شناختی از بنیاد و بنیان جامعه؛ با کـدام انـدیشه و پایگاه و جایگاه و نگـاه و برنامه؛ می خواستند؛ با دست بسته؛ در جامعه بسته بی مطالعه؛ جامعه مدنی ایجاد کنند!؟
با شعار! می توان مردم را به صحنه آورد؛ اما نمی شود؛ در صحنه نگه داشت.
تنها داشتن صداقت و بیان شیوا و ظاهری فریبا؛ برای بدست گرفتن پرچم اصلاحات کافی نیست.
با شعار! می توان جنگ کرد؛ اما نمی شود؛ پیروز شد.
کسی که با غرور و افتخار؛ پرچم زیبا و سنگین، تحول و اصلاحات را در دست می گیرد؛ به اندازه صداقت و شرافت و ادعا. عشق ملت و شور وطن؛ توان و قدرت؛ انگیزه؛ صراحت؛ شجاعت؛ درایت؛ سیاست؛ کفایت؛ تعهد، و شناخت نیز باید داشته باشد.
با شعـار! می توان انقلاب ساخت؛ اما نمی شود؛ اصلاح کرد.
آزادی!
برای جامعه ای که آزادی را نمی شناسد؛ واصول استفاده از آنرا نمی داند؛ یاد نگرفته و تمرین نکرده؛ زهر تلخ هلاکت، و بند سرد اسارت است.
آزادی بی اصـول؛ در جامعه نا آگاه و خود پرست؛ تنها، وسیله ای برای هرج و مرج است.
اصلاحات!
برای مردمی که خواست و منفعت خود را به پنجره آن پیوند می زنند؛ و درآئینه اصلاحات؛ بجای دیدن و اصلاح خود؛ دیگران را می بینند واصلاح می کنند؛ یک بازی جدید و کسب و کار تازه است.
اصلاحات شعاری! درجامعه طبقاتی؛ تنها، بهانه ای برای ماندگاری در قدرت است.
اصلاحات اصولی! با در نظر گرفتن واقعیت وحقیقت؛ می بایست با حربه فرهنگ و تربیت؛ ازنگاه و تفکر جامعه شروع شده؛ رفتارو کردار و گویش وخواست و پندارها؛ با یک شیوه صحیح اصلاح شود؛ تا روند رویش و رشد اصلاحات؛ در یک زمان مناسب؛ با کمترین آسیب، خود بخود آغاز گردد.
بدون وجود درخت تلخ اصلاحات؛ دیدن و چیدن میوه شیرین تحول؛ ممکن نیست. و بذر و نهال اصلاحات؛ تنها درهوای تازه آگاهی و دانایی؛ و بر زمینه اندیشه و تفکراست؛ که می تواند رشد کند؛ و به باربنشیند.
ملت احساساتی! تابع دل و اشک و شور و شعر؛ منطق خاص خود را دارد؛ منطقی که با اندیشه و فکر، پیوندی نداشته و نمی تواند داشته باشد.
ملت سـاده و زود بـاوری! که با دل و گـوش مـی بیند و تصمیم می گیرد؛ نمی تواند؛ مدعی خواستن و داشتن حاکمان عملگرا باشد.
عملگرایان! در تقابل و مواجه با احساسگرایان، تا به امشب،همیشه سخت شکست خورده و با خواری و ذلت، از صحنه خارج شده اند.
اینک؛ امشب! آنچه که داریم؛ خود خواسته، و انتخاب کرده ایم.
بین ملتی که در یک شرایط خاص؛ بدون تحقیق و مطالعه؛ برای رسیدن به فردای بهتر،با نا آگاهی و بدون تعمق؛ مشروطه را انتخاب کرد؛ با ملتی که در یک موقعیت حساس، بدون شناخت و بررسی؛ برای داشتن فردای بهتر؛ نا آگاهانه و شتاب زده، به جامعه مدنی رای داد؛ چه تفاوتی وجود دارد!؟
سرانجام شعارجامعه مدنی؛ ازفرجام شعارمشروطه؛ بهترخواهد بود؟
در ایجاد شرایط فعلی جامعه و بروز ناهنجاریهای غیر قابل درک و باور اجتماعی، ملت بت ساز و بت شکن؛ کمتر از مسئولین منتخب، مقصر نیست.
مسئولین منتخب؛ آنگونه که مـردم می خواستند؛ و بدون اعتراض و انتقاد، قبول و تحمل و باورکرده اند؛ حرکت نموده و راه رفته اند.
منتخبین؛ با رای و خواست کدام مردم؛ منتخب و قهرمان شدند!؟
مردمی که دراوج ذلت و خفت؛ سکوت و تحمل می کنند؛ ناراضی نیستند.
مردمی که درانتهای فقر و نهایت بدبختی؛ با بی خیالی، می نشینند و تماشا می کنند؛ وضع موجود سزاوارشان هست.
مردمی که گرفتار جهـل و فقرو سستی؛ برای رهایی ازرنج و جور و بدبختی؛ و رسیدن به فردای بهتر و رفاه و خوشبختی؛ قهرمان می خواهند و می سازنند؛ و بسادگی و با بی تفاوتی، درمقابل ضعف و قصورو شکست قهرمان، سکوت و قهـر می کنند؛ دوباره باز در صحنه ای دیگر؛ با نمایشی دیگر؛ فریب خواهند خورد.
صادق باشیم!
آن روز که بدون توجه به اصول اصلاحات؛ با رویه قهرمان خواهی و اوهام اصلاح طلبی؛ در پی یافتن وساختن قهرمانی که قهرمان نبود؛ و نمی خواست و نمی توانست؛ قهرمان باشد؛ با حادثه، حماسه ساخته؛ و در جستجوی فردای بهتر، دیروزمان را به آسانی از دست دادیم؛ دل و گوشمان با ما بود؛ یا چشم و عقلمان!؟
فردای بهتر را جز با همت آتشین ملت و اراده آهنین دولت؛ و عشق راستین نخبگان؛ چگونه می شد و می شود؛ ساخت و داشت؟
بدون شایسته سالاری و قانون گرایی؛ تسامح و عدالت؛ قهرمان گریزی و شورا محوری؛ نخبه گرایی و تبار زدائی؛ رسیدن به فردای بهتر، ممکن بود؟
در این راه سخت و ساده، قهرمان منتخب؛ برای انجام تحول و اصلاحات؛ وتحقق وعده و شعارهایی که بدون در نظر گرفتن شرایط و وضعیت، به جوانان و توده مردم داده بود؛ چه باید می کرد.
خواست بلند پروازانه و انتخاب شتاب زده ملت تشنه عدالت و اصلاحات، اشتباه بود؛ یا برنامه و خواست، و انتخاب قهرمان؟
تاریخ! در جبر روزگار فراموش می شود و از یاد می رود؛ اما! هیچ چیز را هیچگاه، فراموش نخواهد کرد و از یاد نخواهد برد؟
سردار پیروز را، سرباز مبارز می سازد.
پس از انقلاب و جنگ تحمیلی و دوران فاصله ساز کارگزاران و سازندگی؛ نسل جوان در انقلاب تولد یافته و در جنگ رشد کرده؛ سرخورده و دلگیر از شرایط و وضعیت موجودی که نقشی در پدید آمدنش نداشت. دلش، فردای بهتر؛ چشمش، دنیای برتر؛ گوشش، صدای نو؛ و سرش، هـوای تازه می خواست.
اما عقل، و بینش و خرد و آگاهی؛ داشتن فردای بهتررا تنها در پس سالها تلاش و ازخود گذشتگی و فداکـاری یک نسل؛ ممکن می دانست.
و حال! امشب!
درشرایط بحرانی و موقعیت حساس کنونی؛ که مردم وامانده؛ جوانان دلمرده؛ منتقدین سرخورده؛ دانشجویان ساکت؛ نخبگان خاموشند؛ کتاب و جراید، نوشته و اندیشه؛ خریدارو خواهانی ندارد؛ توسعه سیاسی، به سیاست گریزی جامعه ختم؛ و جامعه اسلامی و انسانی؛ در بی عدالتی و تبعیض؛ گم شده است؛ پس از پایان بازی و نمایش خسته کننده و طولانی اصلاحات و صلاحیت؛ و شروع حاکمیت مجلس هفتم؛ در آستانه انتخابات ریاست جمهوری؛ به جایی رسیده ایم.
که امروزمان؛ بسیار بدتر از دیروز؛ و امشبمان، بسیار بهتر از فـردا می باشد.
و اما ! امشب!
برای آنکه فردایمان بهترازامشب شود؛ با توجه به شرایط موجود؛ باید با نگرشی جدید و صحیح، و بر پایه تفکرو اندیشه؛ حرکت را بدون درنگ، و واهمه؛ آغاز کنیم.
حرکت از زیر نقطه صفر!
ایران آزاد؛ آزاد اندیش.
ایران آباد؛ آباد ساز.
ایران آرام؛ امنیت و رفاه.
ایران سر بلند؛ بیداری و بیدار گر.
ایران فردا؛ عدالت و قانون.
ایران پر افتخار؛ متفکر و متخصص.
و ایران ماندگار و قدرتمند؛ پدرانی بیدار؛ مادرانی آگاه؛ فرزندانی توانا و دانا؛ سربازانی مبارز و وطن دوست؛ و سردارانی خدا شناس و وطن پرست می خواهد.
تنها یک باغبان با تجربه و آگاه می داند؛ به ثمر رسیدن یک درخت؛ چقدر تلاش و زحمت؛ و چه مدت زمان می برد.
ایجاد انگیزه مطالعه؛ ترویج فرهنگ مطالعه؛ عادت دادن مردم به مطالعه و کسب آگاهی؛ تشویق جوانان به تفکر و اندیشیدن؛ ارزش نهادن به فکر و خلاقیت؛ راه را برای رسیدن به نقطه شروع حرکت هموار خواهد کرد.
این تنها راه ممکن است.
و اگر نه! با ابراز و بروز احساسات، تنها خود را خسته می کنیم.
فریاد بی تفکر و مشت بی منطق؛ تنها سینه و دست زننده را زخم؛ و خسته می کند.
با مردم خوش خیال وبی تفاوتی، که بدون توجه به فرهنگ وادب؛ گـرفتار قسط و قـرض، اسیر بنـد بازار و اقتصاد، می دوند و نمیرسند؛ و جوانان شور و هویت ازدست داده ای، که دربحران اصلاحات و صلاحیت؛ و جریان شورا و مشارکت؛ به نا امیدی و بن بست رسیدند؛ بسادگی نمی توان، هیچ حرکت مفید و کارسازی را شروع کرد.
شاید سالها زمان و توجه و مدارا و تلاش لازم باشد؛ تا خسارتهای وارد شده به ایران و نسل امشب؛ برآورد و جبران شود.
عمق فاجعه؛ اینک بسادگی قابل رویت نیست.
پیآمد و عواقب تلخ و شوم زلزله؛ روزها و ماه ها پس از زلزله، مشخص خواهد شد.
درد و رنج زلزله؛ نه برای زیر آوار ماندگان و مردگان؛ که برای بازماندگان است.
قرن های بسیار است؛ که ایرانی؛ اسیر امواج؛ بدون تفکر و اندیشه؛ برای رضایت قدرت کهنه، با هیجـان می سازد؛ و برای خوشایند قدرت نو، بی پروا خراب می کند.
با بلوا و آشوب، آنچه ساخته، ویران می سازد؛ و با فریاد و غوغا، آنچه ویران ساخته و از بین برده؛ می سازد.
پس آن زمان! که ایرانی؛ برای ایران بسازد؛ و بخاطر ایرانی نگه دارد؛ کی فرا می رسد؟
فـرازو فرود سلسله های حاکم بر ایران؛ اثباتگرنکات قابل تعمقی می باشد. سلسله های مختلف و گوناگونی، که بنا به شرایطی؛ با قدرت و اقتدار؛ درطول تاریخ، بر ایران و ایرانی حکومت می کردند؛ کی در اوج قدرت و ثروت؛ به فرود و ذلت؛ نابودی و رسوائی در تاریخ؛ فکر کرده بودند؟
نسیم اوج؛ در فرود؛ همیشه توفـان می شود.
پیش لرزه های آرام وبی خطردراوج؛ زلزله های شدید فرودست.
تفکر و فرهنگ، حاکم بر ایرانی، همیشه می خواهد؛ شتابزده؛ سازه های جدید را بر روی خرابه های گذشته بسازد؛ وهیچگاه تصمیم گـرفته نشده؛ کـه سـازه هـای جدید؛ در کنار خرابــه ها و سازه های قدیم، ساخته شود.
ازین تاریخ مملو از فراز و نشیب؛ سرشار از خون و دروغ و ظلم و فریب؛ ما کی درس خواهیم گرفت؟
تاریخ را با چه نگاهی؛ می بینیم؟
تاریخ را چگونه می خوانیم؟
می نویسیم؟
می سازیم!؟
تا به کی!
این تفکر، در مـا باقی خواهــد ماند؛ که آنچه ساخته اند؛ همه بد بوده است و آنچه که ما می سازیم؛ همه خوب است؟
تا به کی!
در انتظار خدایگان و قدر قدرتان و شاه شاهانیم؛ تا با زور و قدرت و دیکتاتوری؛ بر فکر واندیشه کوچک شاهکهای قلدر؛ حکومت کند؟
تنها !
ملت هایی کم اشتباه می کنند؛ که در بیداری؛ با هوشیاری؛ خوب و درست، مطالعه و فکر کرده؛ به منافع زود گذر خود نگاه نمی کنند.
پس!
اشتباه دوباره ایرانی؛ پس از بارها تکرار و تجربه؛ پس از بارها شکست و سقوط ؛ پس از بارها بخاطر بد، سوی بدتر رفتن؛ پس از بارها فریب خوردن و باختن؛ پس از بارها مورد هجوم بیگانه قـرار گرفتن و تحت اشغال واقع شدن؛ هنوز هم ممکن است.
ایرانی قهرمان پرورمنفعت گرا؛ مشتاق وعده و گرفتارتعارف؛ در توهم وقوع معجزه و پیدا شدن معجزه گر؛ همیشه بعد از شکست و زمین خوردن و باختن؛ تاوان اشتباه و قصور و ضعف خود را می خواهد؛ خیلی ساده و راحت، به عهده قهرمان و دیگران بگذارد؛ معتقد به تئوری توطئه و خیانت؛ تقدیر و سرنوشت؛ نفوذ و دخالت بیگانه؛ ناتوان و بیگناه بودن خود؛ و منتظر هجوم و تحول و تغییر یکشبه می باشد.
و تا آن زمان، که این فرهنگ و تفکر وجود داشته باشد؛ متاسفانه، سرنوشت ایران و ایرانی، همین است، که هست.
در ایران زلزله خیز و سیل بار و توفان گذر؛ این کانون همیشگی درد و زخم ورنج؛ زلزله های مخرب؛ سیلهای ویرانگر؛ توفان های مهیب؛ گرد بادهای کور؛ تند و بی مقدمه می آیند؛ سخت و با قدرت ویران می کنند؛ و سازه های مقاوم و ماندگار، برای مقابله با سیل و زلزله و توفان های اجتماعی؛ ساخته نمی شود.
امشب!
دریا و کوه و جنگل؛ کویر و برف و آفتاب؛ چشمه و رود و آبشار؛ نفت و گاز و معدن؛ آب و خاک وهوا؛ اندیشه وهمت و ابتکار؛ داریم. شایسته سالاری؛ نخبه پروری؛ ازخود گذشتگی؛ انگیزه تلاش؛ روحیه نقد پذیری؛ عشق سازندگی؛ وجدان کاری؛ امید و برنامه؛ هدف بزرگ؛ مدیریت تحول گرا؛ سیاست اصولی؛ قدرت تحمل مخالف؛ همکاری، وهمراهی؛ نداریم.
در گذشته مانده؛ حسرت می خوریم.
حـرف می زنیم و عمل نمی کنیم.
می خـوریم و نمی خـوانیم.
می خوابیم و کارنمی کنیم.
شعارمی دهیم و می ایستیم. که رشد نکرده؛ توسعه نیافته؛ در دل امشب؛ مانده ایم.
مغزهای متفکر و خلاق؛ اندیشه های مبتکر و نوآور؛ استعدادهای درخشان؛ نخبگان بیدار؛ فرهیختگان عاشق وآگاه؛ و دست های توانمند و هنرمند ایرانی؛ برای شکستن قالب ها، رهایی از بندها؛ و یافتن جایگاه رشد و پایگاه اجتماعی؛ اشک در چشم و بغض به گلو؛ صادقانه، با حسرت می روند؛ فراروهجرت می کنند؛ و ایـران می ماند؛ با برجا ماندگانی، که می بینند و درخود می سوزند؛ و چشم به صبح فردا می دوزند.
مغزها و اندیشه های دارای فکر و مطالعه، اگر از ایران امشب فرار نکنند؛ در جامعه پول محور، مملو از پادو و دلال و واسطه! در جامعه ای که داشته هایش را بخاطر نداشته هایش؛ بسادگی با یک تعارف و وعده و لبخند؛ از دست می دهد!
در جامعه ریا و ربا زده بی مطالعه؛ که فکر و مطالعه، ارزش و جایگاهی درآن نداشته؛ شکم و ظاهر، مهمترازمغز و باطن می باشد؛ و قانون شکنی و نظم گریزی؛ افتخار است. کـارآیی و پـویایی و وجـود خـود را از دست می دهند و نابـود می شوند.
ایران رابطه سالار؛ گورستان استعداد و خلاقیت است.
آنکه می داند!
چگونه می تواند؛ از آنکه نمی داند؛ اطاعت کند و فرمان بگیرد؟
آنکه می فهمد!
چگونه می تواند؛ از آنکه نمی فهمد؛ پیروی کند و دستوربپذیرد؟
آنکه می بیند!
با چه امید و توانی؛ در قفای کور گام بردارد؟
راهنمایی کور؛ بینا را تا کجا خواهد برد؟
آنچه که قدرت های استکباری و زور گستر، برای حفظ منافع و مصالح؛ با تمام قدرت و امکانات؛ ازآن بیم و واهمه دارند؛ خود آگاهی؛ بیداری؛ هوشیاری؛ و خود باوری ملتهـا ی ضعیف وستم دیده می باشد.
صادق باشیم!
آنچه که غرب توانمند، امروز دارد و به آن افتخار می کند، مال شرق است؛ و آنچـه که شرق ناتـوان، امشب ندارد و تمنا می کند؛ داشته هایی است که داشته و درخواب وغفلت؛ بخاطر تعصب و تنبلی و حماقت و ساده نگری؛ از دست داده است.
امشب!
جنگ نابرابرفرهنگی غرب؛ با بودجه وامکانات فراوان؛ و استفاده آگاهانه و صحیح؛ از روابط عمومی کار آمد و مدیریت کاردان و مطبوعات بحران ساز؛ بدون تشریفات و برپایی همایش و جشنـواره های مختلف بی نتیجه؛ و صرف هزینه های بی مورد؛ به وسیله کانال های ماهواره ای، وتولید خوراک فکری، برای خواب زدگان گرسنه؛ با اندیشه و شناخت و برنامه ریزی مورد قبول جوامعی، که نگاه می کنند؛ و فکر نمی کنند. که فـکر نمی کنند؛ و باور می کنند. به جای مطالعه و آگاهی؛ با تکیه بر روان شناسی توده ها و اصول جامعه شناسی. هویت ستیزی؛ ملیت گریـزی؛ قهرمان دوستی؛ گذشته گرایی؛ کهنه پرستی؛ ابتذال و بی تفاوتی؛ انقلاب و اعتراض کور؛ رقص و آواز؛ خود باختگی؛ شهوترانی؛ خود فروشی و لاقیدی را تبلیغ و ترویج می کند.
