در طول يكصد و شصت سالي كه از پيدايش فرقه ي بهائيت در ايران مي گذرد و از همان ابتداي تشكيل اين فرقه ي انحرافي ، گروهي از افرادي كه به خاطر عدم آگاهي و يا فريب و يا تصورات خام و باطل به سوي بهائيت گرايش پيدا كرده بو دند از سير گژ راهه باز گشته و به سوي اسلام هدايت شدند .
در ميان اين افراد از اعضاي اصلي خاندان ميرزا علي محمد باب تا خويشان و وابستگان سببي و نسبي ميرزا حسينعلي بهاء و فرزندان او تا نويسندگان و منشيان بهائي ( نظير صبحي و حسن نيكو و عبدالحسين آيتي و ...) و نيز مبلغان بهائي و افراد سرشناس و تحصيل كرده تا افراد عادي به چشم مي خورند .
اكثر اين افراد بعد از توبه و بازگشت از بهائيت سعي كرده اند مراتب تبري و دوري خويش از بهائيت را به اطلاع ديگران رسانده و علل و عوامل بازگشت خود به اسلام را براي ديگران تشريح كنند .
دقت در اين " تبري نامه هاي " مكتوب كه اخيراً به صورت اينترنتي درآمده معرف و مبين اين است كه اكثريت اين افراد از ماهيت دقيق و اصلي تشكيلات عنكبوتي بهائيت اطلاع نداشته و از طرف ديگر هرگز امكان مراجعه به كتب اصلي رهبران بهائي را نداشته اند تا متوجه تناقضات فكري و عقيدتي آنان بشوند . به لطف و مدد الهي تلاش دارم به تدريج و با همكاري شما علاقمندان نسبت به تكميل مجموعه ي " متبريان از بهائيت " اقدام نموده و به وظيفه ي شرعي امر به معروف و نهي از منكر عمل نموده باشم . از همه ي خوانندگان اين سايت بويژه هموطنان بهائي تقاضاي مساعدت و همكاري دارم .
در ابتدا به بيان شرح حال و تبري نامه ي بهائيان ايراني پرداخته و به موازات آن از شرح حال و علل تبري از بهائيت ديگر ملل جهان آگاه خواهيم شد
تشكيلات بهائيت در طول تاريخ بويژه در دهه ي اخير تلاش فراوان نموده تا بهائيان به مباحثه و مذاكره با مسلمانان نپردازند و به مدارك اصلي مندرج در كتب رهبران بهائيت دسترسي پيدا نكنند .
شگرد ديگر تشكيلات بهائيت در قبال اين افراد ، ترور شخصيت آنان بوده است تا ديگر بهائيان دچار تزلزل روحي و فكري نشوند و يا اينكه چنين القاء مي نمايند تا مسلمان شدن اين افراد را ناشي از ترور و تهديد و فشار روحي و رواني قلمداد نمايند . علاوه بر آن تشكيلات بهائيت از طريق " لجنه ي عهد و ميثاق " كه به منزله ي تشكيلات جاسوسي و حفاظت اطلاعات عليه بهائيان مي باشد ، نسبت به بررسي علل مسلمان شدن اين افراد مي پردازند و تلاش مي كند تا آنجا كه ممكن است به عناوين مختلف حتي از طريق " تطميع " و يا " تهديد " مجدداً آنان را به ورطه ي فرقه ي بهائيت بكشانند . زماني كه از همه ي اين اقدامات نا اميد شدند نسبت " طرد " فرد مسلمان شده از تشكيلات بهائيت اقدام نموده و وي را از همه ي وابستگي هاي اداري و عقيدتي و تشكيلاتي بهائيت اخراج نموده و حتي سلام و كلام با وي نيز ننمايند . تذكر اين نكته لازم است كه بسياري از بهائيان ، قلباً مسلمان شده اند ولي از ترس تشكيلات بهائي و آواره شدن زن وبچه آنان ، جرأت ابرازندارند . اين مطلب را از خاطرات حسين فلاح ، يك نجات يافته از بهائيت مي توان دريافت . (جام جم - ويژه نامه ايام – شماره 29- 6 شهريور 1386- صفحه 59 ) براي اثبات اين مدّعا و درك وحشت بهائيت از مسلمان شدن بهائيان