فتاح غلامی - حسین نیک‌پور: بیش از ۳۲ سال از حیات نظام جمهوری اسلامی ایران می‌گذرد و در این مدت، حوادث بسیار زیادی بر کشور گذشته است. در این حوادث، گروه‌ها و شخصیت‌های زیادی بر سر کار آمده‌اند و بعد از مدتی هم عرصه را به دیگری واگذار کرده‌اند. این مسائل دلیل محکمی است بر این‌که این مقطع ۳۲ ساله نیز همانند سایر مقاطع مختلف نیازمند تدوین تاریخی، واقعی و کامل است که به‌روشنی گویای تمام اتفاق‌هایی باشد که در این ایام افتاده است تا در آینده، واقعیات دستخوش تغییرات نشوند؛ در همین راستا رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیداری که چهارشنبه گذشته با جمعی از تاریخ‌نگاران داشتند تدوین و نگارش تاریخ دقیق و صحیح انقلاب اسلامی را به لحاظ امواج تاثیرگذار و الهام بخش آن بسیار مهم و ضروری خواندند.

 

اما تاکنون چنین اتفاقی نیفتاده است و با وجود این‌که برخی افراد و موسسات در این زمینه فعالند؛ اما هیچ تاریخ جامع و کاملی درخصوص انقلاب اسلامی در دست نیست. یکی از موسساتی که به تدوین تاریخ معاصر ایران مشغول است، بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی ایران است که حجت‌الاسلام والمسلمین سیدحمید روحانی، ریاست آن را برعهده دارد. در گفت‌وگویی با او، به بررسی موانع تدوین تاریخ معاصر پرداخته‌ایم. روحانی در این گفت‌وگو به برخی از انتقاداتی هم که در مورد تاریخ‌نگاری او مطرح است، پاسخ داده است. مشروح این مصاحبه را می‌خوانید.

***

 

به عنوان مقدمه در مورد تاریخ‌نگاری انقلاب و ویژ گی‌های این تاریخ‌نگاری، مباحثی را مطرح کنید تا در ادامه سوالاتی را در این زمینه داشته باشیم.

 

تاریخ انقلاب با سایر تاریخ‌ها تفاوتی ندارد. اصولا در زمینه تاریخ مساله‌ای که مهم است نوشتن واقعیت‌ها و دوری‌گزیدن از هرگونه غرض‌ورزی است. این‌‌ همان مساله‌ای است که حضرت امام (ره) در پیامی که برای من فرستادند بر آن تاکید داشتند. البته در خیلی جا‌ها معروف است که می‌گویند مورخ باید بی‌طرف باشد که این حرف غلطی است. یک مورخ نمی‌تواند بی‌طرف باشد.

 

وقتی در یک طرف تاریخ انقلاب شاه قرار دارد و در طرف دیگر امام‌ خمینی(ره)‌، شما نمی‌توانید بی‌طرف باشید و شاه و امام برایتان تفاوتی نداشته باشند. شما می‌دانید که شاه یک دیکتاتور خائن است در حالی که امام یک مرد خدایی است و هرچه می‌گوید برای خداست. بنابر این بیطرفی، غلط است و آنچه مهم است این‌که مورخ باید بی‌غرض باشد. اگر در جایی می‌بینید که شخص شاه با تمام جنایاتی که انجام داده است، یک قدم خیری هم برداشته است، این اقدام را هم نباید نادیده بگیرید و باید آن را بنویسید. تاریخ‌نگاری باید این‌گونه باشد و خوب است در اینجا خاطره‌ای را از خود حضرت امام نقل کنم.

 

زمانی که من در نجف مشغول نوشتن جلد اول کتاب نهضت امام بودم به تلگراف حضرت امام به شاه در سال ۱۳۴۱ رسیدم. در این تلگراف از شاه تجلیل شده بود و او با کلمه «اعلی‌حضرت» خطاب قرار گرفته بود. من این بخش‌ها را حذف کردم و تنها بخش‌هایی از تلگراف امام خمینی (ره) را آوردم. زمانی که کتاب چاپ شد من موضوع را با مرحوم حاج‌ احمدآقا که آن زمان در نجف بود در میان گذاشتم. ایشان هم موضوع را با امام درمیان گذاشت و امام، من را خواستند. ایشان صحبتشان را با من از اینجا شروع کردند که شما به عنوان یک مورخ که می‌خواهید تاریخ انقلاب را بنویسید باید امانتدار باشید. یک مورخ امین، هیچ چیزی را از مردم پنهان نمی‌کند و واقعیت‌ها را درز نمی‌گیرد، شما اگر دیدید که من به نظر شما کار اشتباهی انجام داده‌ام، باید آن را می‌نوشتید و انتقاد هم می‌کردید، نباید مطلبی را که از نگاه شما نادرست است، پنهان کنید. بعد از این صحبت‌های مقدماتی امام‌خمینی (ره) ‌ توضیحاتی را در مورد آن بخش‌ها که من حذف کرده بودم دادند و فرمودند: در گام نخست وظیفه ما این بود که شاه را نصیحت کنیم تا آدم شود. بعد هم این تعبیر را کردند که زبان اسلام، زبان هدایت و اصلاح است و البته اگر این زبان، تاثیر نداشت بعد وظیفه دیگری داریم. منظور این‌که امام تاکید داشتند که یک مورخ باید امین باشد و واقعیت‌ها را بنویسد حتی اگر به ضرر خودش و حتی رهبرش باشد. این مساله مهم است که انسان بتواند بدون حب و بغض و اعمال غرض، واقعیت‌ها را منعکس کند.

شما به عنوان فردی که در تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی فعال هستید، آیا موانعی را در نگارش تاریخ انقلاب بخصوص در دوران حیات جمهوری اسلامی، پیش‌رو داشته‌اید؟

 تا آنجا که من در طول این ۳۰ سال دست‌اندرکار بوده‌ام، تنها مانعی را که می‌بینم، مساله دسترسی به اسناد است. متاسفانه دسترسی به اسناد راحت نیست و مراکزی مانند وزارت خارجه، وزارت اطلاعات، دادگستری و جاهای دیگر که این اسناد را در اختیار دارند، زمینه را برای دسترسی به این اسناد فراهم نمی‌کنند. البته بخشی از این موضوع به مشکلاتی که وجود دارد، مربوط می‌شود مثلا ممکن است هنوز مصلحت نباشد که برخی اسناد منتشر شوند؛ اما بخشی از این مشکل به انحصارطلبی‌ها و تنگ‌نظری‌های دست‌اندرکاران دسته دوم و سومی مربوط می‌شود که در بعضی جا‌ها حضور دارند که این بسیار دردناک است. مثلا ما می‌بینیم که مسوول یک وزارتخانه کاملا همکاری و همراهی می‌کند؛ اما یک آدمی که مثلا مسوول بایگانی است، شروع به کارشکنی می‌کند و اسناد را در اختیار نمی‌گذارد. این تقریبا اساسی‌ترین مشکلی است که ما داریم و من مانع دیگری نمی‌بینم و اگر کسی در کشور ما خواسته باشد واقعیت‌ها را بنویسد، مشکل دیگری ندارد و می‌تواند این کار را انجام دهد.

شما بخشی از محدودیت‌ها را به خاطر برخی مصلحت‌ها دانستید. آیا در کل این‌گونه مصلحت‌ها به نفع تاریخ‌نگاری است یا به ضرر آن؟

 

 اگر به همین نحو بماند، مسلما به ضرر تاریخ است؛ اما اگر مقطعی باشد و در مقاطع بعدی این فرصت را بدهند که مسائل بازگو شود، خیلی هم خوب است و مشکلی نیست؛ اما اگر خواسته باشند واقعیت‌ها را برای همیشه درز بگیرند، این می‌تواند مشکل‌ساز باشد. من می‌خواهم در این زمینه مساله‌ای را به عنوان درددل عرض کنم. قبل از این‌که وزارت اطلاعات تشکیل شود، من برای مدتی از طرف حضرت امام، مسوول مرکز اسناد ساواک بودم. در آن زمان بدون هیچ‌گونه تعصبی، سندهایی را که دیدم، منتشر کردم که برخی از آن‌ها راجع به آقای شریعتمداری بود و بعضی‌ها هم در مورد روحانیون دیگر بود.

 

وقتی که جلد دوم کتاب نهضت امام منتشر شد، بعضی از روحانیون از من خرده گرفتند که شما در این کتاب، علیه روحانیت نوشته‌اید. من هم گفتم که واقعیت‌ها را نوشته‌ام و بر اساس وظیفه‌ام عمل کرده‌ام. وقتی جلد سوم این کتاب منتشر شد، بخشی از آن مربوط می‌شد به دکتر علی شریعتی. من خودم از کسانی بودم که نسبت به دکتر علی شریعتی علاقه‌مند بودم. به عنوان مثال وقتی که من در لبنان مشغول چاپ جلد اول کتاب نهضت امام بودم، خبر شهادت حاج آقا مصطفی به ما رسید. من در آن کتاب اشاره کردم که در آخرین روزهایی که این کتاب زیر چاپ بود، خبر شهادت حاج آقا مصطفی به ما رسید و بعد از مقدمه‌ای این طور نوشتم که این تنها فرزندی نیست که امام به میدان شهادت تقدیم می‌کند و تاکنون فرزندانی مانند سعیدی، غفاری و شریعتی را در این راه داده است. من به شریعتی علاقه‌مند بودم و زمانی هم که در کتاب‌های او اشتبـــاهاتی می‌دیـــدم، این طور می‌گفتم کدام نویسنده است که اشتباه نداشته باشد. ایشان می‌خواسته به اسلام خدمت کند و حالا اشتباهاتی هم کرده است. در مورد برخوردش با روحانیت هم این طور توجیه می‌کردم که به هر حال "کلوخ‌انداز را پاداش سنگ است" و از بس که روحانیون سربه‌سر او گذاشتند و به او حمله و انتقاد کردند، او هم پاسخ داد.

 

وقتی که در سال ۱۳۶۱ از طرف حضرت امام مسوول مرکز اسناد ساواک شدم، یکی از نخستین پرونده‌هایی که با عشق به سراغ آن‌ها رفتم، پرونده شریعتی بود و می‌توانم بگویم که بعد از پرونده حضرت امام، این دومین پرونده‌ای بود که من به آن عنایت داشتم. من آنجا با مسائلی مواجه شدم که دریافتم دید من اشتباه بوده است. مثلا ایشان در سال ۱۳۴۳ وارد ایران می‌شود. در آن زمان سر مرز دستگیر می‌شود و از او سوال می‌شود که برای چه به ایران آمده‌اید. شریعتی پاسخ می‌‌دهد که من از ‌آمدن به ایران ۲ هدف دارم؛ اول مبارزه با مارکسیست‌ها و دوم مبارزه با آخوندزدگی. این مربوط می‌شود به سال ۱۳۴۳ که ایشان هنوز فعالیتش را در ایران شروع نکرده بود و برنامه‌ای هم نداشت. باز من با خودم این احتمال را دادم که شاید این یک تاکتیک بوده است و با توجه به اینکه شریعتی می‌دانسته که رژیم شاه هم بر روی مارکسیست‌ها حساسیت دارد و هم روی آخوند‌ها، خواسته است از این طریق، ساواک را فریب دهد. ولی ایشان از سال ۴۸ که به حسینیه ارشاد می‌آید، حمله به روحانیت را شروع می‌کند. باز این هم مهم نیست ولی من می‌بینم این آدمی که در سخنرانی‌هایش این شعار را مطرح می‌کند که «اگر شمع آجینم کنند، حسرت یک آخ گفتن را بر دلشان می‌گذارم.» در آن نامه ۴۰ صفحه‌ای که در مشهد نوشت هم از رضاشاه ستایش می‌کند، هم انقلاب سفید شاه را تایید می‌کند و هم به جبهه ملی حمله می‌کند که چرا از فرصت انقلاب سفید استفاده نکرده‌اند. شریعتی آن نامه را در زمان آزادی می‌نویسد و این طور نبوده که بگوییم این نامه در زندان نوشته شده است. ظاهرا در آن زمان ایشان در مراسمی در مشهد حاضر بوده که سرتیپ بهرامی، رئیس سازمان امنیت مشهد هم در کنارش قرار می‌گیرد و پس از صحبتی که با هم داشتند، بهرامی خوشحال می‌شود و می‌گوید شما که اینقدر دیدگاه‌های قشنگ و خوبی دارید، چرا آن‌ها را مطرح نمی‌کنید که مورد استفاده همه قرار گیرد. بعد از این مراسم بود که ایشان آن نامه ۴۰ صفحه‌ای را می‌نویسد. ما زمانی که می‌خواستیم منعکس کنیم یادم هست که با چند نفر مشورت کردیم و من بلافاصله بعد از اینکه اسناد را دیدم، رفتم و به همه آقایان رساندم. خدمت رهبر معظم انقلاب رفتم و با آقای هاشمی رفسنجانی، آقای منتظری و حاج احمد آقا هم مسائل را بازگو کردم. ولی موضوع جالب از جاهایی شروع شد که بعضی‌ها سعی کردند ما را از انتشار این اسناد بازدارند. بعضی از اساتید آمدند و ۲ دفعه اتفاق افتاد که از شب تا صبح در منزل ما بحث کردیم و حرفشان این بود که این اسناد منتشر نشود. من حرفم این بود که اگر این اسناد را منتشر نکنیم، اولا باید جواب مردم را چه بدهیم. ما با این کارمان واقعیت را منعکس نمی‌کردیم و مردم را در تاریکی نگه می‌داشتیم.

