یک ماجرای واقعی در مورد ستاد .........(انتخابات مجلس هشتم 445)
بسمه تعالی
آنچه گذشت
زمانیکه یکی از مسئولین ستاد آقای مهندس شایق کلید ستاد ایشان را به ما تحویل دادند رفتیم آنجا را تمیز کنیم در خانه و مغازه کنار آن نه وسیله ای بود نه پارچه ای نه..... و نه هیچ چیز دیگری جز در و دیوارها. وسایل و تجهیزات به داخل مغازه انتقال یافت.
ساعت 7 شب بود که دیدیم چند نفر جلوی درب ایستاده اند و توهین می کنند ، فحش می دهند.
چه شده ؟ چه خبره ؟
خوشبختانه شاهدان عینی و گفته ها حاکی از این است که بعد از آمدن فرزند صاحب خانه آنانکه خود را صاحبخانه معرفی می کردند و تهمت دزدی می زدند و توهین می کردند و فحش و ناسزا می دادند نه آن بودند که می گفتند.
پس برای حل مسأله، موضوع به نیروی انتظامی ارجاع داده شد. با حضور فرزند صاحب ملک و افرادی از دو ستاد در پاسگاه شهید رجائی موضوع خاتمه پیدا کرد و کلید تحویل فرزند صاحب ملک داده شد و وسائل ستاد از ملک بیرون برده شد.
و حال چند مسأله مهم:
کلانتری شهید رجائی هیچ متن شکایتی از کسی در این مورد ندارد.
فرزند صاحب ملک هیچ گونه ادعائی مبنی بر زیان دیدن مغازه ومنزل ندارد.
شخص خود آقای مهندس اولیاء نیز با حضور در ستاد حاج آقا صدر الساداتی از اصل ماجرا مطلع شدند. حالا نمی دانیم:
چه کسی شیشه نشکسته را شکسته است؟
نمی دانیم اموال نبوده را چه کسی بیرون برده است؟
نمی دانیم نیروی انتظامی چه کسی را بازداشت کرده؟چه کسی شکایت کرده؟چه کسی.....؟
احتمالاٌ نوشتن در مورد چیزی که اتفاق نیفتاده هنوز هم ادامه دارد..!
(( این بود واقعیت ماجرا ))
با تشکر وسپاس فراوان
جانشین ستاد حجت الاسلام صدر الساداتی
مجید شرفی یزدی