نمی دانم این داستان را از زندگانی حضرت زهرا(س) شنیده اید یا نه ،می خواهم ابتدا داستان را بشنوید . شنیدنش عبرت هایی در بر دارد که خودتان متوجه می شوید . این داستان در مسند فاطمه زهرا(س) صفحه ی ۷۳ آمده است :
«انس بن مالک میگوید:
روزى حجّاج بن یوسف ثقفى مرا نزد خویش احضار کرد و درباره جریان به هم زدن و مخلوط کردن غذاى داخل دیگ به وسیله دست،
که توسّط حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها انجام گرفته بود،
سؤال کرد.
گفتم :
روزى عایشه به حضور فاطمه زهرا علیها السلام آمد و دید که آن حضرت مشغول پختن حریره براى دو فرزندش حسن و حسین علیهما السلام است.
او دید فاطمه سلام الله علیها مقدارى آرد و شیر و روغن داخل دیگ ریخته بود و آن را روى اجاقى که آتش زیر آن شعله ور بود قرار داده؛
و با انگشت خود،
حریره داخل دیگ را در حالى که مىجوشید و غُل غُل مىکرد، به هم مىزد و مخلوط مىنمود.
عایشه با دیدن چنین صحنهاى بُهت زده گشت و با حیرت و تعجّب ،
از منزل دختر پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله خارج شده و به سوى منزل پدرش ، ابوبکر حرکت کرد.
و چون به منزل پدرش وارد شد، گفت:
پدر! هم اکنون جریان عجیبى را از فاطمه زهرا دیدم که مرا به حیرت و تعجّب واداشته است .
او را دیدم در حالى که دیگ حریره ،
روى اجاق آتش مى جوشید،
با انگشت خویش آنها را به هم مى زد و مخلوط مىنمود.
ابوبکر گفت:
دخترم ! این موضوع را مخفى دار، مبادا کسى متوجّه شود، که این امر بسیار مهمّ و عظیم است .
ولى همین که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله از این جریان آگاه شد، بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى ،
فرمود:
مردم از دیدن صحنه جریان دیگ و آتش تعجّب مى کنند و آن را جریانى عظیم و غیر قابل قبول مى پندارند.
و سپس افزود:
سوگند به آن کسى که مرا به رسالت مبعوث کرده و به نبوّت خویش بر انگیخته است ،
باید بدانید که خداوند متعال آتش و حرارت آن را بر جسد فاطمه و بر خون و مو و تمام اجزاء بدنش حرام گردانیده است .
همانا فاطمه و شیعیانش (پیروان واقعى در عمل و گفتار) از حرارت آتش در امان خواهند بود،
و بلکه آتش و خورشید و ماه و ستارگان و کوه ها، همه و همه در طاعت فاطمه و نسل او یعنى ؛ اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام مى باشند.
و همچنین جنّیان در رکاب آخرین فرزندش ،
امام زمان علیه السلام با مخالفان و ظالمان مى جنگند.
و در آن هنگام ، زمین تمام برکات و گنجینه ها و مخازنش را تسلیم مهدى موعود عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف خواهد نمود. »
با ماجراهای اهلبیت (ع) فطری برخورد کنیم
داستان را شنیدیم . بعضی ها تا این قبیل داستان ها را می شنوند صدایشان در می آید که این ها دست ساخته های شیعه ی دو آتشه است .برای داغ کردن تنور تشیع ، این داستان ها را ساخته اند . عجب، این قبیل افراد در دنیای کوچکی زندگی می کنند در فرمولهایی که خودشان ساخته اند. حتی یک بار هم حاضر نیستند ریسک کنند و از محیط تنگ و ترش خود بیرون بیایند . همیشه معیار سنجششان دو ریال تجربه و فرمولی است که به مرور زمان آموخته اند . کم پیش می آید به فطرتشان رجوع کنند همان فطرتی که به آنها تلقین می کند خدایی هست پیغمبری هست امامی هست . باید سهمشان را از این منبع بزرگ بیشتر کنند .بعضی ها هم با حسرت به این داستان نگاه می کنند و فریادشان از سر حسرت بلند می شود که خوشا به حال فاطمه (س)خوشا به حال شیعیان فاطمه خوشا به حال سیدها که مادرشان فاطمه(س) است اولاوقتی می فرمایند شیعیان فاطمه، منظور فرزندان نسبی ایشان نیستند هر چند اگر کسی سید باشد شرافتی دارد می تواند افتخار کند اما چه بسا منسوبان خونی که اهل اهلبیت نبوده اند؛ هر چند فرزند امام بوده اند فرزند پیغمبر بوده اند اما خداوند آنها را عذاب می کند. پس منظور شیعیان آن حضرت می باشند که اهل تبعیت از آن حضرتند پس باکی نیست سلمان وار اهل اهلبیت شدن و شیعه ی آن بزرگواران شدن .