دوم اینکه این اسناد را که نمی‌شود دفن کرد و اگر من آن‌ها را منتشر نکنم، شاید فردا شخص دیگری بیاید که تعصب شدیدی هم نسبت به شریعتی داشته باشد و او این اسناد را منتشر کند. اینکه من با علاقه‌ای که به شریعتی داشتم این اسناد را منتشر کنم، متفاوت است با کسی که از اول نسبت به شریعتی دید منفی داشته و شمشیر را علیه او از رو بسته است و حالا او بخواهد دست به انتشار این اسناد بزند. کسانی که برای صحبت با من آمده بودند جوابی نداشتند و فقط معتقد بودند که با توجه به محبوبیت شریعتی در میان جوانان، نباید این کار را کنیم، اما به هر حال ما طبق‌‌ همان رسالتی که داشتیم، این اسناد را منتشر کردیم.

انتشار این اسناد در چه سالی صورت گرفت؟

 منظورتان سال چاپ کتاب است؟

نه، اسنادی که در مورد شریعتی منتشر شد، زمان انتشارشان در چه سالی بود؟

 من اسنادش را منتشر نکردم و فقط در کتاب آوردم. اتفاقا یکی از انتقاداتی که مخالفان شریعتی داشتند همین بود که اگر شما در سال ۱۳۶۱ این اسناد را به ما می‌دادید و آنها را منتشر می‌کردید، اصلا ریشه نام شریعتی کنده می‌شد و دیگر خیابانی به نام شریعتی نداشتیم و در آن زمان می‌شد خیلی کار‌ها انجام داد. اما من اجازه ندادم که چنین سوءاستفاده‌ای بشود و اسناد را در جلد سوم کتاب نهضت امام در سال ۷۴ منتشر کردم، زمانی که به قول خودشان دیگر آن شور انقلابی فروکش کرده بود.

در مجله ۱۵ خرداد هم این اسناد را منتشر کردید؟

 شاید یک سال قبل از انتشار کتاب بود که مقدمتا چند نمونه‌ای از این اسناد را در آن مجله هم آوردم. اما به هر حال این را می‌خواهم بگویم که‌‌ همان کسانی که در هنگام انتشار کتاب "شریعتمداری در دادگاه تاریخ" در سال ۱۳۶۰، کلی به‌به و چه‌چه کرده بودند، زمانی که کار به شریعتی رسید، ما منفور آن‌ها شدیم و شروع کردند به اعتراض و انتقاد و بایکوت‌کردن ما. اینها مشکلاتی است که ما با آنها روبه‌روییم و البته یک تاریخ‌نویس متعهد، به راه خودش ادامه می‌دهد و تحت تاثیر قرار نمی‌گیرد. اما خیلی‌ها هستند که وقتی جو را علیه خود می‌بینند، می‌ترسند و مرعوب می‌شوند. یادم هست وقتی آقای حسینیان به مرکز اسناد انقلاب اسلامی آمد، اولین کاری که کرد این بود که مرکز ۱۵ خرداد را تعطیل کرد. حرفش هم همین بود که ما می‌خواهیم در این جامعه زندگی کنیم و این طور که شما شمشیر را از رو بسته‌اید، ما هر جایی که می‌رویم، زیر سوال هستیم. این مانع نیست ولی برای خیلی‌ها مشکل‌آفرین است و نمی‌توانند واقعیت‌ها را بنویسند.

آقای حسینیان هم ۳ جلد اسناد در مورد آقای شریعتی منتشر کرده است که در واقع‌‌ همان اسنادی بود که شما هم قبلا منتشر کرده بودید. استنباط من این است که پس از انتشار آن اسناد توسط مرکز انقلاب اسلامی، فضا تا حدودی تلطیف شد. بعضی‌ها اعتقاد داشتند که اگر ما این اسناد را در کنار اسناد دیگر قرار دهیم، آن وقت جنبه کلی قضیه برای ما روشن می‌شود. همچنین رهبر معظم انقلاب بعد از انتشار کتاب آقای رسول جعفریان، مطالبی را در مورد نامه‌نگاری‌های شریعتی برای ساواک فرمودند و اعتقاد داشتند که این نامه‌نگاری‌ها برای فریب ساواک بوده است. مقصود من این است که یکی از نقدهای وارده به شما این است که بعضی از اسناد را به صورت گزینشی منتشر کرده‌اید و اگر این اسناد در کنار سایر اسناد منتشر می‌شد شاید ما آن تلقی‌هایی را که پس از انتشار جلد سوم کتاب نهضت امام پیدا کردیم، پیدا نمی‌کردیم. در این زمینه توضیح می‌دهید؟ اولین سوالی که من از شما دارم اینکه آیا شما این سه جلد کتابی را که در مرکز اسناد، راجع به شریعتی منتشر شده است با کتاب نهضت امام، جلد سوم، مطالعه کرده‌اید؟

 

یک تورق اجمالی داشته‌ام. البته نه به این معنا که نگاه کار‌شناسانه به موضوع داشته‌ام. نظرات رهبر معظم انقلاب را هم مطالعه کرده‌ام.

نه سوال من را جواب بدهید و مطالب را قاطی نکنید.

شما اشاره کردید که بعضی‌ها گفته‌اند من گزینشی از اسناد استفاده کرده‌ام. سوال من این است که آیا وقتی ۳ جلد اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شد، مطلبی در آنجا دیدید که در جلد سوم نهضت امام نیامده باشد؟

نه سوال من چیز دیگری است. عرض من این نبود که شما مطلبی را آورده باشید و آنها نیاورده باشند. منظورم این است که در ۳ جلد اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کل اسناد به انضمام اسنادی که شما آورده بودید منتشر شد.

به انضمام نبود، اسنادی که من در کتاب نهضت آورده بودم، من در آن مرحله چیزی را از اسناد شریعتی جانگذاشته بودم که آنها بعدا آورده باشند. البته این مساله را شایع کردند که انتشار اسناد گزینشی بوده است، اما اتفاقا انتشار آن سه جلد، واقعا تاییدی بر این موضوع بود که کتاب نهضت امام، مطلبی را به صورت گزینشی منتشر نکرده است.

شما ظاهرا ۴۰ برگ سند منتشر کردید. درست است؟

نه.

بیشتر از ۴۰ برگ سند منتشر کردید؟

بله.

خب این اسنادی که شما در مورد شریعتی منتشر کردید‌‌ همان اسنادی بود که مرکز اسناد انقلاب اسلامی بعدا منتشر کرده بود یا اینکه آن‌ها اضافاتی هم داشتند؟ کسانی که به تاریخ‌نگاری شما انتقاد دارند معتقدند اگر آقای روحانی، با توجه به اینکه به اسناد دسترسی داشتند، همه این اسناد را منتشر می‌‌کردند و قضاوت را برعهده مخاطب می‌گذاشتند، شاید آن تلقی که آن موقع وجود داشت، به وجود نمی‌آمد.

چه تلقی وجود داشت که اگر من آن کار را می‌کردم به وجود نمی‌آمد؟

ببینید در زمان قبل از انقلاب، مبارزینی که مشغول مبارزه با رژیم بودند زمانی که دستگیر می‌شدند در زمان آزادی مجبور می‌شدند تعهد بدهند که دیگر علیه حکومت و شاه اقدامی نمی‌کنند و اگر به پرونده خیلی از بزرگان و شخصیت‌ها نگاه کنیم مشاهده می‌کنیم که چنین تعهدی داشته‌اند، اما نمی‌توان به محض مشاهده چنین سندی، این‌طور نتیجه گرفت که مثلا فلان مبارز با ساواک همکاری داشته است. انتقاداتی که متوجه سبک تاریخ‌نگاری شما است، متوجه چنین موضوعاتی است. منتقدان شما بر این باورند که نامه‌نگاری‌های مرحوم شریعتی برای فریب ساواک صورت گرفته است. البته من الان یک خبرنگارم و به عنوان کار‌شناس تاریخ با شما صحبت نمی‌کنم.

شما متاسفانه اجازه نمی‌دهید من حرف بزنم و مسائل را خلط می‌کنید. شما گفتید موضوع گزینشی بوده است، اما هنوز جواب آن را نگرفته‌اید به سراغ این مساله می‌روید که این موضوع در مورد دیگران هم اتفاق افتاده است. من همه این مسائل را شنیده‌ام و این اولین باری نیست که مطرح می‌شود. منتها شما اجازه نمی‌دهید که یکی یکی جلو برویم.

من در خدمت شما هستم.

 اولین مساله، گزینشی بودن مطالب است. حرف من این است که آیا شما می‌توانید مدعی باشید اسنادی که توسط ما در کتاب آمده است گزینشی بوده است. البته باید به معنای گزینشی بودن هم توجه داشته باشیم. شریعتی ۱۱ جلد پرونده دارد منتها برخی از این پرونده‌ها، عین‌‌ همان کتاب‌هایی است که شریعتی نوشته است. مثلا ساواک، کتاب "پدر، مادر، ما متهمیم" را عینا در یک پرونده آورده است. یا مثلا فلان سفر شریعتی به مشهد را آورده است. اما این مطالب به درد کسی نمی‌‌خورد و عقلایی نیست که بیاییم اینها را منتشر کنیم. مفهوم گزینشی این است که وقتی شما یک سند علیه شریعتی منتشر می‌کنید، سند دیگری را که می‌تواند این اقدام شریعتی را توجیه کند حذف کرده باشید. حرف من این است که آیا شما در ۳ جلد اسنادی که از سوی مرکز اسناد منتشر شده است سندی پیدا کرده‌اید که بتواند اقدامات شریعتی را توجیه کند و من آن را حذف کرده باشم.

یعنی شما معتقدید صرف‌نظر از کتاب‌های شریعتی که در پرونده او آمده است، همه اسناد متعلق به ایشان را آورده‌اید؟

 من از شما سوال می‌کنم. شما که می‌گویید بعضی‌ها معتقدند من گزینشی اسناد را منتشر کرده‌ام آیا سندی پیدا کرده‌اند که نشان دهد عملکرد من در کتاب نهضت امام، گزینشی بوده است.

ببینید ما در مقام جدل با یکدیگر نیستیم. من به عنوان یک ناظر اجتماعی و یک خبرنگار لزوما نباید تمام اسناد را مو به مو ورق زده باشم. من انتقاد آن بخش از جامعه مخاطب را که به سبک تاریخ‌نگاری شما انتقاد دارند مطرح می‌کنم. شما پاسخ این انتقاد را بدهید.

من ادعایی ندارم. من سوال از شما می‌کنم. به من جواب دهید. شما به من گفتید انتقادی که به من وارد است این است که گزینشی عمل می‌کنم. باید این موضع را روشن کنیم.

هدفم این نیست که فقط سوالات خودم را مطرح کنم. بنده به عنوان یک روزنامه‌نگار، دیدگاه‌های مختلف را جمع می‌کنم. یک دیدگاه طرفدار نوع تاریخ‌نگاری شماست اما دیدگاه دیگر چنین نظری ندارد.

 اصلا بحث تاریخ‌نگاری نیست. شما یک بار از گزینشی بودن پرونده شریعتی صحبت می‌کنید، یک بار از این‌که دیگران هم چنین کاری داشته‌اند حرف می‌زنید، یک بار دیگر می‌آیید از این‌که شریعتی از روی اجبار این کار را کرده حرف می‌زنید، یک بار هم از تاریخ‌نگاری من حرف می‌زنید. این درست نیست. شما یکی یکی بروید جلو. شما یک سوال را ابتدا مطرح کردید. من روی این سوال ایستادگی می‌کنم. شما گفتید که من این سند را گزینشی آورده‌ام. من می‌خواهم بدانم شما که آن ۳ جلد سند را دیده‌اید آیا سندی دارید که بگویید اگر من آن سند را می‌آوردم، دیدگاه نسبت به شریعتی عوض می‌شد و من با درز گرفتن آن سند باعث تحریف چهره شریعتی شده‌ام.

ببینید، من دارم خدمت شما عرض می‌کنم. اسناد شما منتشر شد....

 من به این کاری ندارم، این تکرار است. من یک سوال از شما کردم.

خب من می‌خواهم پاسخ شما را بدهم. شما اسناد مربوط به شریعتی را منتشر کردید. بعد از مدتی ۳جلد دیگر هم منتشر شد. بعضی از کار‌شناسان آمده‌اند اظهارنظر کرده‌اند و معتقدند که این اسناد به صورت کامل نیامده است. اگر مردم در جریان همه اسناد قرار می‌گرفتند، تلقیشان با تلقی که بعد از مشاهده اسناد منتشره از سوی شما صورت گرفت ممکن بود متفاوت باشد.

 من دارم همین را می‌گویم. شما این تفاوت را در چه می‌بینید....

شما جواب آنهایی را که این ادعا را دارند، بدهید. من در مقام یک کار‌شناس تاریخ با شما صحبت نمی‌کنم.

 

من حرفم این است. شما که از زبان یک کار‌شناس نقل قول می‌کنید آیا آن کار‌شناس در این زمینه سندی را ارائه کرده است که بگوید اگر این اسناد توسط آقای روحانی منتشر می‌شد تلقی نسبت به شریعتی عوض می‌شد؟

 داستان یک چیز دیگر است. شما اسنادی را در رابطه با نامه‌نگاری شریعتی با ساواک منتشر کرده‌اید. این اسناد در منظر دید مردم و کار‌شناسان قرار دارد. من به عنوان کسی که نظرات رهبر معظم انقلاب را خوانده‌ام....

دوباره می‌روید سر یک بحث دیگر....

الان صحبت من به آقای خامنه‌ای مربوط نمی‌شود. شما دائما مسائل را قاطی می‌کنید.

آقای روحانی، بنده دارم تلقی رهبر معظم انقلاب را می‌گویم.

تلقی رهبر معظم انقلاب به آن ۳ جلد، ربطی ندارد.

اجازه بدهید توضیح ‌دهم تا شاید موضوع روشن شود. من می‌گویم شخصی به نام آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، فارغ از پست و مقامی که دارد آن اسناد را مطالعه کرده است. ایشان می‌گویند که «ذات مرحوم شریعتی، با همکاری با ساواک، همخوانی ندارد.» ایشان همچنین می‌گویند: «این نوع نامه‌نگاری‌ها برای فریب ساواک بوده است.»

این چه ربطی داشت به گزینشی بودن اسناد. حرف من همین است. شما اول یک ادعایی کردید که اسناد به صورت گزینشی آمده است. این چه ربطی دارد به صحبت فعلی شما. اگر رهبر معظم انقلاب می‌فرمود که وقتی من آن ۳جلد را خواندم به این نتیجه رسیدم، صحبت شما درست بود. من به فرمایشات رهبر معظم انقلاب هم می‌رسم و در این زمینه پاسخ می‌دهم. مساله این‌که شریعتی تحت اجبار بوده یا نبوده هم بحث دیگری است که من به آن می‌رسم. شما الان بحث اول را جواب بدهید.

الان من جواب شما را می‌دهم.

الان دوباره می‌روید سر مسائل دیگر. جوابتان این است دیگر؟

خیر، آیا زمانی که این اسناد منتشر شد، عده‌ای نمی‌گفتند این اسناد گزینشی است؟ من الان سوال آن عده را خدمت شما مطرح می‌کنم. اینکه دیگر عصبانیت ندارد. اینکه خیلی خوب است که من این سوال را مطرح می‌کنم. چون زمینه‌ای می‌شود که شما پاسخ بدهید به این انتقادات.

احسنت، حالا سوال درست شد.

من‌‌ همان اول هم این مطلب را گفتم. شما اگر فکر می‌کنید من این ادعا را کرده‌ام می‌توانید چنین تصوری داشته باشید اما من همواره این حرف را ‌زدم که عده‌ای به تاریخ‌نگاری شما انتقاد دارند. به هر حال پاسخ شما را می‌شنویم.

 زمانی که اسناد مربوط به شریعتی در فصلنامه ۱۵ خرداد منتشر شد عده‌ای گفتند که این کار گزینشی بوده است. بعد که کتاب نهضت امام منتشر شد باز می‌گفتند که گزینشی بوده و همه اسناد منتشر نشده است. بعد که آن ۳ جلد منتشر شد باز هم‌‌ همان حرف‌ها را مبنی بر گزینشی بودن زدند اما من از آنها سوال داشتم و از شما هم‌‌ همان سوال را کردم، اما جواب ندادید.

شما پاسخ همان‌ها را بدهید.

 بسیار خوب پاسخ همان‌ها را می‌دهم. سوال من از آن‌ها این بود که آیا آن‌ها سندی را یافتند که نشان دهد من قسمتی از فعالیت‌های شریعتی را درز گرفته‌ام و مطالب را تحریف کرده باشم یا این‌که انتشار اسناد در آن ۳ جلد، تایید صحبت‌های من بود. من مثالی می‌زنم. مثلا فرض کنید که یکی از شخصیت‌ها در جایی با ساواک صحبت کرده و در جای دیگر مقابل ساواک ایستادگی کرده است. حالا تصور کنید که من مطلب اول را ذکر می‌کنم که شریعتی در جایی به ساواک گفته که من حاضرم با شما همراهی کنم، اما مطلب دوم را که گفته است من هرگز حاضر نیستم با ساواک کنار بیایم را درز گرفته‌ام. این مساله کاملا گویای یک حرکت گزینشی است. اما آن چیزی که اتفاق افتاده این است که اسنادی که من نیاورده بودم و در آن ۳ جلد آمده بود، ربطی به روابط شریعتی با ساواک نداشت. مثلا از جمله این اسناد می‌توان به سخنرانی شریعتی راجع به رسول اکرم، سخنرانی شریعتی راجع به امام حسین، سخنرانی شریعتی راجع به اسلام و مارکسیسم. اینها در آن ۳ جلد آمده است که من نیاورده بودم اما این مطالب که ربطی به تاریخ ندارد.

 

اگر من وظیفه داشتم که آثار شریعتی را منتشر کنم آن وقت می‌شد این سوال را مطرح کرد که چرا همه مصاحبه‌ها و موضعگیری‌های او را نیاورده‌ام. ولی من در چارچوب تاریخ‌نگاری کار کرده‌ام و همه مطالبی را که در ارتباط با ساواک بوده است، آورده‌ام. نامه‌هایش را آورده‌ام، بازجویی‌هایش را آورده‌ام و گزارشات را نیز ذکر کرده‌ام. اما سخنرانی‌های شریعتی را که ربطی به تاریخ نداشته است، نیاورده‌ام و معتقدم که این سخنرانی‌ها و آثار، کوچک‌ترین تغییری در موضع شریعتی نسبت به جریان ساواک به وجود نیاورده است. بنابراین زمانی که آن ۳ جلد منتشر شد آنهایی که با تمام قدرت علیه کتاب نهضت امام جوسازی می‌کردند و می‌گفتند که گزینشی است، نتوانستند حتی یک سطر مطلبی بیاورند که نشان دهد کتاب ما گزینشی بوده است.

 

نکته دومی که بعضی‌ها مطرح می‌کردند و شما هم اشاره کردید این بود که این کاری را که شریعتی کرده است خیلی از افراد دیگر هم برای رهایی از زندان و خروج از فشار ساواک انجام دادند. اما حرف من این است که بیشتر آن چیزهایی که من راجع به شریعتی آورده‌ام ربطی به زندان او نداشته است. شاید الان یادم نباشد ولی تا آنجا که من یادم می‌آید این طور نبوده که ایشان وقتی می‌خواسته آزاد شود تعهدی داده باشد. شریعتی ۳ تا نامه دارد و هر سه این نامه‌ها مربوط به زمانی است که آزاد بوده است. هیچ‌کدام از این نامه‌ها در زمان زندان نبوده است که حالا ما بخواهیم مقایسه کنیم و بگوییم که مثلا فلانی هم چنین تعهدی را به ساواک داده است. بله، خیلی از شخصیت‌ها موقعی که می‌خواسته‌اند از زندان آزاد شوند به ساواک تعهد داده‌اند، یکی از آنها خودم که وقتی در قم در سال ۱۳۴۱ دستگیر شدم، مرا وادار کردند تعهد بدهم که دیگر علیه امنیت ملی اخلال نکنم. این مساله مرسومی بود و هرکس می‌خواست از زندان آزاد شود مجبور بود چنین تعهدی بدهد، اما این ربطی به کارهای شریعتی نداشت.

نکته سومی که در این مورد مطرح می‌کردند این بود که چرا شما اسناد دیگر علما را که با ساواک مرتبط بوده‌اند منتشر نکرده‌اید. پاسخ دادیم تا آنجا که ما تاریخ را منتشر کرده‌ایم به هر چیزی در مورد هر کسی که رسیده‌ایم، آورده‌ایم و هیچ چیزی را درز نگرفته‌ایم. نمونه‌اش خود آقای شریعتمداری است که اسناد مربوط به او را می‌توانید در کتاب نهضت امام ببینید. مساله‌ای که خیلی مهم است این‌که امروز، روزی نیست که بتوان موضوعی را در خصوص حوادث پشت پرده پنهان کرد و اگر کسی بخواهد مطلبی را حذف کند، آبروی خودش را می‌برد. این اسناد دیر یا زود منتشر می‌شوند و پشت پرده نمی‌مانند.

 

حتی من این ادعا را کردم که اگر کسی در چارچوب زمانی که در ۳ جلد نهضت امام منتشر شده است (از سال ۴۱ و شروع نهضت امام تا سال ۵۰) ‌ سندی را بیابد که من آن را منتشر نکرده‌ام همه حرف‌های من دروغ است و من همه حرف‌هایم را پس می‌گیرم. به هیچ‌وجه این طور نبوده است و بخصوص با آن دیدی که من دارم و معتقدم که به هر حال اسناد منتشر خواهند شد. نکته بعدی که می‌خواهم بگویم مطالبی است که راجع به دیدگاه رهبر معظم انقلاب نسبت به شریعتی مطرح می‌شود.

البته غرض من از مطرح کردن دیدگاه رهبر معظم انقلاب، این نبود که بخواهم دیدگاه شما را در تقابل دیدگاه ایشان قرار دهم. من در اینجا از رهبر معظم انقلاب به عنوان کسی نام می‌برم که ارتباط زیادی با مرحوم شریعتی داشته است.

بله من هم دارم همین را می‌گویم. رهبر معظم انقلاب به خاطر ارتباطی که از نزدیک با شریعتی داشته‌اند و با توجه به‌شناختی که دارند فرموده‌اند که گروه خونی شریعتی به ساواکی بودن نمی‌خورد. من هم ادعا ندارم که ایشان ساواکی بوده است. اتفاقا تحلیل من این است که شریعتی قصد داشت از ساواک استفاده کند و کار خودش را پیش ببرد، ساواک هم از ۲ جهت دید که شریعتی برایش مفید است، یکی از آن جهت که ضدآخوند است و یکی هم این‌که ضدمارکسیست است، اما این‌که کدام یک در این بازی برنده بودند و کدام ضرر کردند بحث دیگری است، اما این چیزی که شایع شده است من گفته‌ام او ساواکی بوده است اصلا این طور نیست و اگر کتاب نهضت امام را هم مطالعه کنید هرگز تعبیر ساواکی بودن را در آن نمی‌بینید و مطالبی مبنی بر این‌که او مامور ساواک بوده یا پادو ساواک، غلط است. مساله این است که شریعتی اعتقاداتی داشت و در چارچوب اعتقاداتش، آن حساسیتی را که یک انقلابی نسبت به رژیم شاه داشت، نداشت. حرف من این است که ایشان مساله انقلاب سفید را باور داشت و مطالب او در این زمینه برای فریب ساواک نبوده است.

 

او اعتقاد داشت که اصلاحات ارضی، واقعا اصلاحات ارضی بود. حالا این‌که واقعا ماهیت این اصلاحات شاه چه بود خودش بحث جداگانه‌ای دارد و هرکسی دیدگاهی دارد و من در این جهت شریعتی را محکوم نمی‌کنم. او به هر حال یک جامعه‌شناس بود و در چارچوب دیدگاه‌های خود آن نظر را داشت، اما آنچه مسلم است این‌که ایشان یک سری ارتباطاتی با ساواک و گفت‌وگوهایی داشته است، آنها هم از او یکسری خواسته‌هایی داشتند و حتی به او فشار می‌آوردند که چرا راجع به مارکسیست‌ها کم صحبت می‌کنی. یک ارتباطی بوده است و در این باره هیچ جای تردیدی نیست و طوری بوده که پرویز ثابتی و سپهبد بهرامی و هم سپهبد مقدم، دید کاملا مثبتی نسبت به او داشته‌اند و از او حمایت می‌کرده‌اند. اما معنای این ارتباط این نیست که او ساواکی بوده و این مزخرفاتی که گفته می‌شود درست نبوده است. رهبر معظم انقلاب هم براساس آن‌شناختی که داشته‌اند این مطلب را گفته‌اند که ایشان کسی نبوده که ساواکی باشد. در تاریخ هم که جای تقلید نیست و جای اظهارنظرات، به این معنا که رهبر معظم انقلاب نظر خودشان را دارند و این نظر، محترم است اما من هم به عنوان یک طلبه حق دارم نظر خود را داشته باشم.

بله این یک حق طبیعی است و من هم در این زمینه با شما موافقم. در اینجا می‌خواهم از این بحث مصداقی خارج شویم و دوباره به بحث کلان تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی بپردازیم. شما از محدودیت دسترسی به اسناد به عنوان عمده‌ترین مانع در تاریخ‌نگاری معاصر یاد کردید، می‌خواستم ببینم آیا حب و بغض‌هایی که برخی در قامت تاریخ‌نگاری از خود بروز می‌دهند هم می‌تواند به عنوان مانعی در این زمینه باشد.

