مردم حزن آلود
و مبهوتند
و هم سلکان نیز
و مسجد کوشکنو غرق ماتم
و مردم نا
باورانه تشییعش می کنند...
و این تشییع همجنان ادامه می
یابد
و مردم داغدارند...
مردم و او...
حسینیه کوشکنو
آخرین بار او را وداع می کند و البته نخل سر افرازش...
و جمعیت کم کم حوزه علمیه
اردکان را فرا می گیرد و پیکر بیجان« شفق »
در راه است...
و آیا می دانید سید در چه فکر
است و چه می کند؟
و دوباره
جمعیت موج می زند و حیران است
و سر انجام
جمعیت مصلی را در می یابد...همان جایگاه همیشگی...اما دیگر بی «شفق» ....آه
و عکسها از
پیش روان
و مردم را چه می شود؟
آری غم کوچک و
بزرگ ندارد
و دیگر چه می توان گفت؟
.....
و گاه نماز می
رسد و وداع آخرین
و سر انجام پیکر بی جانش به
آرامگاهش نزدیک می شود
و....
و می ماند انگشتی به افسوس
و...
و...
وحجه الاسلام
مختاری آخرین کلامها را می گوید...
تا قبر بسته شود
و خاکها ...
حضور حضرت ایشان در قم و در
جایگاه کوچک ما
*اکنون چهل
روز است که شفق در میان مانیست
روحش عالیتر
از گذشته و راهش پر رهرو
يزدفردا