تا آن زمان!
که تشنگان ثروت و قدرت؛ جای خود را به شیفتگان خدا، و خدمت ندهند.
تا آن هنگام!
که عاشقان مردم و ایران؛ بر جای عاشقان مصلحت و منفعت؛ قرار نگیرند.
تا آن روز!
که استادان و معلمین و پرستاران و مامورین و قضات و خبرنگاران و نویسندگان؛ به آگاهی و رفاه نرسند؛ و نخبگان خوش فکر جامعه؛ با بالاترین حقوق و درآمد؛ معلم و پرستار و مامور و ناظر و مجری قانون نشوند؛ راه برای ایجاد تحول، و شروع حرکت های اصلاحی؛ بسته و مسدود است.
امشب!
منطق و قانون حاکم بر جهان علم و صنعت؛ و فلسفه دنیای سیاست و فرهنگ، حکم می کند؛ که بدون احساسات و گرایشات جناحی و سیاسی؛ بدون بغض و کینه؛ با تفکر، و همدلی؛ به دیروز و امروز و امشب و فردا؛ نگاه کنیم.
بیدار شویم.
به خود بیاییم! و بیاندیشیم!
که چرا اینگونه هستیم؟
چرا قهرمان می خواهیم و می سازیم و خـود قهرمان نمی شویم؟
چرا از بیداری و بیدار شدن می ترسیم؟
چرا چشمانمان را می بندیم!
می خوابیم و نمی بینیم؟
می خوریم و نمی فهمیم؟
آیا ایران و ایرانی، سزاوار وضع موجود است؟
چه چیز به جز نا آگاهی و عدم مطالعه؛ خود خواهی و غرور؛ منفعت طلبی و مصلحت نگری؛ تنگ نظری و خود پرستی؛ باعث شده است؛ تا ایران؛ در جایگاه کنونی قرار بگیرد؟
آیا جایگاه و قدرت و وضعیت کنونی؛ درشان ایرانی مسلمان هست؟
چگونه می شود؛ ایران آزاد و آباد داشت؟
چه کسی باید؛ ایران آباد و آزاد را بسازد؟
چگونه! از چه راهی؟ با چه توانی؟ می توان هویت و فرهنگ از دست رفته را به جامعه هویت از دست داده؛ باز گرداند؟
پدرم! مادرم! برادرم! خواهرم! فرزندم! هم وطن! ای ایرانی!
اگر می خواهی!
ایرانی آباد و سبز!
خالی از دروغ و زشتی!
آزاد و سر بلند داشته باشی.
اگر می خواهی!
با شهامت؛ به ایرانی بودن؛ افتخار کنی.
اگر می خواهی!
ایرانی! گرسنه و بیکار، گرفتار وبیمار، غمگین و رنجور نباشد.
اگر می خواهی! ایران، ایران باشد.
اگر دوست داری! دنیا و تاریخی دیگر بسازی.
امشب نخواب!
بیدار بمان!
بخوان و بخوان و بخوان...
ببین و بفهم و بدان...
این تنها راهست.
و اگر می خواهی!
تنها شکم و خانه خودت؛ سیر و آباد باشد.
درد و رنج و زجر نداشته باشی.
از تاریکی شب نترسی.
چشمانت را ببند.
سکوت کن.
به سیاهی شب.
به سحر و سپیده!
به آسمان و ستاره ها و فردا!
نگاه نکن.
در امشب بمان!
خدا و ایران را فراموش کن.
بی تفاوت باش!
بخند و بخور.
بزن و بگذر.
ببر و بخواب.
نخوان و نخوان و نخوان...
نبین و نفهم و ندان...
نادانی نیز همچون خواب سعادت است!
آنکه بیدار است.
برای تو، و بجای تو!
از سحر، تا سپیده صبح! گریه خواهد کرد.
شب بخیر!
خدا. بیداری. دانایی.
خرداد 83 یزد