حب و بغض متاسفانه خیلی شدید است اما کسانی که مشغول نوشتن تاریخ هستند اگر واقعا در زمینه نگارش تاریخ دچار حب و بغض باشند در این دوره و زمانه فقط خودشان را رسوا می‌کنند، اما چیزی که الان بسیار خطرناک شده است و در جهت تحریف تاریخ موثر واقع می‌شود، خاطرات در حال انتشار است. در خاطراتی که الان منتشر می‌شود چند اشکال وجود دارد؛ یکی این‌که افراد دچار اشتباه می‌شوند. مثلا یک مساله‌ای را که به ۱۵ خرداد مربوط بوده است به دوران انقلاب ربط می‌دهند یا بالعکس. بخشی از این اشتباهات به این دلیل است که سن افراد، کمی بالا رفته و ممکن است بعضی مسائل را فراموش کرده باشند. این مساله قابل تحمل است اما بعضی‌ها وقتی خاطرات خود را منتشر می‌کنند دچار نوعی خودنمایی، خودبینی و منیت می‌شوند و دائما سعی می‌کنند خودشان را در حوادث به نحوی بالا‌ببرند و نشان دهند که در تاریخ و انقلاب نقش داشته‌اند. هر چه هم می‌گویند، احساس می‌کنند کم است و بر آن فزونی می‌بخشند و حتی سعی می‌کنند خود را همتای امام نشان دهند یا این‌که حتی طوری وانمود کنند که هرچه او می‌گفته، امام اجرا می‌کرده است. این چیز خطرناکی است و واقعا می‌تواند در آینده، تاریخ را به چالش بکشاند. این مساله بسیار وحشتناک، یکی دو تا هم نیست و اکثر خاطراتی که الان منتشر می‌شود یا دچار‌‌ همان اشتباهات تاریخی است که عرض کردم یا دچار همین موضوع دوم است که جنبه خیانت دارد. بیشتر چیزهایی که الان در خاطرات در کشور ما منتشر می‌شود و جنبه تحریف دارد مربوط می‌شود به نفسانیات آدم‌ها. طرف می‌خواهد خودش را بزرگ کند و کارهای خودش را جلوه دهد و می‌آید رطب و یابس را به هم می‌بافد که به اصطلاح بتواند نقش و موقعیت خودش را عظیم جلوه دهد. از این مساله نمی‌توان به عنوان مانعی برای تاریخ‌نگاری یاد کرد بلکه این کار نوعی تحریف تاریخ است که متاسفانه خیلی هم شدید وجود دارد.

الان بعضی از بزرگانی که خاطرات خود را منتشر کرده‌اند به هر حال در انقلاب نقش اساسی داشته‌اند و طبیعی است که در خاطراتی که ذکر می‌کنند به خاطر این‌که شواهد و برداشت‌های خود را از حوادث نقل می‌کنند، خودشان هم در این خاطرات نقش محوری داشته باشند. آیا نمی‌توان از این دید به قضیه نگاه کرد؟

 

خب اگر او حضور داشته است دیگران هم حضور داشته‌اند. ضمنا وقتی که یک نفر ‌شناختی از جامعه و شخصیت‌ها دارد نمی‌تواند باور کند که مساله به این شکل است. من مثالی برای شما می‌زنم. آقای صادق طباطبایی در خاطرات خود که از سوی موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام منتشر شده است، می‌گوید که من در نجف رفتم و به امام گفتم که آقای روحانی، امام موسی صدر را صهیونیست می‌داند. امام با شنیدن این حرف بسیار ناراحت شد و چندین بار بر زانویش زد و شب هم هنگامی که داشت نماز می‌خواند، در نماز شک کرد.

 یعنی چه؟

 موقع نماز جماعت مغرب و عشا، در نماز شک کرد. این سخن آقای صادق طباطبایی این‌طور وانمود می‌کند که امام این‌قدر بی‌اراده است که نمی‌تواند در برابر آدمی چون سیدحمید روحانی که این‌طور بی‌پروا در مورد امام موسی صدر صحبت کرده است، بایستد و در دهان او بزند. بعد هم می‌بینیم که حمید روحانی در کنار امام می‌ماند و در پاریس هم در کنار اوست و به ایران هم می‌آید و بعد هم امام به او حکم می‌دهد. حالا اگر یک آدمی نسبت به امام شناخت داشته باشد آیا نمی‌گوید که امام اینقدر ضعیف‌النفس و بی‌اراده نبوده است که نتواند در مقابل آدمی مانند سیدحمید روحانی که چنین اهانتی به بزرگان می‌کرده است، بایستد. آیا تنها عکس‌العمل امام این بوده است که به زانویش بزند و بعد برود در نماز شک کند؟ اگر مخاطب کمی توجه داشته باشد این موضوع را در کنار خاطره‌ای می‌گذارد که آقای رسولی نقل می‌کند.

 آقای رسولی محلاتی؟

 بله. ایشان می‌گوید وقتی که امام از زندان آزاد شد من به اتفاق دیگر افرادی که در بیت امام بودیم، همچون آقایان توسلی و صانعی، یک روز خدمت امام رسیدیم. به ایشان عرض کردیم که ما از آغاز مبارزه و حتی قبل از آن در خدمت شما بوده‌ایم و الان هم هستیم. اما ممکن است شما ورود ما را در اینجا به مصلحت ندانید و به خاطر رودربایستی ما را تحمل کنید. ما به اینجا آمده‌ایم تا اگر حضرتعالی، حضور ما را صلاح نمی‌دانید بفرمایید تا همین الان برویم. امام فرمودند که اگر من روزی تشخیص بدهم که حضور شما در اینجا به مصلحت نیست، یک لحظه‌ هم شما را تحمل نمی‌کنم، الان هم بلند شوید و دنبال کارتان بروید. امام که اینقدر قاطع است و در مورد افرادی چون رسولی محلاتی که عمری با ایشان بوده‌اند چنین صحبت می‌کند آن وقت در نجف راجع به چنین آدمی که نسبت به بزرگان توهین می‌کند سکوت می‌کند و او را در کنار خود نگه می‌دارد؟ این یک تحریف تاریخ است و در تاریخ می‌ماند.

 

۵۰ سال بعد، یک نفر که نسبت به امام شناخت ندارد و این مطالب را بررسی می‌کند اینطور فکر می‌کند که امام در محاصره بوده است و نمی‌توانسته در مقابل افرادی که دور و برش بوده‌اند موضع قاطعی داشته باشد به غیر از اینکه اظهار تاسف کند. مثل خیلی‌های دیگر که اطرافیان ناباب دارند اما این‌ها را تحمل می‌کنند و حتی از طرف آن‌ها هم هدایت می‌شوند. این‌ها نمونه‌هایی است که در خاطراتی که منتشر می‌شود وجود دارد و خیانتی است به امام و تاریخ. از این نمونه‌ها هم زیاد داریم و شما روی هر کدام از این کتاب‌های خاطرات که دست بگذارید یا حاوی اشتباهات فراوان است یا اینکه از همه بد‌تر حاوی این گونه غرض‌ورزی‌هاست. حالا آقای صادق طباطبایی فکر می‌کرده است که من را زیر سوال می‌برد اما در حقیقت امام را زیر سوال برده است. من اگر در مورد امام موسی صدر چنین دیدی داشته باشم که البته نعوذبالله هرگز چنین نبوده است، مشکلی برای من ایجاد نمی‌شود و امام موسی صدر پیامبر خدا نیست که اگر من نسبت به او دید منفی داشته باشم مرتد بشوم. اما اینجا امام زیر سوال رفته است که چنین آدمی در کنار او بوده است و امام فقط به زانوی خودش زده است. امام اصلا اهل این حرف‌ها نبود و اگر چنین اتفاقی افتاده بود و آقای طباطبایی چنین مطلبی را به ایشان اطلاع داده بود، بلافاصله من را می‌خواست و در دهانم می‌زد و می‌گفت برو دیگر این طرف‌ها پیدایت نشود. دیگر هم حق نداری پایت را در خانه من بگذاری. امام چنین شخصیتی داشت و حرکاتی چون به زانو زدن و غصه خوردن با روش امام نمی‌خواند. اما طرف برای این‌که مرا زیر سوال ببرد، امام را زیر سوال می‌برد و این‌ها هم در تاریخ می‌ماند و موسسه تنظیم و نشر آثار امام هم که به اصطلاح حامی اندیشه‌های امام و راه و خط امام است چنین مطالبی را منتشر می‌کند. این‌ها چیزهایی است که بسیارخطرناک و دردناک است.

 

 

یکی از ملزومات تاریخ‌نویسی، داشتن استقلال مالی و عدم وابستگی مالی به مجموعه‌های مختلف است. الان شرایطی به وجود آمده است که مجموعه‌های مختلفی که متولی امر پژوهش در تاریخ هستند، موضوعاتی را به محققان سفارش می‌دهند و متناسب با چارچوب‌هایی که از سوی این موسسات برای محققان ترسیم می‌شود آن‌ها هم باید تاریخ را بنگارند. آیا بیم آن نمی‌رود که خطر سفارشی‌نویسی برای تاریخ گسترش پیدا کند؟

 

تا جایی که من نسبت به کسانی که الان در عرصه تاریخ‌نگاری هستند شناخت دارم، چنین کاری امکان‌پذیر نیست و کسانی که ما در داخل می‌شناسیم افرادی نیستند که با چنین مسائلی بتوان آن‌ها را به سفارشی‌نویسی واداشت. شاید یک علت اینکه تاریخ‌نگاران ما تحت فشارند و نمی‌توانند با امکانات وسیعی، کار تاریخ انقلاب را جلو ببرند این است که مراکزی که امید سفارشی‌نویسی دارند از اینها مایوس شده‌اند.

 

شما حتما خبر دارید که تا الان تاریخ انقلاب نوشته نشده است و آنچه نوشته‌شده زوایایی از مسائل تاریخی بوده است. به‌عنوان مثال کتاب نهضت امام خمینی، زوایایی از تاریخ انقلاب است. آنچه که دیگران نوشته‌اند هم همین طور بوده است و تاریخ انقلاب نوشته نشده است. علتش هم این است که امکانات مادی وجود ندارد. ما الان در حد نوشتن همین کتاب نهضت امام خمینی که جلد چهارمش هم ان‌شاءالله امسال به زیر چاپ می‌رود....

 

 

جلد چهارم بیشتر به چه موضوعی می‌پردازد؟

 

جلد چهارم به ریشه‌های حکومت اسلامی می‌پردازد. علت اختصاص این جلد به این مطالب هم این بود که دیدم موضوع در جامعه رواج پیدا کرده که می‌گویند مردم در آن زمان هیچ اطلاعی از جمهوری اسلامی نداشته‌اند و جو زده شدند و طبق یک موجی جلو آمدند. این مطلب باعث شد که من به تحقیق بپردازم و ببینم که اصلا حکومت اسلامی از چه زمانی مطرح بوده است و در چه دوره‌ای به عنوان یک آرمان و هدف، ‌ مورد توجه مردم قرار گرفته است و بعد از آن هم که امام در سال ۱۳۴۸ در نجف، طرح حکومت اسلامی را دادند چه بازتاب‌هایی در ایران داشت که ان‌شاءالله امسال چاپ می‌شود.

 

اما مساله‌ای که هست اینکه آنچه تاکنون اتفاق افتاده این بوده است که هیچ نهادی، نه دولت و نه مراکزی که باید به امور فرهنگی کمک کنند زمینه‌ای را فراهم نکرده‌اند که ما بتوانیم تاریخ انقلاب را برنامه‌ریزی کرده و نیروهای مورخ و صاحب‌نظر را گردآوری کنیم.

 

البته خوشبختانه در کشور ما، نظام جمهوری اسلامی و کسانی که در راس کار هستند چنین توقعی ندارند که کسی بخواهد سفارشی، تاریخ بنویسد. البته به صورت فردی، هر کسی دوست دارد خودش مطرح شود، مثلا فرض کنید یک نفر دوست دارد وقتی که سیدحمید روحانی در کتاب نهضت امام، از او نام می‌برد، کارهای او را بیشتر از آنچه که هست جلوه دهد و وقتی که حمید روحانی این کار را نمی‌کند می‌آید و خودش، خاطراتش را به آن نحو می‌نویسد. اما این مساله که در کشور ما، تاریخ به صورت سفارشی نوشته شود، نه تاریخ‌نویس‌های ما چنین ضعف و سستی دارند و نه کسانی که در راس نظام هستند چنین توقعی دارند.

 

آنچه که الان برای ما دردآور است این است که در کشوری که گاهی این همه بودجه صرف برخی کارهای ناجور می‌شود، برای دانشنامه انقلاب اسلامی مشکل زیادی وجود دارد که کار را کند می‌کند و به بن‌بست می‌کشاند و دست افراد را می‌بندد. از آن طرف هم متاسفانه یا خوشبختانه این روحیه آزادمنشی که در من وجود دارد باعث شده است که هیچ‌کس از ما راضی نباشد، نه چپ، نه راست، نه اصولگرا و نه اصلاح‌طلب، هیچ‌کس نمی‌تواند با ما کنار بیاید و این باعث شده است که ما تنها بمانیم.منبع: جام جم آنلاین

هشدار حمید روحانی به وزیر ارشاد: به کتاب‌های خاطرات میراث‌خواران انقلاب حساس باشید
رئیس بنیاد تاریخ پژوهشی ایران معاصر گفت: آنچه که وزیر ارشاد باید به آن توجه کند، کتاب‌های خاطراتی است که بعد از پیروزی انقلاب، توسط میراث‌خواران انقلاب چاپ می‌شود چرا که برخی از این افراد سعی می‌کنند چهره خودشان را بزرگ کنند و برخی نهاد‌ها هم که عنوان انقلابی را یدک می‌کشند، این کتاب‌ها را چاپ می‌کنند.

