علیا مخدره مادرزن به دیدار خصوصی احضار فرمودند و حقیر هم تا محضرشان شرفیاب شدم نصف عمر گردیدم و همه اتفاقات بد احتمالی که ممکن است نصیب یک داماد بخت برگشتهای همانند زباندراز بشود در ذهنم رژه رفت تا اینکه لب به سخن گشودند ولی وقتی همانند گذشته نفرمودند همه داماد دارند ما هم داماد داریم نفس راحتی کشیدم. اوضاع دگرگونه بود سپس گفتند یادت هست هفته قبل وصیت کردم مرا با تشریفات و جای آبرومند که چشم همه خیره شود دفن کنید؟ گفتم: چشم. که فورا نگاه غضبآلودشان زبانم را باز کرد و گفتم بعد صدوبیست سال!! با عزت و شوکت اینها چه حرفی است که میزنید؟ من که قابل نیستم ولی آن باجناقهایم پیشمرگتان شوند درحال تملق و بلبل زبانی بودم که نگاه از صورتم برداشتند و به قاب عکس مرحوم آقاجان «پدر زنم» خیره شدند و گفتند خدایش بیامرزد خیلی تعصبی بود شصت سال زن و شوهر بودیم اسم من نمیبرد که نامحرم نفهمد وقتی هم که کاری داشتند میگفتند مادر «بیبی» یا مادر «غلوم» خیلی دوستم میداشت نمیگذاشت پا آنطرف چهارچوب خانه بگذارم اشک از گوشه چشمشان پایین آمد و آهی کشیدند و گفتند ننه جان!! وقتی در آنجای گرانقیمت مرا دفن کردی یک سنگ دشمن کور کن باکلاس و شیک میگذاری روی قبرم مبادا اسم و تاریخ تولد و نشانی بدهی که نامحرم چشمش بیفتد، همسر خدا بیامرزم غیرتی میشود و در آن دنیا اوقاتم را تلخ میکند. گفتم خدا نکند این چه حرفی است خوب خودتان بزرگ و مهم هستید شخصیت دارید الان مد شده مینویسند همسر فلانی. گفتم چشم واقعاً نمیدانم چرا دوباره اوقاتشان تلخ شد خدایا! چه خاکی بر سر کنم!! این حسادت و تقلید و چشم و هم چشمی تا بعد مرگ هم گویا ادامه دارد. خدا به همه دامادهای هم صنف و هم سن و سال زباندراز صبر بدهد!! آمین.
زبان دراز
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
شنبه 28,سپتامبر,2024