به سند زير توجه نمائيد . اين سند حاوي دستور محفل ملي بهائيان ايران به محافل روحاني بهائي شهرهاي ايران است : نمره 8125 تاريخ 11 شهر الشرف 127 مطابق 20 / 10 / 1349 محفل مقدس روحاني شيدالله اركانه بطوريكه آن امناي عزيز الهي مستحضرند . درسنوات اخيره يكي از اقدامات دشمنان ديرين اين آئين نازنين اين بوده كه با" اعمال فشار" و "تضييقات" و بعضي اوقات" اغفال "بعضي احباي بي اطلاع وسست ايمان آنان رابمسجد ويا نزدآخوند محل برده ويا عكسي ازآنان گرفته درروزنامه نشر نموده اند كه ازديانت بهائي تبري نموده اند اخبار واصله به" لجنه ملي عهد و ميثاق الهي" حا كي است كه محافل مقدسه روحانيه دراينگونه موارد بمقتضاي اجراي وظائف مهمه خود كه حفظ وصيانت احباي الهي است به وسا ئل ممكنه وبه قدر امكان احباي محل خويش رااز گزند اين" دشمنان" حراست نموده اند لكن معدودي قليل بوده كه به نصايح و تذكرات محفل اعتنا نكرده اند واز تبري خود منصرف و نادم نشده اند در مورد متبريان مزبور متمني است به محض اطلاع از تبري آنان چه به وسيله روزنامه ها يا از طريق لجنه ملي عهد و ميثاق الهي شخص متبري به جلسه محفل دعوت و با تذكر و نصايح و انذار از عواقب اين اعمال ، چنانچه از عمل خود نادم و پشيمان شدند در صورتيكه تبري در روزنامه درج شده كتبا شرحي مختصر به عنوان روزنامه مزبور نگاشته مندرجات آن را تكذيب و مراتب تعلق خود را به ديانت مقدسه بهائي اظهار نمايند در صورتيكه اقدامات بليغه و مساعي جميله آن محفل مقدس منتج نتيجه نشود فرد مزبور را با مشخصات كامل تسجيلي او و شرح مختصر اقدامات و نظر قطعي آن محفل را به لجنه ملي عهد و ميثاق الهي مرقوم دارند تا از طرف آن لجنه مراتب براي " اخذ تصميم " به اين محفل مرقوم گردد متمني است مندرجات اين متحد المال را دقيقا مورد توجه و اقدام قرار داده و نسبت به افرادي كه فعلاً نيز مورد اقدام آن محفل مقدس است هرچه زودتر نتيجه اقدام را به لجنه ملي عهد و ميثاق الهي اطلاع دهند .خ
با تقديم تحيات بهائي
منشي محفل اينك با شماسخن می گویم .لابد می خواهید بپرسید که اگر تو "ادیب مسعودی " هستی ، پس چرا " الله ابهی " نگفتی و چرا ما بندگان جمال اقدم را" احباء الله " و" اماء الرحمن" نخواندی ؟ آری من ادیب مسعودی همانکه محفل بارها از من با القاب "خادم برازنده " ، " نفس جلیل" ،" ناشر نفخات الله ، " یار موافق " ودهها نظیر آن یاد کرده – که میتوانید نمونه هائی از آنرا در لابلای -همین یاد داشت کوتاه ببینید – اکنون با شما مشفقانه بسخن نشسته و امیدوارم در حاصل نهائی عقایدم که پس از رنجها و مشکلات طاقت فرسا فراهم آمده ، بیندیشید !من با تمامی سوابق درخشان امری و با چهره ای سرشناس در میان بهائیان ایران، اینک صریحا اعلام می کنم که :" پشیمانم و بر گذشته ي خویش سخت متاسف " خاطرم از آنچه گذشته ، ملول است و :
- از اینکه سالیانی دراز عمرم را بهائی بوده ام ، - از اینکه با سخن گویای تبلیغیم عده ای را اغواء کرده ام !
- از اینکه بخاطر بهائیت حقایق ارزنده ای در این جهان را زیر پا گذاشته ام پشیمانم .
- که آخرین پیامبر خدا " حضرت محمد( صلی الله علیه و آله) است و جامه رسالت پس از او ، بر قامت دیگری برازنده نیست .
- که کتاب خدا "قرآن کریم " تنها کتاب آسمانیست که پیروی آن سعادت هردو جهان را به ارمغان می آورد .
- که ولی خدا ، زاده ي پاک ائمه ي هدی "حضرت مهدی " (عج) است که دنیا چشم براه اوست تا جهان را پر از عدل و داد نماید .
و توای دوست عزیزی که این نوشته را میخوانی ، بخود آی و بیندیش که :
- چه چیز مرا دگرگون کرده ؟
- چه چیز مرا در هنگامه افول زندگی بر آن داشته تا براه دیگری گام نهم ؟
- چه چیز بمن قدرت داده تا تمامی خطرات این دگرگونی فکری را بر خود پذیرا شوم ؟آیا پول ، شهرت ، و یا مقام ؟........ کدامیک ؟
من اگر در جستجوی مال و منال بودم ،اگر در پی عنوان و مقام بودم ، اگر خواهان شوکت و شکوه بودم ، و خلا صه اگر هرچه می خواستم ،
بهائیت بخاطر خدمات ارزنده ام برایم فراهم میکرد !اما من تشنه چیز دیگری بودم که "حقیقت " نام داشت . حقیقتی با تمام شکوه و جلال .ابتدا گمانم چنان بود که بهائیت توان راهبری مراخواهد داشت ، سالها مخلصانه زحمت کشیدم ، بعنوان "احساس وظیفه " تبلیغ بهائیت را بر عهده گرفتم ، شاهد گفتارم سپاسگزاریهای محفل است که بارها از زحمات من در مقام تقدیر بر آمده ، و لیکن روح کاوشگر من هیچگاه متوقف نمیشد و هیچگاه به این تقدیر نامه ها دلخوش نبودم تا آنکه ، سرانجام شاهد مقصود را در آغوش گرفته و به منزلگه مقصود رسیدم .اگر چه نمی خواهم در این مختصر سخن از دلائل بطلان بهائیت به میان آورم ، زیرا که سخن فراوان دارم و خود نیازمند جزوه ها و کتابهای مستقل است ، اما ای شما که تا دیروز در بیوت تبلیغی من ، آنهنگام که به اصطلاح به تبلیغ امر الله مشغول بودم ، با اشاره ي تصدیق ، سر فرود می آوردید ، شما ها که تا دیروز حتی شاهد بحثها و مجادله های من با مسلمانان آگاه در جلسات تبلیغی بودید ، اگر دروغگو بودم که همه آن حرفها و تبلیغات باطل و یاوه است و شما چرا آنروزم را تصدیق میکردید و از راههای دور برایم نامه مینوشتید و مرا رادمرد بزرگ عالم انسانی "ملاحسین ثانی " نجم ساطع آسمان هدایت " خادم صمیمی امر الله " خورشید آسمان حقیقت ، و صدها نظیر آن می خواندید ؟!و اگر راستگویم که اینک باید به سخنم ، به پند پدرانه و پیام پیری جهان دیده ، گوش فرا دهید ...... میدانم که بزودی در ضیافات به شما دستور خواهند داد که نوشته ي"ادیب مسعودی " را نخوانید و سلام و کلام جایز نه ! اما همین توصیه شمارا که در اعما ق روحتان ، گوهر حق جوئی نهفته است و شما را به تحری حقیقت وامیدارد ، برآن نخواهد داشت که تازه تحقیق و بررسی تان را آغاز کنید ؟بیاد دارم که شروع راهیابی خودم از آنجا آغاز شد که در نشریه اخبار امری خواندم :
"اخیرا " ملاحظه شده است که در "بعضی نقاط ، نفوس ناراحتی " "به عنوان تبلیغات اسلامی و غیره " " ....... تحت عنوان تحقیق ، تقاضای "" تشکیل مجالس مباحثه و غیره "" می نمایند .... مسلم است که این "" نفوس به اغلب کتب و معارف امری "" توجه نموده و اطلاعات کافی ""از مندرجات کتب و رسائل مبارکه "" حاصل کرده اند .... از محافل "" مقدسه روحانیه محلیه شیدالله ارکانهم تقاضا شده است "" در این مورد دقیقا دقت و ...""از هرگونه مواجهه خودداری " "فرمایند " سال ۱۳۴۴ شمار ه ۲، ۳ - و من با خودم می اندیشم که چرا " با افراد مطلعی که به اغلب کتب و معارف امری توجه نموده و اطلاعات کافی از مندرجات آن حاصل کرده اند " نباید تماس گرفت ؟!مگر ایشان چه میگویند که می باید خود را از بحث و مناظره و یا مواجهه و رویاروئی با ایشان محروم کرد ؟آیا اگر بهائیت برحق بود همانند اسلام نمی گفت :" اقوال مختلف را بشنوید و بهترینش را برگزینید. "
