چند روزی است که هوای بافق طوفانی است!غبارآلود و خاک بر سر! آنقدر که «نگه جز پیش را پا دید نتواند» انگار نه انگار بهار آمده است.
چند روزی است حرفها زیاد شده، هر سری صدایی دارد و هرچه بیشتر حقیقت را می جویی کمتر می یابی و این خاصیت فضای غبارآلود است.
چند روزی است که برخی دارند آتش زیر خاکستر محرومیتهای بافق را فوت می کنند همانگونه که قبلا آتشی افروختند و دودی در چشمها کردند اشک آور!
راستی دقت کرده اید برخی چقدر جالب دارند انتقام گیری می کنند و آب به آسیاب دشمن می ریزند با تخریب و تضعیف؟
دقت کرده اید «اختلاف بیانداز حکومت کن» در شهر ما چه زود جواب می دهد و چقدر زودتر زنده بادها مرده باد شده اند.
اگر خوب نگاه کنید خواهید یافت آنها که غریبه می خوانیمشان و قرار است صاحب تمام داراییمان شوند چقدر راحت در گوشه ای نشسته اند و سردمداران جهل و نادانی از سر تغافل و شاید تعامد! فرزندان خودمان را سیبل تهمتها کرده اند!
چرا هیچ کس از نفوذی هایی که مدتی است آمده اند و قدم به قدم چغارت را می چقارند سؤالی نمی پرسد که کجا بودند و چه کردند و چه می کنند؟
چیزی نمانده به یقینمان برسانند بومی ها پر حاشیه اند و چالش زا همانگونه که قبلا نیز همین کردند!
هیچ وقت اندیشیده اید چرا مدیران غیر بومی که نه آبی آوردند و نه سبویی شکستند با سلام و صلوات آمدند و چغارت ،مصعد جایگاهشان شد اما برای مدیران بافق مدفنی شد از منجلاب کینه ها و حسادتها ؟
براستی چه کسی دسیسه چین بافقی در مقابل بافقی است؟
یادمان باشد باید اثبات کنیم که فرزندان بافق نه در مقابل همند.
کاش می شد شفاف تر بود،روراست تر و به مردم اعتماد کننده تر.
کاش می شد خیر مردم را از خودشان مصلحت جویی کرد.
کاش می شد چشمها را شست و نادیدنی ها را دید و کاری کرد کارستان زودتر از آنکه خیلی دیر شود.
مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید