تا درد و محنت است در این تنگنای خاک
محنت برای مردم و مردم برای خاک
خاقاني
نشریه روز دوم:زندگي پرمعنا، مرگ رنجبار و تشييع باشكوه بانوي دينباور و مردمدار، سيده فاطمه خاتمي پديدهاي سرشار از نكتهها است. مردم اردكان و يزد از سالهاي دور او را همواره همدرد و همراه لحظههاي تلخ و شيرين زندگي خويش ديده بودند و تصوير مهربان آن زن نيكخلق و خوشسخن نيكو رفتار را در قاب خاطرههاشان داشتند؛ زن شجاع و حقيقتگويي كه دفاع هر حقي را از حقوق مردم هرگز فرونگذاشت و هيچ ميداني را هيچگاه در گذشت و ايثار واننهاد. همهي پسران را راهي جبهه كرد، يكي را بر قلهي شهادت نشاند و دو ديگر را با تنهاي دردمند و رنجور از جنگ همچنان به خدمت بيامان و بيچشمداشت به مردم واداشت. كمترين سرمايهاش در وفاداري به عهد و ايمان، خانوادهاش بود و بزرگترين ميراثش نيز نام نيكي بود كه بدرقهي شكوهمند مردم گسترهاش را به وضوح نشان داد.
---
اين زن كه خود سرشار از نيكوييها بود دختر بزرگ بزرگمردي نيز بود كه سرچشمهي همهي خوبيها در آن سوي كوير بود. در خاندان خاتمي اين سخن قولي است كه جملگي برآنند كه دختر بزرگ نه تنها مونس پدر در زندگي كه يادآور هميشهي سلوك و رفتار او پس از مرگ بود. آيتالله سيدروحالله خاتمي كه امام خميني(ره) او را «برادر زندهدل خويش» خواند به تعبير هم او «يكي از پرفروغترين چهرههاي تقوا و خلوص ايمان»، «روشنفكري متدين»، «مجتهدي بزرگوار» و «از خوبان اميني بود كه اگر نتوان گفت بينظير مسلماً كمنظير بود». تصوير اين «چهرهي تابناك مبارزات خستگي ناپذير روحانيت روشنضمير در دهههاي اخير» كه هميشه ياد آيتالله سيدمحمود طالقاني را در ذهنها زنده ميكرد در نگاه بنيانگذار انقلاب نيز ديدني است: «او با گوشت و پوست خود مبارزه را ميفهميد و سختيهاي آن را چون شربتي گوارا مينوشيد. او يار و پناه محرومان بود. او يك عمر با تهجر و واپسگرايي جنگيد و يكي از طرفداران بيبديل اسلام ناب محمدي در عصر فريب و خودپرستي بود. او پاك زيست و پاك مرد و پاك در جوار رحمت ربّش آرميد».
بانو فاطمه بازتابنده و به يادآورندهي آن «پدر» بود. با همهي آنچه كه امام دربارهاش گفته بود و تمامي تجربههايي كه مردم از زندگي با او اندوخته بودند. مردم اردكان و يزد در اين تشييع باشكوه باز به دنبال همان «ديندار دردآشناي روشنبين» ميگرديدند كه آن روز پارهاي ديگر از وجودش از ميان ميرفت.
---
البته تنها بانو فاطمه و پدر در ديده و دل مردم به چشم نميآمدند و بدرقهي آنان فقط بدرقهي خاطرهها و بازگشت به تاريخ نبود. بدرود آنان بدرودي براي امروز و آينده هم بود. «فرزنداني متدين» و «فرزند فاضل و باتقوا و متعهد امام» هم در ميانشان بودند و مردم قدردان و حقشناس ايران در اردكان و يزد و هر جاي دور و نزديك ديگر سينههاي خويش را به مثابهي حافظهي حضور تاريخي آنان گشوده بودند. تشييع باشكوه زبان ديگر مردم هم بود. زبان از يادنبردن خانداني كه زبان حق و حقيقت بود و هست. خاندان خاتمي از مادر داغداري كه فهم و صبوري و صراحت را همچنان در كهنسالي ميآموزد تا يكايك پسران و دختران و نوادگاني كه هر يك جز به نيكنامي در ميان مردم شهرتي ديگر ندارند و ستارهي درخشان آن خاندان كه هنوز نامش يادآور همنشيني «دين و دموكراسي» و «مدنيت و گفتگو» در جامعه و جهان ماست در اين بدرود باشكوه مقصد يادها و درودهاي فراوان مردم شدند. بانو فاطمه زبان به سخن آمدن مردم شد؛ براي خويش، براي پدر خويش، براي برادر خويش و براي فرزندان و خاندان خويش و از همه مهمتر براي زنده ماندن ياد و نام همهي خوبيها و نيكوييها و براي «برگ عيشي كه به گور خويش فرستاد». روانش شاد و ياد و نام او و خاندانش همچنان فروزان باد.