اسلام که از زبان پیامبر ، در قرآنش می خوانیم :" من و پیروانم مردم را آگاهانه به حق می خوانیم "در بررسی ها و پرس و جوهای بعدی این نکته روشن تر شد که این افراد بر معارف امری و اسلامی احاطه کامل داشته و در این مورد سخن محفل کاملا صادق بوده است ، و سر انجام کاربدانجا کشید که حقانیت اسلام و بطلان بهائیت همانند روشنائی آفتاب برایم آشکار گردید .از کارهای دیگر محفل که هر وقت بیاد آن می افتم شدیدا" متعجب می شوم ، آنست که آنهنگامیکه تازه بهائی شده بودم ، محفل میکوشید که موقعیت اسلامی مرا مهم جلوه دهد و مرا را با دانشمندان اسلامی برابر معرفی کند ، حتی خود نیز گاهی تحت تاثیر دستورات و القائات محفل چنین وانمود میکردم .دیگر آنکه می گفت شکستگی پایم را بهانه قرارداده بگویم که مسلمانان بجهت تغییر روش و آئین مرا مضروب کرده بحدی که پایم آسیب دیده است ، غافل از آنکه پای من از دوران کودکی آسیب دیده بود !بعد ها این سؤالات همواره در ذهنم خلجان میکرد که راستی چرا بهائیت به این وسایل نا صحیح و غیر منطقی برای حق نشان دادن خود کوشش می کند ؟ چرا می کوشد بهائیان با افراد مطلع و آشنا بمعارف امری تماس نگیرند ؟ اینها زمینه شد تا یک تحقیق عمیق و همه جانبه را آغاز کنم ، به نحوی که میتوان گفت ، برگشت من از بهائیت پس از ایمان واقعی بخدا و استعانت از او تنها و تنها یک علت داشت و آن اینکه کوشیدم تا متحری واقعی حقیقت باشم ، کتابهای اصلی امرراجستجو کردم و به دقت و به دفعات خواندم ، به جزوه های زینتی و رنگ و روغن شده قناعت نمی کردم ، مراتب و عنایتی که در بهائیت داشتم ،هیچگاه نتوانستند مرا گول زده و همانند دیگران به فکر بهره برداری های مادی بیندازد و از یاد خود و خدا غافل سازد ، ودر عین حال تماس باافراد مطلع نیز رویگردان نبودم ، و این چنین شد که سرانجام راه یافتم .البته انسانها همه ، جز معصومان پاک و بزرگوار اسلام ، جایزالخطایند ، اما راهیابی نیز ممکن است و من شرح اجمالی کارم را دادم تا تو دوست عزیز پیام ِ پیری آگاه را دریافته باشی ، اما مادامیکه بخواهی فریب سخنان فریبنده مبلغین و گول ظواهر و عناوین تشکیلاتی و لجنات متعدد و ضیافات و احتفالات و کنفرانس های باغ تژه و.... را بخوری ، بدان که هیچگاه واقعيت را نیافته ای !راستی آیا تو خواننده ي عزیز ، هیچگاه نمی اندیشی که همانند پیروان هزارن فرقه ي ساختگی و برباطل ،که در گوشه و کنار دنیا به چشم میخورند ، ممکن است تو هم در طریق نا صواب قدم گذاشته باشی ؟ تو هم از میلیونها انسانی باشی که خزف را بجای لعل خریده ، و گوهر را همچنان ناسفته درون صدف وانهاده اند ؟! من به نام "پدر پیری " که گذران زمان گرد سپید بر چهره اش نشانده ، بنام آموز گاری روحانی که حتی در بهائيتش نیز صادق بود ، به نام مربی دلسوز برای شما بهائیان عزیز نگرانم . من نگران آن روزم که به فرموده ي قرآن کریم ، وقتی حقایق در جهان دیگر ، جلوی چشمتان هویدا شود ، و ببینید که آنچه پیامبران راستین خدا گفته اند حق است ، زبان برانید که : "رَبِ ارجعونی لَعَلی اَعمَلُ صالِحا فیما تَرَکت " (خدایا مرا برگردان تا از نیکی ها آنچه را که ترک کرده بودم انجام دهم .) اما دیگر دیر شده باشد و به شما بگویند : "" کَلا اِنها کَلِمَة هِيَ قائِلُها "" ، (نه چنین است زیرا او فقط گوینده ي این سخنان است )
آری ، من از آینده برای شما هراسناکم و بیمدار .بیائید پند مبلغ پیرو یارعزیز و ناصح مشفقتان را بشنوید و سر از بارگاه گران غفلت بردارید ...
