سه شنبه اول مهرماه 93 ساعت 19 کافه رستوران < روزگار قدیم > طبق روال، پاتوق هنرمندان نویسنده و علاقمندان به داستان نویسی بود.
در این نشست ابتدا اثر داستانی بازنگری شده «آخه» سرکار خانم مرتضوی فر ، نویسنده مستعد و توانمند مجدد بازخوانی و صحبت در مورد تغییرات انجام گرفته در آن صورت پذیرفت.
پس از آن داستان «توغریبه ایی»؟ به نویسندگی و خوانش نگارنده این سطور انجام شد و پس از آن بحث و تحلیل فنی و تکنیکی داستان در بوته نقد و بررسی گذاشته شد.
قسمت های آغازین داستان «تو غریبه ایی؟»
صدای کوبه ی در از جای پراندم. از همان ته دالان داد زدم؛ "کیه؟!"
صدا تو راهرو پیچید و برگشت. حتماً نفهمید که جواب نداد. دوباره و چند باره تقه ی کوبه بلند شد.
گفتم: هااااا؟ کیه خب ؟!
و غر زدم؛ زورش میاد جواب بده!
صدای کوبه که قطع نشد، بلندتر گفتم: اوووی! دارم میام!
و می¬دانستم آن وقت ظهر حتماً تیمور است. حتماً آمده بازم عینک شیشه قرمزش را نشانم بدهد. فکر کردم کاش ساز دهنی اش را هم آورده باشد و نبود. تیمور نبود. آقای بود با کت بلند تا زیر زانو. چشم هایش را ندیدم. لبه ی کلاه دوردارش تا بالای عینک سیاهش پایین آمده بود. سلام نکردم، چشم¬هایش که پیدا نبود و شاید داشت نگاهم می کرد.
گفت: تو تهمورثی؟
جوابشم ندادم. گفتم: تو غریبه ایی؟
و تو دلم گفتم. نگاهم نشست سر کوچه! تیمور داشت می آمد.
گفت: سرگرد خونه اس؟
حتمی مستأجر حیاط جلویی مان را می گفت. همه بهش می گفتند تیمسار. نمی دانستم. شاید فهمید که خبر ندارم.
گفت: کی میاد؟
گفتم: چیکارش داری؟
و فکر کردم لابد باید همین را می پرسیدم. نگاهم کرد. از پشت عینک سیاهش و فهمیدم که دارد جورغریبی نگاهم می کند. جور غریبی ازم عصبانی شده و حتی جور غریبی دارد پیش خودش می گوید .........!