دکتـر صادق طباطبائـی را مردم ایران به ویژه آن ها که اهل سیاست و تاریخ بوده و روزهای اول انقلاب را به خاطر دارند، خوب می شناسند. جوانی شیک پوش، خوش تیپ و خوش بیان با افکاری مدرن و در عین حال معتقد و پایبند به مذهب، سخنگوی اولین دولت انقلاب و یکی از پنج نامزدهای نخستین انتخابات ریاست جمهوری، که هر بار در سیمای جمهوری اسلامی ظاهر می شد و از سیاست و مسائل و مصائب انقلاب سخن می گفت، برای کسانی که در آن روزهای دلهره و اضطراب یا به قول دوستی، در آن روزگار آتش و خون، نگران فردای انقلاب و میهن بودند، آرامش خیال و خاطری جمع را به ارمغان می آورد. همه کسانی که آن روزها را به خاطر دارند، با خاطری خوش از او یاد می کنند، هرچند که مدتهاست سیاست و سیاستمداری را به کناری نهاده و در گوشه ای آرام کناره گرفته و به تحقیق و نگارش روی آورده و گاهگاه به ذکر خاطراتی از آن دوران و روزگار قبل از انقلاب که در زمره یاران امام خمینی (ره) به تحصیل و تدریس و مبارزه در آلمان اشتغال داشت، می پردازد. از تعلق و وابستگی های خانوادگی اش همگان کم و بیش با خبر هستند. فرزند ارشد عالم فرزانه و فقیه وارسته و عارف واصل مرحوم آیت الله حاج سید محمد باقر سلطانی طباطبائی، نوه پسری مرجع زاهد مرحوم آیت الله العظمی حاج سید صدرالدین صدر، خواهر زاده علامـه شهیـر امام موسی صدر، از طریق نسبی با خاندان علمای برجسته زمان، آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبائی قمی پرچمدار مبارزه با استعمارگران انگلیس در عراق، مرجع بزرگ شیعه آیت الله العظمی حاج اقا حسین بروجردی طباطبائی، عارف واصل سید بحرالعلوم طباطبائی و نیز مجاهد شهیـر آیت الله العظمی حاج آقا سید حسن طباطبائی قمی در مشهد و از طریق سببی به بیت امام خمینی (ره) و مرحوم آیت الله حاج آقا روح الله خاتمی – پدر گرامی حجت الاسلام سید محمد خاتمی – و دیگـر بزرگان علم و سیاست و ادب متعلق است.
همه کسانی که کم و بیش با او مأنوس و آشنا هستند، او را سیاستمدار، تاریخ دان، دانشمندی از خانواده شیمیدان ها و بیوشیمیست ها و عالمان ژنتیک، استاد دانشگاهی خوش بیان و خوش قریحه و شوخ طبع آشنا و مسلط به زبان های آلمانی، انگلیسی و عربی، و بالاخره سخنرانی خوش گو و نویسنده ای خوش قلم و نکته پرداز می دانند. گر چه حتی در بین آشنایان او کمتر کسی می داند که صادق طباطبائی اهل ذوق و هنر بوده و در عکاسی و فیلمبرداری و خطاطی و نقاشی و پرورش گل، دستی پر توان دارد. در و دیوار و کتابخانه و باغچه ی منزلش در کامرانیه تهران، گواه این حقیقت اند.
اما با همه ی این ها بسیار معدودند افرادی که با همه سوابق آشنائی با او، بدانند که این شیمی دان متخصص ژنتیک و این سیاستمدار زمان شناس و تیز هوش و این مترجم آثار نیل پستــمـن، سَری و سِرّی در موسیقی دارد و نوازنده چیره دستی در پیانو به سبک و سیاق مرحوم مرتضی خان محجوبـی بوده و به اعتراف شادروان احمد عبـادی استاد موسیقی و سه تار و نیز دیگر اساتید موسیقی، در زمره معدود کسانی است که به تمامی قوانین و زیر و بم ها و گوشه ها و پرده های موسیقی سنتی و مقامی و حتی گوشه های محلی ایران زمین، تسلطی کم مانند داشته و با دیوان شعرای نامی حافظ و نظامی و مولوی و رهی معیری انس و الفتی دیرینه دارد و از حافظه ای قوی و از سرعت انتقالی بالا و سینه ای مشحون و آکنده از خاطرات تلخ و شیرین برخوردار است.
ذکر ماجراهای دوستی اش با دکتر شریعتی و شهید مصطفی چمران و روزگار معاونت مهندس بازرگان در دولت موقت بسیار شنیدنی است. صادق طباطبائی به گفته خودش به توصیه و راهنمائی دائی اش امام موسی صدر از همان دوران دبیرستان در قم به فراگیری موسیقی آوازی و مقامی ایران روی آورده است. در دوران تحصیل و تدریس و مبارزه در آلمان باز هم به توصیه امام صدر به مطالعه و آشنائی با موسیقی کلاسیک اروپا پرداخته وخود بدون معلم به آموزش پیانو روی می آورد.
بعد از بازگشت از اروپا به ایران به همراه امام خمینی در بهمن سال ۵۷ و ورود به عرصه دولت و سیاست و مسؤولیت های اجتماعی، با موسیقیدانان برجسته ای مانند استادان: علی تجویدی و محمد رضا شجریان و پرویزمشکاتیان و محمد موسوی و شادروان پرویز یاحقی و فرهنگ شریف و شادروان احمد عبادی و مرحوم حبیب الله بدیعی و تنی چند از برجستگان این وادی وارد دوستی می گردد. سرانجام با توصیه و معرفی مرحوم عبادی چند سالی در محضر بانوی گرانقدر موسیقی و استاد بی بدیل پیانو خانم فخری ملک پور- مدرس – به تکمیل نواختن پیانو در کوک های چپ و راست ایرانی و آشنائی با تکنیک نوازندگی مرحوم مرتضی خان محجوبی می پردازد.
دکتر طباطبائی در زمره کارهای هنری اش، به اجرای قطعاتی با پیانو به همراهی آواز استاد شجریان و ویولون پرویز یاحقی و سنتور مرحوم صارمی و تار فرهنگ شریف و ضرب مرحوم جهانگیر ملک و نیز دیگر هنرمندان پرداخته است که تا به حال هیچ کدام را منتشر نکرده است.
از کارهای شنیدنی و هنـرمندانه او، قطعاتی است در شور و دشتی و مخالف سه گاه که به همراهی آواز برادر خوش صدایش مرتضی طباطبائی، که روزگاری شهرداری تهران را اداره می کرد، اجرا وضبط شده است. در بیان میزان آشنائی او با موسیقی کلاسیک اروپائی کافیست اشاره کنیم به تفسیری بر قطعه کرال، موومان چهارم سمفونی نهم بتهوون که به توصیه دوستش لوریس چکناوریان، نگاشته است. این تفسیر نشان می دهد که دکتر طباطبائی هم در فهم موسیقی مغرب زمین تبحر خاص دارد و هم در تبیین و تفسیر آثار فخیمی چون سمفونی نهم بتهوون که به قول اهل هنر اوج قله موسیقی است. ترجمه بسیار لطیف و “حافظانه” چکامه شیللــر که از زبان آلمانی توسط صادق طباطبائی به فارسی برگردانده شده است خود از میزان تسلط او به زبان و ادبیات آلمانی و عمق آشنائی اش با سروده های حافظ شیرازی حکایت دارد.
اگر از جنبه ی هنری زندگی صادق طباطبایی بگذریم باید اشاره ای هم به جنبه ی زندگی علمی او داشته باشیم.