 

به گزارش خبرگزاری مهر، مراسم رونمایی از مجموعه نرم‌افزارهای «یک قرن فریاد» و «امام آینه‌ها» روز سه‌شنبه ۲۶ مهر، با حضور سیدمحمد حسینی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، غلامعلی حداد عادل رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس، سید حمید روحانی رئیس بنیاد تاریخ پژوهشی ایران معاصر، منصور واعظی دبیرکل نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور و دبیر شورای فرهنگ عمومی و سید محمدرضا اخضریان کاشانی مدیرعامل موسسه نمایه در سالن اجتماعات شورای فرهنگ عمومی برگزار شد.

 

روحانی در این مراسم گفت: تاریخ نقش سرنوشت‌سازی در زندگی انسان‌ها دارد. اگر تاریخ درست شناخته شده و به کار گرفته شود، می‌تواند ما را از تکرار لغزش‌هایی که توسط گذشتگان رخ داده، مصون بدارد و راه درست و غلط را به ما نشان بدهد. قرآن کریم روی توجه به تاریخ، تاکید زیادی دارد و علاوه بر این، بر استفاده از تاریخ و توجه به این نکته که تنها کسی می‌تواند از تاریخ استفاده کند که خردمند باشد، تاکید می‌کند.

 

وی افزود: ممکن است کسی بر تاریخ و مسائل تاریخی احاطه خوبی داشته باشد ولی نتواند از آن عبرت بگیرد. این صاحبان اندیشه هستند که می‌توانند از تاریخ عبرت بگیرند و کسانی هم که به درستی از تاریخ عبرت بگیرند می‌توانند از خطرات مصون بمانند. امام خمینی (ره) شخصیتی بود که از تاریخ تجربه‌های زیادی گرفت. یکی از این تجربه‌ها این بود که هیچ‌وقت وارد اختلافات نشد. چون می‌دانست که استکبار وقتی نمی‌تواند به درون نظام نفوذ کند، سعی به تفرقه‌افکنی و ایجاد اختلاف بین نهاد‌ها و اشخاص می‌کند.

 

روحانی ادامه داد: بنابراین امام خمینی (ره) تا زمان رحلت وارد اختلافات نشد. وقتی ایشان به نجف منتقل شد، ‌ یکی از ترفندهای مرموزی که صورت گرفت، انتشار شب‌نامه‌ای بود که در آن به ایشان نسبت‌های ناروا وارد شده بود. عده‌ای از علمای نجف نزد ایشان رفتند و گفتند یا خودتان به این مسائل پاسخ بدهید یا اجازه بدهید ما از شما دفاع کنیم. امام خمینی (ره) به آن‌ها گفت دیگر مجالی برای دفاع از خود نیست. باید برویم و از اسلام دفاع کنیم. اگر امام به این تهمت‌ها جواب می‌داد، سیل تهمت‌ها ادامه می‌یافت و ایشان مجبور بود هر روز به آن‌ها پاسخ بدهد.

 

رئیس بنیاد تاریخ پژوهشی ایران معاصر گفت: امام خمینی (ره) تا آخر عمر هیچوقت وارد اختلافات داخلی نشد و از خود دفاع نکرد. این درسی بود که از تاریخ گرفته بود. درس دومی که ایشان از تاریخ گرفته بود این بود که باندبازی انسان را به تباهی می‌کشاند بنابراین هیچ وقت، هیچ کسی را برای خود، خوب مطلق ندانست. کم نبودند افرادی که مورد وثوق امام بودند و نزد ایشان حرف می‌زدند اما امام (ره) تا خودش به نتیجه نمی‌رسید، عمل نمی‌کرد. در سال ۴۹ که مجاهدین هنوز اعلام وجود رسمی نکرده بودند، ۲ نفر نماینده را به نزد امام (ره) فرستادند. وی افزود: آن ۲ نفر از طرف بسیاری از علما مانند آیت‌الله منتظری یا آیت الله هاشمی رفسنجانی و دیگر علما، تائیدنامه داشتند. امام (ره) برای شخص من تعریف می‌کرد که این افراد روزی یک ساعت با او به صحبت می‌نشستند و بعد از یک ماه، امام (ره) متوجه شد که این‌ها راه انحراف را در پیش گرفته‌اند. سومین درسی که بنیانگذار جمهوری اسلامی از تاریخ آموخت، اتکا به ملت بود. امام خمینی (ره) می‌دانست شخصی که از ملت جدا باشد، نمی‌تواند هیچ‌کاری بکند. هنگام شروع نهضت در منزل آیت الله حائری یزدی موسس حوزه علمیه قم، امام (ره) گفت: اگر بخواهیم اسلام نجات پیدا کند باید خاندان پهلوی را سرنگون کنیم. چون استعمار انگلیس خاندان پهلوی را به قدرت رسانده است و این حکومت حافظ منافع استعمار است و به علاوه می‌خواهد اسلام را نابود کند.

 

روحانی گفت: این سخن امام خمینی (ره) با تعجب آیت‌الله شریعتمداری مواجه شد. ایشان به امام (ره) گفت: با کدام قدرت این کار را بکنیم؟ امام (ره) به آیت الله شریعتمدار گفت: ما قدرتی داریم که اگر از آن درست استفاده شود، تاثیرگذار خواهد بود. آن قدرت مردم است. البته منظور ملت رشدیافته است. ملتی که کورکورانه دنبال رهبرش باشد در ‌‌نهایت خواهد برید. دشمن هم این نکته را دریافته که اگر ملت‌ها از سرگذشتگان خود با اطلاع شوند، سرنوشتشان را خودشان به دست می‌گیرند. به همین دلیل هم همیشه تاریخ را تحریف کرده‌اند. تواریخی که در دوران معاصر نوشته شده، یا توسط فراماسونر‌ها یا مارکسیست‌ها نوشته شده است.

 

رئیس بنیاد تاریخ پژوهشی ایران معاصر در ادامه گفت: به همین دلیل در تاریخ صدساله اخیر هیچ عالم دینی را نمی‌بینید که حرکتی کرده باشد و توسط تاریخ‌نویسان مورد اتهام قرار نگرفته باشد. آنچه که وزیر ارشاد باید به آن توجه کند، کتاب‌های خاطراتی است که در این دوران یعنی بعد از پیروزی انقلاب، توسط میراث‌خواران انقلاب چاپ می‌شود. این افراد سعی می‌کنند چهره خودشان را بزرگ کنند و برخی نهاد‌ها که عنوان انقلابی را یدک می‌کشند، این کتاب‌ها را چاپ می‌کنند. با این رویه طبیعی است که ۵۰ سال دیگر کسی فکر نکند این کتاب‌ها برای بالا بردن آمار چاپ، منتشر شده‌اند. کتاب‌هایی که تولید امثال فریدون آدمیت‌ها و احمد کسروی‌ها است که در آن‌ها یا گوینده اشتباه کرده یا با خیانت و تحریف همراه هستند.

 

وی گفت: در زمان طاغوت حداقل دلسوزان می‌دانستند، قلم در دست دشمن است. اما در آینده کسی نمی‌تواند تصور کند این کتاب‌هایی که در نظام جمهوری اسلامی چاپ می‌شود، دور از واقعیت است. بعضی نهاد‌ها با هدف بالا بردن آمار چاپ، این کتاب‌ها را منتشر می‌کنند اما وقتی این کتاب‌ها را بررسی می‌کنی می‌بینی که آنقدر مطالب مضر دارند که صدمات جبران‌ناپذیری را وارد می‌کنند.

 

روحانی در پایان گفت: متاسفم که گاهی شخصیت‌هایی مثل آقای حداد عادل ناچارند در زمینه فعالیت‌های اجرایی کار کنند و از رسالت اصلی خود که فعالیت قلمی است، دور بمانند. البته تقصیری هم ندارند چون شرایط اینگونه ایجاب می‌‌کند. مقام معظم رهبری در دوران ریاست‌جمهوریشان به من گفتند قصد دارم بعد از ریاست‌جمهوری هیچ مسئولیتی قبول نکنم جز تحقیق. اما تقدیر، سرنوشت دیگری را برای ایشان رقم زد. بعد از امام خمینی (ره) بزرگ‌ترین نعمت برای این کشور، وجود رهبر انقلاب بود که توانست این کشتی را به ساحل امن برساند.

صادق طباطبایی: حمید روحانی سعی داشت رابطه امام خمینی و امام موسی صدر را به هم بزند



سیدصادق طباطبایی، خواهرزاده امام موسی صدر و استاد دانشگاه «آخن» آلمان، در گفت‌وگو با خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا) با بیان اینکه امام موسی صدر نخستین کسی بود که فلسطینیان را به تشکیل سازمان‌های مستقل دعوت کرد، گفت: تأسیس سازمان‌های فلسطینی، از جمله سازمان «الفتح»، با فشار و توصیه امام موسی صدر بود. تا زمان تشکیل این سازمان‌ها، شیعیان لبنان عملیات‌های زیادی در داخل مرزهای فلسطین انجام می‌دادند؛ اما این اقدامات را به نام فلسطینی‌ها اعلام می‌کردند تا از یک سو، به جوانان فلسطینی هویت دهند و از طرف دیگر، از خطر حملات رژیم اسرائیل مصون بمانند.

 

وی ادامه داد: تا اینکه در سال ۱۹۶۶ امام موسی صدر با برخی از سران فلسطینی مانند «ابوزعیم» و «ابوجهاد» دیداری داشت و در این نشست دوستانه، نسبت به سوءاستفاده کشورهای عربی ـ همچون مصر و اردن ـ از نام فلسطین و دریافت کمک و خدمات از سازمان‌های بین‌المللی هشدار داد. وی در این نشست تأکید کرد که هیچ‌یک از کشورهای مذکور در عمل، اقدامی برای فلسطین انجام نمی‌دهند و از این سرزمین برای معامله بهره می‌برند.

 

طباطبایی ادامه داد: امام موسی صدر به سران فلسطینی گفت که تا زمانی که خودشان مدعی سرزمینشان نباشند و نمایندگی ملت فلسطین را به کسان دیگری واگذار کنند؛ هیچ فایده‌ای برایشان نخواهد داشت. در واقع به توصیه امام موسی صدر بود که در سال ۱۹۶۶ سازمان آزادی‌بخش فلسطین تأسیس شد. در سال ۱۹۷۵ یعنی دهمین سال تأسیس سازمان «الفتح» فلسطین، مرحوم دکتر مصطفی چمران مراسم جشنی در جنوب لبنان با حضور سران سازمان‌های فلسطینی برگزار کرد و امام موسی صدر در این مراسم سخنانی ایراد کرد.

 

این استاد دانشگاه در بخش دیگری از سخنانش عنوان کرد: این مراسم خیلی پرشور بود و مقامات سیاسی و مذهبی و روحانیان گرد هم آمده بودند. امام موسی صدر در ابتدای این مراسم آیه‌ «.. وَلَوْ تَوَاعَدتَّمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمِیعَادِ وَلَکِن لِّیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کَانَ مَفْعُولا.. (الانفال/۴۲)» را قرائت کرد. من این آیه را در چند سوره قرآن کریم دیده بودم، اما نمی‌دانستم که این آیه چه نسبتی با دهمین سال تأسیس سازمان آزادی‌بخش فلسطین دارد تا اینکه امام موسی صدر این آیه را تعبیر و تفسیر کرد و در این زمان بود که به نکته‌سنجی امام پی بردم. این تبحر امام موسی صدر در بیان نکات ظریف و بیرون کشیدن معانی متناسب با وقایع روز، نه تنها از قرآن بلکه در بیان از انجیل و تورات و دیگر کتب دینی نیز وجود داشت.

 

خواهرزاده امام موسی صدر اضافه کرد: تسلط امام موسی صدر به قرآن یکی از مهم‌ترین برجستگی‌های شخصیتی وی به شمار می‌رود؛ وی حافظه منظمی داشت و در هر مناسبت، مفاهیم متناسب با‌‌ همان روز را با ظرافت خاصی از بطن آیات قرآن بیرون می‌کشید.

 

وی با بیان خاطره‌ای دیگر از همراهی خود با امام موسی صدر تصریح کرد: اولین گروه بچه‌های جنبش «امل» تعلیمات نظامی دیده و در یکی از دره‌ها، پایگاهی برای خود ساخته بودند. روز فارغ‌التحصیلی این گروه، من به‌ صورت تصادفی لبنان بودم و قرار بود که امام صدر همراه با دکتر چمران به این منطقه بروند و این گروه نظامی عملیات رزمی ـ نمایشی را به اجرا درآورند. برای من خیلی جالب بود که جوانانی با این سن و سال در لبنان در حال انجام چنین کارهایی هستند. در حین مشاهده این عملیات، ناگهان امام موسی صدر که تیرانداز قابلی هم بود، خطاب به یکی از این جوانان گفت: بچه! امثال شما‌ها منِ طلبه را به این کار‌ها کشاندید. من را چه به این کار‌ها!