چرا محب اهلبیت (ع)خودش را کنار می کشد چرا داستان می خواند چرا داخل داستان نمی شود چرا وقتی این بزرگواری ها را می شنود آرزو نمی کند؟ من و شما چگونه است وقتی در بیابان سوزانی تشنه ایم با تمام وجود به سمت آب می رویم چرا وقتی نور اهلبیت(ع) نمایان می شود حسرت می خوریم آیا رفتار ما صحیح است؟ فاطمه(س) در ایامش صرفاً نوحه خوان نمی خواهند ، می خواهند با یک چشم اشک بریزی و با چشم دیگر به جستجو . به جستجوی فاطمی شدن .از او شدن، رنگ فاطمی پیدا کردن . شما خودت را در نظر بگیر، ظلمی به شما شده، می خواهی احقاق حق کنی هزار گریه کن ِصرف می خواهی یا دو سه نفر یاری رسان و نصرت کننده قوی؟؟ مسلما یاور داشتن برتری دارد. شیعه با اشک ، داغ فاطمه (س)را تازه نگه می دارد و با ایمان و نصرتش قلبش را خشنود می سازد . کسی بخواهد یاور فاطمه باشد باید فاطمی شود. اهلیت ایشان را پیدا کند چگونه؟ چگونه؟
حضرت زهرا(س) اطفال شیعیان را تربیت می کنند!!
به این حدیث با دقت توجه کنیم .
امام صادق(صلوات الله علیه) می فرمایند:
أنّ أطفال شیعتُنا مِن المؤمنینِ تُربیهم فاطمةُ علیها السلام « بی شک خردسالان شیعه ما از مؤمنان را فاطمه علیها السلام پرورش می دهد».( بحارالانوار جلد ۶ ص ۲۲۹)
این حدیث را شنیدیم ، چه برداشتی می کنیم ؟. فاطمه(س) تربیت کننده است . مادر است دیگر بچه تا زمانی که بچه است مادر عهده دار تربیتش می شود نازش را می خرد کمک کارش می شود متولی رشدش می شود از تغذیه گرفته تا طهارت و پاکیزگیش .تا رسم راه رفتن آموختنش. همه و همه از صدقه سر مادر است با آن حس ترحم مادرانه اش . اما همین که بچه راه افتاد مادر بیشتر نگاهش می کند و لذت می برد دیگر بچه، بچه نیست آدم حسابی شده ؛ خودش می تواند گلیمش را از آب بیرون بکشد . مادر دور می شود اما همینکه مریضی سراغش می آید مادر باز می آید بالای سرش. می شود غمخوارش . آب و نانش می دهد تا سالم شود . چه قانون عجیبی هر وقت احساس نیاز به مادر پیش می آید مادر خودش را می رساند عهده دار تربیت می شود .
بیاییم به خودمان نگاه کنیم اگر فاطمه (س) مادر است که هست کدام اطفال را تربیت می کند؟چه تربیتی جاری میکند ؟ از کدام رجس و پلیدی انسان را پاک می کند ؟ چه لباسی به اندام کودکان می پوشاند؟ چه غذایی پیش بچه هایش می گذارد ؟ از غذای خودش ایثار می کند؟ چه زیبا ؛ حضرت فاطمه (س) هر که احساس کودکی کند و او را مادر خود بداند سرپرستی می کند . در خانه خودش از لباس خودش از غذای طیب خودش با دست مبارک خودش. چه زیبا . همه اینها نشان دهنده ی رفتار یک مادرمهربان است.
مادر جان شما تربیتم را بر عهده بگیر
بیاییم در این ایام فاطمیه به حضرت فاطمه زهرا(س) از این زاویه نگاه کنیم . من آلوده ، من گیج از تمام ناجوری ها من گرسنه ،من برهنه، من اسیر احساس می کنم باید در خانه ای به رویم باز شود. خودم را بیندازم در دامان مادر. آری مادر مادر مادر … از گفتنش احساس کیف و شادی می کنم انرژی می گیرم .باید در این ایام فاطمیه خانه مادر شلوغ باشد برو بیایی باشد . بچه ها، آنهایی که احساس بچه بودن می کنند دور و بر این خانه پرسه می زنند کی این در باز می شود؟ کی از این خانه، مادر مهربان رخ عیان می کند ؟
آه مادر مادر / این منم من /پسر خسته ی دنیای پلید / پشت در منتظر است / آه مادر مادر با کدامین کوبه بکوبم دررا /
این منم من پسر کوچه ی تنگ / پسر خاکی دنیای پلید / پسر بازی ایام/ پسر بازیگوش /این منم من، پسرکوچک خاک/ پسر فقر زمین /پسر تشنه ی نور
تو کجایی مادر / تو کجایی مادر/ راستی کو وکجاست/ چادر گل گلی زیبایت / چادر عطرآگین / آه مادر مادر شانه ات کو که گذارم سررا/
راستی مادر جان یادت هست / اولین بار در آن شهر شلوغ / خسته از ظلم زمین می گشتم / تو امانم دادی / در آن خانه گشودی از مهر/ صورت خاکی من را شستی / پای آن چشمه ی نور / راستی یادت هست ، لباسی پوشاندی ازمهر و غذایی دادی از سفره ی عشق / گفتی از گمشده ات / از خورشید /و نشانم دادی مطلع فجر که می آید باز /
زیر چادر کردی / و مرا بردی توی باران تگرگ و به من می گفتی / زیر چادر باشید/ غافل از هر چه که گفتی مادر/ آمدم زیر تگرگ /
این منم من مادر / پسر سنگ و تگرگ /
آه مادر مادر می شود بار دگر بگشایی /گوشه ی در آرام / می شود باز کنار چشمه/ بشویی ازمهر صورت خاکی خاک آلودم
اشکهایم جاری /چشمهایم خسته /پشت در منتظرم مادر زیبایم .
محمد جواد عسکری
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
شنبه 23,نوامبر,2024