زمان : 29 Esfand 1386 - 00:55
شناسه : 9974
بازدید : 25178
چه چيزه (32)                                               سال موش چه چيزه(پيشگويي هاي سال موش ) چه چيزه (32) سال موش چه چيزه(پيشگويي هاي سال موش )

يزدفردا"برخي موارد را می توان با طنز بیان نمود چنانچه مقبول بيافتدبرخي سخنان فوق با حفظ حرمتها ورعايت خط قرمز جامعه توسط دوست باذوق يزدفردا (ن-آقا گل )با طنز به نقد كشيده شد واين بخش تحت عنوان چه چيزه و به صورت گاه روزانه تقديم شده که در آخرین روزهای سال نیز بد نیست ببینیم آقاگل یزدفردا چه در چنته دارد .

سال موش چه چيزه(پيشگويي هاي سال موش )

چه چيزه (32)

(ن-آقا گل )

در اين روزهاي پايان سال ؛مشكلات ودوندگيها وسفارشات خريد خانم حسابي امانم را بريده بود و اخر شبي ؛بيخود بيخود به تلويزيون نگاه مي كردم وفكرم هزار ديگر جا بود كه ناگهان صدا جيغ عيال از توي اشپزخانه همه فكرم را به هم زد.فكر كردم برقي؛ چيزي گرفتش؛ با عجله به اشپز خانه رفتم .در يخچال باز بود وعيال فقط جيغ مي كشيد. ابتدا فكر كردم از يخچال پر از مواد غذايي هيجان زده شده و ويا سكه اي مرواريدي چيزي از دل ماهي سفيد شب عيد افتاده بيرون وجيغ عيال از سر ذوق زدگي است .ولي ظاهرا بحث چيز ديگري بود .بله از دور هم مي شد هيكل يك موش چاق وچله بيحس شده از سرما را در گوشه يخچال مشاهده كرد.عيال به سرعت از اشپزخانه خارج شد وعملا مسئوليت خارج نمودن موش ومعدوم كردنش به بنده محول شده بود .مونده بودم چه جوري از يخچال درش بياورم با هر مشقتي بود از يخچال در اوردمش؛ بيچاره بيحس بيحس شده بود يك جوري احساس همدردي باهش پيدا كرده بودم گذاشتمش توي خاك انداز واوردمش روي ميز اشپزخانه .يك صندلي كشيدم جلو و مي خواستم از نزديك تر ببينمش .چشماش باز بود مثل يك صفحه تلويزيون ؛واقعا داشت چيزي تو اين صفحه نشان داده مي شد جلوتر رفتم بله اشتباه نمي ديدم انگار داشت در اين تلويزيون كوچك ؛خبر پخش مي شد .گوشمو بردم جلو انگار بخش خبر خارجي بود .
خبرهايي را مي گفت كه تا حالا نشنيده بودم تعجب كردم خبرهاي خارجي مربوط به وقايع سال 87 بود . دقت كردم ببينم چي مي گه:
يك گروه پنچ تايي را با يك تك نفر نشان مي داد كه به طور مداوم تو سر خودشون مي زنند ووبعد دستشان را بالا مي برند وخوشحال مي شوند وباز دوباره به هم مي ريزند ودوباره دستشان رابالا مي برند وبعد از اين دو بار، سعي مي كنند با خواهش وتمنا يكي ديگر كه جنسش با اونا فرق مي كنه را به خودشون اضافه كنند وبه نظر مي رسد يكبار هم اين اتفاق مي افتد كه با هم حرف بزنند. نتيجه اش مي ماند براي سالهاي بعد.