 

طباطبایی افزود: صبح روز بعد، من با دکتر چمران در حال گفت‌وگو، منتظر امام صدر بودیم که «ابوزعیم»، از رهبران فلسطینی سراسیمه و نگران وارد شد و سراغ امام صدر را از ما گرفت. گفتیم که سید هنوز نیامده است و جریان را از او پرسیدیم. چند دقیقه بعد امام صدر آمد و ابوزعیم به سرعت نزد وی رفت و طلب کمک کرد و گفت: «سید! باید کمکمان کنید. دیروز یک جوان فلسطینی یک دختر مسیحی را در طرابلس به قتل رسانده است. امروز خانواده آن دختر تعداد زیادی زن و مرد فلسطینی را گروگان گرفته‌اند و می‌گویند که اگر آن جوان را تحویل ندهیم گروگان‌ها را خواهند کشت.»

 

این استاد دانشگاه با اشاره به واکنش امام صدر به این موضوع، توضیح داد: امام صدر در این لحظه به فکر فرو رفت و به دکتر چمران گفت: برو فلان برنامه را به تعویق بینداز. سپس از ابوزعیم پرسید که قاتل را می‌شناسید؟ ابوزعیم جواب داد که می‌توانیم پیدایش کنیم. امام صدر گفت که می‌توانیم قبول نیست! تا کی می‌توانید پیدایش کنید؟ ابوزعیم گفت که دو یا سه ساعت. امام موسی به شیخ محمد یعقوب، سخنگوی مجلس گفت که نزد خانواده دختر در طرابلس برود و هر وقت به آن‌جا رسید، امام را مطلع کند. به ابوزعیم هم گفت که در عرض دو یا سه ساعت قاتل را پیدا کند و بعد وی را مطلع سازد.

 

طباطبایی ادامه داد: امام صدر به من و دکتر چمران گفت که با این حساب برنامه امروز لغو شده و باید این چند ساعت کار دیگری انجام دهید، من هم می‌روم کتابخانه تا برای سخنرانی هفته آینده در مراسم آغاز سال تحصیلی دانشگاه‌ها، یادداشت بردارم. در‌‌ همان لحظه به این فکر کردم که کنترل ذهن چقدر باید دست خود آدم باشد تا در چنین لحظات حساسی که جوانان برای رزمایش منتظر امام صدر هستند و وی برای حل مشکل زنان و مردان فلسطینی در تلاش است، برای مراسم دانشگاه‌ها هم سخنرانی آماده کند.

 

خواهرزاده امام موسی صدر به آرامش این عالم شیعی اشاره و تأکید کرد: امام موسی صدر توانایی‌های خاصی داشت و بسیار آرام رفتار می‌کرد. ما پس از دو ساعت برگشتیم و مدتی بعد ابوزعیم همراه با جوان قاتل برای دیدن امام موسی صدر آمد. ما به امام موسی صدر خبر دادیم. امام صدر کمی اخم کرد، چرا که نمی‌خواست این افراد در این محل با وی ملاقات کنند. من با دیدن این حالت امام موسی صدر با خود اندیشیدم که وی حتماً به ابوزعیم اعتراض خواهد کرد که چرا قاتل را به این‌جا آورده‌ است؛ چرا که امام به وی گفته بود که به خانواده دختر بگویند که جوان فلسطینی در دست آنان است نه امام صدر. اما برخلاف فکر من، وی با روی خندان پایین آمد و خطاب به ابوزعیم گفت: «کاش به من می‌گفتید که به اینجا می‌آیید.» یعنی اوج اعتراض ایشان همین جمله بود. وی سپس به شیخ محمد یعقوب زنگ زد و از وی خواست تا نزد خانواده دختر برود و بگوید که می‌توانند جوان فلسطینی را تحویل بگیرند و خانواده‌ها را آزاد کنند. همچنین از وی خواست زمان تدفین دختر را نیز یادآوری کنند و به آنان بگوید که امام موسی صدر در مراسم شرکت خواهد کرد.

 

طباطبایی در تشریح نکته‌سنجی و تشخیص موقعیت توسط امام موسی صدر اظهار کرد: کمتر از نیم ساعت، شیخ یعقوب تماس گرفت و از آزادی گروگان‌ها خبر داد. کلام امام موسی در نزد مردم تا این حد از اعتبار برخوردار بود که خانواده دختر مسیحی فقط با شنیدن نام وی، گروگان‌ها را آزاد کرده بودند. دو روز بعد ما به مراسم تدفین رفتیم. وقتی وارد منزل خانواده دختر مسیحی شدیم، حالت روحی مادر و دیگر اعضای خانواده به‌شدت من ‌را متأثر کرد. پدر خانواده هم بی‌تابی می‌کرد تا اینکه جنازه برای تدفین آماده شد و ما همراه با خانواده دختر به سمت قبرستان حرکت کردیم. کشیشی انجیل می‌خواند و دیگران آمین می‌گفتند تا اینکه به محل رسیدیم.

 

وی ادامه داد: کنار قبری که کنده شده بود دو چهارپایه بزرگ گذاشته بودند که روی هر کدام یک سبد بزرگ قرار داشت. یکی از سبد‌ها پر از خاک و دیگری پر از شاخه‌های گل بود. هنگامی که تابوت را در قبر گذاشتند حاضران در مراسم، مشتی خاک بر روی آن می‌ریختند و شاخه‌ گلی نیز بر روی آن می‌گذاشتند. امام موسی صدر نیز بنابر این رسم، مشتی خاک و دو شاخه گل بر روی تابوت قرار داد و سپس بالای تل خاک رفت و شروع به صحبت کرد. من به‌شدت تحت تأثیر شرایط عاطفی خانواده دختر بودم و اصلاً به سخنان امام موسی صدر توجهی نداشتم و دکتر چمران هم با دوربینی که همیشه همراه داشت، در حال عکاسی بود. فقط بعد از چند دقیقه صحبت امام موسی صدر، حس کردم فضا در حال آرام شدن است. مادر و پدر دختر مسیحی کمی آرام‌ شدند. چمران به شدت اشک می‌ریخت و بعد از ۸ یا ۹ دقیقه سخنرانی، امام موسی صدر از بالای تپه خاکی پایین آمد. سکوت همه جا را فراگرفته بود. در این حین، بین پدر و مادر دختر مسیحی سخنانی رد و بدل شد. پدر دست امام موسی صدر را گرفت و گفت: «مولانا! مادر این دختر، خون قاتل را به تو بخشید. برو و هر کار که می‌خواهی با قاتل انجام بده. این چیزهایی که از مسیح (ع) به ما گفتی الگو قرار می‌دهیم و خون او را به تو می‌بخشیم».

 

طباطبایی افزود: از چمران پرسیدم که مگر امام موسی صدر چه می‌گفت؟ جواب داد که امام صدر دو داستان از حواریون نقل کرد و درباره عفو و بخشش حضرت مسیح (ع) سخن گفت. در حقیقت امام صدر به حدی بر کتب ادیان دیگر تسلط داشت که در چنین مناسبتی، داستان‌هایی متناسب برای حاضران نقل کرده بود. علاوه بر برداشت نو که وی از قرآن داشت، بر دیگر کتاب‌های آسمانی هم تسلط داشت. امام موسی صدر همیشه دلیل موفقیت خودش را لطف و عنایت پدرشان می‌دانستند.

 

این استاد دانشگاه در ادامه سخنانش، به برگزاری کلاس‌های قرآنی توسط امام صدر در لبنان اشاره کرد و توضیح داد: امام موسی صدر تدریس دروس ایدئولوژیک برای جنبش امل را خود بر عهده داشت و دروس قرآنی را نیز آموزش می‌داد. وی در شب‌های رمضان هم تفاسیری در رادیو ارائه می‌کرد.

 

طباطبایی تأکید کرد: وی در سال ۱۳۳۸ وارد لبنان شد و اولین کاری که کرد تأسیس مؤسسه‌ای اجتماعی و غیرسیاسی بود تا افراد مختلف گرد هم بیایند و با هم گفت‌وگو کنند. پیروان مسیحی، شیعه و سنی در این مکان گردهم می‌آمدند و بدون بحث درباره سیاست در کنار هم می‌نشستند و چای می‌خوردند و فرهنگ زندگی در کنار هم را فرا می‌گرفتند. ایجاد این زمینه برای گفت‌وگوی بین مردم مسلمان و مسیحی لبنان توسط امام صدر انجام گرفت در حالی که سی یا چهل سال دیگر بحث گفت‌وگوی ادیان در جهان مطرح شد. امام صدر با حفظ اصالت‌های مکتبی خود، در میان پیروان دیگر ادیان وارد می‌شد و با استفاده از آموزه‌های دینی‌‌ همان ادیان، مردم را راهنمایی و هدایت می‌کرد.

 

سیدصادق طباطبایی، در بخش دوم گفت‌وگوی خود با خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا) با بیان این مطلب گفت: آشنایی امام موسی صدر با تعالیم دیگر ادیان آسمانی باعث شده بود که وی از مقبولیت بسیار زیادی در میان مردم لبنان برخوردار باشد. امام موسی صدر با عملکرد خود در بیان حقایق آسمانی و معنویت مشترک میان ادیان آسمانی، از چنان جایگاه ویژه‌ای در میان مسیحیان برخوردار بود که از وی دعوت شد تا برای ایراد موعظه آغاز روزه مسیحی در کلیسای «کبوشیین» حضور پیدا کند.

 

وی افزود: امام صدر این دعوت را پذیرفت و در جمع مسیحیان حاضر در مراسم سخنرانی کرد. برخی معتقدند که هر عالم مسلمان دیگری بود، چنین دعوتی را نمی‌پذیرفت؛ اما ایشان با شجاعت کامل در مراسم عبادی کاتولیک‌ها حاضر شد و صحبت کرد. این یک جسارت فوق‌ا‌لعاده و نشان‌دهنده آشنایی کامل امام صدر با مفاهیم و اصول ادیان دیگر است.

 

این استاد دانشگاه در بخش دیگری از سخنانش، در پاسخ به سؤالی مبنی بر اینکه شبهه‌ای در برخی محافل مطرح شده است که شاه مخلوع برای بازسازی لبنان به امام موسی صدر کمک‌ مالی می‌کرد، اظهار کرد: شاه هیچ‌گاه به امام صدر کمک نکرد، ولی همیشه ادعای کمک داشت. امام صدر همیشه می‌گفت «یکی از مصیبت‌های بزرگ من، تحریکات روحانیان وابسته به دربار در لبنان است که مواجب خود را از سفارت ایران دریافت می‌کنند و در بین قشر مستضعف شیعه تبلیغ می‌کنند که علت اینکه شاه به شما کمک نمی‌کند، وجود امام صدر در میان شماست و موسی صدر به دلیل اختلاف شخصی با شاه، باعث شده است که وی به بازسازی لبنان کمک نکند؛ چراکه معتقد است این کمک‌ها با وجود صدر به هدر خواهد رفت».

 

وی ادامه داد: امام صدر معتقد بود که شاه هر ریالی که برای بازسازی لبنان کمک کند، صد برابر آن را برای تبلیغ خودش انجام می‌دهد و وی نمی‌تواند اجازه دهد که یک انسان ظالم با اعطای کمکی ناچیز، صد برابر آن را به عنوان امتیاز از این ملت مظلوم بگیرد. البته ذکر این نکته ضروری است که شاه قصد داشت با امام صدر ارتباط داشته باشد اما به هدفش نرسید و از‌‌ همان ابتدا، فئودال‌های لبنان نظیر «عادل عسیران» از طرف شاه بسیج شدند تا علیه امام صدر تبلیغ کنند. در این بین، چند تن از شیعیان بانفوذ لبنان که اوایل با امام صدر مرتبط بودند ـ مانند «استاد جعفر شرف‌الدین» ـ نیز به تحریک این گروه فئودال به مخالفت با امام صدر پرداختند. همچنین «کامل اسعد» از فئودال‌های شیعه که مدتی هم رئیس مجلس بود، این‌گونه تبلیغ می‌کرد که امام صدر اجازه نمی‌دهد که شاه به بازسازی لبنان کمک کند. در واقع شاه توقع داشت که امام موسی صدر در مقابلش تمکین کند.

 

طباطبایی تصریح کرد: در همین رابطه، امام موسی صدر در یکی از محافل بسیار عصبانی شده بود. یکی از حاضران خطاب به وی درباره اینکه رابطه با شاه شاید بتواند به بازسازی لبنان کمک کند، سخن گفته و ایشان را به تفکر بیشتر در این‌باره دعوت کرده بود. امام موسی صدر با عصبانیت پاسخ داده بود «من اگر بخواهم نوکر شوم، چرا نوکرِ نوکر شوم؛ مستقیم می‌روم نوکری ارباب این نوکر را می‌کنم. مبانی اعتقادی ما بر استقلال استوار است و اگر اندیشه‌های مرا قبول ندارید، در جلسه هیئت امنا مطرح کنید» که اتفاقاً این موضوع و برخی مسائل دیگر در جلسه بعدی هیئت مطرح و مسائل برای اعضا روشن شد.