من به زودی شرح حال مفصل خود را همراه بامدارک مثبته برای آگاهی همگان طبع و نشر خواهم کرد و شاید تا آن زمان محفل به شما توصیه کرده باشد که این اوراق ناریه را مطالعه نکنید ، اما خوشحالم که اتمام حجت با شما کرده ام ودر پیشگاه عدل خدای بزرگ خواهم گفت که من سرانجام ، حقیقت آشکار شده برای خودم را در اختیار اینان گذاشتم و آنان که به خود نیامدند ، هیچ عذری ندارند . آری من " ادیب مسعودی " بزرگ مبلغ جامعه ي بهائی ، اینک مسلمانم و ازاین بابت خدارا بسی شاکر و سپاسگزارم . " خدای اسلام را قائلم " " پیامبر اسلام را آخرین فرد از گروه پیام آوران خدا می دانم "، " امامان عزیز ، ازعلی علیه السلام تا امام حسن عسکری علیه السلام ، را به جان و دل معتقدم "، "امامت ، حیات ، غیبت ، ظهور ، و دیگر خصوصیات فرزند بلافصل امام یازدهم حضرت محمد بن حسن عسکری علیه السلام ، را به جان و دل معتقدم "، بابیت ، و بهائیت را دین ندانسته ، پیشوایانش را عاری از هر حقیقتی میدانم . و این فریادی از تمامی ذرات وجود من است که در قالب اشعارم جلوه گر است:
هزار شکر که از قید درد و غم رستم چو ذره بودم و برآفتاب پیوستم
به چاهسار ضلالت فتاده بودم زار گرفت خضرره عشق از کرم دستم
طمع بریده ز دجال سرتان پلید زجان به خدمت صاحب زمان کمر بستم
امیدم چنانست پرورگاری که فرموده:اُدعونی اَستَجِب لَکُم (بخوانیدم تا که جوابتان گویم .)
و خداوندی که فرموده :اِنَ اللهَ یَغفِرُالذنوبَ جَمیعا ( خدای تمام گناهان را می بخشاید.) مرا خواهد پذیرفت .و من هم می کوشم تا در این چند روز مانده از عمر جبران گذشته ها کنم ، که خدای فرموده است :لا تَقنَطوا مِن رَحمَةِ الله ( از رحمت خدا مأیوس نباشید .)
اگر می خواهید سخن مرا حضورا نیز بشنوید ، در یکی از روز های مشخص شده در این نوشته ، هنگامیکه برای انبوهی از مردم این شهر سخن خواهم گفت ، سر افرازم نمائید .ودر اینجا برای آن دسته از بهائیان ساده دل که ممکن است بر اثر القائات محفل و تشکیلات بهائی ، از آمدن به این جلسات و خواندن نوشته های بعدی من معذور شوند ، عرض می کنم که خلاصه سخن من در این مجالس و محافل مشابه آن در جزوات و کتب بعدی همین است که در دوبیتی زیر آورده ام:
المِنة لله به ره راست رسیدم پیوند خود از مردم گمراه بریدم
از لطف خداوندی با قوت ایمان مردانه زهم پرده اوهام دریدم
مزید توفیق همگان
تهران غلامعباس گودرزی " ادیب مسعودی "
هشتم بهمن ماه پنجاه و چهار براي كسب اطلاعات بيشتر بهتر است مطالب زيز را در وبلاگ زيباي http://www.formerbahai.blogfa.com/ بخوانيد