او در خرداد ۱۳۴۰ دیپلم متوسطه را در قم اخذ کرد و همان سال جهت ادامه تحصیل به آلمان رفت. بواسطه علاقه ای که از دوران دبیرستان به رشته شیمی داشت، مصمم به تحصیل در همین رشته بود ولی زمانی که به او گفته شد؛ دوره شیمی به دلیل دوران طولانی کارهای لابراتوار طولانی ترین رشته تحصیلی و حتی چند ترم هم از پزشکی بیشتر طول می کشد؛ در تصمیم خود تجدید نظر کرد. هنگامی که قم را به قصد آلمان ترک می کرد پدرش به او گفته بود که قادر به تأمین هزینه تحصیلی او نیست، زیرا اجازه تصرف در آنچه مؤمنین به عنوان وجوهات شرعی به او می دهند ندارد. لذا صادق طباطبائی ناچار بود با کار ضمن تحصیل؛ هزینه زندگی و مخارج تحصیلی خود را تأمین کند. از این رو طولانی تر بودن دوران تحصیل؛ آن هم چند ترم؛ صرفا” به دلیل علاقه محض به شیمی عاقلانه نمینمود. لذا تصمیم گرفت همزمان از دانشگاههای مختلف، پذیرش در رشته متالورژی و شیمی فلزات را تقاضا کند. اولین جواب پذیرش برایش از دانشگاه فنی شهر آخن آمد. دانشگاه آخـن در میان دانشگاههای آلمان از جایگاه علمی بسیار بالائی برخوردار بود؛ به دلیل وجود و حضور دانشمندان شهیر و استادان بزرگی که غالبا” از اعتبار بالای علمی در جهان برخوردار بودند. دریافت پذیرش از دانشگاه اخن؛ او را بسیار خرسند کرد. اما از بخت بد؛ زمانی که برای ثبت نام مراجعه کرد شنید که شرط ورود به کلاس های درس گذراندن شش ماه دوره کارآموزی در یکی از معادن آلمان است؛ که حداقل سه ماه از این شش ماه حتما” بایستی قبل از شروع ترم اول باشد.
از این جهت به معدن زغال سنگی بنام کارل الکساندر در دهکده ای بنام باس وایلــر در ۱۷ کیلومتری شهر آخن مراجعه کرده و کار را آغاز کرد. زمانی که شنید؛ به عنوان کارآموز حقوق مناسبی به او تعلق نمی گیرد؛ به عنوان کارگر عادی معدن ثبت نام کرد. کار سخت و سنگین در معدن برای جوان هیجده ساله ای که تا آنزمان دست به سیاه و سفید نزده و از توانائی جسمی لازم برخوردار نبود طاقت فرسا بود. خود او به هنگام بازگو کردن خاطرات آن دوران؛ که با غرور خاصی آن را یاد می کند؛ می گوید؛ تنها تجهیزات فنی همراه یک کارگر؛ از کلاه و نورافکن و دو باطری و ماسک و تیشه مخصوص و یک کیف کوچک مجهز به لوازم فنی اولیه و کفش مخصوص که بخش روی انگشتان پا را یک لایه فلزی قوی پوشانده است و قمقمه آب؛ جمعا” شاید بیش از شش یا هفت کیلو وزن داشتند که بایستی دائما” همراه خود حمل می کرد. به هر حال با کار اضافی و حتی شبکاری های مرتب دوران سه ماه به سر آمد. درست در روز آخر که با همکاران خود از اعماق زمین بالا میآمد؛ از سرمهندس گروه شنید که در همان روز باید برای کار در نقطه خاصی چهار ساعت دیگر به زیر زمین بروند. سرپرست گروه که از افراد خود می پرسید آیا مایل به انجام کار اضافی هستند یا خیر و همگی اعلام امادگی کردند؛ نوبت به صادق که رسید؛ با وجودی که می توانست از انجام اضافه کار امتناع ورزد؛ قبول کرد. گروه قرار گذاشتند ساعت شش بعد از ظهر در محل آسانسور حاضر شوند تا دستجمعی به مکان مورد نظر سر مهندس بروند.
یکی دو ساعت از کار اضافی نگذشته بود که صادق با حادثه مهلکی مواجه می شود. در یکی از تونل های فرعی زیر زمین با وسیله نقلیه ای که شبیه به مونو ریل بود به شدت تصادف می کند. تا گروه نجات آمدند و او را به بیمارستان منتقل کردند؛ نزدیک به یک ساعت طول کشید. در این مدت پارگی شکم به طول بیست و چهار سانتیمتر و ترکیدگی جدار کبد و کیسه صفرا و فشار شدید به کلیههایش و خونریزی مدام؛ وضع او را بسیار خطرناک و مشرف به مرگ گردانده بود؛ بطوری که پزشک کشیک شب؛ هرگونه اقدام به عمل جراحی را بی فایده تشخیص داده بود. صبح روز بعد که تیم پزشکی بیمارستان به سرکار میآیند و با گزارش انتقالیهای شب گذشته روبرو می شوند؛ به هنگام مشاهده حال صادق که نفس های آخر را می کشید؛ تصمیم می گیرند؛ علیرغم امید ناچیز به حیات او؛ او را تحت عمل جراحی کبد و صفرا و کلیه قرار دهند. گزارشی که خود او از این دوران در کتاب خاطراتش آورده است، بسیار خواندنی و آموزنده است. به هر حال بیش از دو ماه در بخش مراقبت های ویژه – آی سی یو – و یک ماه هم در بخش می گذراند و سرانجام با ۴۸ کیلو وزن و ضریب ناتوانی بالای هفتاد درصد از بیمارستان مرخص می گردد. دوران نقاهت او تا یافتن سلامتی کامل نزدیک به هیجده ماه طول کشید. بعد از این ماجرا از تحصیل در رشته متالورژی منصرف شده و از دانشگاه تقاضای پذیرش در رشته مورد علاقه خود – شیمی – می کند. علیرغم این وقفه طولانی در امر تحصیل؛ صادق طباطبائی ترم های مربوطه را به سرعت و با موفقیت پشت سر گذاشته و دوره فوق تخصصی شیمی الی را در سال ۱۳۴۹ ( ۱۹۷۰ م ) در دانشگاه آخن به اتمام می رساند. آنگاه برای شروع دوره دکترا به دانشگاه بوخوم رفته و نزد پروفسور گرهارد فلایدرر، بیوشیمیست نامدار و قهرمان ژنتیک جهان رفته و در زمره اصحاب آن دانشمند برجسته قرار می گیرد. دو سال قبل از آن یکی از همکاران پروفسور فلایدرر در دپارتمان بیوشیمی بوخوم موفق به دریافت جایزه شیمی نوبل گشته بود.
در سال ۱۹۷۱ به عضویت جامعه پژوهشگران آلمان در آمد. دو سال بعد دوره دکترای خود را به پایان رسانده و در همان دانشگاه به تحقیق و تدریس ادامه می دهد که گزارش و نتایج تحقیقات و پژوهش های علمی او در مجلات تخصصی آن زمان؛ از جمله مجله علمی FEBC ) )؛ ارگان بیوشیمیست های اروپا منتشر شده است.
در این سالها وی در کنار رشد و تکامل علمی به کارهای اجتماعی و سیاسی نیز پرداخته است. از عضویت وی در اتحادیه انجمنهای اسلامی اروپا و چند دوره دبیر روابط بین الملل آن سازمان گرفته تا انتشار فصل نامه عقیدتی سیاسی: اسلام مکتب مبارز و عضویت در هیئت تحریریه آن که این نشریه سازمان اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا، آمریکا و کانادا بوده است.
وی در سال ۱۳۵۷ همراه امام خمینی به ایران می آید و ابتدا در وزارت کشور معاونت سیاسی و اجتماعی آن وزارتخانه و برگزاری رفراندوم نظام جمهوری اسلامی را بر عهده داشته است . سپس در زمان دولت مهندس بازرگان وی معاونت سیاسی ایشان و سخنگوی دولت موقت و همچنین وزیر مشاور در این دولت بوده است. بعد از استعفای مهندس بازرگان تا ریاست جمهوری رجایی ایشان سرپرستی نخست وزیری را با حکم حضرت امام عهده دار بوده است.
نقل و اقتباس از سایت خبری عصر ما ؛ دانشنامه ویکی پدیا ؛ روزنامه همشهری و مقدمه استاد دکتر علی اکبر صادقی بر خاطرات سه جلدی، دفتر نشر آثار امام خمینی