 

خواهرزاده امام موسی صدر در ادامه سخنانش به وجود جریانی متشکل از برخی گروه‌های ایرانی در لبنان برای کارشکنی اشاره و عنوان کرد: از زمانی که برخی ایرانیان و در رأس آنان، جلال‌الدین فارسی و شیخ محمد منتظری وارد لبنان شدند، جریانی در این کشور پدید آمد. به گفته آیت‌الله رفسنجانی در کتاب خاطراتش، این افراد از خوان نعمت امام صدر برخوردار بودند، ولی علیه ایشان کارشکنی می‌کردند. جلال‌الدین فارسی وقتی وارد لبنان شد، خودش را به عنوان مردی علمی و صاحب اجتهاد و قلم تصور می‌کرد و این‌گونه می‌پنداشت که در لبنان صاحب جایگاه ویژه‌ای خواهد شد اما کم‌کم متوجه شد که چنین چیزی امکان ندارد. همچنین با مشاهده اینکه طلبه‌ای جوان در محیط لبنان در میان افرادی قد علم کرده است که نقطه اشتراک همگی مخالفت با مکتب تشیع است، نوعی حسادت در آنان شکل گرفت، اما این مخالفت‌ها به جایی نرسید. در حقیقت، فضایل و کمالاتی که به مقبولیت امام صدر کمک کرد، مدارا و تحمل مخالف توسط وی بود.

 

طباطبایی همچنین با ذکر خاطره‌ای مربوط به این گروه ایرانی و تلاش امام صدر برای محافظت از آنان، بیان کرد: حادثه‌ای در لبنان اتفاق افتاد. انفجاری روی داد و این افراد همراه با تعدادی دیگر در لبنان دستگیر شدند. شبانه به امام صدر اطلاع دادند که دادگاه عالی حکم اخراج این افراد را صادر کرده است و فردا رئیس‌جمهور این حکم را امضا می‌کند و این افراد اخراج می‌شوند. امام صدر‌‌ همان شب با رئیس‌جمهور لبنان تماس گرفت و از وی خواست تا این دستور را امضا نکند. رئیس‌جمهور لبنان گفته بود که این حکم دیوان عالی است و باید امضا شود. امام صدر تأکید داشت که امضای این حکم به اعدام این افراد در ایران منتهی می‌شود و وی اجازه نمی‌دهد این اتفاق بیفتد.

 

وی اضافه کرد: امام صدر در دیدار با رئیس‌جمهور لبنان اذعان می‌کند که این افراد کمی بی‌نظم هستند و ممکن است مرتکب عملی شده باشند، اما نباید آنان را به ایران تحویل دهند و در جواب رئیس‌جمهور لبنان مبنی بر اینکه پس این گروه را به کجا بفرستیم، امام صدر سوریه را پیشنهاد می‌دهد. وی سپس با مقامات سوری در این‌باره صحبت می‌کند و با بیان ‌این‌که این افراد همگی مبارز و مخالف استکبار و رژیم صهیونیستی هستند و نیز با ارائه تعهد مبنی بر اینکه این گروه خطری برای امنیت ملی سوریه ایجاد نخواهد کرد، از مقامات سوری می‌خواهد تا با سکونت این گروه ایرانی در زینبیه موافقت کنند.

 

این استاد دانشگاه تأکید کرد: حافظ اسد با این پیشنهاد موافقت کرد اما به‌ محض اینکه پای جلال‌الدین فارسی به خاک سوریه رسید، دوستان وی بلافاصله در آلمان بیانیه‌ای صادر کردند که «چون امام موسی صدر وجود گروه ایرانی در لبنان را مخل فعالیت‌های خویش می‌دید، تدابیری اتخاذ کرد تا گروه ایرانی را از لبنان اخراج کنند!» همچنین در جریان جنگ‌های داخلی لبنان، این شایعه در محافل اروپا وجود داشت که امام صدر همراه با سوریه علیه منافع فلسطین اقدام می‌کند و به قولی، از پشت به فلسطین خنجر می‌زند؛ تبلیغات گسترده‌ای که شاخه چپ فلسطین هم به آن دامن می‌زد. به عنوان یک شاخه اسلامی، بخشی از فعالیت‌های ما در لبنان متوجه فلسطین و قدس بود. وقتی این اخبار پخش شد، من مسئله را به اطلاع امام صدر رساندم و از وی خواستم که دیداری با سران فلسطینی داشته باشم. من با هماهنگی امام صدر، با رهبران شاخه‌های مختلف فلسطینی دیدار و درباره نقش شیعیان و روابط این گروه‌ها با آنان صحبت کردم و همگی آنان بر این نکته صحه گذاشتند که اگر جوانان شیعه جنبش «امل» نبودند، گروه‌های فلسطینی کاری از پیش نمی‌بردند. به گفته سران فلسطینی، امام صدر تنها کسی بود که روابط با رژیم اسرائیل را حرام مطلق اعلام کرده بود. من همه این مصاحبه‌ها را انجام دادم و پس از بازگشت به آلمان، این گفت‌وگو‌ها را ترجمه و در شماره دوم ماهنامه قدس، متعلق به اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان اروپا منتشر کردم. این ماهنامه منتشر شد و مانند پتکی بر سر همه مخالفان اتحادیه انجمن‌های اسلامی فرود آمد.

 

وی توضیح داد: دو هفته از این ماجرا نگذشته بود که یکی از دوستان با من تماس گرفت و گفت که آیا شماره جدید خبرنامه «جبهه ملی» را خوانده‌ام یا نه. این خبرنامه توسط بنی‌صدر منتشر می‌شد و در آن سندی با دست‌خط و امضای «هانی الحسن»، مشاور یاسر عرفات، منتشر شده بود که ادعا می‌کرد مصاحبه‌های چاپ‌شده در مجله قدس نشان‌دهنده مواضع آنان نیست و وی چنین مصاحبه‌ای انجام نداده است.

 

من این مطلب را به اطلاع امام صدر رساندم و از وی خواستم تا ترتیب ملاقات من با یاسر عرفات را بدهد. ساعت یک و نیم بامداد بود که به اتفاق مصطفی چمران و امام صدر به دیدار یاسر عرفات رفتیم. عرفات وارد اتاق شد و پرسید که چه اتفاقی افتاده است. امام صدر با خنده من را نشان داد و گفت که همه‌اش تقصیر این جوان است. البته من قبلاً چندبار با عرفات دیدار کرده بودم چرا که ما در اروپا برای فلسطین دارو و کمک‌های مالی جمع‌آوری و ارسال می‌کردیم. من خطاب به عرفات گفتم «مگر سه هفته پیش من نزد شما نیامدم؟ مگر شما هانی الحسن را برای مصاحبه با من احضار نکردید و من با وی مصاحبه نکردم؟» عرفات تأیید کرد که این اتفاق افتاده است. جریان دست‌خط هانی‌الحسن و تکذیب مصاحبه‌ها را به‌ وی گفتم و وی به منشی دستور داد تا الحسن را به دفتر وی دعوت کند.

 

طباطبایی در ادامه تصریح کرد: امام صدر در این حین از دفتر عرفات خارج شد و ابراز امیدواری کرد که مشکل حل شود. ما منتظر شدیم و حدود ساعت۳۰:۲ بامداد بود که هانی الحسن وارد دفتر عرفات شد. وی به دلیل تحصیل در آلمان زبان آلمانی می‌دانست. با هم احوال‌پرسی کردیم و وی دلیل احضارش را جویا شد. به وی گفتم «کجای این مصاحبه نشان‌دهنده مواضع شما نبود که مصاحبه را تکذیب کرده‌ای؟» گفت که چه چیز را تکذیب کرده‌ام؟ دست‌خط را نشانش دادم. گفت: «من از کجا می‌دانستم که مجله قدس متعلق به شماست.» نفسی کشید و به یاسر عرفات گفت که چند وقت پیش چند ایرانی به دفتر مطالعات استراتژیک فلسطین رفته‌اند و در آن‌جا ادعا کرده‌اند که هانی الحسن در یک مصاحبه گفته است که اتحاد جماهیر شوروی همیشه به ما خیانت کرده است. پاسخ دادم که من چنین چیزی در مجله ننوشته‌ام. به او گفتم «مرد انقلابی! چطور به این سادگی چنین چیزی را باور کردی و به همین سادگی فریب خوردی؟» ترجمه جزوه فارسی را نشانش دادم و گفتم که آیا در این جزوه حتی یک بار هم کلمه اتحاد جماهیر شوروی را می‌بیند که ما از طرف وی جعل کرده باشیم که شوروی خلاف مصالح فلسطین عمل می‌کند؟ طرف مقابل ترجمه را جعل کرده بود و توانسته بود امضای تکذیب مصاحبه را از هانی‌الحسن بگیرد.

 

 

کارشکنی علیه امام موسی صدر در لبنان و نجف وجود داشت

 

این استاد دانشگاه با اشاره به واکنش مشاور یاسر عرفات در مقابل فریب‌کاری مخالفان امام صدر تأکید کرد: به هرحال هانی الحسن از من پرسید که چکاری باید انجام دهد و من از وی خواستم تا شرح کامل مراجعه گروه مخالف ما به دفتر مطالعات و نحوه گرفتن امضای تکذیب را به صورت مفصل بنویسد و به من تحویل دهد. همچنین از عرفات خواستم که بیانیه‌ای خطاب به انجمن‌های اسلامی دانشجویان اروپا صادر کند. به آنان گفتم که ساعت پنج صبح عازم آلمان هستم و تا فردا عصر می‌توانند پیام عرفات را به دفتر امام صدر تحویل دهند. متن نامه هانی الحسن را همان جا گرفتم و قرار شد که الحسن فردای آن روز تا ساعت شش عصر پیام عرفات خطاب به انجمن اسلامی دانشجویان را به دفتر امام صدر تحویل دهد. در این پیام یاسر عرفات از تلاش‌های اتحادیه بسیار تجلیل کرده بود. پس از این ماجرا، از آن‌جا که می‌دانستم امام خمینی (ره) همراه با پسرش، احمد خمینی، در نجف مستقر است، با آنان تماس گرفتم و از تصمیم خودم برای دیدار با ایشان خبر دادم. به عراق رفتم و چند روزی پیش امام (ره) بودم. متوجه شدم، نظیر شیطنتی که در لبنان انجام شده بود، در عراق هم وجود داشت و برخی افراد همچون سیدحمید روحانی سعی داشتند رابطه میان امام خمینی و امام صدر و حتی سیدمحمدباقر صدر را به هم بزنند.

 

طباطبایی همچنین به یکی دیگر از تجربیات خود در زمینه کارشکنی‌های برخی ایرانیان اشاره و اظهار کرد: در یکی دیگر از سفرهای من به نجف، شب میهمان شیخ حسن کروبی بودیم. چند نفر از شاگردان امام (ره) مانند محتشمی‌پور، احمد نبوی، صادق شریعتی و همچنین سیدحمید روحانی هم حضور داشتند. روحانی در این جلسه گفت که فتوایی که آیت‌الله‌العظمی خویی و آیت‌الله‌العظمی حکیم برای طهارت اهل کتاب صادر کرده‌اند، تحت فشار سیدمحمدباقر صدر بوده و این فشار‌ها هم به درخواست سید موسی صدر که عامل صهیونیسم و امپریالیسم است، انجام شده است. به گفته روحانی، خود محمدباقر صدر هم عامل امپریالیسم بود؛ چرا که به‌جای اینکه بر مرجعیت امام خمینی صحه بگذارد، خود در مقام مرجعیت برآمده بود؛ دوم اینکه به خاطر خوشایند مسیحی‌ها و اروپایی‌ها این فتوا را از این دو مرجع گرفته بود و سوم اینکه، وقتی این افراد، جزوات ولایت فقیه را نزد محمدباقر صدر در کلاس درس برده بودند، وی به جای اینکه این درس را تدریس کند، صحبت‌های خودش را ادامه داده بود. به ادعای روحانی، سیدموسی صدر هم به‌قدری زیرکانه عمل کرده که هیچ ردپایی از خودش به‌جای نگذاشته بود.

 

وی ادامه داد: من شب به منزل سیدمحمدباقر صدر رفتم و به او گفتم که به سه دلیل وی عامل صهیونیسم و امپریالیسم است و سه دلیل را شمردم. لبخندی زد و گفت «ادعای اینکه طلبه‌ای مانند من به این دو مرجع بزرگ اسلام فتوایی را تحمیل می‌کند، پیش از آنکه من را هدف قرار داده باشد، مرجعیت را هدف قرار داده است. در رابطه با بحث مرجعیت، گوینده‌ای که این را گفته است، می‌داند که اگر کسی در حوزه شهریه دریافت می‌کند، اگر خودش در خط استخراج احکام نباشد، این شهریه بر وی حرام می‌شود. مسئله سوم اینکه خود آقایان شاهدند که وقتی این دروس به صورت جزوه درآمد، دیگر روحانیان آنان را از جلسات درسی بیرون کردند، اما من با احترام آنان را پذیرفتم و گفتم که بعد از پایان درس، هفته دیگر بحث ولایت فقیه را آغاز می‌کنم.»