در خبري ديگر ؛ نشان داده مي شود كه در بقاياي دو عمارت عظيم يك خانم با موهاي طلايي در حالي مشغول قدم زدن وبد وبيراه گفتن به اثار جامانده از يك ادم كله كوچك وبلند اندام است كه دستش توي دست نامحرم شغال صورتي است كه دايم زوزه مي كشه و به نقشه هاي پر از تفنگ وتوپ وجت جنگي نگاه حسرت باري مي اندازه؛ ظاهرا خاطره خوبي از يك مجلس 33 روزه ندارد و سعي مي كنه در خرما پزون وقبل از رفتن ان ادم كله كوچولو؛ يك مجلس ديگه راه اندازي كنه .به نظر مي رسه همه در تدارك اين مجلس هستند.توي دود واتش نمي شه چيزي را جز خرابي وخسارت وادمهاي مجروح وكشته مشاهده كرد.در اين بين ان خانم مو طلايي نقشش را خوب بازي مي كنه .
خبر ديگر اينكه ؛در جايي كه حاكم نظامي؛ لباس شخصي به تن داره ؛مردم دوباره در سر قبر يك بانوي شرقي ؛بنا ي شيون وزاري ومرده باد وزنده باد راه انداختند وهمه جا شلوغ شده و سر طپانچه شخصي حاكم رو به پايين مي شه ومردم فكر مي كنند بايد خوشحالي كنند و بي اراده جشن مي گيرند.
خبر ديگه در جايي پر از گنبد هاي مقدس ؛ سربازان غريب كم كم در حالي مشغول فرار هستند كه بدون مهابا وبي هدف مخصوصا به شرق تيراندازي مي كنند وجالب اينكه بارفتن انها همه جشن مي گيرند. به نظر مي رسد اتشي دوباره در حال زبانه كشيدن است كه هيزم ان را ؛ مرداني تپل با لباسهاي گشاد وبا لبخندي بر لب هن هن كنان حمل مي كنند .
در خبري ديگر ؛ انجا كه دريا كوچك مي شود گردبادي ويرانگر وبيرحم همه چيز را در هم مي پيچد وهمه چيز به هم مي ريزد.فقط پايداري است كه مي ماند.
خبر ديگر اينكه ؛در مكاني دراز با مردماني كه دين در ديار انها ريشه هزار ساله دارد با سر كار امدن حتي ظاهري؛ مردي با صورت زن ديني ؛ خوشايند غريبه ها ي خشمگين از دين نيست و همه چيز در هم مي ريزد.
خبر اينكه ؛لانه ان شغال زوزه كش در حال فرو ريختن است وهيچ عمود وپايه اي نيز نمي تواند از ريزش ان جلوگيري كند
در خبري ديگر انجا كه عمارتي از اهن به پا كرده اند ؛مردي با احساس خوش تيپي در حال اب شدن است
و در گوشه ترين محل؛ هر روز دعوا بر سر يك صندلي است كه پايه هاي محكمي هم ندارد وان دراز مرد ؛از اين شلوغي كه خود را ه انداخته است در حالي غش غش مي خندد كه اتش بر خرمنها واشجارش افتاده است و در حاليكه همه مشغول بازي خود شده اند يك غريبه ناشناس بازي جديد وخشني به راه مي اندازد كه همه بازيها را تحت الشعاع خود قرار مي دهد. در بازي اين غريبه؛ همه بازنده اند ومد لهاي متحجر سالهاي دهه 90 با قيافه اي جديد ؛دوباره مد روز مي شوند و كماكان اژدها مشغول بلعيدن دنيا است وگويي سيري ناپذير است.دور وبر دريايي ارغواني لرزه بر اندام زمين واسمان افتاده است وزمين هم بلعيده مي شودو پرنده هايي مريض دوباره به پرواز در ايند ودر شرق ديار كهن لانه مي سازند.
در خبري ديگر و در دياري بسته ؛همه گدازه هايي كه سالها منشا خير وشر بود به دريا ريخته مي شوند، گويي بدنبال بهانه اي بودند تا از شر انها خلاص شوند.
ناگهان موش تكاني خورد ودوباره بيحس سر جاش خوابيد.در چشماش هنوز خبر پخش مي شد دقت كردم خبر عوض شده بود انگار با تكان خوردنش كانال تلويزيون هم عوض شده بود وخبر هاي داخلي پخش مي شد.

(ادامه دارد)
ن-اقاگل