 

این استاد دانشگاه همچنین نحوه برخورد امام خمینی (ره) با چنین تحرکاتی را مورد بحث قرار داده و گفت: فردای آن روز با امام خمینی (ره) دیدار داشتم. به ایشان گفتم که نباید اجازه دهند منسوبین به وی درباره عملکرد افراد سخنانی بگویند، در حالی که این افراد در جلسه حضور ندارند. پرسیدند چه شده است؟ ماجرا را گفتم و ایشان بر زانویشان زدند و بسیار ناراحت شدند. شب شام مهمان حجره یکی دیگر از روحانیون بودیم. شیخ حسن دیر‌تر از بقیه آمد و بسیار ناراحت و عصبانی بود. خطاب به من گفت «شما چیزی به امام گفتید؟ وقتی برای نماز آمدند خیلی با ناراحتی با ما برخورد کردند و برای اولین بار به قدری اوقاتشان تلخ بود که نماز مغرب را چهار رکعت خواندند.» گفتم که چیز خاصی نبود. به ایشان درباره یکی از عوامل امپریالیسم که در حوزه است و پسر عمویش که در لبنان حضور دارد به وی هشدار دادم {کنایه از اتهامی که به محمدباقر صدر و امام موسی صدر وارد شده بود}. حاضران در این جلسه همگی ناراحت شدند. دو روز بعد که به فرودگاه می‌رفتم، به راننده ماشین گفتم «خوشحالم که اتحادیه من را به عنوان نماینده فرستاد تا اوضاع نجف را ببینم و با امام خمینی دیدار کنم. من خودم روحانی‌زاده هستم و در محیط قم بزرگ شدم؛ اگر کسی دیگر غیر از من را برای این کار اعزام می‌کردند، این شخص با دیدن این وضعیت هیچ‌گاه دوباره به عراق بازنمی‌گشت.» راننده هم فردای آن روز سخنان مرا به امام خمینی انتقال داده بود و امام (ره) سر درس روز بعد، جریان را تعریف کرده بود و بدون نام بردن از کسی، گفته بود که این جوان روحانی‌زاده نمی‌دانم در این‌جا چه دیده بود که چنین سخن گفته است و شروع به ملامت کرده بود. حاضران در این جلسه امام متوجه نشده بودند که جریان چیست تا اینکه کتاب خاطرات من منتشر شد. مرادی‌نیا با من تماس گرفت و گفت که شما کلید یک معمای بزرگ را به ما دادید. ما تا الان چند بار صحیفه امام را چاپ کرده‌ایم و در این کتاب چنین مطلبی وجود دارد و ما نمی‌دانستیم موضوع چیست و بعد از این، این مطلب را به کتاب شما ارجاع می‌دهیم.

 

خواهرزاده امام موسی صدر در بخش دیگری از سخنانش وقوع چنین مسائلی در عراق و لبنان را تحلیل و ابراز کرد: ما بعد از انقلاب در بایگانی سفارت ایران در بیروت جزواتی پیدا کردیم که گروه‌های ایرانی مخالف امام موسی صدر در بیروت، علیه امام صدر در نقاط مختلف اروپا منتشر می‌کردند و معلوم شد که این جزوات در سفارت ایران چاپ می‌شد. ما بعد‌ها توانستیم سرنخ این امور را در ایران پیدا کنیم.

 
پاسخ خسروشاهی به روحانی: امام موسی صدر به اصرار بهشتی با شاه ملاقات کرد


تاریخ ایرانی: سیدهادی خسروشاهی در گفت‌وگو با ماهنامه نسیم بیداری به مقاله‌ای که سیدحمید روحانی در شماره اخیر فصلنامه ۱۵ خرداد در نقد خاطرات سیدصادق طباطبایی نوشته، پاسخ داد.

 

وی بدون اشاره به نام حمید روحانی، انتقادهای وی از امام موسی صدر در این مقاله را «دور از حق و عدل و انصاف» خواند و گفت: متاسفانه علاوه بر مخالفت‌های نخستین که در قبال عملکرد امام موسی صدر در لبنان و بعضی محافظ متحجر حوزه‌های نجف و قم به وجود آمد، در برهه‌ای از زمان نیز انتقادهای تند و غیرمشروعی از بعضی اقدامات ایشان، مانند دیدار با شاه مقبور مطرح شد و تا مرحله اتهام خیانت پیش رفت. اگر کسی امام موسی صدر را نمی‌شناخت، این اتهامات می‌توانست او را دچار شک و تردید کند. متاسفانه چند نفر از این عناصر، خود را وابسته به امام خمینی قلمداد کردند و با پوشش دفاع از اهداف امام، به هجمه و حمله ناجوانمردانه پرداختند و حتی ایشان را عامل امپریالیسم و صهیونیسم نامیدند! با استناد به همین اتهامات دوستان ایرانی، بعد‌ها سرهنگ قذافی جنایتکار، ایشان را عامل و مزدور شاه ایران و نماینده ساواک در لبنان و جهان عرب نامید.

 

وی افزود: البته ما فکر می‌کردیم که عدم صحت این اتهامات، با گذشت زمان برای همگان روشن شده است، اما متاسفانه در همین ماه گذشته مورخ محترمی که از دوستان قدیمی است، مطالبی در مقاله‌ای مطرح ساخته که دور از حق و عدل و انصاف است. برای روشن شدن امور و توضیح حقایق، نخست سطوری از آن مقاله که در صفحات ۱۹۰ و ۱۹۱ شماره تابستان سال نود فصلنامه ۱۵ خرداد منتشر شده است را نقل می‌کنم: «... نگرانی و ناراحتی فرزندان انقلاب و مبارزان اسلامی از آقای موسی صدر، نه برای این بود که نامبرده امام را به عنوان مرجع اعلام نکرده است، بلکه به ارتباط آشکار و پنهان او با رژیم شاه و دیگر رژیم‌های ضد مردمی و دست نشانده در منطقه مربوط بود؛ چنان که هر روحانی دیگری روی هر انگیزه و بهانه‌ای با رژیم شاه در ارتباط بود از نظر ملت ایران به ویژه مبارزان و مجاهدان راه خدا، مردود شمرده می‌شد، مانند آقای شریعتمداری که چون با مقامات دولتی با دستاویز وساطت برای جهان انسان‌ها روابطی به مراتب کمرنگ‌تر از روابط آقا موسی صدر داشت، از نظر ملت ایران زیر سوال بود و همچنین آقای خویی با آن مقام والای روحانی و علمی، آنگاه که با فرح پهلوی دیدار کرد، از نظر ملت مبارز ایران زیر سوال رفت... آقا صادق ـ طباطبایی ـ ارتباط آقا موسی صدر با رژیم فاسد پهلوی و دیدار او با شاه را چنین توجیه می‌کند که بنا به پیشنهاد آیات شهید مطهری، بهشتی و... برای نجات جان چند تن از سران نفاق مانند حنیف‌نژاد بوده است!! این نکته را نمی‌توان نادیده گرفت که مردان مبارز و انقلابی معمولا از کسانی می‌خواستند که برای نجات یک زندانی در پیشگاه ملوکانه وساطت کنند که می‌دانستند با دربار و درباریان در ارتباط هستند؛ لذا از رابطه‌ آن‌ها با رژیم حاکم، دست کم در مواردی که امکان داشت تا به نفع مبارزان کاری صورت دهند، استفاده می‌کردند... ارتباط آقای سیدموسی صدر با رژیم شاه تنها به دیدار او با شاه محدود نمی‌شد؛ او در لبنان و ایران با مقامات دولتی و درباری ارتباط‌هایی داشت و حتی یک بار ملکه پهلوی (مادر شاه) ـ بنابر گفته برخی از ایرانی‌ها ـ شبی در لبنان میهمان آقای موسی صدر بود و روابط نزدیک او با دیکتاتور‌ها و ارتجاع منطقه، مایه بدبینی و ذهنیت منفی آزادی‌خواهان منطقه شده بود.»

 

خسروشاهی سپس توضیح داد: در توضیح امر و پاسخ به اتهامات، نخست جملاتی از امام خمینی را درباره امام موسی صدر و خدمات وی نقل می‌کنم؛ امام خمینی(ره) در دیدارهای متعدد خود با خانواده امام موسی صدر، جمعی از اعضاء جنبش امل، کادر رهبری سازمان امل، کودکان لبنانی و مناسبت‌های دیگر امام موسی صدر را «فرزندی از فرزندان» خود می‌نامند. آیت‌الله خویی(ره) نیز در رابطه با به حضور پذیرفتن فرح دیبا ـ همسر شاه ـ در نامه‌ای به یکی از مراجع قم، ضمن رد اتهام پذیرفتن هدیه و یا اهداء یک انگشتری برای شاه!، درباره اصل موضوع چنین می‌نویسند: «... فرح اینجا آمد و من رفتار غلط و ظالمانه شاه را به عنوان اعتراض با او مطرح کردم و او هم ناراحت شد و خیلی زود از منزل ما بیرون رفت...» باز در مورد دیدار فرح از آیت‌الله خویی ـ در نجف اشرف ـ آیت‌الله شیخ محمد قوچانی، یکی از اصحاب بیت امام در نجف، در خاطرات خود می‌گوید که حکام بعثی عراق از او به گرمی استقبال کردند و مراسمی را برگزار کردند و ترتیب سفر او به نجف و دیدار با آیت‌الله خویی را برنامه‌ریزی کردند. پس از سفر فرح به نجف، در دیدار با آیت‌الله خویی، ایشان می‌گویند که «به شاه بگوید که دست از خون‌ریزی بردارد و جوانان مردم را قتل نرساند» و سپس توضیح می‌دهد که این امر موجب ناراحتی مبارزین شد و حرف و حدیث زیاد شد و خبر در پاریس به امام رسید و معظم‌ له پیام دادند که: «... من صحبت کردن درباره قضیه ملاقات آیت‌الله خویی با فرح را حرام می‌کنم. درباره این موضوع هیچ‌کس حق ندارد حرف بزند. پس مساله را دفن و زیر خاکش کنید...» این روایت در جلد اول کتاب خاطرات سال‌های نجف که توسط موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی انتشار یافته، درج شده است.

 

وی در ادامه تصریح کرد: در مورد ملاقات امام موسی صدر با شاه هم که مورد اعتراض مخالفان ایشان است، باید توجه داشت که ایشان در آن سفر، قصد ملاقات با شاه را نداشت، چرا که در سفر و ملاقات قبلی گویا شاه وعده‌ای داده بود که به ساختن بیمارستان شیعیان در لبنان کمک کند و بعد «سرهنگ قدر» سفیر شاه در لبنان، این کمک مالی را مشروط به ذکر نام شاه در بالای کتیبه بیمارستان کرده بود که امام موسی صدر هم این شرط را رد کرده و کمک را نپذیرفته بود، به همین دلیل تمایلی به دیدار نداشت. بله، اصرار بعضی از بزرگان، مانند شهید مطهری و شهید دکتر بهشتی برای مقالات با شاه، در راستای نجات جوانانی بود که به خاطر اسلام‌خواهی به اعدام محکوم شده بودند و ایشان هم سرانجام آن را پذیرفت.

 

خسروشاهی گفت: شادروان علی حجتی کرمانی در خاطرات خود درباره علل مطرح شدن ضرورت این ملاقات که با حضور اینجانب در منزل آیت‌الله شریعتمداری، توسط شهید مطهری مطرح شد، در صفحه ۳۸۵ یادنامه امام موسی صدر چنین می‌نویسد: «... من یادم هست و خودم حضور داشتم. آقای خسرو شاهی هم بودند که مرحوم شهید مطهری به یکی از مراجعان آن زمان گفت که آقا!، آقای موسی صدر چند روز دیگر وارد ایران می‌شود؛ آیا نمی‌خواهید ایشان را پیش یکی از مقامات بفرستید که این به‌ها مردم را نکشند؟ و آن مرجع در پاسخ به شهید مطهری گفت: اجازه بدهید ایشان بیاید و ببینیم چه کار می‌شود کرد؟» مرحوم حجتی سپس اضافه می‌کند: «... یادم هست در منزل شهید بهشتی بودیم، تعدادی از دوستان بودند. آقای عبدالمجید معادیخواه هم حضور داشتند و شهید بهشتی به امام موسی صدر اصرار می‌کردند که شما در این زمینه یک ملاقاتی با شاه بکنید؛ بلکه بتوانید جلوی ریختن خون این بچه‌ها را بگیرید و اصرار می‌کردند که این ملاقات انجام بگیرد.» البته خاطرات بنده هم درباره این موضوع در صفحه ۴۸۸‌‌ همان کتاب چاپ شده، آمده است... و اتفاقا هر دو خاطره در سال ۱۳۷۴، توسط جناب آقای مهندس محسن کمالیان ثبت و ضبط شده و سپس در کتاب فوق به تفصیل نقل شده است. در پایان این بخش هم باید بگویم اصولا ملاقات مراجع عظام و علماء کرام با سلاطین و دیدار آنان با شاهان از گذشته‌های دور تا عصر ما، در راه مصلحت اسلام، یک روش عادی و معمولی بوده و شامل آن استنکاری که در زمان ما به وجود آمد، نبود.


 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا